مواجهه سازندگان «منصور» با شاهدان عینی جنگ شجاعت می‌خواست/ سفارشی‌سازی برای سینمای دفاع مقدس آفت است+ فیلم

ساختن فیلم‌هایی مانند «منصور» از آن جهت شجاعت می‌خواهد که فیلمساز توسط شاهدان تاریخی مورد قضاوت قرار می‌گیرد و باید پاسخگوی بسیاری بود. حتی شاید فیلم و سازندگان آن در مظان اتهام قرار گیرند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، صحبت درباره فیلم‌های سینمایی در حال اکران از نظرگاه تخصصی و حرفه‌ای، گفت‌وگو با اهلش را می‌طلبد. چهره‌هایی که در همان ژانر و فضا فیلم ساخته باشند. از همین رو برای تحلیل و بررسی فیلم «منصور» به سراغ "حسین قاسمی جامی" کارگردان سریال خاطره‌انگیز سیمرغ رفتیم. سیمرغ سریالی در ژانر دفاع مقدس و با محوریت دو خلبان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی است و منصور نیز درباره فرمانده هوایی ارتش.

قاسمی جامی همینطور در خلال بررسی فیلم "منصور" که آن را مورد تحسین و تمجید خود قرار داد، درباره مشکلات تولید و مصایب تلخی که برای سینمای دفاع مقدس رخ داده و همینطور تولید سریال سیمرغ صحبت کرد.

 

 

ساختن فیلمی مانند «منصور» شجاعت می‌‌خواهد

بنظرم بد نیست باتوجه به اینکه شما سریال سیمرغ را ساختید و همینطور در ساخت سریال شهید بابایی نقش داشتید، درباره پرداخت دراماتیک به یک فرمانده نظامی و جنگی که در تاریخ نقش مهمی را ایفا کرده است، صحبت کنیم. چقدر منصور در این مسیر موفق بوده است؟

قبل از هر چیز باید بگویم که خیلی خوشحالم که در شرایط بدی که بر سینمای ما حاکم شده بود شاهد فیلمی بودیم که فضای خوبی را در سینما ایجاد کرده و مخاطبان سینما، شاهد تماشای زندگی یکی از شخصیت‌های ملّی، در قاب سینما هستند.

فرصت مغتنمی بود که حتی برای خودم که در سینمای دفاع مقدس، فیلم  ساخته‌ام، چنین فیلمی را ببینم و حس بسیار خوبی به من بعد از مدت‌ها دست داد.

بنظرم بطور کلی فیلمسازی درباره شخصیت‌های دفاع مقدس و شهدای معاصر جنگ عموماً این دلهره را برای کارگردان بوجود می‌آورد که با چه بازخوردهایی روبرو می‌شود. خصوصاً در قالب مدیومی به نام سینما که باید ویژگی‌های استاندارد آن با مسائل و موضوعات فرامتنی ترکیب شود که می‌تواند دست فیلمساز را در مواقعی ببنند و برای او محدودیت ایجاد کند.

برای همین گام برداشتن در این شکل از سینما، همیشه فیلمساز را در مظان قضاوت می‌گذارد که شجاعت می‌خواهد. بنظرم این فیلمسازان آدم‌های شجاعی‌اند؛ چراکه همزمان باید به چهره‌ای بپردازند که شاهدان زندگی و دوران زندگی آن چهره‌، می‌توانند این فیلم را مورد قضاوت قرار دهند و هم اینکه بتواند روی مخاطبینی که آن شهید را نمی‌شناسند و تنها اسمش را شنیده‌اند اثرگذار باشند.

جوانان ما تشنه فیلم‌‌های خوب و ملّی‌اند

خصوصاً شهید ستاری که در تهران اتوبانی به نامش هست و شاید افراد زیادی باشند که از آنجا رد شوند اما ایشان را نشناسند.

بله، واقعیت این است که خود من زمانی که هنوز سریال سیمرغ را نساخته بودم یکبار از کنار ورزشگاه شهید شیرودی که آن موقع اسمش امجدیه بود رد شدم و با خودم فکر کردم که شاید ایشان یک ورزشکار باشد. خیلی از مخاطبین ما هستند که حتماً با یک بار عبور از اتوبان شهید ستاری، از خودشان سؤال کرده‌اند که ستاری کیست؟ همین تشنگی‌ها و کنجکاوی‌ها باعث می‌شود که برد فیلم قوی باشد. بنابراین آن مخاطب حالا به تماشای فیلم می‌آید و حکم برگ برنده ما را دارد.

فیلمسازی درباره شخصیت‌های دفاع مقدس و شهدا عموماً این دلهره را برای کارگردان بوجود می‌آورد که با چه بازخوردهایی روبرو می‌شود. خصوصاً در قالب مدیومی به نام سینما که باید ویژگی‌های استاندارد فیلمسازی درون آن با مسائل و موضوعاتی امتزاج داشته باشد که دست فیلمساز را در مواقعی ببنند و برای او محدودیت ایجاد کند

 

 

ما شهیدان زیادی در تاریخ سینمای دفاع مقدس داریم و به نظرم زندگی هر شهیدی در جنگ مانند یک مثنوی و رمان است. زندگی آنان سرشار از لحظاتی است که خصوصیت دراماتیک دارد و باید درباره آنان فیلم بسازیم. مخاطبین ما الان با تمام فیلم‌های خارجی روز دنیا در ارتباط‌اند و آن‌ها را تماشا می‌کنند. اما نیازها و عطش سینمایی و معنوی آنها رفع نمی‌شود؛ آنها مانند تشنگانی‌اند که می‌خواهند آنچه را که دوست دارند در سینمای ایران و با مواجهه با قهرمانان کشورشان تماشا کنند. اگر به آنان آب گوارا بدهیم سیراب می‌شوند اما در غیر این صورت باز به سراغ سینمای خارجی می‌رود. باید این نکته را صریحاً بگویم که تقصیر ما است که اگر با کم کاری باعث شدیم تا مخاطبین سینمای ما به سمت فیلم‌های خارجی بروند وگرنه جوانان ما عاشق فیلم‌های دفاع مقدسی هستند.

با تمرکز  بهتر و دقیق‌تر روی ایده آذرخش شاهد فیلم جذاب‌تری می‌توانستیم باشیم

بنظرم چون فیلم در ژانر زندگینامه‌ای (بیوگرافی) است، ارتباط مستقیمی دارد با واقع‌گرایی و باورپذیری؛ از این نظر چقدر «منصور» را فیلم موفقی می‌دانید؟

در نگاه کلی فیلم موفقی است. خصوصاً سکانس آخر فیلم که توانسته است ارتباط خوبی با مخاطب خودش برقرار کند. البته صحبت درباره زندگی یک شهید که چهره مطرحی است در 90 دقیقه بسیار سخت است و این دشواری نه فقط برای آقای سرمدی بلکه برای هر کارگردان دیگری هم اینگونه است. چراکه باید در فیلم با قصه جذاب و ابزارهایی که در سینما وجود دارد فیلمی بسازیم که مخاطب آن را تماشا کند و پیام قصه فیلم ما نیز منتقل شود. اینها مواردی است که جمع آنان سخت است.

به علاوه آنکه همانطور مدیران هم درباره آن دیدگاه‌هایی دارند که کارگردان نمی‌تواند نسبت به آن بی‌تفاوت باشد.

دقیقاً، آنها ضمن آنکه به نوعی محدودیت برای کارگردان ایجاد می‌کند منجر به ورود کارگردان به موضوعات دیگری هم می‌شود که سوژه اصلی فیلم را به حاشیه می‌برد. شهید ستاری زندگی کاری و نظامی چند وجهی داشته که اساساً زندگی یک فرمانده اینگونه است. تأسیس دانشکده هوایی، طراح سیستم پدافند یکپارچه که بخاطر آن فرمانده نیروی هوایی شد. خب پس نکات مهم دیگری هم هست که در فیلم طبیعتاً نمی‌تواند وجود داشته باشد؛ همین وجود موضوعات مختلف، تاحدی به فیلم ضربه زده است. ایکاش می‌شد فیلم بجای آنکه به برخی از مسائل مختلف شهید ستاری می‌پردازیم، به موضوع اصلی آن یعنی تولید «آذرخش» می‌پرداخت. در این صورت روایت منسجم‌تر و یکدست‌تری از فیلم داشتیم که به هدف اصلی آن یعنی همان خودباوری و تولید هواپیمای آذرخش نیز نزدیک‌تر می‌شد.

تکنولوژی ساخت هواپیما سخت است و از زمانی شهید ستاری به جایگاه برجسته‌ای رسید، که همین هواپیما را تولید کرد. در صورتی که فیلم روی روال دشوار ساخت آذرخش مانور بیشتری می‌داد قطعاً جذابیت کار بیشتر می‌شد. ما این روند را تا اواسط فیلم مشاهده می‌کنیم و بعد از آن فیلم از این ایده فاصله می‌گیرد و یکباره شاهد تولید آذرخش می‌شویم. مانند اینکه یک کوهنورد قصد داشته باشد تا قله‌ای را فتح کند و با نشان دادن اینکه چند قدمی حرکت کرده و یکی دوباره هم زمین خورده، شاهد فتح قله و زدن پرچم باشیم.

در واقع به تعبیری می‌توان گفت که ایده اصلی تا حدی در یک فراز و فرود قرار می‌گیرد و همین باعث می‌شود که سوژه اصلی از جایی به بعد به حاشیه رفته و یکباره آخر فیلم بازگردد. بنظرم اگر مدت زمانی که فیلم به موضوعات دیگر می‌پردازد را، مانند سکانس بازدید و انتقال هواپیماهای آفریقایی، به سوژه اصلی اختصاص داده می‌شد،  نتیجه کار بهتر بود. چراکه عنصر هواپیما و پرواز واقعاً جذاب و جالب است و هرچقدر که فیلم به این سوژه بیشتر بپردازد جالب‌تر است.

سفارشات مدیران به کارگردان سوژه فیلم را زخمی می‌کند

بیشتر فیلم شبیه مستند سینمایی بود که وجوه گوناگون زندگی یک فرمانده عالی رتبه نظامی را ترسیم می‌کند. البته این فیلم اول سیاوش سرمدی است که در جایگاه اولین فیلم، سربلند بیرون آمده است.

بله و البته این نکته را باید گفت و رعایت انصاف کرد که عموماً فیلم‌های دفاع مقدس و ملی توسط مدیران و مسئولین مورد تقاضا قرار می‌گیرد که موضوعات و ایده‌های گوناگونی که در نظر دارند را در فیلم وارد کنند. من خودم با این مشکل در روند ساخت فیلم «پی 22» روبرو شدم. اصلاً سوژه ساخت این فیلم این نبود. قرار بود من فیلمی درباره یک بازمانده ناوچه جوشن بسازم که به مدت 7 روز روی دریا تنها شناور مانده است. اما سفارشات و درخواست‌هایی که مدیران و مسئولین به من گفتند باعث شد تا فیلم به مسیر دیگری برود. بنظرم همین اتفاق برای آقای سرمدی هم باید رخ داده باشد. چون فیلم یک فرصت است که دیگران هم می‌خواهند برای بیان محتواهای مورد نظر خود استفاده کنند.

بیشتر بخوانید

 

 

و تمام امکانات هم یکبار در اختیار فیلمساز قرار گرفته تا برای موضوعی فیلم بسازد و برای همین همه می‌خواهند که کمال استفاده را از این فرصت ببرند.

بله دقیقاً این آفتی برای فیلم است و باعث می‌شود فیلم آسیب ببیند و به مسیر دیگری برود. پس نکته اولم این است که پرداخت به همه جوانب در فیلم باعث می‌شود که فیلم از نظر روایت و ساخت آسیب ببیند و از موضوع اصلی خودش دور شود. نکته دیگری که درباره فیلم بنظرم می‌رسد به سکانس آخر بازمی‌گردد؛ حدس من این بود که هواپیما پرواز می‌کند.

خلبان آذرخش چرا تصمیم به پرواز می‌گیرد؟

البته چون شما خلبان هستید این موضوع برای شما محسوس بود اما برای من بسیار غافل‌گیر کننده بود.

 اما در هر حال این حس درست از آب درآمد و هواپیما پرواز می‌کند. این سکانس در کل سکانس خوبی است اما یک چیز کم دارد آن هم داستان خود خلبان درون کابین است. او همان خلبانی است که حاضر نبود با هواپیما پرواز کند و می‌گفت چرخش ایرانی است اما حالا حاضر شده که با این هواپیما پرواز کند که تست پرواز هم نداشته است. این مهم است که چرا درون کابین، خلبان تصمیم می‌گیرد تا پرواز کند؟ یکباره این تصمیم مهم را می‌گیرد که پرواز کند و به تعبیری تنها به پریدن فکر می‌کند. اگر همین را می‌دیدیم و بعد شوق شهید ستاری را که از ویلچر بلند می‌شود، ایده اصلی فیلم یعنی باور و اطمینان به تولید ملی بهتر نمایان می‌شد.

قاسمی جامی همراه با هادی ساعی و امین حیایی پشت صحنه فیلم پی 22

حقایق زندگی شهدا خط قرمز ندارد

آقای قاسمی حالا که صحبت از واقعیت‌های زندگی شهدا در سینما شد، خوب است درباره این مسأله صحبت کنیم که برای ترسیم زندگی شهدا، باید حقیقت را گفت اما امکان دارد با خطوط قرمزی روبرو شویم که نتوان آنها را بیان کرد. شما با این خطوط قرمز روبرو شدید؟ برای حل آن چه کردید؟

زمانی که جنگ اتفاق افتاد برخی از بچه‌هایی که به جنگ رفتند و اتمسفر جنگ را دیدند، آدم‌هایی بودند که از فرهنگ قبل انقلابی برخواسته بودند و بعد هم در جنگ شهید شدند. اینکه امام گفت جبهه انسان‌ساز بود برای همین بود که افرادی که جنگ می‌رفتند عوض می‌شدند. داستان‌هایی داریم درباره افرادی که به جنگ می‌رفتند و به انسان های بزرگی تبدیل می‌شدند.

من خودم به شخصه دوست دارم که به زندگی آنان بپردازم. در زندگی و شخصیت آنان همه‌چیز مقدس نبوده است و این روند تغییر و تحول جذاب است. اتفاقاً اگر مخاطب ما اینها را ببیند به صداقت گفتار ما اعتماد پیدا می‌کند. برای همین اعتقاد دارم که اگر درباره زندگی آدم‌های جنگ فیلم می‌سازیم خیلی صادقانه درباره سرنوشت آنان نگاه کنیم. اشکالی ندارد اگر جاهایی خط قرمزهایی وجود داشته باشد و به آن بپردازیم.

متأسفانه بعضی اوقات این تفکر در میزهای فرهنگی ما وجود ندارد و نوعی خودسانسوری ترس از قبل انقلاب هست ،که می‌گوید نزدیک این شخصیت‌ها نشویم. در سریال «سیمرغ» نیز موارد این چنینی وجود داشت که باعث شد به آن نپردازیم یا در سریال «بچه‌های بهشت» هم به همین موضوع برخورد کردیم. برای همین ما باید نسبت به زندگی یک شهید با صداقت برخورد کنیم تا جوان ما بداند که چرا فلان چهره به جایگاه بالا رسید؟ چه شد که شهید ستاری به این شخصیت تبدیل شد؟ این نکته مهم است که قصه‌گوی یک شخصیت بدون خلاقیت و ایده هنری و روایت‌گر صرف یک واقعه نباشیم و از بازنمایی صرف به آفرینش نزدیک شویم.

بیشتر بخوانید

 

 

و الّا می‌توان برای آشنایی با زندگی یک شهید به سراغ یک کتاب هم رفت و آن را خواند اما در فیلم انتظار این است که با دیدگاه و جهتی در زندگی آن شهید آشنا شد. اگر درباره شهید فهمیده یا شهید همت فیلم می‌سازیم بگوییم که چه چیزی باعث شد تا او به چنین نقطه‌ای در زندگی برسد که تبدیل به شهید همت شود. پس همه چیز به نوع نگاه ما به سینمای دفاع مقدس باز می‌گردد.

بنظرم ما در حوزه تولید فیلم درباره مفاهیم جنگ موفق‌تر بودیم تا چهره‌های جنگ.

نزدیک بود شهید ستاری بخاطر بازی خوب محسن قصابیان از پرده بیرون بیاید

یکی از نکات جالب فیلم که بنظرم باید به آن پرداخت، بازی زیبای «محسن قصابیان» در فیلم بود. شما در فیلم‌هایی که ساختید بازی‌های خوبی گرفتید. بازی قصابیان چقدر به نقش یک فرمانده نظامی نزدیک است.

بازی محسن قصابیان در فیلم خیلی عالی بود و البته من ایشان را تا آخر که اسمش در تیتراژ آمد نشناختم که بخاطر گریم عالی فیلم بود. البته بازی‌های او را در تئاتر دنبال کردم و دورادور شاهد فعالیت‌های او هستم. بنظرم هم او خوب از پس ایفای نقش برآمد و توانسته بود ایده‌ای که کارگردان به او منتقل کرده بود را به خوبی ایفا کند و هم اینکه کارگردان توانسته بود از او بازی خوبی بگیرد. از این جهت به آقایان قصابیان و سرمدی تبریک می‌گویم که همکاری آنان باعث شده تا این نقش به خوبی شکل بگیرد. حسم این بود که این شخصیت روی پرده شکل گرفته است و انگار هر لحظه امکان دارد شهید ستاری از پرده بیرون بیاید.

ادامه دارد...

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط