آرزویی به‌نام «رمان انقلاب»/ چرا «دن آرام» انقلاب هنوز نوشته نشده است؟

هرچند طی سال‌ها تلاش‌هایی در جهت شکل‌گیری رمان انقلاب صورت گرفته است، اما نتیجه حاصل‌شده پس از چهار دهه چندان رضایت‌بخش نیست.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، ادبیات داستانی انقلاب اسلامی هرچند تلاش داشته است در سال‌های گذشته بخشی از ضعف‌های موجود در این حوزه را مرتفع کند و دریچه‌های جدیدی را به‌روی ادبیات معاصر ایران بگشاید، اما نتیجه حاصل‌شده چندان مطلوب اهل‌نظر نیست.

حقیقت آن است که ادبیات داستانی این حوزه نتوانسته است هم‌پای دغدغه‌ها، آرمان‌ها و آرزوهای یک ملت حرکت کند و ازاین‌رو، همواره یک قدم از مردمش عقب‌تر حرکت کرده است. هرچند در سال‌های گذشته بارقه‌هایی امیدوارکننده درخشیده است، اما آسمان ادبیات داستانی انقلاب اسلامی همچنان کم‌فروغ است. باوجود آنکه چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی ایران گذشته است، اما اثری دیده نمی‌شود که هم‌سنگ «دن آرام» یا «گذر از رنج‌ها» و... باشد، این موضوعی است که محمدرضا بایرامی، از نویسندگان شاخص، در اختتامیه یازدهمین دوره جایزه جلال به آن اشاره کرد و گفت: باید به هنرمند و حس او اعتماد می‌شد چون قطعاً و حتماً، وی جامعه و حوادث تاریخی را بهتر و درست‌تر از سیاستمدار می‌شناسد و می‌تواند نه لزوماً تحلیل، که لااقل تصویر کند. حقش بود که مثلاً «دن آرام» این انقلاب تا حالا نوشته می‌شد، با همان صراحت، یعنی نشان دادن بد و خوب انقلاب با هم.

روایت انقلاب و چرایی پیروزی آن توسط مردم در قالب رمان و بیان هنری، از جمله تأکیدات مقام معظم رهبری طی دهه‌های مختلف بوده است. ایشان بارها با طرح نمونه‌های مختلف و کارهای درخشان برآمده از انقلاب روسیه، توجه اهالی هنر را به این سمت و سو سوق داده‌اند. اما چرا روایت انقلاب در قالب رمان مهم است؟ برای پاسخ به این پرسش بخش‌هایی از سخنان مقام معظم رهبری را دراین‌باره در ادامه بخوانید:

انقلاب کم‌کار

این انقلاب، با این عظمت و ابعاد و آثار علمی، از لحاظ ارائه مبانی فکری خودش، یکی از ضعیف‌ترین و کم‌کارترین انقلاب‌ها و بلکه تحولات دنیاست!... وقتی انقلاب اکتبر تحقق پیدا می‌کند، در طول 10ـ15 سال، آن‌قدر کتاب و فیلم و قصه و جزوه در سطوح مختلف، راجع به مبانی فکری این انقلاب نوشته می‌شود که در کشورهایی که باد آن انقلاب به آنها رسیده، دیگر مردم احتیاجی ندارند که از کتاب‌های آنها استفاده کنند! آن‌قدر فضای ذهنی پر شده است که روشنفکرهای خود کشورها می‌نشینند راجع به مبانی ارزشی و فکری آنها کتاب می‌نویسند!

در سه چهار دهه گذشته، چقدر ایرانی‌ها درباره مبانی فکری انقلاب شوروی، به‌زبان فارسی کتاب نوشتند؛ چون دیگر اشباع شده بودند؛ یعنی آنها آن‌قدر نوشتند که همه روشنفکرهایی که به‌نحوی از لحاظ فکری با آنها ارتباط پیدا می‌کردند، از لحاظ فکری اشباع می‌شدند و بعد یک آدم مثلاً دست‌به‌قلم و بافکر و روشنفکری، خودش می‌جوشید و مطالبی، غیر از ترجمه‌های فراوانی که از آثار آنها می‌شد، می‌نوشت، ما چه‌کار کرده‌ایم؟

کاری که ما در این زمینه کرده‌ایم، واقعاً خیلی کم است. گاهی انسان دلش نمی‌آید که بگوید در حد صفر، چون واقعاً کسانی با اخلاص کارهایی کرده‌اند، اما اگر نخواهیم ملاحظه‌ این جهات عاطفی را بکنیم، باید بگوییم یک ذره بیشتر از صفر!

11 سال از انقلاب می‌گذرد، خوب بود که صدها نویسنده اسلامی، مبانی انقلاب را بنویسند... می‌بایست تربیت می‌کردیم که نکردیم. (دیدار با مجمع نمایندگان طلاب و فضلای حوزه علمی قم؛ 68/9/7)

انقلاب بی‌رمان

من گمان می‌کنم که هیچ تاریخی از انقلاب اکتبر شوروی نمی‌تواند گویایی آن رمان‌هایی را که در باب این تاریخ نوشته شده، داشته باشد. اگر شما این رمان‌ها را خوانده باشید، می‌فهمید چه می‌گویم، مثلاً رمان «دن آرام» را در نظر بگیرید، نمی‌دانم شما آقایان این رمان را خوانده‌اید یا نه. این رمان یکی از رمان‌های تبلیغاتی مارکسیست‌ها در دوران اختناق رژیم شاه بود. این کتاب با اینکه رمان بود، اما به‌عنوان تبلیغ آن را به همدیگر می‌دادند و مطالعه می‌کردند!... این‌ها به‌قدری خوب نوشتند و انقلاب را خوب تصویر کردند که شما در این کتاب‌ها می‌توانید ابعاد این انقلاب به آن عظمت را پیدا کنید.

البته نقطه‌ضعف‌هایش را هم در همین کتاب‌ها می‌شود فهمید؛ اگرچه آن که نوشته، به‌عنوان نقطه‌ضعف ننوشته است. ما در این مقوله چه نوشتیم؟ البته چرا، یک‌چیزهایی نوشته شده است؛ آن هم دروغ! کتابی درباره انقلاب نوشته شده است؛ البته آن هم درباره همان چند صباح قبل از ورود امام(ره) به ایران، که آن هم خلاف واقع و دروغ است! ما که در این انقلاب و در این کوچه و خیابان‌های تهران و جاهای دیگر بودیم، آن کتاب را که می‌خوانیم، می‌بینیم دروغ نوشته شده است؛ طبق نظرات خودشان برداشتند یک چیزهایی نوشتند. (دیدار با وزیر و مسئولان وزارت ارشاد 71/9/4)

همراه نبودن هنرمندان دوره پهلوی با انقلاب اسلامی، از جمله دلایلی است که رهبر معظم انقلاب در این رابطه به آن اشاره می‌کنند:

ایستادن [انقلاب] در مقابل چنین خلاف‌هایی [بی‌حجابی، میگساری ، شهوت جنسی]، [عدّه‌ای] از [روشنفکران و هنرمندان] را از ما گرفت. اگر ما برای این خلاف‌ها و خلاف‌کارها، منع و مجازات نداشتیم، یک نفر در این نظام کافی بود که بتواند صد نفر از برجستگان عالم روشنفکری را جذب کند، یک نفر به‌راحتی می‌توانست چنین کاری را بکند. چون روشنفکر و هنرمند و آن روح لطیف، همچنان که از آن طرف گَهگیری دارد، از این طرف هم گَهگیری دارد. گاهی با یک لبخند می‌شود آنها را جذب کرد. «به حُسن خلق توان کرد صیدِ اهل نظر ـ «اهل نظر» را باید بگویند «اهل هنر» ـ «به دام و دانه نگیرند مرغ دانا را.» طرف، نه مقام می‌خواست، نه پست می‌خواست و نه وزارت می‌خواست، یک لبخند و یک توجّه و احیاناً یک گعده‌ دوستانه ـ به‌قول ما طلبه‌ها ـ می‌خواست. خوب؛ نمی‌شد دیگر!

ترسیم چهره انقلاب با رمان

من وقتی با دید مقایسه به انقلابِ سوسیالیستىِ شوروىِ سابق و انقلاب اسلامی خودمان نگاه می‌کنم، می‌بینم آن انقلاب چقدر خشن بوده است! اگر کسی تاریخ وقایع آن انقلاب را خوانده باشد، به خشونتش پی می‌برد. متأسّفانه، اغلب جوانان ما، اصلاً از انقلاب‌های دیگر خبر ندارند، من گاهی از این بابت، واقعاً غصّه می‌خورم، اصلاً نمی‌دانند انقلاب سوسیالیستی شوروی سابق که بزرگترین انقلاب زمان معاصر تا قبل از انقلاب اسلامی بود و این‌همه هیاهو در دنیا داشت، در مقایسه با انقلاب ما، از چه ظواهر ناخوشایندی برخوردار بود.

انسان وقتی با دید مقایسه به این انقلاب در قبال آن انقلاب نگاه می‌کند، می‌بیند واقعاً فرقشان از زمین تا آسمان است. بنده مطالب زیادی در این زمینه‌ها خوانده‌ام و تقریباً جزئیّاتِ قضایا را می‌دانم، یعنی هم از طریق نوشته‌های مستقیم و تاریخ‌نگاری و هم از طریق داستان‌هایی که در این زمینه نوشته شده است و خیلی از خصوصیات را دقیق‌تر و ریزتر و روشن‌تر بیان می‌کند، می‌دانم که در شوروی سابق چه گذشته است. علی‌ای‌حال، وقتی انقلاب خودمان را با انقلابِ سوسیالیستىِ شوروىِ سابق مقایسه می‌کنم، می‌بینم انقلاب ما خیلی بهتر از آن انقلاب است. اما همان انقلابِ خشنِ غیر قابلِ پذیرش، عدّه‌ بی‌شماری از روشنفکران، نویسندگان و شعرای درجه‌‌یک روسیه‌ آن زمان را جذب کرد، حتی کسانی هم که ابتدا مخالف انقلاب سوسیالیستی بودند، پس از مدّتی، جذب آن شدند. یکی از آن مجذوبین آلکسی تولستوی است که من یکی دوبار، به‌مناسبتی اسم او را در جمع بعضی از شما آقایان که به این‌جا آمده بودید، آورده‌ام؛ چون از او خیلی خوشم می‌آید. او که چند کتاب معروف هم دارد، نویسنده‌ عجیبی است.

آلکسی تولستوی تا سال 1925 میلادی، ضدّانقلاب بوده است و حتّی از کشور فرار می‌کند و به‌قول آقایان، به‌اصطلاح به‌عنوان «عنصر سفید» آن روزگار، به آلمان یا فرانسه می‌رود، ولی پس از مدّتی که به شوروی برمی‌گردد، کتاب «گذر از رنج‌ها» را می‌نویسد، نمی‌دانم این کتاب را دیده‌اید یا نه، «گذر از رنج‌ها» رمانی بسیار عالی در بابِ انقلابِ سوسیالیستىِ شوروی است. این آدم که ابتدا ضدّانقلاب بوده است، چنین کتابی می‌نویسد.

همان‌طور که می‌دانید، تاکنون کتاب‌های بسیاری راجع به انقلاب اکتبر نوشته شده است، اما بنده، دو رمان از رمان‌های معروف و درجه‌‌یک در این خصوص را خواندم و با هم مقایسه کردم؛ اگرچه بیش از دو کتاب و تقریباً می‌شود گفت تعداد زیادی کتاب راجع به انقلاب اکتبر خوانده‌ام. یکی از این دو رمان «دُنِ آرام» اثر شولوخف است که معروف است.

خودِ شولوخف هم، بلاتشبیه مثل شما آقایان است، یعنی اصلاً پدیدآمده‌ انقلاب است؛ مربوط به طبقه‌ انقلاب است؛ نویسنده‌ انقلاب است. او که در دوران انقلاب اکتبر در جوانی به‌سر می‌برده است، «دُن آرام» را تحت تأثیر حوادث و وقایع انقلاب نوشته است. دومین رمان هم «گذر از رنج‌ها» آلکسی تولستوی است که گفتیم ابتدا ضدّانقلاب بود. رمان «گذر از رنج‌ها» نه‌فقط از لحاظ داستانی، که از لحاظ گرایش به اصول انقلاب و مجذوب بودن در مقابل حوادث و پدیده‌های انقلاب و ترسیم زیبای حوادث آن، بهتر از رمان «دُنِ آرام» است. «گذر از رنج‌ها» در واقع چهره‌ انقلاب را زیبا ترسیم کرده و زیبا نشان داده است.



راجع به رمان «دُنِ آرام»، در جایی خواندم: زمانی که شولوخف نوشتن آن را به پایان برد، به او اجازه‌ی انتشار و پخشش را ندادند، ولی بعداً ماکسیم گورکی که رئیس شورای ممیّزىِ فرضاً وزارت ارشادِ شوروىِ آن روز بود ـ و آن وزارتخانه هم، از اوّل انقلاب، خودىِ خودی محسوب می‌شد ـ گفت: «من به‌عهده می‌گیرم که شولوخف خودی است.» و الّا، مسئولینِ فرهنگىِ نظامِ سوسیالیستىِ شوروی مدّعی بودند چون شولوخف اهل قزاقستان است، لذا در رمان خود، احساسات قزّاقی و بومىِ منطقه‌ی «دُن» را منعکس و القا کرده است.

زندگی‌نامه‌نویسی به‌سبک رومن رولان

به‌هرحال، این نویسنده، یک ضدّانقلاب بوده است که تبدیل به فردی انقلابی می‌شود و چنان رمانی را می‌نویسد، ما چنین کسانی را نداریم، اگرچه قبل از انقلاب هم رمان‌نویس نداشتیم؛ اما هنرمندان برجسته‌ معروفِ آن زمان، خیلی به‌ندرت به انقلاب گراییدند، واقعاً به‌ندرت به این طرف آمدند. از آن نویسندگان معروفِ حسابی، از آن شاعران معروفِ حسابی، از آن طنزنویسان معروفِ حسابی، از آن موسیقیدانان معروفِ حسابی، از آن فیلمسازان معروف ـ اگرچه در این میدان، اثر چندان برجسته‌ای مثل شعر و ادبیّات نداشتیم ـ از آن ادبای معروفِ حسابی و از آن مطبوعاتی‌های معروفِ حسابی، هیچ‌یک به این طرف نیامدند؛ هیچ‌یک! (بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور؛ 1373/4/22)

بخش دیگری از دغدغه رهبر معظم انقلاب به نگارش زندگی‌نامه بزرگان انقلاب در قالب رمان و با بیانی داستانی اختصاص دارد. محسن چینی‌فروشان در این رابطه می‌گوید: باید بگویم که آقا خیلی به‌عنوان زندگی‌نامه‌نویس روی رومن رولان تأکید می‌کنند، در جلسه‌ای می‌گفتند: «ما کسی مثل رولان نداشته‌ایم که بیاید زندگی‌نامه بزرگان انقلاب را بنویسد، ما چنین کتاب‌هایی را لازم داریم، این یک تخصص است و باید بعضی‌ها بروند دنبالش و یاد بگیرند و کمبودش احساس می‌شود... .»

نویسندگانی که از دل انقلاب‌ها نویسنده شدند

اگر همین الآن شما ادبیات شوروی را نگاه کنید، ناگهان می‌بینید که پرده‌ای وسطش وصل است، یعنی حصاری وجود دارد. در دو طرف این حصار،‌ کارهای عظیمی هست و متعلق به دو طرف است، اما وقتی شما کار مثلاً «شولوخف» یا «آلکسی تولستوی» را نگاه می‌کنید، می‌بینید که طعم دیگری دارد. این «آلکسی تولستوی» یک نویسنده‌ بسیار قوی است و رمان‌های بسیار خوبی دارد و از نویسندگان انقلاب شوروی است و طعم دوران جدید در نوشته‌ اوست؛ والّا شما در کتاب «جنگ و صلح» «لئو تولستوی» آثار ملّیت روسی را می‌بینید اما آثار دوران 60ساله‌‌ اخیر را نمی‌بینید، آن یک دوره و یک اثر دیگر است و اصلاً متعلق به جای دیگر است. آن چیزی که نشان‌دهنده‌ شخصیت امروز روسیه است، کدام است؟ اثر «شولوخف» و اثر همین «آلکسی تولستوی»‌ و امثال این‌هاست. (دیدار با جمعی از هنرمندان، 1370/09/04)

هرچند طی سال‌ها تلاش‌هایی در جهت شکل‌گیری رمان انقلاب صورت گرفته است، اما همان‌طور که اشاره شد، نتیجه حاصل‌شده پس از چهار دهه چندان رضایت‌بخش نیست. به‌نظر می‌رسد تمرکز مراکز مختلف بر یک حوزه مانند تاریخ شفاهی و غفلت یا بی‌تفاوتی به‌سمت ادبیات داستانی سبب شده است یک شاخه پرثمرتر از دیگر شاخه‌ها باشد. پس از گذشت چهار دهه و خلق آثار متعدد در حوزه تاریخ شفاهی که می‌تواند ماده خام و اولیه هر اثر داستانی را شکل دهد، حرکت به‌سمت ادبیات داستانی به‌کندی صورت می‌گیرد، از سوی دیگر، تربیت نسل جدیدی از نویسندگان انقلاب از امّهات این حوزه است.

انتهای پیام/+

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط