هنوز اندیشههای امام خمینی (ره) در عرصه مردمسالاری دینی عمیقاً درک نشده است
حجتالاسلام غلامی میگوید: اگر مردمسالاری دینی مثلاً صد جزء داشته باشد، ما تا امروز فقط ده جزء آن را جدیتر دنبال کردهایم و خیلی از اجزاء آن هنوز به طور جدی مورد توجه قرار نگرفته است، چه از جهت تئوریک و چه از جهت عملی.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، نظام جمهوری اسلامی دارای ماهیتی دینی و مردمی است و برخلاف نظامهای لائیک و سکولار غربی، بر شاخصهها و مولفههایی تاکید دارد که مردم را در راس امور مملکت قرار میدهد. بررسی اندیشهها و مواضع سیاسی امام خمینی(ره) نشان میدهد که ماهیت الگوی حکمرانی در جمهوری اسلامی نیز «مردمسالاری دینی» است. در این الگوی بدیل، مردم با توجه به امور شرعی و قانونی، دارای حق رأی، مشارکت سیاسی، انتخاب، آزادی فعالیت سیاسی، پیوستگی بین دولت و ملت و... هستند.
با توجه به اهمیت این مسئله، سراغ حجتالاسلام دکتر رضا غلامی رفتیم و از او خواستیم که نه به عنوان یکی از دلباختگان مکتب و مرام امام خمینی (ره) بلکه در مقام شخصیتی آکادمیک و آشنا با سیر تطّور اندیشه سیاسی در جهان اسلام به پرسشهای ما در زمینه مختصات مردمسالاری دینی در نظام جمهوری اسلامی و از منظر امام خمینی(ره) پاسخ دهد.
مشروح گفتوگوی ما را با این پژوهشگر و مدرس حوزه فلسفه سیاسی و مطالعات فرهنگی در ادامه میخوانید:
*آقای دکتر! از حیث تاریخی، مسأله دخالت مردم در تعیین سرنوشت جامعۀ خود از طریق اعلام آرای عمومی، قدمت زیادی ندارد؛ هر چند از گذشتههای دور نیز همواره الگوهایی از حاکمیت مردمسالار و یا دموکراسی وجود داشته است اما این الگو تا اوایل قرن بیستم هرگز نتوانسته است نمونۀ کاملی از دخالت و نقش کل مردم یک جامعه را در تعیین سرنوشت خویش تبیین و ارائه کند. در بین مسلمانان نیز این مسأله هرگز به یک برنامه ساختاری و نهادینه تبدیل نشده بود؛ با توجه به این زمینه تاریخی امام خمینی الگوی تأسیس حکومت اسلامی را از کجا اخذ کرده بود و با استفاده از کدام تجربیات تاریخی توانست تحقق اراده مردم در حکومت را بر مبانی مشروعیت و حقانیت الهی استوار کند؟
دموکراسی یا مردم سالاری هرچند از دوران یونان باستان سابقه دارد اما به معنای مصطلح و امروزی، یک پدیده مدرن است و اگر هم چیزهایی شبیه آن، قبل از دوران مدرن در برخی جوامع وجود داشته باشد، این پدیده- البته با مولفههای مدرنی که دارد- مولود مدرنیسم است و نمیتواند جدای از مدرنیسم دیده شود.
در عین حال، امام خمینی (ره) با تیزهوشی و زمان آگاهی بینظیری که داشتند، با لحاظ زمینههایی که در فرهنگ سیاسی اسلام در عرصه مردمگرایی وجود داشت و با الهام از دموکراسی، میان دین و جمهوریت پیوند برقرار کرد که بعد از امام به عنوان مردم سالاری دینی مطرح و تا حدی نه کامل تئوریزه شد.
از نظر من، مردم سالاری دینی، با بهرهگیری از الگوهای اسلامی مانند جماعت، مشورت، بیعت، تعاون و امثال اینها، و امضاء و بهرهگیری از نقاط قوت نظام سیاسی مدرن، شکل گرفت. در عین حال تاکید میکنم که این پیوندی که میان جمهوریت و اسلامیت برقرار شده پیوند مکانیکی نیست بلکه یک پیوند ارگانیکی است.
خب، پدیده مردمسالاری دینی در معنا و قالبی که امام خمینی مطرح کردند، در عالم اسلامی سابقه تاریخی نداشت. به بیان دیگر، جدای از جلوههای تاریخی عصر حیات پیامبر (ص) در عرصه مردمگرایی، مردمسالاری دینی به این شکل که امروز مطرح شده سابقه تاریخی ندارد. با این حال، برای جامعه شیعی که مشهور به عقلگرایی است و بیش از بقیه مذاهب اسلامی اهل تعالات تمدنی است، خیلی عجیب نبود و لذا مردمسالاری دینی به مثابه نقطه مقابل استبداد سکولار یا استبداد دینی، خیلی زود با جامعه شیعی رابطه برقرار کرد و به صورت نسبی استقرار یافت اما این اتفاق برای سایر مذاهب اسلامی همچنان نیفتاده است.
*در سامانه اجتهادی امام خمینی(ره) دموکراسی و مردم سالاری یا به تعبیر دقیقتر حاکمیت ملی چه مفهومی پیدا میکند و جمهوریت به معنای زیر ساخت و اساس حکومت در چه نسبتی با دین تعریف میشود؟
همانطور که اشاره کردم، امام خمینی به عنوان یک فقیه و مجتهد تراز اول شیعه، با درک عمیق مسأله زمان و مکان در فقه، و البته با برخورداری از جسارت بینظیر، به صورت کلی نه جزئی، یک الگو و یک نظم جدید برای نظام سیاسی و دولت ارائه داد که نه تنها در دنیای اسلام بیسابقه بود بلکه برای جهان معاصر نیز حرفهای تازهای ارائه میداد.
در سنت اسلامی، زمینههای روشنی برای مردمگرایی وجود دارد که به برخی از این زمینهها اشاره کردم. مثلاً جماعت، مشورت، بیعت، تعاون و غیره. این زمینهها کافی بود که امام با بهرهگیری از ظرفیتهای منحصربه فرد عقل در دستگاه اجتهاد، الگوی کلان و تازهای را البته به صورت تدریجی به نام مردمسالاری دینی به وجود بیاورد که نه تنها مغایرتی با سنت اسلامی ما ندارد بلکه با ژرف اندیشی در تعالیم اسلامی میتوان آن را حتی منطبق با اسلام در نظر گرفت.
اینکه گفتم تدریجی، دلیلش این است که نظرات امام در عرصه فلسفه سیاسی با تطور همراه بوده است و این تطور خود نشان دهنده واقعگرا بودن اندیشههای امام در حوزه سیاست است. امام با واقعیتها پیش میرفت و نسبت به استنباطات خود متحجر نبود؛ چه بسا دلیل این واقع گرایی امام را در پیوند فلسفه و فقه در اندیشه امام باید جستجو کرد.
حال در یک تعریف ساده، مردمسالاری دینی، یعنی اجرای قانون پویای اسلامی با بهرهگیری از انتخاب و مشارکت حداکثری مردم و با محوریت امام معصوم (ع) و در غیاب امام معصوم (ع)، با محوریت دینشناسترین و در عین حال عادلترین، هوشمندترین، مدیر و مدبرترین و شجاعترین افراد در جامعه اسلامی.
در واقع، محوریت امام و جانشین امام، تضمین بخش استنباط و اجرای صحیح قانون اسلامی است. البته به نظر من، این نقش محوری میتواند کاملاً جنبه نهادی و سیستمی پیدا کند و این جزو بحثهایی است که میبایست در آینده به آن پرداخت.
*زوایا و ابعاد اندیشه امام خمینی(ره) درباره حدود و ثغور دخالت مردم در سرنوشت سیاسی تا چه اندازه در قالب ساختارهای حاکمیتی به عرصه ظهور رسیده است؟
به نظر من، هنوز بخش مهمی از ابعاد اندیشه امام در این عرصه مهم و حیاتی عینیت پیدا نکرده است. البته طبیعی است که تحقق اندیشه امام در عرصه مردمسالاری دینی در یک فرایند معنا دارد و گام به گام و طبیعی محقق میشود اما فاصله ما با نقطه مطلوب زیاد است. هم در عرصه نظریهپردازی، هم در عرصه مدلسازی و هم در ساحت عمل. حتی متاسفانه در مواردی، عُمق نظریات امام در ساحت مردمسالاری دینی به خوبی درک نشده و یا با آن برخورد سطحیگرایانه صورت گرفته است. مثلاً در زمینه مشارکت عمومی، تصور ما از مشارکت عمومی در نظام مردم سالاری دینی بسیار سطحی است. در زمینه مردمی بودن دولت همین طور؛ در زمینه نظارت عمومی که لازمه آن شفافیت است و یا در زمینه تفکیک قوا و غیره، ما هنوز به سمت فهم لایههای عمیق نظرات امام و سپس اجرایی کردن آن نرفتهایم.
من در یک کلمه عرض کنم که اگر مردمسالاری دینی مثلاً صد جزء داشته باشد، ما تا امروز فقط ده جزء آن را جدیتر دنبال کردهایم و خیلی از اجزاء آن هنوز به طور جدی مورد توجه قرار نگرفته است، چه از جهت تئوریک و چه از جهت عملی.
*این مفهوم بنیادین که در نظام مردم سالاری دینی مشروعیت حکومت امری الهی است و به قبول یا نفی مردم بستگی ندارد چگونه با مشارکت سیاسی عامه قابل جمع است؟
مشروعیت دو وجه دارد: مشروعیت بنیادی و مشروعیت عملی. هر دو قسم مشروعیت را هم میتوان دارای دو لایه دانست. لایه الهی و لایه مردمی. با این وصف، جدای از آن که مشروعیت بنیادی نظام سیاسی در هسته کانونی و سخت، از دین و خداوند اخذ میشود و در جامعه دینی هیچ عاملی جدای از دین چنین شایستگیای برای اعطای مشروعیت بنیادی ندارد، در مشروعیت بنیادیِ نظام سیاسی، انتخاب مردم هم نقش دارد. علاوه بر این، در مشروعیت عملی هم تمام عامل مشروعیت فقط مردم نیستند بلکه یک لایه این مشروعیت عملی، از دین و یک لایه از مشروعیت عملی، از مردم اخذ میشود. با این وصف، در مردم سالاری دینی مشروعیت دینزا و مشروعیت مردمزا دو روی یک سکه محسوب میشوند.
*به اعتقاد شما چرا امام اجازه ندادند عبارت "جمهوری دموکراتیک اسلامی" را جزو گزینههای رفراندوم بگذارند؟ آیا از این رهگذر نمیشد ضمن جذب حداکثری طیفهای وابسته به اندیشه لیبرال غرب، سیمایی مقبولتر از نظام اسلامی را به جهان عرضه کرد؟
نسبت جمهوری اسلامی با دموکراسیِ خالص، عموم و خصوص مطلق است. یعنی در اندیشه سیاسی اسلام، دموکراسی هست و یک چیزی علاوه بر دموکراسی هم هست که آن، شریعت اسلامی است. پس میان جمهوری اسلامی و دموکراسی مطلق تعارضی وجود ندارد که کسی بخواهد با اضافه کردن عبارت دموکراتیک اسلامی به جمهوری، این تعارض را رفع کند.
از طرف دیگر، در بدو پیروزی انقلاب و زمانی که این پیشنهادات درباره نوع و ساخت نظام حاکم بر ایران مطرح بود، این پیشنهادات همه بار تاریخی و ایدئولوژیک داشت و نمیتوان امروز این پیشنهادات را فارغ از بار تاریخی و ایدئولوژیک آنها تحلیل کرد.
انتهای پیام/