نیازِ تلویزیون به سریالهای چندبعدی/ از داستان فریب آدمها تا شاخهای توخالی اینستاگرام
جامعهای که با تکنیکهای روانشناسی و تاکتیکهای تأثیرگذاری آشنا شود کمتر فریب میخورد و صداوسیما نقشِ بیبدیلی در راستای آگاهیبخشی دارد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، سریالِ چندبُعدی «سرجوخه» را از این حیث باید دید که شاید برای اولین بار است روی مکانیزمهای یک سرویس اطلاعاتی (موساد) برای شناسایی؛ جذب و استخدامِ عوامل متمرکز شده است.
بیتردید در اتاقِ فکر موساد ابتدا هدف و یا اهدافی تبیین میشود و سپس بهدنبالِ ابزارهایی در حوزههای اجتماعی اقتصادی سیاسی علمی فرهنگی میگردند که بهسرعت بتواند آنها را به اهدافشان نزدیک کند سپس درباره مختصات و مشخصات افرادی که قرار است برای مأموریتی جذب شوند ابتدا کار پژوهشی انجام میدهند و سپس چند نمونه را بهعنوان تست انتخاب میکنند تا نقاط ضعف و قوتِ تئوری خودشان را در عمل به دست آورند.
انتخاب افراد در حوزه اجتماعی بنا به پهنه گستردهای که دارد هم سخت است و هم سهل. سخت است بهواسطه اینکه افرادی که زندگی اجتماعی کردهاند کمتر فریب میخورند اما سهل است چون نسبت به بقیه حوزهها از گستردگی بیشتری برخوردار است.
عموماً افرادی که از حوزه اجتماعی شکار میشوند، ابزارند تا عامل و به همین جهت بهسرعت به پایان خط میرسند و تاریخ مصرفشان تمام میشود. بیش از 90 درصد آنها در ابتدای امر و بعضا حتی تا میانه راه و درصدی هم تا پایان ِ یک کیس نمیفهمند فریب خوردهاند که البته به میزان هوش و قدرت حریف در به کارگیری تکنیک و تاکتیکهای مهندسی اجتماعی ( هنر کنترل رفتار انسان ) معطوف میشود.
اما سؤال اینجا است که یک سرویس اطلاعاتی چگونه ابزارهای خود را از اجتماع ِ موردنظرِ خودش شناسایی میکند؟
تقریباً هیچکس برای اینکه جاسوس شود دَرِ سفارتخانه خارجی را نمیکوبد و یا نامهای برای سرویس اطلاعاتی نمینویسد و یا تماسی نمیگیرد که میخواهد جاسوس شود آن هم علیه کشور و مردمِ خودش!.. اما سایتهای کاریابی. گرفتن ویزا و اقامت. شرکت در نمایشگاههای بینالمللی و ... به عنوان نشانگاههای شکارچیان است.
در سریال «سرجوخه» سه نفر از سه حوزه اجتماعی به مخاطب معرفی میشود. رامین کشمیری با بازی قربان نجفی، حمیدرضا محمدی در نقش غلامرضا و بالأخره سامان صفاری در نقش کیان!
در داستان مهندس کشمیری مخاطب دانای کل میشود و میداند که قرار است موساد در راستای ایجاد بحرانهای مصنوعی، برق را قطع و آب ِحداقل یک منطقه شهری را آلوده کند اما کشمیری که برای گرفتن اقامت یک کشور خارجی اقدام کرده هرگز نمیداند در دامِ ویزا افتاده!
به محض اینکه رامین کشمیری موقعیت شغلی خود را مکتوب و دسترسی فعلی خود را به تونلهایی که انتقال دهنده آب و برقاند اعلام کرده، موساد برای رسیدنِ به اهدافش ابزاری را پیدا میکند تا از طریق موقعیت شغلی کشمیری بتواند خرابکاران را به جای تکنسین وارد تونل کند!
پُر واضح است کشمیری هرچه باشد حاضر نیست به آلودهسازی آب تن در دهد لذا با مهندسی ذهن و از طریق سادهسازی صرفاً قطع آب و برق موقت را مطرح میکنند تا بتوانند خرابکاران را وارد تونل کنند. زمانی که رامین کشمیری متوجه میشود موضوع پیچیدهتر از آن است که تعریف کردهاند عصیان میکند، عصیانی که دیرهنگام است تا اینکه مجبور به فرار میشود.
غلامرضا و کیان هم در ادامه داستان برای دو هدفِ همسو (ترور سازنده برتر دستگاههای ونتیلاتور و آتش زدن کارخانه تولید ونتیلاتور) از دو طبقه اجتماعی شناسایی و هرکدام را با مُدلی استخدام میکنند اما رابط هر دو یکی است که غلامرضا او را به نام فلورا و کیان او را به نام آنا میشناسد. فلورا و آنا که در حقیقت نام "آشیرا" که یک صهیونیست و عضو موساد است برای غلامرضا دام عسل پهن میکند.
او برای جذب کیان حرف از پول میزند اما به هیچکدام درباره واقعیت عملی که میخواهند انجام دهند، حرفی نمیزند!
برای خنثیسازی عملیات مهندسی باید از عنصر آگاهی بهره برد. جامعهای که با تکنیکهای روانشناسی و تاکتیکهای تأثیرگذاری آشنا شود کمتر فریب میخورد و رسانه ملّی نقشِ بیبدیلی در راستای آگاهیبخشی دارد.
سریال «سرجوخه» تنها چند روشِ کار موساد را با قصهای جذاب بیان کرد. امیدواریم تهیهکنندگان سینما و تلویزیون برای محرومسازی سرویسهای اطلاعاتی برای بهرهکشی از سرمایههای اجتماعی به منظور هدف قرار دادن منافع ملی و آسیبرسانی به زندگی مردم به تولید آثار مشابه اقدام کنند.
«سرجوخه» ثابت کرد تلویزیون، هیچ منعی برای پرداختن به فضاهای متفاوت و قصههای جدید و پرالتهاب ندارد و تولید آثار این چنینی به جذب مخاطب و تقویت حوزه نمایشی تلویزیون کمک خواهد کرد. حقیقت این است که ما در این سالها بخشی از مخاطبان خصوصاً نسل جوان را به دلایل مختلفی از دست دادهایم، اما به ظنّ بسیاری از کارشناسان، نمیتوان کتمان کرد تلویزیون هنوز هم پرمخاطبترین رسانه کشور است. پس میتوان با احترام به مخاطب و تولید آثار فاخر، بخش زیادی از مخاطبان را برگرداند و این اتفاق به گمانم در این سریال افتاده باشد.
سریالهای امنیتی ساخته شده در گذشته به ترور شخصیتهای نظامی، سیاسی و گاهی دانشمندان میپرداخت و اغلب زاویهها به این سمت بود. گویی برای مخاطب، قانون نانوشتهای وجود داشت که اگر دشمن خارجی وجود دارد، اگر خطر موساد و رژیمصهیونیستی وجود دارد، خطری مردم عادی را تهدید نکرده و نوک پیکان این ترورها به سمت شخصیتهای نظام است نه مردم، اما حقیقت این است که چه بخواهیم و چه نخواهیم، موساد فقط دشمن حاکمیت نیست و دشمن مردم است.
این مسئله مهمی است که باید روی آن کار شود. مغفول ماندن همین مسئله سبب شد در سریال آن را بیان کنم تا خرابکاریهای موساد علیه مردم ایران به تصویر کشیده شود.
در زمینه پایگاههای شرطبندی، مخاطب ناآگاه است و برخی شاخهای اینستاگرامی نشستهاند و زندگی اشرافی خود را به رخ مردم میکشند. در صورتی که همه آنها ساختگیاند و تصمیمگیرنده اصلی فرد دیگری است و آنها به خاطر ظواهر و کارهای زرد جلو دوربین قرار میگیرند و خروجیاش ویدئوهایی است که جنگ زرگری راه میاندازند.
موضوع مشابه آن در فضای مجازی موضوع خشونت است که جدّی است و الان عوارض خشونت در کشور، ضریبِ میلیونی میگیرد و خطرش خیلی بیشتر شده است. این سریال، روی آگاهیبخشی کار میکند تا مخاطبان بدانند اینها بازی و صوری است. مردم باید بدانند که از چه جاهایی ضربه میخورند؛ مجموعههای امنیتی اگر درست و اصولی ساخته شوند و حتی پیشرونده باشند میتوانند این آگاهیسازی را درست در جامعه ایجاد کنند.
انتهای پیام/