رضا غلامی: حتی دین نیز در منظر علامه جعفری خارج از دایره عقل نیست

حتی دین نیز در منظر استاد خارج از دایره عقل نیست و آنچه دین مطرح می‌کند نقطه مقابل و در عرض عقل نیست بلکه کامل کننده عقلی محسوب می‌شود که خود تمنّای دستگیری دین را دارد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، به مناسبت بیست و سومین سالگشت ارتحال استاد محمدتقی جعفری(ره)، عصر دیروز (چهارشنبه 26 آبان 1400) نشست برخط "معنا و مختصات حیات معقول از منظر علامه جعفری(ره)" برگزار شد.

در این نشست مجازی که از سوی مرکز پژوهش‌های علوم انسانی-اسلامی صدرا و با مشارکت خبرگزاری تسنیم برگزار شد، حجت‌الاسلام دکتر رضا غلامی، مدرس و پژوهشگر عرصه فلسفه سیاسی و مطالعات فرهنگی، به ایراد سخنرانی پرداخت.

وی با تأکید بر اینکه به رغم گذشت بیست و سه سال از ارتحال جانسوز استاد، هنوز بسیاری از آراء و اندیشههای علامه جعفری آن طور که سزاوار است مورد بررسی قرار نگرفته، اظهار امیدواری کرد که این جلسات به باز شدن باب توجه گسترده و عمیق پژوهشگران به اندیشه‌های استاد کمک کند.

غلامی افزود: موضوع بحث من حیات معقول است. مرحوم استاد جعفری، نظریات گوناگونی در عرصه‌های مختلف داشتند اما بدون شک، حیات معقول یکی از مهم‌ترین و کلیدی‌ترین نظریه‌های استاد محسوب می‌شود که ردپای آن در تمامی مباحث استاد هست. من در این فرصت کم، قصد دارم به حول و قوه الهی، در هفت بند تصویری نسبتاً شفاف از معنا و مختصات حیات معقول مورد نظر ایشان ارائه کنم.

1.پیش فرض نظریه حیات معقول رابطه هست‌ها و بایدهاست
پیش فرض نظریه حیات معقول در منظر علامه جعفری، وحدت و هم‌آهنگی هستی و به طور دقیق‌تر، عالم تکوین و تشریع و به تبع آن، رابطه هست‌ها و بایدهاست. یعنی نمی‌توان هست‌ها را پذیرفت اما به بایدها و نبایدهایی که مولود این هست‌هاست بی‌اعتنا بود. بنابراین، استاد تصریح می‌کنند: "اگر متفکرانی نداشته باشیم که وحدت عالی حیات را با هماهنگ ساختن حیات، "آن چنان که هست" و حیات، "آن‌چنان که باید باشد"، به بهترین وجه برای ما تفسیر و توجیه کنند، هرگز امیدی به رفع موانع تکامل عقلانی و روانی و تقلیل دردهای خانمانسوز نخواهیم داشت."

2. منبع اصلی معرفی حیات معقول خود قرآن است
در منظر استاد جعفری، منبع اصلی معرفی حیات معقول خود قرآن مجید است و اساساً هیچ نوع از زندگی، به جز حیات معقول در جهان قرآن و جهان دین قابل قبول نیست. استاد برای اثبات این مطلب به تبیین و تفسیر مختصر آیات 42 و 24 سوره مبارکه انفال، آیه 97 سوره نحل، آیه 27 سوره ابراهیم و آیه 162 سوره انعام ‌می‌پردازند و ضمن برجسته سازی فطرت، احیاء انسان توسط دین و همچنین حیات طیبه ، تاکید می‌کنند که: "این، یکی از ویژگی‌های اساسی حیات معقول است که زندگی آدمی بر مبنای اصول و قوانین عقلانیِ ثابت باشد و وحدت تکاملی حیات و شخصیت، در مجرای دگرگونی‌ها و تغییرهای روبنایی، محفوظ و ثابت باشد."

3.حیات معقول، حیات آگاهانه است
در منظر علامه جعفری، حیات معقول عبارت است از: "حیات آگاهانه‌ای که نیروها و فعالیت‌های جبری و جبرنمای زندگی طبیعی را، با برخورداری از رشد آزادیِ شکوفا شده در اختیار، در مسیر هدف‌های تکاملیِ نسبی تنظیم‌کرده، شخصیت انسانی را به تدریج در این‌گذرگاه ساخته، و وارد هدف اعلای زندگی کند. این هدف اعلا، شرکت در آهنگ کلی هستیِ وابسته به کمال برین است".

در تعریف مرحوم استاد از حیات معقول چند نکته کلیدی نهفته است:

اولاً، آن حیاتی حیات است که آگاهانه باشد.

ثانیاً، انسان در دنیا و در زیست طبیعی خود، با نیروها و فعالیت‌های جبری یا شبه جبری روبروست.

ثالثاً، انسان صاحب اختیار است و آزادی از بطن اختیار متولد می‌شود.

رابعاً، انسان قادر است با آزادی خدادادی خود بر جبرها و شبه جبرها به طور نسبی غلبه کند و خود را در مسیر تکامل قرار دهد. در واقع، جبر بن‌بستی باز نشدنی نیست.

خامساً، شخصیت انسانی در گذرگاه مبارزه آزادی با جبر و تلاش انسان برای قرارگرفتن در مسیر تکامل ساخته می‌شود.

سادساً. تکامل ذومراتبِ انسان چیزی جز پیوستن انسان به چرخه کمال حاکم بر هستی نیست.

سابعاً، حیات‌معقول حیاتی است که انسان‌ را به طور آگاهانه و طبعاً آزاد وارد مسیر تکامل کند.

4.منظور از معقول پیوند عقل نظری و عقل عملی است
منظور علامه جعفری از "معقول" در نظریه حیات معقول، صرفاً عقل نظری جزء نگر و ابزاری نیست که محصول عملیات ساختمان‌ مغز فیزیکی انسان است و توسط عرفا تحقیر شده و حتی منظور استاد از "معقول" راسیونالیسم و اصالت خرد به‌ معنای مصطلح نیست که در غرب مدرن مطرح است بلکه منظورشان پیوند عقل نظری و عقل عملی و پیوند عقل و عشق در زیر چتر عقل والا و کلی است.

در واقع، عقل با عشق شور در تعارض نیست بلکه قابل جمع است. با این وصف، حتی دین نیز در منظر استاد خارج از دایره عقل نیست چراکه نه تنها رسالت اصلی دین احیای عقل "به مثابه پیامبر درونی" است، بلکه آنچه دین "به مثابه پیامبر بیرونی" مطرح می‌کند نقطه مقابل و در عرض عقل نیست بلکه کامل کننده عقلی محسوب می‌شود که خود به نقصش اذعان داشته و تمنّای دستگیری دین را دارد.

5.قرار گرفتن انسان در مسیر حیات‌معقول، ضد طبیعت آدمی نیست
بر خلاف برخی نظرات، بشر از ظرفیت و کشش لازم برای حیات‌ معقول برخوردار است چراکه اولاً، بشر برای رسیدن به خواسته‌های صرفاً دنیوی خود نیز تن به انواع سختی‌ها و مشقت‌های جان‌فرسا می دهد؛ ثانیاً، ورود انسان به حیات‌ معقول به دلیل قرار گرفتن در "خود واقعی‌اش" و همراهی هستی با او دلپذیر است و سختی ها را آسان و حتی جذاب می کند؛ ثالثاً، انسان‌های رشد یافته هر چند کم‌اند لکن استثنا نیستند و لذا قرار گرفتن انسان در مسیر حیات‌معقول خلاف قانون و ضد طبیعت آدمی نیست.

همین‌ مطلب درباره اهداف عالی هم مطرح است. در واقع استاد تصریح می‌کنند که عده‌ای به خود این چنین تلقین می‌کنند که وصول به این‌ اهداف عالی و به این‌ جنس حقایق از ما ساخته نیست این در حالی است که استاد می‌نویسند: "از جمله عناصری که در همه جوامع، به شرط هوشیاری، در درون اولاد آدم (ع) می‌خروشد، پیدا کردن پاسخ به سئوال "هدف مجموع زندگی در جهان هستی" است که اگر از زندگی بریده شود، با هیچ منطقی قابل تفسیر و توجیه نبوده و پناهگاهی جز نیهیلیسم نخواهد داشت."

سپس علامه تاکید می‌کنند که "قابل پذیرش ساختن هدف اعلای زندگی برای انسان‌ها همان اندازه ساده است که قابل پذیرش ساختن هدف کار و فعالیت یک کارگاه بزرگ که از هزاران جزء و رابطه تشکیل شده است، ساده هست."

6.حیات معقول به مثابه زنجیره‌ای از تحولات
در فرایند حیات معقول در منظر علامه جعفری، زنجیره‌ای از تحولات یا تبدّلات اتفاق می‌افتد. این تحولات و تبدلات عبارتند از:

یک. تبدیل احساسات خام به احساسات تصعید شده یعنی ارتقاء یافته یا تعالی یافته

دو. تبدیل جریان‌های ذهنی بریده بریده و از هم‌ گسیخته به اندیشه‌های هماهنگ و منسجم

سه. تبدیل محبت‌های خام به‌محبت‌های معقول

چهار. تبدیل آرزوی‌های دور و دراز به امیدهای تحرک آفرین و جلوبرنده

پنج. تبدیل علاقه‌ها و عشق‌های صوری به علایق و عشق‌های کمال بخش

شش. قناعت به مفاهیمی بی‌اساس درباره خیر و کمال و تبدیل آن به تلاش و تکاپو برای دریافت واقعیت خیر و کمال

هفت. تبدیل تقلید کورکورانه به نظر و اندیشه و واقع یابی اصیل و مستقیم

هشت. تبدیل شطرنج بازی‌های عقل نظری جزئی به هماهنگی عقل سلیم و وجدان واقع‌بین

نه. تبدیل بازی با تمایلات به اراده حساب شده و تبدیل به آزادی ارتقاء یافته و اختیار

ده. تبدیل خود را تافته جدا بافته دیدن به درک وحدت عالی انسانی و تساوی انسان‌ها در هدف، یا وسیله بودن

یازده. تبدیل رضایت به هدف نهایی بودنِ منزلگاه زندگی، به خود را همواره در راه دیدن

از تحولات و تبدلات یازده‌گانه‌ای که مرحوم علامه جعفری ذکر کرده‌اند، می‌توان به چند نتیجه مهم رسید:

اولاً، احساسات، محبت و عشق، هر سه نقش مهمی در مراحل مختلف تکامل انسان دارد اما اگر این‌ها در یک‌ مسیر صحیح و معقولی رشد پیدا نکند، خودشان می‌تواند عامل عقب ماندگی و حتی سقوط انسان شود.

ثانیاً، انسان صاحب فکر و اندیشه است و وجه ممیزه او با سایر موجودات همین صاحب اندیشه بودن انسان است لکن اگر اندیشه در وجود آدمی حول یک‌ کانون مشخص یا اهداف عالیه به انسجام نرسد یا نتواند تقلید را به واقع یابی اصیل و مستقیم تبدیل کند، قادر به تکامل بخشی انسان نخواهد بود.

ثالثاً. این دنیا مقصد انسان‌ نیست بلکه محل سرمایه‌سازی و سپس هجرت به حیات ابدی است لذا انسانی به حیات معقول دست پیدا می‌کند که اولاً، توانسته باشد آرزو‌های دنیازده و بی‌ثمر را به امید سازنده و تعالی بخش تبدیل کند. (ضمن آنکه این امید فقط جنبه معنوی ندارد بلکه جنبه مادی هم دارد) ثانیاً، خود را موجودی دائماً در حرکت و دائما در راه دریابد.

رابعاً. هر چند خیر و کمال، نقطه کانونی در حرکت انسان در حیات‌معقول است اما موقعی این خیر و کمال نقش خود را به صورت حداکثری در حیات معقول خواهد داشت که معنای صحیح و عمیقی از خیر و کمال از سوی انسان یا انسان‌ها ادراک شود.

خامساً، هر چند عقل نظری جزئی نگر در حیات معقول مورد بی‌اعتنایی قرار نمی‌گیرد و حتی در جای خود بسیار اثربخش است اما اگر عقل نظریِ جزئی نگر به عقل سلیم یا عقل والا و کلی و نیز وجدان، که محرک عقل عملی است، پیوند نخورد می‌تواند انسان را از مسیر حیات معقول خارج کند.

سادساً، انسان صاحب تمایلات‌ مختلف است اما این‌ تمایلات که دائماً در حال نو به نو شدن است و رنگ عوض می‌کند، وقتی می‌تواند انسان را وارد حیات معقول کند که اراده مستحکم و برآمده از آزادی حقیقی، جای این تمایلات را بگیرد.

سابعاً، آزادی فردیِ افراطی و نادیده گرفتن جامعه، به این معنا که انسان‌ خودش را برتر از جامعه بداند و یا از همکاری و تعامل سازنده با اعضاء جامعه طفره برود در حیات‌ معقول مقبول نیست. حیات معقول وحدت انسانی و اشتراک اهداف تعالی بخش را برای انسان می‌خواهد و البته این‌، به منزله نفی آزادی فردی نیست.

7.شئون گوناگون زندگی انسان در حیات معقول
مرحوم استاد علامه جعفری وارد شئون گوناگون زندگی انسان در حیات معقول شده‌اند و تک تک موارد را به تفصیل مورد بررسی قرار داده‌اند. من به دلیل ضیق وقت صرفا به اخلاق و سیاست می‌پردازم.

در خصوص اخلاق، تاکید اصلی مرحوم علامه، لزوم تفکیک اخلاق در "حیات طبیعی محض" و اخلاق در "حیات معقول" است. سپس استاد تصریح می‌کنند که اخلاقی که در حیات طبیعی محض از آن سراغ داریم چیزی جز: انعطاف انسان به پذیرش آنچه در جامعه می‌گذرد؛ عمل به مقتضای احساسات و عواطف آن هم‌ نامشروط دیگر انسان‌ها؛ عمل به یک سلسله اصولِ برکنار از قوانین حقوقیِ ناشی از انتخاب کیفیت زندگی در یک جامعه که‌ محصول ارث، تاریخ، نژاد، اقتصاد و فرهنگ خاص آن‌ جامعه است و نیز اخلاق به‌ مثابه یدک و کمک قوانین حقوقی!

در نقطه مقابل، اخلاق در حیات معقول عبارت است از: یک. احساس جزء بودن از کل حیات انسانی که دَم الهی در آن دمیده شده است؛ دو. اخلاق استوار شده بر روی احساسات تصعید شده و اصول پایدار انسانی که بر پدیده‌های خصوصی و عمومی زندگی دیگر انسان‌ها تطبیق دارند و طبیعی است که اخلاقی که در حیات معقول مطرح است نه پذیرش و عمل به اصول ناشی از انتخاب کیفیت زندگی که جریان طبیعی‌ای که یک اجتماع اقتضا می‌کند است و نه خادم حقوق طبیعی محض و نیز ابزاری یدکی برای عوامل تقلیل جرم و کیفر است هر چند در جای خود بر روی کاهش جرم و کیفر اثر به سزایی دارد.

سیاست در منظر علامه جعفری
در منظر استاد، سیاست عبارت است از: "مدیریت زندگی انسان‌ها در راه وصول به بهترین هدف‌های مادی و معنوی." در منظر استاد آن چه امروز به عنوان وجه عینیت یافته سیاست در جهان مشاهده می‌کنیم و آن را شرم‌آور و اسف انگیز تلقی می‌کنیم، معلول حصر قوانین سیاسی در حیات طبیعی محض و این حقیقت است که بشر حاضر نیست از چارچوب "حب ذات" و "صیانت ذات" بیرون آید تا موجودی دیگر به نام "انسان" را به رسمیت بشناسد.

در نقطه مقابل، سیاست در حیات‌ معقول، هدف، مبدا و مسیری دارد. هدفش ایجاد و کمک به شکل‌گیری حیات آگاهانه، مبدا آن خروج از اسارت حب ذات و صیانت ذات، و مسیرش، گردیدن مداوم شخصیت انسانی برای ورود به اهداف اعلای زندگی است.

رئیس شورای سیاست‌گذاری مجمع عالی علوم‌ انسانیِ اسلامی در پایان خاطرنشان کرد: در منظر استاد، این اتفاق زمانی خواهد افتاد که متصدیان کارهای سیاسی، به واقع بپذیرند که‌ تعهد دارند "چیزها" را به "کَس‌ها" مبدل نمایند؛ این همان مرزی است که استاد بین تفکر سیاسی اسلام و تفکر سیاسی ماکیاولیستی مشخص می‌کنند.

انتهای پیام/

 

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط