فصلی به‌نام «سعید تشکری» در ادبیات داستانی ایران

با درگذشت سعید تشکری بخشی بزرگ از آرزوها و اندیشه‌های جاری و ساری در ادبیات داستانی تاریخی ایران به خاک سپرده می‌شود. سری پرشور که داستان‌های زیادی برای بازگویی در خود داشت اما گویی بهشت بیش از این طاقت دوری از او را نداشت.

خبرگزاری تسنیم‌؛ حمید نورشمسی:

سخت است نوشتن این سطور. وقتی که با عبارت درگذشت برای نامی که می‌خواهی درباره‌اش بنویسی، در شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌ها روبرو می‌شوی و این یعنی نام دیگری در قامت فراموشی وارد شده است و فراموشی تازه مانده‌ترین و کهن‌ترین سنت برای صاحبان قلم و فرهنگ در این سرزمین است.

سعید تشکری نه در 19 بهمن ماه سال 1400 و بر تخت آی‌سی‌یو بیمارستان رضوی که وقتی چندین سال برای انتشار رمانش گرفتار بی تفاوتی نهادهای دولتی شد، درگذشت. تاریخ فوت او را باید روزی گذاشت که برای گذران زندگی ناچار شد از تولید مولد ادبی دست بکشد و قدم در وادی ژورنالیزم ادبی بگذارد، آن هم برای گذران روزگار.

تشکری  و قلمش و آنچه خالقش بود، بسیار بیش از آنچه این روزها به عنوان ادبیات به آن می‌نازند، ارزشمند و نظرکرده بود. سعید تشکری در قامت فضای فرهنگی ایران و دو دهه پیش از این با ادبیات نمایشی درخشید. او عاشق نمایش و هنر تئاتر بود. عاشقانه درباره آن می‌خواند و به آن می‌اندیشید و وقت و عمر و قلمش را وقفش کرده بود. بسیاری از مهمترین فرازهای زندگی او در دهه 70 به نگارش آثار نمایشی اختصاص پیدا کرد که نام او را بر صدر نمایشنامه‌نویسان ایران که در آثارشان نگاه و تمنایی فرازمینی و الهی داشتند، قرار داد.

تشکری در این ایام علاقه‌مندی و توجه خود را به تم‌های دینی و به ویژه فرهنگ و کرامات رضوی و در نگاهی بزرگتر تاریخ فرهنگی ایران از منظر تأثیر باورهای دینی و الهی در باورها و ساختارهای زیستی مردم به مخاطبانش عرضه کرد. او تلاش می‌کرد تا از دل تاریخ، کرامت‌ها و شیوه‌های فراموش شده برای زیست حقیقی و مؤمنانه را که فراموش شده زیست و زندگی جاری در جامعه عصر خودش بود، بازنمایی کند.

حاصل اینکار برای او خلق آثاری چون «هفت دریا شبنمی»، «قاف»، «قاصدک»، «اهل اقاقیا»، «آواز پر جبرئیل»، «آینه»، «وقت آفتاب» و بسیاری از دیگر آثار بود که بارها مورد تحسین قرار گرفته و حتی برخی از آنها دهه‌ها بعد از تولید نیز در بازنشر با اقبال بسیاری روبرو شد.

تشکری اما با این همه عشق در سال 1393 صحنه هنر تئاتر و نمایش را برای همیشه بوسید و به کناری رهاند. او در یادداشتی که در همان ایام در این زمینه در رسانه‌ها منتشر کرد به تلخی به بیماری خود «ام. اس» که همنشین تازه آن ایامش بود، اشاره کرد و از بی تفاوتی‌ها سخت دل آزرده شد: «من بی‌حضور در جهان فیزیکی، یک زمستان، بهار و تابستان، یعنی هشت ماهِ تمام، بیماری را با عدم تکلم در تنهایی تجربه کردم. در درد و سکوت. کَمان وجودم آنقدر کشیده شد که نه سه فصل، انگار سال‌ها درد را در وجودم ریخت. صدایِ شکستنِ آن زه مرا به مرز شکستن رساند و رسیدم. همه ارتباط من با جهان فیزیکی تنها یک تبلت بود و خواندن گزارش‌های بالینی از بیماری‌ام که مداوم از دنیای مجازی رسانه‌ها توسط خبرنگاران فهیم و دلسوز و پیگیر در مطبوعات چاپ و منتشر می‌شد. همه می‌دانستند که سعید تشکری، نویسنده و کارگردان تئاتر و رمان‌نویس در چه وضعیتی است. با خوش‌خیالی گمان می‌کردم، چو عضوی به درد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار. چه خیال خوشی! از تبار تئاتر و مسئولان و مدیران فرهنگی، بی‌قراری سر نگرفت، شاید گفتند تنهایی‌اش را نباید بر هم زد، از ما که کاری بر نمی‌آید. خدا شفایش دهد! ففط همدلی چند رفیق عیاق و یک سید بزرگوار بود، که همیشه و تا نفس دارم مدیونشان هستم. انگار آن‌ها خوب می‌دانستند آنکه از دیار حبیب است، غریب نمی‌ماند...».

او در ادامه نقدهای خودش را که منجر به این تصمیم شده بود، چنین بر شمرد: خسته شده‌ام از تحمیل خود به تئاتر و از تحمل آنچه می‌خواهم بگویم که جز همدردانی چون من، توریستی‌اش را دیگران، آسانِ آسان، در اختیار مدیریت تئاتری قرار می‌دهند که تماشاگر ندارد. تئاتر یعنی تماشاگر نه تولید برای فضای خالی.»

 تشکری در این ایام بیشترین وقت خود را معطوف به ادبیات کرد. از نوشتن در فضای نمایشنامه به سوی رمان پیش‌روی کرد و یکی از بی‌تکرارترین فصول زندگی خود و ادبیات داستانی در ایران را رقم زد. تشکری که سال‌ها بعد در گفت‌وگویی اعلام داشته بود به سبب ارادتش به آستان امام هشتم(ع) قلمش را وقف و نذر فرهنگ رضوی و ایشان کرده است، در فضای ادبیات داستانی با پیوند میان سنت ادبیات نمایشی، تصویر و فضاسازی متاثر از نمایش در کنار قدرت جادویی بازخوانی و کشف داستانی روایت‌های تاریخی، خالق آثار جاودانی شد که شاید مهمترین آنها در این زمینه مجموعه سه جلدی «ولادت» و نیز مجموعه تحسین شده «غریب قریب» بود.

تشکری اما در قامت نگارش داستان دست به نگارش آثار تحسین شده دیگری مانند «پاریس پاریس»، «مفتون و فیروزه»، «سینما مایاک» و ....زد که ویژگی همه آنها بازسازی داستانی روایت‌هایی دست اول و فراموش شده از دل تاریخ و فرهنگ خراسان بود. هنر مهم او در این زمان کشف و دراماتورژی این روایت‌های تاریخی در سنت و بستر ادبیات داستانی و جان‌بخشی دوباره به آنها بود.

در کنار این اتفاق باید به یک ویژگی مهم در کار او نیز توجه داشت و آن خلق زبان و ادبیاتی منحصر به فرد برای او بود. تشکری از سویی به سنت ادبیات فخیم خراسان بزرگ کلمات و جملات را به سبکی انحصاری، امروزی و در عین حال در بافت تاریخی خود حفظ کرده بود و از این منظر به رسم‌الخط و نوشتاری منحصر به فرد از حیث سبک دست پیدا کرده بود. کلمات در این ساختار برای او ابزاری نه تنها برای روایت محض که برای جان‌بخشی به روایت و جغرافیای رخداد بود. او با کلمات و ادبیات منحصر به فرد خود تاریخ را در دل داستان بار دیگر می‌آفرید و رقم می‌زد و مخاطب او خود را جزئی از صحنه آن رخداد کشف و لذت حس نزدیک و ملموس آن را درک می‌کرد.

بخشی دیگر از تلاش سعید تشکری در سال‌های اخیر را باید در تلاش او برای خلق سیاقی تازه از داستان بلند جست. او در این سیاق تازه سعی داشت تا تخیل داستانی را در گرو بازآفرینی یک موقعیت، مکان و یا حادثه تاریخی قرار دهد و یا دستمایه خلق یک اثر. این تلاش ستودنی در رمان‌های «رژیسور»،« کافه داش آقا»، «سینما مایاک» و «هندوی شیدا» متبلور شد و برای بسیاری از علاقه‌مندان به ادبیات داستانی اتفاق ادبی تازه‌ای را شکل داد.

با درگذشت سعید تشکری بخشی بزرگ از آرزوها و اندیشه‌های جاری و ساری در ادبیات داستانی تاریخی ایران به خاک سپرده می‌شود. سری پرشور که داستان‌های زیادی برای بازگویی در خود داشت اما گویی بهشت بیش از این طاقت دوری از او را نداشت.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط