روایت دلنوشتههایی به سردار دلها بعد از شهادت؛ این داغ سرد نمیشود!
گروه استانها- دو سالی میشود که سرما ریشه دوانده است در وجودمان. درست از ساعت ۱:۲۰ دقیقه بامداد همان شب تار سیزدهم دی ماه. درست از همان لحظه سرما دوید و در وجود تکتکمان خانه کرد.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از اصفهان، ساعت به وقت 1:20 بامداد؛ فراق مردِ میدان دو ساله شد و ما صبحاش سرگردان میان آغوش یکدیگر فقط گریستیم و گریستیم. شهرهای نبل، الزهرا، منطقه دورالزیتون، البوکمال و غیره و در نهایت فرودگاه بغداد، بهترین گواه رشادت و راوی شهادت سردار دلها است.
سیزدهم دیماه 1398، عملیات آذرخش کبود با فرمان مستقیم دونالد ترامپ، رئیسجمهور وقت ایالاتمتحده در فرودگاه بینالمللی بغداد اجرا شد. سردار قاسم سلیمانی، ابومهدی المهندس و همراهانشان هدف پهبادهای آمریکایی قرار گرفتند.
خبر درد داشت، رنج داشت، قامتها خمیده کرد و اشکها گرفت. ایران، عراق، خاورمیانه، نه؛ یک جهان عزادار شد. در هر کوی و برزن، پرچم عزا بالا رفت. از بزرگ و کوچک. خُرد و کودک همه رخت عزا به تن کردند. فرقی نمیکرد هر کدام چقدر سردار را میشناسند و آگاهاند به مکتب او.
این دوسال سخت برخی، روایتشان را از سردار گفتهاند اما در این میان، بعضیها حرفها شنیده نشده است. حرفهایی که عمق جان را به خیش میکشد. حرفهای کودکان، نوجوانان و فرزندان خانههای بهزیستی.
آنان نیز همپای همه به سوگ نشستند و چه بسا بیشتر. چراکه بار دیگر خود را یتیم دیدند، این بار در فقدان پدری دلسوز و قهرمان. دلنوشته مینویسند، جلسه میگذارند و از سردار میگویند و قهرمان ملت.
یکی نوشته داده است؛ " سردارعزیز من خیلی دوستت دارم ولی بخاطر اینکه در مرکز هستم، نمیتوانم سر مزارت بیایم. من آن قدر دوستت دارم که حتی خودت هم باور نمیکنی هروقت یادت میافتم دوست دارم که خدای مهربان تورا دوباره زنده کند تا بیایی و به مردم وکودکان یتیم کمک کنید اگر که بیای من و بقیه بچههای بیسرپرست مثل خودم را خوشحال میکنی. هر وقت اسم شما را می شنوم گریه میکنم.
من آرزو دارم که تو را از نزدیک ببینم شما پدر مهربان ما بچههای بیسرپرست بودی ولی چون به شهادت رسیدی و فرشتگان شما را به پیش خدا بردند ما ناراحت هستیم. ای سردار دل من، من پدر و مادرم را از کودکی ندیدهام و از وقتی شما را شناختم شما هم پدر و هم مادر من شدی و شبها که دلم میگرفت من با شما حرف میزدم وگریه میکردم ولی از وقتی شهید شدی من تنها شدم وای کاش میشد مرا به پیش خود ببری و به من مهربانی و محبت کنید. دوستت دارم سردار دل تنهایم."
این داغ سرد نمیشود!
این داغ سرد نمیشود! حاج قاسم را همه دوست داشتند. حاج قاسم را همه دوست دارند. قهرمان ملی بود و جهان. سیاسی بود اما سیاستباز؛ نه!
چراغ راه بود و روشنگری میکرد. همیشه او را در میدان میدیدیم. چه آن زمان که جنگ بود چه آن زمان که زلزله و چه در سیل. حاج قاسم، همیشه در میدان بود.
بچهها هرکدام چیزی میگویند؛ یکی میگوید" حاج قاسم، علاوه بر فتحالفتوح، فتحالقلوب کرده بود." دیگری میگوید" نامش برسر دفتر ایران حک شد و یادش در دل ما" چه خوب واژهها را برای روایتشان از سرباز بیتکرار انقلاب کنار هم میچینند. برخی نوشته فرستادهاند و برخی نَقل.
"امروز میخواهم از دلم برایت بگویم میخواهم بدانی که نام تو روح تو در قلبم حک شده به عنوان ناجی، درسته که جسمت اینجا حضور نداره اما روح و انرژیت در این دنیا جاریست و نام تو تا ابد در دلهای مان جاودان خواهد بود.
"سخت دلم گرفته، نوازش گرم پدرانه را میخواهم که هرگز ندیدم. نگاه زیبای پدرانهات را میخواهم تا رنج و سختی و بیخانمانی را از یاد ببرم. دستان گرمت را میخواهم که قلب سرد و تشنه محبتم را نوازش کند. آرزو دارم شبها بخوابم بیایی تا غم نبودن خانواده را از یاد ببرم. شانههایم دیگر طاقت سنگینی این همه غم را ندارد." اینها از آغوش گرم پدر و مادر محروم بودهاند اما برخی، دلشان مملو از غم فرزندان مدافع حرم است که برای بار دیگر یتیم شدهاند.
حاج قاسم تمام شدنی نیست!
دو سالی میشود که سیل اشک ما را به میدانی برده است که حاج قاسم نیست. ترامپ حواسش به معادلات جهان اطراف نبود او عملیات آذرخش کبود را اجرایی کرد تا نام سردار «قاسم سلیمانی» را از صحنه گیتی محو کند اما او تا ابد هم نخواهد فهمید که حاج قاسم اگرچه در آذرخش کبود شد اما درخشید و بازتاب این درخشش منور باقی ماند هم برای آنان که به دنبال راهند و مراد و هم برای آنان که تنها نامی از شنیدند و رها. شهادت سردار سلیمانی به عنوان یک نقطه روشن در تاریخ جهان، ثبت شد.
انتهای پیام/174/ ع