درباره شهرام ناظری و ادای احترام به مردی که بندهای آواز ایران را گسست / عشق گوید راه هست و رفتهام من بارها
شهرام ناظری مردی است که در آواز ایرانی بندهای بسیاری را گسسته و تابوهایی بسیاری را شکسته است؛ نام او آشناست اما آثارش هنوز آنگونه که شایسته است، شنیده نشدهاند.
خبرگزاری تسنیم - یاسر یگانه
موسیقی ایرانی برای مخاطبانش با مواجهه آغاز میشود؛ مواجهه با سازِ لطفی یا تارِ علیزاده، بداههای از شهناز، آواز گلپا، صدای شجریان، نیِ کسایی یا سهتار عبادی. اینها نقطهی آغازند و گویی پایانی برای این راه در کار نیست.
برای ما بچههای دههی شصت البته ماجرا کمی متفاوت بود. ما را بیشتر از هر چیز تصنیفها به موسیقی ایرانی علاقهمند کرد. گاهی صدای افتخاری بود، گاهی تصنیفی از ایرج بسطامی و گاهی هم کاری از حسامالدین سراج...
نقطهی اوج اما برای مخاطب موسیقی ایرانی آواز است. یعنی برای نگاهی حرفهای به موسیقی ایرانی باید به درک بالایی از آواز رسید و هر آوازی که در سطح بالایی اجرا شده است را بارها و صدها بار نیوشید.
من و خیلی از دههی شصتیها همین مسیر را رفتیم. شاید روزی با شاهکاری از علیرضا افتخاری به موسیقی ایرانی علاقهمند شدیم؛ شاید هم شاهکاری از بنان را شنیدیم و دل در آن بستیم. خوانندگان دیگری هم بودند که صدایشان ما را به خود جذب میکرد.
آواز اما برای ما با آلبومهای شجریان معنا شد.
خاطرم هست که آلبوم «آهنگ وفا» و آن تصنیفهایِ دستگاه «ماهور» مرا شیفتهی خود کرده بود. دستگاه پخشِ صوتی در خانه داشتیم که مستقیم از بندرعباس به غرب ایران رسیده بود؛ به انصاف هم که سالهای سال کارش را خوب انجام داد.
دستگاه پخش کمک میکرد تا خیلی سریع، کاست را به ابتدای هر تصنیف برسانم. هر جا هم که دستگاه کم میآورد از خودکار برای به پیش بردنِ کاست بهرهها میبردم. بعدها فهمیدم که چه خبطی بود؛ رد کردنِ آواز برای رسیدن به تصنیف!!!
به هر روی رفته رفته مخاطب موسیقی ایرانی شدم و آوازها ما را درگیر کرد. هر آلبومی که میشنیدم با غزل یا غزلهایی ناب آشنا میشدم و تصنیفهایی شنیدنی هم در دل هر آلبوم بود. از آهنگ وفا به "دستان" رسیدیم و از "آستانِ جانان" به "فریاد" و با همین فرمان، سالهای بسیاری با آوازها و کارهای محمدرضا شجریان زندگی کردم.
گلچینی از مهمترین و زیباترین غزلهای حافظ و سعدی در گوشم جا خوش کرده بود.
در میانهی این عشقبازیها با موسیقی اصیل ایرانی، گاهی با آثاری جدید هم مواجه میشدم. روزی «نیلوفرانه 1» را با صدای علیرضا افتخاری شنیدم و فهمیدم چقدر در صدای این مرد احساس جاری است. «راز و نیاز» را که شنیدم، با خود گفتم که این آقای افتخاری اگر قدر خودش را میدانست، شاید به جای چند شاهکار در موسیقی ایرانی، چندین و چند شاهکار از خود به جای میگذاشت.
گاهی «شمسالضحی» را با آهنگی از محسن نفر و صدای حسامالدین سراج و گاهی هم «گلپونهها» را با آهنگسازی حسین پرنیا و صدای ایرج بسطامی شنیدم.
اما هیچ کدام از این صداها و نغمهها فصلی تازه در دنیای شنیداریِ مخاطبِ موسیقی ایرانینبود و نیست. همهی اینها در همان حال و هوایِ کلی موسیقی ایرانی ساخته و خوانده شده و تقریبا تفاوت معناداری با دیگر آثار نداشتند.
آواز ایران در دوران اوج گرفتنِ محمدرضا شجریان به شدت تحت تاثیر شیوه آوازیِ این خواننده قرار گرفت. شجریان و شیوه آوازخواندنش مقلدان بسیاری داشت و دارد و شاید همین مسئله موجب شده که بیشترِ فضای موسیقی ایرانی یک شکل باشد و مخاطب این موسیقی، فضاهای متفاوت را کمتر تجربه کند.
شنیدن موسیقی ایرانی در واقع به معنای آشنایی با بخش مهمی از ادبیاتِ کلاسیک ایران است و بیش از هر چیز در این موسیقی، غزل میشنویم؛ آن هم غزلهای سعدی و حافظ را در همان فضاهای عاشقانه و اندکی عارفانه...
ماجرای موسیقی ایرانی، از جای خالیِ مولانا و فردوسی شکایت داشت. همیشه از خود سوال میکردم که چرا و به چه علت مولانا و فردوسی جایی در میان آثار موسیقی ایران ندارند و اگر هم دارند، به شدت کمرنگ است. این جای خالی گویی گمشدهای در موسیقی ایرانی بود.
بالاخره در یک شبِ زمستانی با آلبوم «نجوا» مواجه شدم. اثری به آهنگسازی حسن یوسفزمانی و با آواز شهرام ناظری و این درست همان گمشدهی موسیقی ایران بود. جایی که ناظری به آواز میخواند:
عقل گوید شش جهت حد است و بیرون راه نیست / عشق گوید راه هست و رفتهام من بارها
تا آن زمان من هم مانند بسیاری از مخاطبان موسیقی ایرانی فقط چند آلبوم با صدای ناظری شنیده بودم؛ «آتش در نیستان»، «گل صد برگ» و چند تصنیف و آواز تنها چیزی بود که از ناظری به گوشم خورده بود.
پس از آن شب و پس از شنیدنِ آلبوم «نجوا» دریچهای به دنیایِ جدیدی در موسیقی ایران برایم باز شد. دنیایی که با آنچه تا آن مقطع در موسیقی ایرانی شنیده بودم متفاوت بود؛ دستگاه همان دستگاه، آوازها همان آواز، سازها همان سازها؛ اما دنیا، دنیای دیگری بود.
اگر شجریان آواز را به اوج رسانده و در قلهی آواز جا خوش کرده بود، ناظری اما کوه نبود؛ او در آن سویِ قلهی آواز، به مانند دشتی بزرگ و وسیع دنیای ماورایی برای مخاطب ساخته بود.
هر گوشه از این دشتِ وسیع روایتی جذاب دارد که هزاران بار باید شنید. البته برای لذت بردن از دشتِ فراخی که ناظری در موسیقی ایران خلق کرده، باید از قله گذشت و توانِ عبور از قله را داشت...
راستش را بخواهید دنیایِ آوازهای شهرام ناظری خیلی خاص است. باید به او دل بدهید تا شما را با خود به دنیایی عجیب ببرد؛ دنیایی که هم عشق هست، هم حماسه، هم اندیشه هست و هم احساسی لبریز شده و در تمام اینها یک رهاییِ آزادانهی پر از عشق جاری است.
بی تعارف بگویم که درک دنیایِ آوازهای شهرام ناظری، دشوار است. شاید به همین دلیل است که حتی غلامحسین بنان هم نتوانسته بود دنیایِ این مرد را درک کند.
ناظری روایت میکند که شبی برای نخستین بار در مجلسی با غلامحسین بنان مواجه شده و در آنجا برای او آوازی روی این شعر از مولانا خوانده است:
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون/ دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون
زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد / که هر تخته فرو ریزد ز گردشهای گوناگون
نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را / که آن دریای بیپایان شود بی آب چون هامون
استاد بنان که در آن روزگار در جایگاه وآلایی در موسیقی ایران بوده، به یکباره برآشفته میشود و خطاب به ناظری میگوید: «اینها چیست میخوانی! خیلی افتضاح بود. همهاش تختهپاره و خون و دریا و نهنگ. این چیزها صدای آدم را خراب میکند و شما باید شعرهای خیلی مرتب، تروتمیز و شستهرفته بخوانید.»
تصور کنید استادی در جایگاه غلامحسین بنان با خوانندهای جوان چنین برخوردی داشته باشد! به راستی که ناظری باید همانجا بیخیالِ سرودههای مولانا میشد و به همان غزلهای سعدی و حافظ میچسبید. ناظری اما هرگز راهش را تغییر نداد.
بعدها همین شعرِ مولانا(چه دانستم که این سودا) را در آلبوم «گل صد برگ» میخواند. به راستی این آواز را جز با شاهکار، با چه لفظی میتوان خطاب کرد؟!
آواز بر روی قطعهی ضربی - بخشی از آلبوم گل صد برگ
مردِ خاص آواز ایران، شاهکارهایی خوانده که هر کدام را باید هزاران بار شنید. «کاروان شهید» تعریف تازهای از اثری احساسی و حماسی برای ادای احترام به مقام شهیدان است. تنظیم محمدرضا لطفی در این آهنگ و آواز ناظری، شاهکاری برای همهی دورانها خلق کرده است.
تصنیف کاروان شهید با صدای شهرام ناظری
چاوشها را مرور کنید؛ مثنوی موسی و شبان را بشنوید تا بدانید که میشود در موسیقی ایرانی، داستان هم روایت کرد. صدای سخن عشق، آن اثر جاودان که آغازی برای شکلگیری گروه تنبورنوازان شمس بود.
بشنو از نی، روایتی متفاوت از سرآغازِ مثنویِ معنوی است با تنظیمِ خارقالعادهی فریدون شهبازیان.
اگر نمیخواهید با دنیای آثارِ شهرام ناظری آشنا شوید، توصیه میکنم هرگز آلبومِ «نجوا» را نشنوید.
آواز با سهتار - اجرا در آلبوم نجوا
از شورانگیز برایتان نگویم که شاهکار حسین علیزاده است با آوازِ ناظری؛ اجرای این اثر در تالار وحدت در واقع نخستین کنسرتِ رسمی پس از انقلاب اسلامی بوده است. «شورانگیز» را دو خواننده دیگر هم خواندهاند؛ بیژن کامکار و صدیق تعریف خوانندگانی هستند که در سری کنسرتهای «شورانگیز» هر کدام یک شب به همراه گروه روی صحنه رفتهاند. اما آلبوم با صدای ناظری منتشر میشود.
ساقینامهها و یادگار دوست که حاصل همکاری ناظری با کامبیز روشنروان هستند؛ هر کدام دنیای جذابی دارند.
آتشی در نیستان و گل صد برگ هم هزاران بار از تلویزیون پخش شدهاند. متاسفانه بسیاری از مردم ما، شهرام ناظری را با چند تصنیف از همین دو آلبوم میشناسند؛ در حالی که این دو آلبوم تنها بخش کوچکی از شاهکارهای ناظری هستند.
مطربمهتابرو، حیرانی و لولیان را هزاران بار باید شنید. اجرا با ارکستر کومیتاس ارمنستان به رهبری لوریس چکناواریان را با دقت و حوصله بشنوید. آلبوم «ناگفته» با تمام حاشیههایی که مراسماتِ متعددِ رونماییاش داشت، اما ارزش بارها شنیدن را دارد.
بسیارند آثار ماندگارِ دیگری که ناظری آواز آنها را خوانده است؛ رقصانه، عاشق کیست، امیرکبیر و ...
ناظری با اینکه نامِ آشنایی در موسیقی ایران است، اما به جرات میتوان گفت که آثارش هنوز آنگونه که شایسته است شنیده نشدهاند.
او در اجراهای زنده، شق و رق و چهارزانو ننشست که مبادا کوچکترین حرکتی داشته باشد. او آزاد بود و در قید و بند نماند. هر جا دلش خواست و هر جور احساسش به او گفت عمل کرد.
آخر از دوران قاجار رسم بوده که خوانندگان و نوازندگان چون در محضر پادشاه برنامه اجرا میکردند، میبایست کمال ادب را در نشست و حرکاتشان رعایت کنند. ناظری این قاعده را هم در همشکست. او گفت برای مردم میخوانم و در مقابل مردم آزادم.
فراموش نکنید که شیوه آوازیِ شهرام ناظری بسیار منحصر به فرد است و به همین دلیل، مقلدانِ کمتری هم دارد. آموزش دادنِ این شیوه آوازی هم در نوع خود بسیار دشوار است. ناظری را به جرات میتوان نوگراترین خواننده موسیقی ایرانی دانست.
همهی آنچه گفته شد فقط به تاثیر شهرام ناظری در عرصه موسیقی ایرانی برمیگشت، او در دلِ آثارش هرگز موسیقیِ سرزمین مادریش را فراموش نکرد و همیشه تلاش کرد تا بخشی از فعالیتش را به موسیقی کردی اختصاص دهد. شاید یکی از ماندگارترین کارهای او در این حوزه، خواندنِ آلبومِ «آواز اساطیر» بود. این آلبوم به اجرای شاهنامه کُردی اختصاص داشت.
آهنگ چای بیژن - از آلبوم آواز اساطیر
شما هم اگر مخاطب موسیقی ایرانی هستید، آزاد و رها باشید. خود را به دنیایِ خاصی از موسیقی ایرانی محدود نکنید. آوازِ شهرام ناظری را بشنوید شاید در شما هم اثر کرد.
29 بهمن زادروز شهرام ناظری بود. این یادداشت با تاخیری چند روزه منتشر میشود. اما چه باک! هر روز زادروز اوست.
انتهای پیام/