عصر شعر "فاطمی" اهالی ادب در طولانی‌ترین شب سال/ این روضه سربسته بماند که بماند! در چاه بیابید مگر شرح خبر را

همزمان با شب یلدا و در ایام فاطمیه عصر شعر فاطمی با حضور جمعی از شاعران آیینی در فرهنگسرای رسانه برگزار شد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، همزمان با طولانی‌ترین شب سال و مقارن شدن شب یلدا با ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، دورهمی اهالی ادب و رسانه در فرهنگسرای رسانه برگزار شد.

در این مراسم شاعران آیینی کشور قاسم صرافان، محمدمهدی عبدالهی، فاطمه طارمی، مرضیه عاطفی و سیده فاطمه موسوی شعرخوانی کردند. اجرای این مراسم را سیده مرجان دبیری برعهده داشت.

قاسم صرافان در این جلسه سروده‌ای را تقدیم به حضرت زهرا سلام الله علیها کرد.

در حریم شعر تو بانو! اگر حاضر شدم
خواندم اول کوثر و با نام تو طاهر شدم

در خیالم صحن و گنبد ساختم، زائر شدم
نام شیرین تو بردم، شاعر شدم

رشته‌ای بر گردن ابیات من افکنده دوست
می‌برد شعر مرا آنجا که خاطر خواه اوست

ناگهان دیدم کنار خانه‌ی پیغمبرم
چون خدیجه غرق نوری از جهانی دیگرم

چرخ می‌زد یک نفس روح القدس دور و برم
تا نوشتم فاطمه، بوسید برگ دفترم

از شکوهش آسمان ساییده اینجا سر به خاک
آسمان را با خودش آورده این دختر به خاک

یا محمد! دشمنت را دوست ابتر می‌کند
خانه‌ات را بوی ریحانه‌‌ معطر می‌کند

دیدنش بار رسالت را سبک‌تر می‌کند
دختر است اما برایت کار مادر می‌کند

دختران آیات رحمت، مادران مهر آفرین
می‌شود ام ابیها، هر دو باهم، بعد از این

یک زره خرج جهازت، حُسن‌هایت بی‌شمار
با تو حیدر روز خیبر حرز می‌خواهد چکار؟

تا تو از تیغ دودم با عشق می‌گیری غبار
بعد از این مستانه‌تر صف می‌شکافد ذوالفقار

قوت بازوی مولایی به مولا، فاطمه!
قصه‌ پیوند دریایی به دریا، فاطمه!

در مسیر عاشقی دلدار و دلبر می‌شوید
هر دو در کفواً احد با هم برابر می‌شوید

هر دو کوثر می‌شوید و هر دو حیدر می‌شوید
هست شیرین نامتان، قند مکرر می‌شوید

بیت‌هایم بر درِ این بیت زانو می‌زنند
شاعران تنها برای یک نظر، رو می‌زنند

در کسا، از علت خلقت روایت می‌کنی
هل اتی را جلوه لطف و کرامت می‌کنی

فکر خلقی، نیمه شب با حق که خلوت می‌کنی
در غم همسایه، ترک خواب راحت می‌کنی

مادری الحق چه می‌آید به نامت، فاطمه!
می‌دهد از سوی ما مهدی سلامت، فاطمه!

محمدمهدی عبدالهی شاعر آیینی جوان در بخش دیگری از این جلسه دو سروده به ساحت مقدس حضرت زهرا سلام الله علیها تقدیم کرد.

امشب چه خبر شد، نشنیدید خبر را؟!
در خاک بجویید هلا قرص قمر را

امشب که على غسل دهد هستى خود را
اى کاش خبردار کند مرغ سحر را

سر مى‌نهد امشب به سر شانه دیوار
تا بشنود از هر نفسى شعله در را

این داغ سقیفه‌ست کجا می‌رود از یاد؟
داغى که چنان سوخته یکباره جگر را

حق دارد اگر باغچه را پر کند از اشک
هر لحظه على می‌شنود زخم تبر را

همراه گلش آمده با بغض شبانگاه
باید بسپارد به دل خاک، گهر را

این بود همان یاس که در باغ تو پژمرد؟!
حیدر چه جوابى دهد این بار پدر را

این روضه سربسته بماند که بماند!
در چاه بیابید مگر شرح خبر را

**

بهانه تو گرفتم تویى بهانه من
شمیم نام تو جارى به هر ترانه من

ظهور نور تو را دارم آرزو امشب
فروغ چشم منى و چراغ خانه من

ببین که ناز تو را مى‌کشم، بمان بانو!
به قدر لحظه‌اى آخر در آشیانه من

بمان براى حسین و حسن تسلا باش
براى خاطر زینب، بمان یگانه من

هنوز در دل آن کوچه سار مى‌لرزد
شبیه عرش معلا دوباره شانه من

تویى بهانه چشمان ابرى حیدر
تویى دلیل همه گریه شبانه من

غریب رفتى و مانده ست در شب کوچت
فشار زخم تو بر زخم تازیانه من

به جز على نشناسد کسى تو را زهرا
تویى تو لیلة الاسرار بى‌نشانه من

همیشه زخم فدک تازه مى‌شود آرى
همیشه یاد تو باشد در آشیانه من

به احترام تو خواندم نماز شعله‌ورى
حقیقت است که آتش گرفته خانه من؟!

فاطمه طارمی شاعر دیگری بود که در این جلسه سروده خود را خواند.

کوچه عطر بنفشه گرفت
مکه خندید و عشق پیدا شد

روز میلاد با شکوهت بود
که جهان روشن و فریبا شد

پا به هستی گذاشتی یک شب
در زنان قریش ولوله شد

کوثری آمد و جهان خندید
از کران تا کرانه هلهله شد

خطبه خواندند خطبه‌خوانان هم
جبرئیل آمد و پیام آورد

السلام آیه آیه دلتنگی
السلام ای شکوه و فخر جهان

السلام ای جوانی‌ات کوتاه
السلام ای جوان پیر نشان

ماه غمگین در مدینه تویی
مادری که شکسته پهلو شد

ای امان از دل علی وقتی
خانه‌اش بی تو بی‌ بر و رو شد

صبح دلگیر در مدینه تویی
کوچه و خانه گریه می‌کردند

روی دوش علی (ع) که می‌رفتی
شانه در شانه گریه می‌کردند

بغض جامانده حسن(ع) بودی
که شبی لخته لخته پیدا شد

کودکی با غریبی‌ات سر کرد
تا تو را هم ندیده، تنها شد

به شهیدان کربلا سوگند
که تو مرهم شدی برای حسین (ع)

عطر معصوم سیب شدی
می‌رسیدی به زخم‌های حسین (ع)

می‌رسیدی و تلخ‌تر می‌شد
قصه‌ زینب و شب تارش

ای امان از دلی که هر لحظه
داغ زینب شده است تکرارش

مادرانه تو را صدا بزنم
مادرانه مرا نگاه کنی

زخم‌های نگفته را بشمار
تا مرا سبز و روبراه کنی

سیده فاطمه موسوی دیگر بانوی شاعره بود که در این جلسه شعرخوانی کرد.

توان نداشت که پهلو ندهد به پهلویش
ز عرشه‌های مدام دو دست و بازویش

بگو تطاول جور کدام نامرد است
بنفشه‌های کبود نشسته بر رویش

همین که یا علی آهسته زیر لب می‌گفت
بلند می‌شد و با آن نگاه کم‌سویش

به خانه زندگی‌اش می‌رسید با آنها
به کودکان علی و به آب و جارویش

میان عطر نوافل شکست بعض زنی
که زینب آمده بود این طرف به پهلویش

غریب می‌شود این مرد با غم زهرا
شهید می‌شود این زن به خاطر شو‌ی‌اش

اگر او رو زده به مهاجر و انصار
فدای خلق رسولانه و علی جویش

چرا حسین خودش را غریب مادر خواند
چرا نشست و خودش شانه زد به گیسویش

چرا به زینب خود صبر را وصیت کرد
چرا حسن پس از آن تکیه زد به زانویش

و امر کرد به دفن شبانه و آرام
مباد تا که بپیچید روایح مویش

مرضیه عاطفی نیز سروده‌ای در سوگ شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها در این جلسه خواند.

«نور» نازل می‌شود! معنایِ «انسان» می‌رسد
روزگار ظلمت و عصیان به پایان می‌رسد

محضِ توصیفش همین کافی‌ست که جبریل گفت
کوثرِ حق است و اثباتش به قرآن می‌رسد

هست شش دنگِ حواسش مادرانه سمتِ ما
بیشتر آن لحظه‌ای که جان به جانان می‌رسد

خلق‌مان کرده خدا صِرفاً برای نوکری
عمرِ ما در خانه مادر به پایان می‌رسد

یک نخ از چادر نمازش کارِ تربت می‌کند
اینچنین محض شفا؛ دارو و درمان می‌رسد

بارها «إنسیةُ الحَورا» صدایش زد علی(ع)
چون که دید از رویِ ماهش نور ایمان می‌رسد

تا که بر هم می‌گذارد پلک؛ شب سر می‌رسد
گوشه لب تر کند یکریز باران می‌رسد

دسته دستاس را چرخاند و رزقِ ما رسید
خانه را آماده کرد و گفت مهمان می‌رسد

ما نمک پرورده این سفره‌ایم و سال‌هاست
از تنورِ حضرت زهرا (س) به ما نان می‌رسد...

**

بی هوا آغاز شد فصل خزانِ خانه‌اش
بسته شد دستان حیدر در میانِ خانه‌اش

در ازای نانِ نذری‌ها که زهرا (س) پخته بود
با هجوم انداختند آتش به جانِ خانه‌اش

فکر و ذکرش روز و شب «الجّار ثمّ الدّار» بود
سنگ بود اما دلِ همسایگانِ خانه‌اش

کوچه‌ای باریک، دیواری که دودآلود بود
یک درِ آتش گرفته شد نشانِ خانه‌اش

در سکوتِ نیمه شب، آهسته، دلتنگ پدر
رفت مظلومانه یار مهربانِ خانه‌اش

عاقبت از آنچه می‌ترسید آمد بر سرش
راهیِ تابوت شد یارِ جوانِ خانه‌اش

خانه بی‌فاطمه(س) شد بیت الأحزانِ علی(ع)
تیره شد با کوهی از غم، آسمانِ خانه‌اش

بغض کرد و بچه‌هایش را در آغوشش گرفت
اشک آمد بی‌هوا شد میهمانِ خانه‌اش

گریه می‌کردند با هم! بیشتر اما حسن(ع)...
چادری پا خورده می‌شد روضه‌خوانِ خانه‌اش

گرچه می‌بوسیدشان اما غم بی‌مادری
بود معلوم از نگاهِ کودکانِ خانه‌اش

تشنه لب بیدار می‌شد نیمه شب تا که حسین(ع)
آه برمی‌خواست فوراً از نهانِ خانه‌اش

باز زینب(س) تکیه بر دیوار خوابش برده بود
می‌شکست اینگونه هر آن استخوانِ خانه‌اش!

در پایان این مراسم گروه موسیقی سنتی ایفا نیز اجرا کردند.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط