تأثیرپذیری جنگ ایران و عراق از نظام دوقطبی

انقلاب اسلامی باعث تحولاتی در شرایط منطقه‌ای شد. در ایران، دولتی سرکار آمد که نه‌تنها به یکی از دو بلوک شرق و غرب تعلق‌خاطر نداشت، بلکه موضع خصمانه‌ای در برابر آن‌ها اتخاذ کرد.

به گزارش خبرگزاری تسنیم به نقل از مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس،  دو پرسش مهم درباره جنگ ایران و عراق این است که:

1-علل آغاز جنگ ایران و عراق چه بود؟

2-علل تطویل این جنگ چه بوده است؟

از جمله متغیرهایی که در پاسخ به پرسش اول داده‌شده می‌توان به تضادهای هویتی دو ملت ایران و عراق، خصلت ماجراجو و جنگ‌طلب صدام حسین، خط‌مشی تهاجمی حزب بعث عراق در سیاست خارجی، نابسامانی اوضاع ایران در پی بروز انقلاب اسلامی، داعیه‌های فراملی ایران به‌تبع انقلاب اسلامی (موضوع صدور انقلاب)، تحریک دولت عراق توسط اعراب و دخالت قدرت‌های بزرگ اشاره کرد.

در پاسخ به پرسش دوم نیز متغیرهایی نظیر توازن قوا بین دو طرف جنگ، دخالت قدرت‌های بزرگ و فقدان واسطه‌های فعال مصالحه ساز قابل‌ذکر می‌باشند.

شاید بسیاری از متغیرهای مذکور را بتوان به‌نوعی در آغاز و تطویل جنگ مؤثر دانست، اما همچنان این پرسش مطرح است که کدام متغیرها نقش تعیین‌کننده‌ای داشته‌اند.

تحلیل گران مختلف تلاش کرده‌اند مطالعات و بررسی‌های خود را به سمتی سوق دهند که متغیرهای تعیین‌کننده در بروز و تداوم جنگ را به یک یا دو متغیر محدود کنند. در این راستا تابه‌حال فرضیه‌های مختلفی طرح‌شده که در آن‌ها یک متغیر اصلی برای بروز جنگ یا تداوم آن در نظر گرفته‌شده و هر تحلیل گری به شکلی از فرضیه خود دفاع کرده است.

این مقاله سیستم بین‌الملل را به‌مثابه مهم‌ترین متغیر در جنگ ایران و عراق تلقی کرده و تلاش دارد با استدلال‌های مختلف از این فرضیه دفاع کند.

نویسنده بر آن است که شکاف در ساختار دوقطبی که به شکل‌گیری جنگ سرد دوم منجر شده، باعث ظهور نیروهای گریز از مرکز منطقه‌ای گردید که جنگ ایران و عراق از برآیندهای آن بود.

نویسنده پس از اشاره به اختلافات دو بلوک شرق و غرب در اواخر دهه 1970 که به جنگ سرد دوم انجامید و نیز یک مرور کلی بر رهیافت‌های نظری متعدد در باب جنگ‌های منطقه‌ای در سیستم بین‌المللی دوقطبی، شرایط بروز و تداوم جنگ را موردبررسی قرار می‌دهد.

بنابر استدلال نویسنده، مسئله اصلی که باعث شد نظام بین‌الملل باعث تحریک، بروز و تداوم جنگ شود، پیروزی انقلاب اسلامی ایران بود.

 انقلاب اسلامی باعث تحولاتی در شرایط منطقه‌ای شد. در ایران، دولتی سرکار آمد که نه‌تنها به یکی از دو بلوک شرق و غرب تعلق‌خاطر نداشت، بلکه موضع خصمانه‌ای در برابر آن‌ها اتخاذ کرد.

رهبران انقلاب مدل جدیدی را معرفی کردند که ماهیتی کاملاً مجزا و مستقل داشت و درصدد توسعه آن در منطقه بودند. انقلاب اسلامی باعث شد منطقه خاورمیانه از تعادل سابق خارج گردد و با نوعی بی‌ثباتی مواجه گردد.

خاورمیانه منطقه‌ای بود که هر دو ابرقدرت ایالات‌متحده و اتحاد شوروی در آنجا نفوذ داشتند و تحولات آن را تحت نظر گرفته بودند. آن‌ها در مدیریت بحران‌های منطقه فعال بودند و مطابق با منافع خود سعی می‌کردند به بحران‌ها جهت دهند.

انقلاب اسلامی ایران باعث شد دو ابرقدرت بر سر ورود ایران به یک جنگ فرسایشی اشتراک نظر داشته باشند.

خط‌مشی تهاجمی ایران پس از انقلاب، همان‌طور که برای آمریکا تهدید ساز بود، برای شوروی نیز تهدید به‌حساب می‌آمد. هرچند در پی وقوع حوادثی نظیر اشغال افغانستان توسط شوروی، مناسبات دو ابرقدرت، ستیزه جویانه تر شده بود، اما در مواجهه با پدیده‌هایی چون انقلاب اسلامی ایران، آن‌ها نفع خود را در مهار تحرکات ایران می‌دیدند. ازاین‌رو نوعی هماهنگی استراتژیک در مورد مسئله ایران شکل گرفت و جنگ از سوی عراق که تحت حمایت قدرت‌های جهانی قرار داشت، آغاز شد.

زمانی که انگیزه صدام برای حمله نظامی به ایران برای رهبران اتحاد شوروی روشن شد، این کشور احساس می‌کرد به فرصت ویژه‌ای جهت تأثیرگذاری بر تحولات سیاسی لیران دست‌یافته است، زیرا تصورمی شد ایران برای مقابله با عراق به حمایت قدرت‌های بزرگ ازجمله اتحاد شوروی نیاز خواهد داشت.

اما در عمل چنین اتفاقی نیفتاد. رهبران جمهوری اسلامی ایران همچنان مرزبندی خود را با اتحاد شوروی حفظ کردند و نخواستند خود را نیازمند به مسکو نشان دهند.

در این وضعیت، اتحاد شوروی، حمایت‌های تسلیحاتی خود را به عراق ادامه داد. این امر به واکنش ایران مواجه شد، اما حمایت شوروی از عراق همچنان ادامه یافت. مقامات عراق تصورمی کردند با عملیات سریع و گسترده می‌توانند به پیروزی مؤثر در خوزستان نائل شوند و با پیروزی در جنگ، به‌عنوان قدرت منطقه‌ای مهم نقش ایفا کنند.

آمریکایی‌ها کم‌ترین نتیجه‌ای که به‌صورت کوتاه‌مدت از قبل دخالت در جنگ پیش‌بینی می‌کردند، آزادسازی گروگان‌های آمریکایی بود. از سوی دیگر تصور می‌شد با توجه به تجهیز ارتش ایران به سلاح‌های آمریکایی، این کشور در طول جنگ به حمایت‌های تسلیحاتی آمریکا نیاز خواهد داشت و این امر می‌تواند آمریکا را به یک قدرت مؤثر در جهت‌دهی به تحولات ایران تبدیل کند.

در همین راستا کارتر در روز دوم جنگ اظهار داشت: جنگ ایران و عراق ممکن است به آزادی گروگان‌های آمریکایی منجر شود، جنگ می‌تواند ایران را در مورد لزوم اصلاح سیاست‌های خود و قبول قوانین بین‌المللی متقاعد کند. خبرهای رسیده حاکی از تمایل شدید ایرانیان برای حل اختلافاتشان با ما هست.

قرائن موجود نشان می‌دهد، مقامات آمریکا دو اصل مهم را در حمایت خود از عراق موردتوجه قراردادند: نخست این‌که قدرت منطقه‌ای و استراتژیک ایران که کنترل شود؛ و دوم این‌که فشار نظامی عراق علیه ایران، اهداف استراتژیک ایران را تعدیل می‌سازد.

در سال‌های اولیه جنگ، تقارن منافع آمریکا و شوروی بسیار بالابود؛ اما این مسئله در سال‌های میانی جنگ متعادل شد و در سال 1986 به پایین‌ترین حد خود رسید. در این وضعیت بود که زمینه برای سفر مک فارلین به تهران و فروش برخی اقلام تسلیحاتی به ایران فراهم شد.

آمریکا این مسئله را به اطلاع شوروی نرسانده بود، زیرا دو کشور منافع متقارن محدود و پایینی داشتند. مجدداً در سال‌های پایانی جنگ، تقارن منافع دو کشور افزایش یافت. از سال 1987 تا زمان پذیرش قطعنامه 598 توسط ایران، شاهد منافع متقارن دو ابرقدرت هستیم.

حمایت اتحاد شوروی از عراق به شکل فعال و مستقیم بود، اما حمایت آمریکایی‌ها از عراق بیشتر غیرفعال و غیرمستقیم بود. باوجوداین، دستاوردهای آمریکا بیشتر بود. شوروی نه‌تنها در عراق به نتایج مطلوبی دست نیافت، بلکه در حوزه‌های دیگری چون افغانستان نیز با مشکل مواجه شد.

آمریکا و شوروی در جنگ ایران و عراق، هیچ‌گاه در فضای منافع نامتقارن و الگوهای تعارضی قرار نگرفتند. این امر بازتاب شرایط خاص منطقه خاورمیانه و ضرورت کنترل بازیگران انقلابی نظیر ایران بود.

مقابله با اصول‌گرایی اسلامی موضوعی بود که به واکنش مشابه قدرت‌های بزرگ در قضیه جنگ ایران و عراق منجر شد. هر دو قدرت جهانی اصول‌گرایی اسلامی را عامل تهدید برای بقاء سیستم دوقطبی می‌دانستند.

درمجموع قدرت‌های بزرگ جهانی و متحدان آن‌ها در پی کنترل مواضع انقلابی ایران بودند. موضع‌گیری آنان در طول جنگ نشان داد که از سناریوی پیروزی و تفوق ایران هراسان هستند. آن‌ها از جنگ به‌عنوان فرصتی برای تضعیف ایران استفاده کردند.

در سیستم دوقطبی دوره جنگ سرد، اگرچه قدرت‌های بزرگ جهانی در رقابت با یکدیگر بودند، اما منافع مشترکی در حفظ قواعد سیستم داشتند. رقابت‌های منطقه‌ای و کنش‌های بین‌المللی متفاوت آن‌ها به معنای نادیده گرفتن ساختار سیستم بین‌المللی نبود.

این قدرت‌ها در برابر نیروهای گریز از مرکز و کشورهایی که ایدئولوژی انقلابی متعارضی با قواعد سیستم بین‌الملل داشتند، به شکل مشابهی برخورد می‌کردند. آن‌ها بحران‌ها و جنگ‌های منطقه‌ای را به نحوی هدایت می‌کردند که به بنیان‌های سیستم آسیب نرسد.

اما حمایت‌های آنان از طرف‌های جنگ شکل متوازنی نداشت و بیشتر بر حمایت از عراق و تضعیف ایران تأکید داشت.

* منبع: فصلنامه تخصصی نگین ایران، (جلد 31)، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، زمستان 1388، صفحات 141، 142، 143، 144، 145


انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط