«عصر جدید»؛ قاب خوش رنگ ایران امروز
همسان با دنیای امروز، برای به رخ کشیدن پویایی فرهنگی و زیستی، نشان دادن فقدان تبعیض، استعدادهای کم دیده شده و برای نمایشِ شور و حال درونی انسان، این فرصت را این روزها و در سالیان اخیر در برنامه «عصر جدید» میتوانیم بجوییم.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، جامعه ایران و جغرافیای ایران، چند رنگ و اصطلاحاً چهار فصل است. از هر گوشه آن میتوان قوم، طایفه، گویش، پوشش و ... متنوعی را دید. رنگ این جغرافیا در درون خودش، تک رنگ نیست اما همه در قابی به نام «ایران» گرد آمدهاند و در نشانههایی ملّی، به روز مییابند. گاه این قاب با یک نام و یک شناسه، به دلایلی چون میهماننوازی یا زبانفارسی و شمولیت آن، پذیرای افرادی از بیرون این جغرافیا اما راضی از دیده شدن در این قاب خوش نقش و نماست.
بدیهی است در این تنوع کمنظیر، همسان با دنیای امروز، برای به رخ کشیدن پویایی فرهنگی و زیستی، برای نشان دادن فقدان تبعیض، استعدادهای کم دیده شده و برای نمایشِ شور و حال درونی انسان، برای دیده شدن، پذیرفته شدن، ترویج در گستره اجتماعی بیشتر، برای برابری جنسیتی، عدالت انسانی و خیلی صفات و امکانات و موقعیتهای خوب، میتوان تلاش کرد و میتوان از رسانههای فراگیر بهره برد.
میتوان با دیدن تجربههای برونمرزی، روایتی ایرانی برای به رخ کشیدن هویت ایرانی مسلمان، تدارک دید و در برابر دیدگان مشتاق همه ساکنان در این بستر طبیعی و حتی در فراتر از مرزها، گذارد. این فرصت را این روزها و در سالیان اخیر در برنامه «عصر جدید» میتوانیم بجوییم.
مبنای برنامه تجربه مشهور «امریکن گات تلنت» است. خب، بر مبنای جویایی و برمبنای «اطلبوا العلم ولو بالصین»، بنیان آن را شناخته و متناسب با بافت بومی و فرهنگی و بنیانهای ارزشی خودمان به کار گرفتهایم؛ نکتهای بدیهی و معقول و مقبول. تا اینجای کار، فارغ از تکپرانیهای لغوی بعضی صاحبان قلم در فضایمجازی، همهچیز درست پیش رفته است.
ذات و ماهیت تلویزیون هم پذیرای خیلی از افراد است. همه دوست دارند در قاب آن دیده شوند. یعنی فراتر از چهرههای فرهنگی، هنری، سیاسی و اجتماعی و ...، افراد عادی هم تمایل به دیده شدن دارند. ذائقههای متنوع فرهنگی- هنری یا ارادههای بسیار در سنین گوناگون برای به چالش کشیدن جنبههای از چهره شدن و رخ نمایاندن، امکان برنامهسازی متنوع و ملی را میدهد.
نیاز امروزی جامعه برای اندیشیدن یا به روز استعدادهای انسانی، کمک میکند تا به این اندیشه بال و پر داده شود. روش اجرایی، همانند تجربه خارجی، می تواند باشد اما بدیهی است که بافت بومی خودمان را داشته باشد. اگر آنها عمدتاً بر مبنای کلامی به تأیید یا رد میپردازند یا به سرعت اعتراض خود را نسبت به اجرایی نشان میدهند، در اینجا سعی کردهاند – تا الآن – که تا انتها بگذارند اجرا انجام شود و بعد به قضاوت تأیید یا رد بنشینند.
در ردِّ اجرایی، با گفتار، با احترام و با نشانههای حرفهای، شرکتکننده را مجاب کنند. اینجا احترام به شرکتکننده عبور کرده از مرحله راستیآزمایی، در صحنه اجرای اصلی، اصل اساسی به شمار میرود. بنابر رشد استعداد است و نه نفی و منکوب کردن آن.
در الگوی اصلی خارجی، مبنای راستیآزمایی، با توجه به آنچه به روی صحنه میآید، خیلی محدود نیست. حتی اجراهای دیده شده که بسیار منافات با ذات پاک انسانی داشته است و در خیلی موارد مشمئزکننده هم بوده، اگرچه داوران آن، بسیاری از مواقع بیدرنگ رأی به حذف دادهاند اما در مواردی هم بوده که داوری از خجالت و شرم، چشمان خود را بسته تا آنچه را اجرایی کردهاند، نبیند.
اما در نسخه ایرانی، همه برنامه بر مبنای احترام به انسانی است که درصدد محک زدن استعداد خود است. مهم نیست این استعداد در چه زمینهای است؛ هنر، ورزش، حرکات ریسکی یا حرکات گروهی و هرچه که دیده شده تا الآن، در همه آنها، همه محترم شمرده میشوند و همه از ابتدا بنا را بر اعتماد به قضاوت تخصصی داوری گذراندهاند و محترمانه با دیدگاهها رو به رو میشوند.
حالا برنامه به اجرا رسیده است. داوران برگزیده شدهاند. هم در دو سری نخست و هم در سری سوم و فعلی، افراد انتخاب شده، برخوردار از تخصصهای متنوعاند. هنرهای نمایشی، موسیقایی، تجسمی، ترکیبی با فعالیتهای ورزشی یا رزمی، ترکیبی با بنیانهای فرهنگی و مانند آن.
چهره بودن داوران، برای شرکتکنندگان مطلوب است. همه دیدگاهها به صورت محترمانه میان قاضی و قضاوت شونده رد و بدل میشود. گاهی عباراتی که به عنوان بیننده میشنویم، شاید برایمان معنا نداشته باشد اما اینکه شرکتکننده متوجه منظور قاضی میشود، برای ما مطلوب است.
مثلاً رنگ صدا، تحریر، گام و امثال اینکه برای افرادی که درگیر در دورههای تخصصی موسیقی هم بودهاند مطلوب است، حتی اگر ما به عنوان بیننده متوجه نشویم یعنیچه. حتی در مواردی هم که شرکتکننده از یک نقطه بِکر ایران و به صورت خاص آمده و هنری را برایمان و به خصوص در عرصه آواز نمایش داده، وقتی داوران کار او را کامل و تحسین شده دانستهاند، این را میرساند که لزوماً هنر، ساختگی نیست.
میتوان به دور از آموزههای آکادمیک، ناب بود؛ هنرمند با ورود به آموزشگاه، دوره دید و ساخته شد یا ذات موجود را تنظیم کرد. همه اینها به بیننده میرساند که این عرصه لزوماً برای افراد واجد امکانات تعلیمی نیست و حتی از فراز تپهها و در گستره دشتها هم میتوان خواننده یا هنرمند یا واجد استعدادی شد که روی صحنه عام کشوری آید.
این همان پای فشردن بر حسّ اعتماد به نفس در افراد است و تحریص آنها به بروز این استعداد. اینکه هرکسی واجد توانی در درون خود است و باید آن را کشف کرده و به رخ بکشد. انسان پیاپی در معرض آموختن و آموخته شدن است و این صیرورت باید در نهاد همه افراد، ماندگار شود.
قضاوت درباره اجراها بسیار خردمندانه بوده و برخلاف نظر بعضیها که پیاپی در حال منکوب کردن نمونههای بسیار خوب در رسانهملّیاند و کلاً در حوزه تحقیر قدم بر میدارند، این قضاوتها، بر مبنای آیندهنگری است. اینکه هشدار داده میشود که مبادا بیمقدمه غرق در ظواهر شهری شوید و مبادا اصالت هویتی و بومی خود را در معرض تخطئه قرار دهید.
اینکه گفته میشود در اجراهای جمعی و مانند آن، ظرافت انسانی و زنانگی را فراموش نکنید، اینکه لطافت در زندگی در کنار اندازه معقولی از خشونت در اجراها فراموش نشود، اینکه اندازه سختی اجراها را زیاد نکنید و بگذارید در عین درگیر شدن بیننده با اجرا و به هیجان آمدن به آرامش هم برسد، همه و همه بیانگر نوعی آیندهنگری، نوعی توجه به هویت انسان و البته بحث کاربردی اجراها است.
در دورههای گذشته شاهد آن بودهایم که واکنش داوران به اجراها این بود که خب، این کار برایچه؟ همان شکستن گردو با پیشانی! در این دوره هم دیدهایم بعضاً که خب این اجرا خوب، اما چگونه میتوان به کودکان و نوجوانان امروزی آن را توصیه کرد؟ تأکید بر هدفمندی اجراها، نکته بسیار بنیادینی است که در این برنامه دیده شده است.
بعد دیگر این برنامه، به اجرای احسان علیخانی بر میگردد. درست است که در مواردی سخن او طولانی میشود یا همانند دوره فعلی، کمی از چارچوب محترمانه خارج شده و گاه خودمانی بودنش خیلی توی چشم میزند، اما میانه گرفتن، به چالش کشیدن دیدگاه داوران، بحث کردن با اجراکنندگان، ایجاد آیتمهایی برای افزودن بر پیوند جمعی از پیوند خانوادگی تا پیوند اجتماعی را نمیتوان نادیده گرفت.
اینکه بعضاً خانوادههای شرکتکنندگان را بدون اطلاع آنان به صحنه آورد و موجب افزایش شوق شرکتکننده شد و به نوعی همراهی خانودگی را برای شرکتکننده به رخ کشید. یا اینکه در دورههای قبل، چهرههای مختلفی از استعدادهای اثبات شده مردمان ایران زمین را در میان تماشاگران آورد و بعضاً از حضور و تمجید آنان، به بقیه مشتاقان رساند که همه در یک قاب زیبا به نام ایرانیم و از حال هم باخبر باشیم و مواردی از این دست، نشان میدهد که بنیان این برنامه، بر مبنای انسجام جمعی است.
به اینها بیفزایید پرسش از شرکتکنندگان راه یافته به مرحله بعد درباره واکنش در جامعه خانوادگی یا زیستی یا قومی و شهری به اجرای این افراد در برنامه و به رخ کشیدن بازخوردهای مثبت برنامه و حتی دیده شدن بعضی صحنهها در فضای اجتماعی که به ما میرساند این برنامه چه نقش منسجمکنندهای فراتر از واژههای هویتی دارد، همه و همه نشان میدهد که مجری که در اصل تهیهکننده برنامه است، تا چه اندازه بر گستره متنوع مخاطبانش تأکید دارد.
درباره این برنامه بسیار میتوان نوشت. از کنار هم دیدن افراد از شهرهای مختلف که یعنی میتوان فراتر از بعد جغرافیایی، به همکاری در موضوعی واحد پرداخت؛ از توجه به بافتهای فرهنگی متنوع؛ از برانگیخته شدن مقامات رسمی و افراد غیررسمی برای کمک به رشد استعدادهای جامعه زیستی خود و مانند آن، هم میتوان بسیار تفسیر و تحلیل نوشت. اما هرچه هست، باید از این برنامه گرد هم آورنده اقوام و هویتهای فرهنگی موجود در ایران، حمایت و حفاظت کرد و با دقت، به تداوم آن، همت گمارد.
حسین سلطان محمدی؛ منتقد سینما و تلویزیون و دانشجوی دکترای فرهنگ و ارتباطات
انتهای پیام/