پشتپرده مِسترتِسترها و شاخهای اینستاگرام / داستان زندگی اینفلوئنسری که برای دیده شدن، خودکشی هم میکند + فیلم
بحث اینفلوئنسرها و شاخهای مجازی در جلسه نشست سریال "سرجوخه" داغ شد؛ وقتی که تهیهکننده این مجموعه تلویزیونی اشاره کرد عوارض مِسترتِسترها و شاخهای اینستاگرام برای کشور، ریختوپاش حسرت است.
خبرگزاری تسنیم ـ مجتبی برزگر: سریال "سرجوخه" شب گذشته به پایان راه رسید. همانطور که تهیهکننده این مجموعه تلویزیونی گفت آنچه از "سرجوخه" باقی میماند یک ابراهیم است و دوم یک اسم؛ قصه اینجا تمام شد اما قرار است بحث جوخههای ترور اقتصادی، سوژه دیگر سازندگان این سریال باشد، البته بحث فصل دوم "خانه امن" این روزها نگارش خودش را پیگیری میکند، همان نوع سریالهای چندبعدی که تلویزیون بیش از همیشه به آن نیازمند است.
در "سرجوخه" داستان فریب آدمها و شاخهای توخالی اینستاگرام به نمایش درآمد که نمونه و مصداق بارز آن در خبر 20:30 هم دیده شد، همان آدمهایی که فریبِ موساد و اسرائیل را خوردند و مثل کاراکتر غلامرضای داستان وارد اتفاقات پیچیدهای شدند، همان مستندی که چند سال پیش از شبکه پرستیوی و سپس از شبکه مستند پخش شد و دقیقاً داستانِ غلامرضای سریال "سرجوخه" را بیان کرد، داستان ورزشکاری که رزومه کاری خود را روی سایتهای کاریابی میگذارد و او را برای آموزش به تایلند میبرند و ادامه ماجرا... .
همانطور که سازندگان سریال و بازیگرانش در جریانِ میزگردِ تسنیم هم به نکتههای آموزشی و آگاهیدهنده این سریال و مجموعههایی که باید برای نسلِ جوان و نوجوانِ امروز ساخته شود، اشاره کردند آنچه در امثالِ سریالهای "خانه امن"، "سارق روح" و "سرجوخه" میتواند حائز اهمیت باشد مقابله با اسرائیل است. ابوالفضل صفری در همه سریالهایی که با احمد معظمی (کارگردان) کار کرده اصرار داشته است اسرائیل را سیبلِ اصلی قرار دهد و قهرمان فیلم را بهسمتی ببرد که نهایتاً به آن شلیک کند.
در سریال «سرجوخه» سه نفر از سه حوزه اجتماعی به مخاطب معرفی شد؛ رامین کشمیری با بازی قربان نجفی، حمیدرضا محمدی در نقش غلامرضا و بالاخره سامان صفاری در نقش کیان! در داستان مهندس کشمیری مخاطب دانای کل میشود و میداند که قرار است موساد در راستای ایجاد بحرانهای مصنوعی، برق را قطع و آبِ حداقل یک منطقه شهری را آلوده کند اما کشمیری که برای گرفتن اقامت یک کشور خارجی اقدام کرده هرگز نمیداند در دام ویزا افتاده است! بهمحض اینکه رامین کشمیری موقعیت شغلی خود را مکتوب و دسترسی فعلی خود را به تونلهایی که انتقالدهنده آب و برقاند اعلام میکند، موساد برای رسیدن به اهدافش ابزاری را پیدا میکند تا از طریق موقعیت شغلی کشمیری بتواند خرابکاران را بهجای تکنسین وارد تونل کند!
پُرواضح است کشمیری هرچه باشد حاضر نیست به آلودهسازی آب تن در دهد لذا با مهندسی ذهن و از طریق سادهسازی صرفاً قطع آب و برق موقت را مطرح میکنند تا بتوانند خرابکاران را وارد تونل کنند. زمانی که رامین کشمیری متوجه میشود موضوع پیچیدهتر از آن است که تعریف کردهاند عصیان میکند، عصیانی که دیرهنگام است تا اینکه مجبور به فرار میشود.
غلامرضا و کیان را هم در ادامه داستان برای دو هدفِ همسو (ترور سازنده برتر دستگاههای ونتیلاتور و آتش زدن کارخانه تولید ونتیلاتور) از دو طبقه اجتماعی شناسایی و هرکدام را با مُدلی استخدام میکنند اما رابط هر دو یکی است که غلامرضا او را به نام فلورا و کیان او را به نام آنا میشناسد. فلورا و آنا که در حقیقت نام "آشیرا" یک صهیونیست و عضو موساد است برای غلامرضا دام عسل پهن میکند. او برای جذب کیان حرف از پول میزند اما به هیچکدام درباره واقعیت عملی که میخواهند انجام دهند، حرفی نمیزند!
سریال «سرجوخه» تنها چند روشِ کار موساد را با قصهای جذاب بیان کرد. نکتهای که حسین امیرجهانی نویسنده سریال در جریانِ این گفتوگو مطرح میکند: «سرجوخه» ثابت کرد تلویزیون، هیچ منعی برای پرداختن به فضاهای متفاوت و قصههای جدید و پرالتهاب ندارد و تولید آثار اینچنینی به جذب مخاطب و تقویت حوزه نمایشی تلویزیون کمک خواهد کرد.
موضوع دیگری که راجع به آن بیشتر با بازیگر نقش «آوین» همان شاخ یا اینفلوئنسر داستان "سرجوخه" گفتوگو کردیم و البته بحث داغی هم به وجود آورد؛ سایتهای شرطبندی و قمار و فعالیت این شاخهای اینستاگرامی است، پایگاههای شرطبندی که مخاطب نسبت به آن، ناآگاه است و برخی شاخهای اینستاگرامی نشستهاند و زندگی اشرافی خود را به رخ مردم میکشند، در صورتی که بهظنّ بسیاری از کارشناسان همه آنها ساختگیاند و تصمیمگیرنده اصلی فرد دیگری است و آنها بهخاطر ظواهر و کارهای زرد جلو دوربین قرار میگیرند و خروجیاش ویدئوهایی است که جنگ زرگری راه میاندازند.
هنرمندان و عوامل این مجموعه تلویزیونی به خبرگزاری تسنیم آمدند و درباره مسائل مختلف به گفتوگو پرداختند. «احمد معظمی»، «ابوالفضل صفری» و «حسین امیرجهانی» بهعنوان کارگردان، تهیهکننده و نویسنده سریال و همچنین «قربان نجفی»، «آرش آصفی»، «نازنین کیوانی» و «مریم وحیدزاده» بهعنوان بازیگران این مجموعه در این نشست حضور داشتند.
قرار بود "سرجوخه" قبل از "خانه امن" کلید بخورد
مشروح این میزگرد و گفتوگوها را در ادامه بخوانید و البته ویدئوی این نشست هم قابل مشاهده است:
* آقای صفری، با شما شروع کنیم؛ بسیاری این سؤال را دارند که وقتی "خانه امن" ساخته میشد به فکر ساخت "سرجوخه" افتادید، چرا که در خیلی از صحنههای "سرجوخه" یک نوع آیندهنگری و موضوعات روزی دیده میشود؛ نمونه بارز آن در مقوله فعالیتهای شاخهای اینستاگرام که لایوِ خودکشی یکی از سکانسهای این سریال بود.
صفری: قرار بود پیش از "خانه امن"، سریال "سرجوخه" ساخته شود، البته با کارکرد و رویکردی متفاوت از "خانه امن" که بیشتر به رویکرد قصه زندگیهای معمولی برمیگشت؛ در آن اصطلاحاً افراد معمولی درگیر ماجراهای امنیتی میشدند. هدف و مسائل مورد بررسی "سرجوخه" مسائل جامعه بود، به همین خاطر است که بیننده احساس بهروز بودن میکند، مسائل غلامرضا و تبعاتش را در همین تهران میبینیم، کیان و ماجراهایش هم در دل اتفاقات اشرار و اراذل مجازی کاملاً ملموس است، البته هوشمندی هم در تیم طراحی وجود داشت که در خِلال فیلمبرداری، موضوعات تازه و جدیدی هم به کار اضافه میشد، به همین خاطر است وقتی سکانسهایی نظیر اتفاقات روز جامعه را میبینید میتوانید به یکسری از همین اتفاقات روز، ارجاع بدهید. ابتدا بهسراغ "خانه امن" رفتیم چون موضوع داعش در آن مقطع اهمیت بیشتری داشت و بلافاصله آقای معظمی (کارگردان) 24 ساعت استراحت کرد تا "سرجوخه" را کلید بزنیم.
* همکاریتان با امیرجهانی (نویسنده) که او را مخاطبین با سریالهای "آقازاده" و "پدر" بیشتر میشناسند، چطور بود، چرا که پیش از آن شما با نویسندگان دیگری کار کرده بودید؟
صفری: میدانید که اینگونه کارها طراحی اصلیشان توسط نویسنده و در دفتر تولید انجام نمیشود؛ یک هستهای دارند طبیعتاً کارگردان هم عضو آن است، هستهای پژوهشمحور که متشکل از یکسری افراد دانشگاهیاند، این طرحها آنجا سر و شکل میگیرد. سریال "سارق روح" محصول یک پژوهش تقریباً 20ساله در حوزه فرقهها و مبحث التقاطیها بود، نهایتاً "خانه امن" دوباره همین پژوهش را داشت و علاوه بر فرقهها، بحث تکفیریها و داعش و مسائل اینچنینی را داشت؛ این طراحی اصلی قصهها که ما کار میکنیم از دل آن هسته درمیآید، طبیعتاً نمیتوان نام آن دوستان را آورد؛ بهواسطه جنس قصهها، دوستانی که در آن هسته قرار دارند دوستان امنیتیاند.
بعد از طراحی کلی نویسندهای بهفراخور موضوع و تناسب با قصه، دعوت به همکاری میشود، آقای امیرجهانی با همین رویکرد جذب شدند چون قلم گرمی دارند و فضای جوانها را خوب میشناسند و در دو سه جای قبلی مثل "پدر" و "آقازاده" نشان دادند که اشراف خوبی دارند، انصافاً نتیجه خوبی گرفتیم و دیالوگها درخشان، گرم و باورپذیر شد.
آدمها چگونه فریب میخورند؟/ بحث تکفیک میان شاخهای اینستاگرام و اینفلوئنسرها!
* آقای معظمی! یکی از اتفاقات خیلی خوبی که بینندگان تلویزیون درباره "سرجوخه" مطرح میکنند، این است که سریال به مسائلی پرداخت که مدتها در تلویزیون دربارهاش صحبت نشده بود اتفاقات خوب آگاهیدهنده و آموزشی که بسیاری از جوانان و نوجوانان این سرزمین به این آگاهیها نیاز دارند؛ اینفلوئنسرها، شاخهای اینستاگرام و سایتهای شرطبندی و قمار موضوعی که شما به آن پرداختید؛ حتی بخشی از این شاخهای ایسنتاگرام به خطر هم تبدیل شدند، از همین دست ناگفتهها است، با این اوصاف، خط قرمزهایتان در روایت این ناگفتهها کجا بود؟
معظمی: آقای صفری بهخوبی اشاره کرد که تحقیق و پژوهش زیادی روی این کار و امثال این کارها میشود. ما همیشه در تلاشیم هر کارمان با کارهای دیگرمان تفاوتهای زیادی داشته باشند. غلامرضایی که ما در این سریال مطرح کردیم، بچه لبِخط و کیانی که بچه بالاشهر است و گنگی دارد؛ ما لحظه به لحظه نگارش فیلمنامه را با جلسه و تحقیق و پژوهش پیش میبردیم تا همهچیز برای مخاطبان ملموس باشد. در مورد بخشِ شاخهای مجازی و اینفلوئنسرها هم لزوماً نمیتوانیم بگوییم این بد است، بلکه میان روایتها به این تفکیکها هم توجه داشتیم. کسانی که در فضای مجازی، کار تبلیغاتی میکنند و منبع درآمدی دارند؛ میخواستیم بگوییم نحوه استفاده از فضای مجازی هم حائز اهمیت است و باید به آن توجه کرد.
در این مجموعه آمدیم دو طبقه غلامرضا و شرایط زندگی و اتفاقهایی که برای این شخصیت میافتد و مسیرهایی را که جلوی پایش باز میشود نشان دادیم؛ موازی آن قصه کیان و دار و دستهاش و خواستههایی که بهنظر من زیادهخواهی است به تصویر کشیده شد که عاقبت این نوع آدمها به کجا میرسد؛ بهنظر میرسد این نوع روایتها، عبرتآموزند. در مورد کیان و آن شهروز، دقیقاً نمونه عینی «سارق روح» است که بحث اصلیاش در خانواده مطرح میشود. وقتی که میگوییم اگر در خانوادهای این مهر و محبت حاکم شود هیچوقت آن فرزندان طرد نمیشوند که بیرون از آن خانه کسی به آنها لبخند بزند محو لبخند او بشوند و داستان این فریبخوردنها اتفاق بیفتد. پیام اصلی این مجموعه بحث خانواده بود که اگر فضای خانواده گرم نباشد آدمها به چه عاقبتهایی دچار میشوند.
هیچ پلان و صحنهای در "سرجوخه" تکراری نبود/ ابراهیمِ قصه ما محبوب شد
* نکتهای که خیلی از کارشناسان به آن اشاره کردند پیچیدگیهایی بود که در سریال ادا شد، امروز کمتر سریالهای چندبعدی با داستانهای پیچیده و موازی میبینیم و بیشترِ داستانهای تلویزیونی آبکی و قابل حدساند... .
معظمی: پیچیده ساختن سریال روی کاغذ اتفاق نمیافتد؛ همهچیز به اتاق فکر و ایدهپردازی با عوامل کار برمیگردد. هیچوقت در هیچکاری بدون دکوپاژ و صحنهسازی سر صحنه نمیروم و کاری نیست که بدونِ برنامهریزی کردن، انجام شود. در این کار مخاطب با میزانسنهای پیچیده مواجه بودند؛ کاری که کاملاً تلویزیونی نیست؛ هم از فضاهای سینمایی و هم تلویزیونی در دلِ آن بهرهبرداری شده است. معتقد نیستم که در تلویزیون کار سینمایی ساخته شود؛ "سرجوخه" زحمت تمام بچههاست، از فیلمبردار و مدیر تولید و تهیهکننده و مدیر تولید گرفته تا بازیگرانی که واقعاً قصه را دوست داشتند، در شرایط سخت و لوکیشنهای شلوغ و هنرورهای خیلی زیاد در این کرونا با جان و دل کار کردند. "سرجوخه" تمام بخشهایش فکرشده پیش رفت و اینطور نبوده است که سر صحنه برویم و این کار را بکنیم.
در همه مصاحبههایم گفتم واقعاً از همه مدیران سیمافیلم تشکر میکنم که پای این کار ایستادند. یادم میآید آن موقع که دستیار کارگردان سریال "خط قرمز" بودم، این کار جنجال به پا کرد، کاری که مردم هم دوست داشتند و خیلی سروصدا کرد، "سرجوخه" تداعی آن روزها را برای من داشت. خدا را شاکرم که مردم با این سریال خوب ارتباط گرفتند. سعی کردم با وجدان کار بسازم و واقعاً میگویم فیلمنامههایی را که هر تهیهکنندهای سمتش نمیرود و هزینهبردار است، کار کنم، بههرحال هر کارگردانی دوست دارد بهسراغ ساخت چنین فیلمنامههایی با چنین پروداکشن و حجم لوکیشن ایرانی و خارجی برود؛ من خودم همیشه دنبال کارهاییام که پُر از جزئیات باشد و مرا به چالش بکشد. شما در "سرجوخه" پلان یا میزانسنی نمیبینید که شبیه سکانس یا صحنههای قبلیاش باشد. کار ویژهای روی شخصیتها شده است؛ از کشمیری (قربان نجفی) گرفته تا نقش ابراهیم که آرش آصفی بازی کرد پشت همه آنها تفکر و اندیشه است، مردم با خیلی از بازیگران ما ارتباط گرفتند مخصوصاً ابراهیم که خیلی محبوب شد.
برخی از آثار را که میبینم میگویم حیف پولی که برایش هزینه شده است
* بهنظر شما استقبال مردم از "سرجوخه" بهخاطر موضوع تازهاش بود یا مردم عاشق سریالهای پلیسی و امنیتیاند؟
معظمی: قطعاً هم موضوع و هم پیچیدگیهای داستانیاش؛ قرار نیست کاری ساخته شود و فلان بازیگر چهره بیاید و بازی کند، نه، انتخاب درست بازیگر برای نقشها و عوامل خوب بسیار به ساختار سریال کمک کرد، باید در سریالسازی به این عناصر توجه جدّی داشت تا بیننده بنشیند و آن اثر را دنبال کند. امروز با این معضل مواجهیم که مخاطبان منتظر قسمتهای آینده برخی از سریالها نمیمانند، شاید برخی از دوستان ناراحت بشوند؛ من یکسری کارها را میبینم با خودم میگویم واقعاً حیف پولی که هزینه بابت این کارها میشود، واقعاً درست نیست، در صورتی که میتوان با هزینه آنها، دو سریال باکیفیت ساخت، این کیفیساختنها باید مدیریت شود و هر کارگردانی وظیفه خودش بداند کاری را که میسازد باکیفیت باشد، اینطور نباشد که کاری بسازم فقط روی آنتن برود، بین همصنفیهای خودمان بهچشم عابربانک نگاه نکنند که فقط بسازیم و پولی بگیریم و برویم.
بعد از ابوعامر، نقشهای منفی زیادی بهسراغم آمدند
* آقای نجفی! یکی از نکاتی که در این سریال و امثالِ کارهایی که شما بازی کردهاید، نمایش نقشهای منفی است که بهواسطه گریم خاصی اتفاق نمیافتد بلکه شما اکتهایی دارید که آن منفی بودن شخصیت را به مخاطب القاء میکند؛ جایی با کاراکتر ابوعامر سریال "خانه امن" و جایی هم مثل "سرجوخه" با نقش کشمیری، چطوری به این نقشها میرسید که قیافه و ظاهر عجیب و غریبی ندارند اما پیام را بهدرستی انتقال میدهند؟!
نجفی: بههرحال کاراکترهای منفی یکسری ویژگیهایی دارند که شاید بیشتر دیده بشوند. من اصلاً به شخصیت منفی و مثبت اعتقادی ندارم چون همه کاراکترها خاکستریاند، من بهعنوان بازیگر وظیفهام این است نقش منفی و مثبت را روی طرز ارائه نقشم کار کنم، یعنی در واقع روی رفتارشناسی کاراکتر این اتفاق بیفتد، واقعاً وقتی بازیگر به این فضا برسد، آنوقت نیازی به گریم آنچنانی ندارد. من همیشه به گریمورهای عزیز میگویم "اگر من گریم ندارم لااقل یک خطی روی صورتم بیندازید من احساس کنم یک گریمی روی صورتم است." تا به این واسطه از شخصیت واقعیام دور شوم و به آن کاراکتر فیلم و سریال برسم، من ابتدا خودم باید باور کنم یک شخصیت دیگری هستم تا مخاطب هم به این باورپذیری برسد.
تفاوت و وجه تمایز ابوعامر نسبت به کشمیری!
* بعد از ابوعامر (خانه امن) نقشهای منفی زیادی بازی کردید؛ آیا دوباره مثل همان نقشها به شما پیشنهاد میشود؟ همچنین درباره ابوعامر و کشمیری شناختی داشتید تا بهتر به عمق نقش برسید؟
نجفی: الآن مدتی است نقشهای منفی و خاکستری زیادی پیشنهاد میشود که بخشی از آنها را انجام دادم، یک زمانی وزن کاراکترهایی که مثبت بود بیشتر بود تا کاراکترهای منفی، الآن کمکم منفیها جلو زدهاند و حتی پیشنهادهای مشابهی میشود. من وظیفه دارم میان این کاراکترها تفاوتی ایجاد کنم. در مورد نکته دوم که شناختی روی کاراکترهای ابوعامر و کشمیری داشتم، باید بگویم همه با این آدمهای نفوذی که یکی (ابوعامر) افراد را شستوشوی مغزی میدهد و یکی (کشمیری) فریب خورده است، آشنایی داریم، کنار همه اینها مهم این است من با کاراکتری مواجهم که یک عملکرد طبیعی باید داشته باشد و بازیگر به یک تحلیل روانشناختی درباره آن کاراکتر برسد.
در واقع اگر منِ قربان نجفی در این موقعیت قرار بگیرم چه عملکردی خواهم داشت؟ پله پله به ابوعامر و یا اینجا کشمیری میرسم، البته ابوعامر یک فرد ایدئولوژیک بود که باورهای بسیار عمیقی داشت و روی آنها پافشاری میکرد. من طوری این نقش را بازی کردم که مخاطب بداند هرکسی با هر دیدگاه و ایدئولوژی و باور مذهبی، آدم مستقلی نباشد و به عقلانیت درستی نرسیده باشد احتمال دارد به اینجا برسد، از طرفی دیگر شخصیتی مثل کشمیری مجبور شده است به چیزی تن بدهد و با خودش درگیر میشود و کلنجار میرود. وجه تمایز این دو در آن است ابوعامر به یک ثباتی رسیده بود ـ به مثبت و منفیاش کار ندارم ـ اما «کشمیری» اصلاً هیچ ثباتی در ذهنش وجود نداشت.
صفری: ماجرای "سرجوخه" داستان زندگیها و افراد معمولی جامعه است؛ کشمیری، غلامرضا و کیان هرکسی میتوانند باشد، اینها نفوذی نیستند، افرادیاند که از جایی آسیب خوردند و پایگاه اجتماعی و خانواده و باورهایشان را از دست دادهاند، در بدترین حالت، خدا را از دست میدهند و بهترین زمینه را برای رفتن و پیوستن به سرویسهای بیگانه و دشمنان دارند.
این سریالها را قبل از مردم باید مسئولین ببینند
نجفی: شرایط جامعه واقعاً در شکلگیری اینطور آدمها بسیار تأثیرگذار است، اگر آدمها در جامعه خودشان امنیت شغلی، امنیت اجتماعی و امنیت روانی داشتند، هیچ اتفاقی نمیافتاد. مثل کشمیری زیاد آدمهایی داریم که میخواهند استخدام شوند اما آدم دیگری به آنها ترجیح داده میشود، به همین خاطر اعتقاد دارم این سریالها را هم مردم باید ببینند و درس بگیرند و هم قبل از آن مسئولین ببینند و راه چارهای جستوجو کنند که عدالت اجتماعی اتفاق بیفتد، بههرحال کسی دشمن مملکت و خانه خودش نیست، وقتی این اتفاقات میافتد و این نوع آدمها زیاد میشوند که عدالت نباشد.
صفری: کارکرد "سرجوخه" این بود که همه در جامعه درصدی از این مشکلات را داریم؛ گروهی گرفتاری مالی، گروهی دچار بیکاری و گروههایی با بحران عاطفی و کمبودهای اجتماعی و خانوادگی مواجهند اما همه اینها دلیل نمیشود این راه را بروند. بدترین اتفاق این است که در جریان این مسائل، دو تا از دانشمندان بزرگمان را از دست دادیم که شبیه آنها را در دنیا نداریم.
کشمیری محصول یک بیمحبتی است که در گیرودار پارتیبازی، شغلش را از دست داده است، آنجایی که آسیب خورده است همان دوست مسئول این آسیب را ایجاد کرده است، تمام جان فیلم همین است؛ هرجایی آسیب خوردی همانجا بگیر و جمعش کن! ادامه دادن در این مسیرها هزینههای عجیب و غریبی برای کشور و خود آن شخص و خانواده دارد، آیا شهادت مسعود علیمحمدی را میتوان جبران کرد؟
بازخوردهای خوبی از ابراهیم "سرجوخه" به من رسید
* آقای آصفی! در سریال "خانه امن" نقش "داوود افشار" را بازی کردید، یک شخصیت منفی و شخصیت سالار در سریال "مدینه" و اینجا هم "ابراهیم" مأمور امنیتی سریال "سرجوخه"؛ چطور میان این کاراکترها بالانسی ایجاد میکنید که وجه تمایز میان شخصیتها اتفاق میافتد؟
آصفی: در وهله اول تیم خوب و قصه خوب میتواند کمک کند، وقتی بازیگر با قصهای خوب مواجه میشود خود آن دیالوگها و توضیحاتی که راجع به کاراکتر وجود دارد، خیلی به گرفتن آن نقش و همذاتپنداری مخاطب کمک میکند، حالا جایی نقش داوود افشار است و جایی هم ابراهیم؛ اینها با راهنماییهای کارگردان پیش میرود و بازیگر در مسیر درستی قدم برمیدارد، خوشبختانه بازخوردهای خوبی از ابراهیم "سرجوخه" به من رسید.
من به همه مأموران امنیتی ادای احترام میکنم
* چقدر نسبت به مأموران امنیتی، بازجویی و تعقیب و گریز و فضاهای امنیتی شناخت دارید؟
آصفی: خودم خیلی اشراف زیادی نداشتم اما دوستانی کنار این پروژه بودند که ما را درست راهنمایی کردند، در صحنه اجرا میدانستیم که باید چطوری جلوی دوربین رفتار کنیم، مثلاً راجع به این اتفاقی ـ که آقای نجفی (کشمیری) نقشش را ایفا کرد ـ که در سیستم آب و برق افتاد و مابهازای واقعی داریم، چند سال پیش یک اتفاقی در زنجان افتاد که میخواستند آب را آلوده کنند.
امروز که همه اینجا دور هم جمع شدهایم درباره "سرجوخه" صحبت کنیم خیلی از تلاشگران ما در مرزها حضور دارند و امنیت را برقرار میکنند، بهواقع از جان و دل مایه میگذارند تا ما با خیال راحت کنار هم زندگی کنیم، به همه این دوستان ادای احترام میکنم.
"سرجوخه" نتیجه عینی سریال "سارق روح"
احمد معظمی: سریال "سرجوخه" نتیجه عینی سریال "سارق روح" است، قهرمان سریالهای ما خانوادهها هستند، در سریال "سارق روح" تصمیم بر این بود که مخاطب جامعه امروز را نسبت به گسستها، تضادها و حفرهها و فاصلههای ایجادشده، هشدار دهیم، فاصلههایی که آنها را بهسرعت فرقهها در مقابل با خداپرستی و نوعدوستی در جهت منافع خود پُر میکنند.
همین تِم در سریال "ترور خاموش" هم دنبال شد؛ در جایی که پدر خانواده برای کسب درآمد آن هم از طریق تولید مواد مخدر، خانوادهاش را قربانی کرد و در سریال "خانه امن" وقتی زندگی یک تروریست داعشی را ورق زدیم به خانوادهاش رسیدیم، کسی که از خانه و خانواده جدا میشود و خلأ آن را فرقه تروریستی داعش پُر میکند، تا جایی که او را روانه تهران میکند تا در تئاتر شهر بمبگذاری کند، دقیقاً به همین علتها است که معتقدم قربانیان سریال "سرجوخه" نتیجه عینی محتوای سریال "سارقروح"اند.
تردیدی وجود ندارد کسی که از خانه و کاشانهاش میرود یا بههردلیلی طرد میشود این ظرفیت را دارد که بهسرعت جذب جریانهایی شود که حتی ممکن است قبلاً با آنها تضاد داشته و یا در یک حداقلی از آنها مطلع نبوده است.
شهروز قصه "سرجوخه" با بازی رضا نصاری، نماد یک انسان بیهویت است، آنقدر در رفتار و گفتارش این بیهویتی موج میزند که شکارچیان موساد او را برای اهداف خودشان شکار کردند و با مهندسی اجتماعی (هنر کنترل رفتار انسان) او را به بردهای تبدیل کردند تا اهداف آنها را در کشور خودش و علیه هموطنانش دنبال کند.
"سرجوخه" را به همه خانوادههایی تقدیم میکنم که دلواپس قوام و دوام جامعهاند
شهروز سراغ ساسان میرود که او هم بهجای خانه انگار در پارک زندگی میکند، آوین که بازیگرش خانم کیوانی هست هیچ نشانهای از خانواده ندارد و حتی هیچ خاطرهای هم از آنها برای بازگو کردن ندارد، میماند رزیتا که از خانواده بریده و در پی انتقام از سرنوشت و در رؤیاهایش بهسر میبرد تنها کسی که خانوادهدوست است و خود را موظف میداند به آنها سربزند و بخشی از هزینههای آنها را متقبل میشود و به فکر آینده برادر کوچکش کیان است که سامان صفاری بازی میکند.
دقیقاً همین وابستگی حداقلی است که مایه نجات او میشود، سرویسهای اطلاعاتی دقیقاً از روش فرقهها برای شکار سوژههای خود استفاده میکند. در سریال "سارق روح" هیچکس سراغ فرقهها نمیرود، بلکه این فرقهها هستند که سراغ افراد میروند. در سریال "سرجوخه" هم نشان دادیم که چگونه موساد (اطلاعات خارجی اسرائیل) غلامرضا و کیان را قلاب میکنند بدون اینکه این دو عامدانه و آگاهانه وارد بازی آنها شده باشند.
سرانجام این عشق به خانه و خانواده است که تغییراتی شگرف ایجاد میکند؛ بیدلیل نیست که نظریهپردازان فرقهها معتقدند خانواده ضدفرقه است و اطلاعرسانی درباره فرقهها نقش بیبدیلی برای ایجاد انسداد در مسیر آنها دارد. با تولید سریالهای مستند میتوان با آگاهیبخشی جامعه، کمک کرد و مانع از آن راهبندهای اساسی شد تا انسانها به برده تبدیل نشوند.سریال "سرجوخه" را تقدیم به همه خانوادههایی میکنم که دلواپس قوام و دوام خانواده و جامعهاند.
برایم مهم نیست تهدید بشوم؛ میخواستم گوشهای از زحمات تلاشگران حوزه امنیت را نشان دهم
* آقای آصفی! به برخی از بازیگران که نقشهای امنیتی بازی میکنند فشار میآورند که این نقشها را بازی نکنند حتی بعضی از این بازیگرها هم تهدید شدهاند، برای شما هم، چنین اتفاقاتی افتاده است؟
آصفی: خدا را شکر، فعلاً چنین اتفاقی نیفتاده است و اگر هم این اتفاق بیفتد، از نظر من مشکلی نیست، این کار را من با جان و دل قبول کردم تا بتوانم گوشهای از زحمات دوستان در حوزه امنیت را به نمایش درآورم، حتی به من بگویند "این کار را نکن"، تهدید بشوم و یا مورد قضاوت اشتباه قرار بگیرم، برایم مسئله نیست و نتیجه کار مطلوب است، بازخوردها این را میگوید و مشکلی از این بابت ندارم.
شباهت عکس یک شهید به مأمور امنیتی "سرجوخه"
* در داستان "خانه امن" شهید کمال را داشتیم، آیا ابراهیم مابهازای شهیدی دارد؟
آصفی: قبل از اینکه این نقش پیشنهاد شود فکر کردم چرا این نقشها شبیه شهیدی نیست، دوستانی که کار را دیدند میان بازخوردها شخصی دایرکت فرستاد که "شما شبیه به دایی شهید من هستید، هر وقت شما را میبینم یاد دایی شهیدم میافتم."، عکس ایشان را فرستادند برایم خیلی جالب بود که شاید ما شهید شدیم.
کمبودهای شاخهای اینستاگرام بهروایت آوینِ "سرجوخه"
* خانم کیوانی؛ نقش آوین را بازی کردید که تابهحال بازی نشده بود، چقدر نسبت به شاخهای اینستاگرام شناخت داشتید، آیا واقعاً اینها زندگیهایشان توخالی است و سفرههایی که به مردم نشان میدهند یا فخرفروشیهایی که دارند واقعی است یا ساختگی؟
کیوانی: یکی از دلایل اینکه من این نقش را بازی کردم همین بود که خیلی برای من چالش داشت، یک نقش متفاوتی ـ نسبت به کارهایی که تا امروز بازی کردهام ـ بود و از سابقه سازندگان سریال هم خبر داشتم، از طرفی خودم عاشق ژانر امنیتی و اکشن و جناییام.
من هیچ شناختی راجع به شاخهای مجازی و اینفلوئنسرها نداشتم، البته این دو با هم متفاوتند؛ من دوستان خوبِ اینفلوئنسر دارم که اشتغالزایی میکنند و نباید این دو را کنار هم قرار داد، البته فالوورهای خودم هم خیلی زیاد نیست و واقعاً شاخهای مجازی داستان متفاوتی دارند، براساس کمبودهایی که در فضای زندگی شخصیشان دارند بهناچار به این سمت کشیده میشوند، یعنی همهچیز در گیرودار اتفاقات مجازی است؛ یعنی همهچیز ساختگی!
پس ما باید اول در خانواده ریشهیابی کنیم، وقتی همه این کمبودها اتفاق میافتد، دنبال این توجهند، یعنی ما نمیتوانیم با یک اینفلوئنسر مقایسه کنیم، اینفلوئنسر اشتغالزایی میکند، یعنی اگر تبلیغ یک رستوران و شغلی میکنند بابت آن پول دریافت میکنند.
اما شاخهای مجازی در نهایت به یکسری جاهایی میرسند که خیلی جالب نیست، حتی به یکسری کارهای مستهجن و سخیف روی میآورند، تشویق مردم به لایکها و ویوها و فالوور گرفتن خودشان؛ اینجا ناهنجاری اتفاق میافتد، حتی وقتی میخواهد مورد توجه قرار بگیرد به خودکشی هم میافتد و این اتفاقات را «آوین» نشان داد.
به ما حمله کردند
* در دایرکتها از شما تشکر کردند بهخاطر این آگاهیها و یا حمله؟
کیوانی: تشکر که نکردند، حمله کردند، در مصاحبههای قبلیام، به من حمله شد که من بهاشتباه میانِ اینفلوئنسرها و شاخهای مجازی جداسازی نکردم، البته تهدید نشدم، به من حمله شد و با فحاشی همراه شد، وقتی یک نقطهضعفی دارید و دست روی آن میگذارند، ناراحت میشوید، یعنی اینها وقتی این نقطهضعفشان است و این کمبودشان هست.
انتقاد جایز نیست
* یکی از انتقادهایی که به اینفلوئنسرها وارد است، حضور پررنگشان در فضای بازیگری است. بازیگرهایی که فارغالتحصیل شدند و اینها به حیث مشهور بودن در فضای مجازی به این سمت آمدهاند؛ نظر شما در این باره چیست؟
کیوانی: به نظر من هر کسی راه خودش را میرود و انتقاد جایز نیست. اگر کسی در بازیگری نتواند در مدار درستی حرکت کند زود محو میشود.
آصفی: زمانی میگفتند بازیگر نباید تیزر کار کند، الآن باب شده، بد هم نیست. اگر کسی مسیر خودش را از این راه پیدا کند و به آن نتیجه برسد چه ایرادی دارد.
* این جنجال در اجرا و بازیگری هم وجود دارد؟
آصفی: نمیخواهم اسم ببرم، دوستانی هستند که موفقند. واقعاً از این طریق آمدند و الآن کارهایشان را میبینید، اجرایشان را میبینید، بازیهایشان، خوبند.
پژمان جمشیدی، بازیگریاش بهتر از فوتبالش بود/ انتقاد کارگردان "سرجوخه" به شاخهای مجازی
معظمی: این اشتباه از تهیهکننده و کارگردانهایی است که به توانایی بازیگر توجه نمیکنند و تعداد فالوورهایش را در نظر میگیرند. به طور مثال، «پژمان جمشیدی» فوتبالیستی بود که بازیگریاش بهتر از فوتبالش هست. موفق هم هست اما متأسفانه بعضی مواقع از اتوبانها رد میشوم یک سری از کسانی را روی بلیبوردها میبینم که هنرپیشه نیستند.
کسانی عکسشان خورده که اصلاً آنها را نمیشناسیم. از بازیگرانی که خاک صحنه خوردهاند، خبری نیست. به واسطه اینکه آن طرف بیلبورد بخورد و فروش کند، نیست. چرا ضربه میخوریم از یک سری کارهایی که واقعاً قابل دیدن نیست و برعکسش هم وجود دارد؟ کارهایی ساخته میشود با چندین بازیگر و اصلاً هیچ خروجی خوبی ندارد. اما این باید خیلی اساسیتر بررسی شود. خودم به شخصه همیشه سعی میکنم بازیگرانی برای کار انتخاب کنم، که خروجی درستی داشته باشند. چرا باید یک دوستی دستمزد آنچنانی داشته باشد اما شما میبینید بازیگرانی که واقعاً کاربلدند اما آن دستمزدها را نمیگیرند.
من در دورخوانیها و تمرینها، ثریا را پیدا کردم
* خانم وحیدزاده؛ از سرجوخه و نقشتان ثریا بگویید و اینکه چقدر امثال غلامرضا را میشناختید.
وحیدزاده: "سرجوخه" برای من از چندین نظر، تجربه جدیدی بود. اول از همه من حدود 7 سال تئاتر و فیلم کوتاه کار کرده بودم اما این اولین تجربه من برای یک فیلم بلند و سریال بود که از کارگردان و تهیهکننده تشکر میکنم این اعتماد را داشتند. این نقش از خودم مقداری دور بود و برای من جالب بود که بتوانم روی لحن و بیان و راه رفتنم تمرین کنم که به آن نقش نزدیک شوم.
شناختن خود همان غلامرضا برای من خیلی جالب بود. در دورخوانیها و تمرینهایی که داشتم با جناب راشد (بازیگردان سریال) راهنمایی گرفتم. مثلاً میگفتند که بچههایی که اصطلاحاً به آنها لبِ خط میگویند چه شخصیتها و ویژگیهایی دارند. اینها به من خیلی کمک کرد. ثریا دختری بود که از نظر مالی وضع خوبی ندارد اما از نظر معرفت و مرام و خانواده ثابت کرده که با اصل و نصب است. یعنی با شرایط مادی که دارد وسوسه نمیشود سراغ خواستگار پولدار برود و به عهدی که داشته وفادار است و احترام زیادی برای پدرش قائل است.
آوینها به سمبل دختران ایرانی تبدیل شدند؛ اشتباه و غلط است
* چقدر مثل این دخترها الآن در جامعه داریم.
وحیدزاده: خیلی زیاد داریم. متأسفانه یک سری از همین شاخ مجازیها، آوینها به سمبل دختران ایرانی تبدیل شدند که به نظر من اشتباه و غلط است. خیلی از دختران ما مستقلاند و روی پای خودشان هستند. کاری که از دستشان برمیآید. سمبل دختران ایرانی که به نظر من اتفاقاً خیلی اشتباه و غلط است دخترهای ایرانی تعداد خیلی زیادشان دخترهایی مثل سریال هستند که مستقل هستند، روی پای خودشان هستند و استقلال فکری و فردی و... دارند.
* چقدر نقش ثریا "سرجوخه" به شخصیت خودتان نزدیک بود؟
وحیدزاده: از نظر ویژگیهای اخلاقی و رفتاری که آدم وفادار و متعهدی هست به من خیلی نزدیک است، اما از نظر اعصاب و روان، من با غلامرضا آنطوری رفتار نمیکنم.
اصالت و ریشه داشتن پیام اصلی "سرجوخه"
* اگر خودتان مخاطب "سرجوخه" باشید اولین پیامی که از فیلم میگیرید چه پیامی هست؟
وحیدزاده: ریشه داشتن و اصالت داشتن خیلی مهم است. ما در این داستان میبینیم، همانطور که جناب معظمی گفتند آن آدمهایی که ریشه دارن، یک باد نمیتواند اینها را حرکت بدهد و به هر جایی ببرد. اما آنهایی که ریشه ندارند و صرفاً روی خاک هستند با هر بادی به سمت و سویی میروند.
خانواده خیلی مهم است و ما میبینیم که ثریا مادر ندارد یعنی الزاماً این نیست که بگویم حتماً مادر و پدر بالای سرش باشند و امر و نهی کنند نه منظور این نیست؛ ما میبینیم که مادرش فوت شده اما در این خانواده با حمایت پدرش، رشد کرده است. ثریا میفهمد و با وجودی که پدرش مخالفت میکند که به عشقش نمیگذارد برسد بیاحترامی به پدر نمیکند و تمام تلاشش را میکند که غلامرضا به آن حد و نصاب برسد که پدرش بپذیرد و پذیرش پدر برایش اولویت است.
* پیامهایی که برای شما میآید مثل پیامهایی که برای خانم کیوانی میآید...
وحیدزاده: من بیشتر یک سری آدم عصبانی و خشن از دست غلامرضا به من پیام میدهند، اکثراً میگویند مواظب آن فلورا باشید. چرا به غلامرضا اجازه دادید و یک عده خیلی عصبانی میگویند چرا فُرم پر کردی و تقصیر تو بوده است.
* بعضی از بازیگران و کارگردانان میگویند فیلمنامهها ضعیف است و اجازه نمیدهد نقشها درست از آب درآید و کارها جذاب شوند. نظر شما در این باره چیست؟
امیرجهانی: یادم میآید یکی از کارگردانها میهمان یکی از شبکههای استانی شد؛ تلفنی قرار بود من روی آنتن بیایم. او درباره ضعف فیلمنامه صحبت میکرد و من روی خط آمدم به صراحت گفتم خواهش میکنم اگر از ما فیلمنامه ضعیفی میآید، شما کار نکنید. یا بازیگری که میگوید فیلمنامه ضعیف است کار نکند. انگار دیواری کوتاهتر از دیوار نویسنده وجود ندارد. من نویسنده مجبور میشوم خودم را بالا بکشم فیلمنامه قویتر بنویسم.
واقعیتهای جامعه در "سرجوخه"/ موساد دشمن واقعی ملت است
* سؤال بخشی از بینندگان بود که ابتدای سریال نوشته میشود نیمی از آن حقیقت دارد و نیمی واقعیت؛ یعنی چه؟
امیرجهانی: این اسلوگان کار بود. "سرجوخه" صرفاً یک کار امنیتی نبود. در واقع دوربین آقای معظمی از زاویه دید جامعهمان بود؛ بخشی از داستان این سریال، براساس پروندههای واقعی بود. تفاوت بین واقع و حقیقت در این است؛ حقیقت یک چیز انتزاعی و ذهنی است که به باور و اعتقاد آدمها برمیگردد و حقیقت آنچیزی است که باور من است. این تفاوت بین واقعیت و حقیقت هست. حقیقت آن چیزی که در قلب و باور هست؛ درباره "سرجوخه" صِدق میکند که بخشهایی براساس واقعیتهای جامعه است.
مثل اینکه باور من است، موساد دشمن واقعی ملت است؛ این چیزی بود که در سریال ما اتفاق افتاد. برخلاف کارهای قبلی همیشه نوک پیکان سرویسهای جاسوسی به طرف حاکمیت بوده است؛ آب مردم، اکسیژن و خیلی از وسایل ضروری جامعه را تحتالشعاع قرار میدهند و آلوده میکنند.
در "سرجوخه" چیزی نبود که نپرداخته باشم
* برخی اعتقاد دارند فضای تخیّلی امنیتی هم لازم است؛ داستانهایی که نقش پیشرونده داشته باشد. به نوعی از قبل یک نوع آگاهیسازی را برای مخاطبان رقم بزند. شاید بخشهایی از سریال این فضای به روز بودنش مخاطب را بیشتر محو خودش کرد؛ چطور میتوان این فضای پیشروندگی سریالهای امنیتی را تقویت کرد؟
امیرجهانی: در این گونه کارها با اتفاقات واقعی روبرو هستید، اما برای جذابیت درام از فضای تخیّل و داستانپردازی هم استفاده میشود. در "سرجوخه" اتفاقاً جنبه اجتماعی داشت و خود من به پدیدههای اجتماعی علاقه بسیاری دارم؛ همین شاخهای مجازی، اینفلوئنسرها، بحث سایتهای شرطبندی و روابط این گَنگها، ناگفتههایی بود که به نظر میرسد باید دربارهشان صحبت میشد.
ناگفتههایی که حداقل من یادم نمیآید در سالهای اخیر، تلویزیون به چنین سوژههایی پرداخته باشد. باید از مسئولان تلویزیون تشکر کرد که پای این کار ایستادند. وقتی به کار نگاه میکنم میبینم دغدغهای نبوده که به آن نپرداخته باشم.
ما شاخ اینستاگرامی را نشان دادیم که برای دیده شدن، خودکشی هم میکند!
من خودم فکر میکنم در این جمع جزو کسانی باشم که به طور کل در فضای مجازی خیلی فعالیت ندارم. اما رصد میکنم و خیلی از افراد اطرافم را میبینم که درگیرند. ما در بسیاری از مواقع، فضای مجازی را جدّی نمیگیریم و با آن دمِدستی برخورد میکنیم. واقعیت این است که خیلی تأثیرگذار از فضاهای دیگر است. به همین خاطر یک بخش عمدهای از این نوع کارها نیازمند شخصیتپردازی درست است.
ما شاخ اینستاگرامی را در این سریال نشان دادیم که حتی برای دیده شدن حاضر است خودکشی کند. آن موقع مابهازای خارجی نداشت اما بعداً در آستانه پخش یک چنین اتفاقی افتاد و در فضای رسانهای دست به دست شد. یا به واسطه تجربه شخصی که در دوران کرونا برایم اتفاق افتاد و دو هفته بستری بودم دیدم که تمام کادر درمان آنجا درگیر سایت شرطبندی بودند. لزوماً اینها افراد کفِ جامعه نیستند و آدمهای تحصیلکردهایاند.
البته من یک مقدار با حرف خانم کیوانی زاویه دارم شاید جای دیگری آنطور باشد. در کشور ما نمیتوانیم بین اینفلوئنسرها و شاخص مجازی، تفکیک قائل بشویم. برخی در این فضا برای اینکه به هدف تبلیغیشان برسند از هر ابتذالی استفاده میکنند.
ماجرای درآمد 500 اینفلوئنسر چیست؟
مسئله همین مسترتستر که صحبت میکنند از یک جایی به بعد برای بالا بردن فالورهایش، دچار حاشیههایی شد و در جامعه ما این شکلی جا افتاده و تفکیک به جهت تولید محتوا و نظارتی که وجود ندارد، این جداسازی امکانپذیر نیست.
سال گذشته گزارشی آمد که به ظاهر موثق بود؛ درآمد حدود 400 و 500 اینفلوئنسر برابر کل بودجه صداوسیما بود. آیا مالیاتی بر این درآمد وجود دارد؟ من که پدرم کارگر است، اول ماه مالیاتش از حقوقش کم میشود؛ آیا درآمدهای چندصدمیلیاردی مالیات دارند و مالیات آنها رسیدگی میشود؟
پشت پرده مسترتسترها و شاخهای اینستاگرام چه میگذرد؟
صفری: در مسئله اینفلوئنسرها، متأسفانه عقبافتادگی در رسانه ایجاد شد و کسی به اینها نپرداخت. آنقدر جلو رفتند که تا اینجا فرو رفتید و اصلاً قبول ندارم «مسترتسترها» اگر مخاطب برفرض یک میلیون ویو میخورد چند درصد از آن درصد توان خرید غذا را دارند؟ عوارض که برای کشور ایجاد میکند چه چیزی هست؟ ریخت و پاش حسرت! من فقر را میفهمم؛ امروز 30، 40 درصد جمعیت کشور طبق آمار منتشر شده فقر غذا دارند.
نجفی: وقتی به تبلیغات تلویزیون نگاه کنید، تبلیغات لاکچری میبینیم. قرار بود لوکسگرایی و زندگی لوکس تبلیغ نشود، وقتی رسانهای به نام رسانه ملّی، اینچنین تبلیغاتی روی آنتن خودش میبرد دیگر چه توقعی دارید؟ من معتقدم که هر چیزی بکارید همان را درو میکنید. وقتی به جامعه غذایی بدهید همان غذا به هر حال بازخوردش را دارد و نتیجهاش بیرون میآید. به نظر من کسی که باعث و بانی این قضیه هست، خود همین اتفاقات است.
صفری: امروز مسئله اجتماعی ما تبدیل شده به مسائل امنیتی ما و به محل ورود موساد تبدیل شده است. دادستان کل کشور یک مصاحبهای کردند که متأسفانه فرمان اراذل و اوباش دست اسرائیل افتاده است. مجموعهای از خرابکاریهای شهری و بحران دستساز و مصنوعی این چند ساله محصول همین اتفاقات است.
احمد معظمی کارگردان سریال "سرجوخه" در بخش پایانی میزگرد، این مجموعه تلویزیونی را به شهید قاسم سلیمانی، امثال شهید مغزیانها و خانواده محترمشان تقدیم کرد.
ابوالفضل صفری تهیهکننده هم به این نکته اشاره کرد که بحث جوخههای ترور در حوزه امنیت و سلامت مورد بحث ما قرار گرفت؛ آنچه از "سرجوخه" ماند یک ابراهیم است و یک اسم؛ اما بحث جوخههای ترور اقتصادی مورد نظر ما است که جرم و کارکرد و اثرشان به همه تثبیت شده و موساد است. همان کسانی که در مملکت، خون مردم را در شیشه کردهاند. کسانی که معیشت و اصطلاحاً زندگی روزمره مردم را هدف گرفتهاند.
انتهای پیام/؛