یادداشت| تجلیل در عین تحلیل؛ نقدی بر تأملات آقای مهدی نصیری

مصطفی تشیعی در یادداشتی در نقد اخیر مهدی نصیری نسبت به امام نوشت، اگر نتیجه نقد به فقیه و حاکم، ترک فتوای او و مهجوریت حکم اوست، این را هیچ عقل و دینی نخواهد پذیرفت، و نتیجه چنین چیزی سست شدن بنیاد احکام و فقه و حکومت‌هاست.

گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم _ مصطفی تشیعی: هرسال با فرارسیدن ایام رحلت امام خمینی بهانه‌ای برای ذکر نام و اندیشه و آرمان ایشان فراهم می‌شود، با رسیدن نیمه خرداد خیل زنان و مردان انقلابی به تجدید میثاق با آرمان‌های امام راحل می‌پردازند تا این تجدید هم احیای اندیشه و آرمان ایشان باشد و هم اینکه نامشان در افکار و بر زبان‌ها به فراموشی سپرده نشود و بستری باشد برای معرفی ایشان به نسل نو.

 

آقای مهدی نصیری به مناسبت سالگرد ارتحال امام تأملاتی پیرامون مسئله تجلیل یا نقدوتحلیل امام خمینی مطرح کردند که درخور توجه و پاسخگویی است

ایشان ابتدائا به نقد و مطلوبیت نقد در سنت شیعی، بیانات ائمه و همچنین روش علما اشاره می‌کنند و این اشاره را مقدمه برای این نتیجه قرار می‌دهند که نقد امام راحل بعنوان یک عالِم در عرصه نظری و فقهی و نقدشان بعنوان یک حکمران در عرصه سیاسی از اوجب واجبات بوده، در بیان آقای نصیری گویا امر نقادی در تعارض با تجلیل و آنچه ایشان اسطوره سازی می‌دانند به تصویر کشیده شده ست از این رو بعنوان تیتر "تحلیل امام در مقابل تجلیل" از ایشان قرار گرفته و مصادف بودن مطرح کردن این مطلب با ایام سالگرد رحلت امام و تجلیل از ایشان نیز احتمالا به همین خاطر است.

به نظر می‌آید که از جهاتی به سخنان ایشان اشکالاتی وارد است که تفصیل آن به شرح ذیل است:

نیاز افراد و جوامع به الگوسازی و تبعیت از اسوه‌ها

افراد و جوامع برای ترقی و حرکت به‌سوی کمال هم احتیاج به الگوسازی دارند و هم نیاز به الگوبرداری، در این فقره تفاوتی هم بین افراد و جوامع متدین و غیر متدین وجود ندارد، حرکت به‌سوی کمال و تکامل با محرک اسوه‌ها، امری عقلائی و جهان‌شمول است، تفاوت در این میان بین مصادیق و جهت حرکت و انواع اسوه‌هاست. قرآن کریم با اشاره به اهمیت اسوه و الگو برای جامعه نمونه‌هایی برای متدینین معرفی می‌کند: "قد کانتْ لَکُم أُسْوَة حَسَنة فی‏ إِبْراهیمَ و الَّذین مَعه‏"، نکته جالب در این آیه این است که برای مؤمنین، علاوه بر پیامبران و معصومین کسانی که همراه ایشان هستند نیز به‌عنوان اسوه و الگو معرفی شدند!

ابراهیم و ملت ابراهیم و کسانی که بر طریق توحیدی هستند اسوه و الگوی مؤمنین در همه اعصار هستند، پس از معصومین علمای توحیدی، اوحَدی اهل ایمان، و بهترین اسوه‌ها برای مؤمنین هستند، بنابراین واقعیت، بایستی تلاش شود که پس از معصومین علمای امت هم به‌عنوان اسوه برای مؤمنین شناخته بشوند تا با الگوبرداری از ایشان طریق کمال طی شود.

از طرق کسب معرفت نسبت به علمای امت تجلیل مقام شامخ آنهاست، برای الگوسازی و الگوپذیری از علما، احتیاج به اسطوره‌سازی از ایشان نداریم، لکن اسوه سازی از ایشان امری لازم است، همچنین احتیاج به اغراق و غلو در مقام این اسوه‌ها نیست، بلکه بیان مقام واقعی ایشان به‌عنوان کسانی که شایستگی اسوه‌ بودن را دارند تجلیل ایشان محسوب می‌شود.

و این جهت اشکالی است که به سخنان آقای نصیری که تحلیل و تجلیل را در مقابل هم پنداشته بودند وارد می‌شود و آن این است که نقدوتحلیل آثار و سلوک علمای امت و امام راحل در مقابل تجلیل مقام آنها و اسوه سازی از آنها نیست بلکه در طریق آن است، در این زمره سلوک علمی علمای اسلامی موردتوجه است که در عین اینکه قائل به تقدس  برای اساتید و علمای مؤمن بودند و به تجلیل مقام شامخ ایشان می‌پرداختند در بُعد علمی آرا و نظرات ایشان را به چالش و نقد می‌کشیدند و این روش هیچ دوگانگی وجود ندارد.

مبهم بودن مرز نقد و نافرمانی و عصیان

از اشکالات دیگر به سخنان آقای نصیری ابهام در موضعی است که ایشان به‌عنوان نقد نسبت به علمای امت و امام راحل مطرح کردند، ایشان صرفاً با قید «نقد دلسوزانه» از نقدهای خصمانه احتراز کرده‌اند اما این از ابهام قضیه کم نمی‌کند.

آیا روا بودن نقد به فقیه در عرصه نظری و علمی و همچنین مخالفت با او در عرصه حکمرانی ولو با قید دلسوزانه به معنی این است که به فتوای فقیه که حجت شرعی است عمل نشود؟ و یا از اوامر حاکم اسلامی تبعیت نشود؟ این سؤالاتی است که موضع ایشان را مبهم می‌کند.

اگر نتیجه نقد به فقیه و حاکم، ترک فتوای او و مهجوریت حکم اوست، این را هیچ عقل و دینی نخواهد پذیرفت، و نتیجه چنین چیزی سست شدن بنیاد احکام و فقه و حکومت‌هاست، در خصوص اوامر و احکام معصومین هم خداوند اجزای عصیان از آن را نداده است "وما کان لمومن و لا مومنه اذا قضى الله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیره" زیرا چنین رخصتی عملاً باعث حرج و مرج می‌شود، معصومین هم در زمان حکمرانی‌شان به تعقیب کسانی می‌پرداختند که در مخالفت با ایشان از بیعت خارج شده یا باعث تزلزل نظامی اسلامی می‌شدند، مانند تعقیب "خریت بن راشد" به جهت بیعت شکنی، یا تعقیب نافرمانان از احکامی الهی توسط پیامبر، بنابراین بایستی در تبیین موضع نقد به نتیجه آن‌هم پرداخت تا ابهام پیش نیاید. بله؛ کسانی مثل ابن عباس در خصوص موضع خصمانه امیرالمؤمنین در قبال معاویه به‌نقد دلسوزانه ایشان می‌پرداختند و از طرفی در رکاب امیرالمؤمنین در جنگ‌ها شرکت می‌کردند، این مسئله نشان می‌دهد که هم موضع نقد و هم نتیجه آن احتیاج به تبیین و بیان مقتضایش دارد و صرفاً قید دلسوزانه چیزی را روشن نمی‌کند.

بنابراین اولاً تحلیل و نقد در مقابل تجلیل قرار نمی‌گیرد و افراد و جوامع نیاز به الگوسازی  و الگوبرداری دارند، و تجلیل از لوازم الگوسازی و الگوبرداری است، البته می‌توان به فرم و تشریفات تجلیل نقد وارد کرد، آن‌هم به این عنوان که تجلیل در فرم‌های خاصی اثرگذاری مناسب و مناسبتی ندارد، اما اساس الگوسازی و الگوبرداری و روش تجلیل از مسائلی است که اشکالی به آن وارد نیست

و ثانیاً مطالبه نقد و نقادی دلسوزانه نسبت به فقها و حکمرانان و مخصوصاً امام راحل و عدم تبیین حدود و ثغور و مقتضیات آن صرفاً بیان کلیات ابوالبقاء است و تأثیر و ثمره‌ای ندارد و به شعار نزدیک‌تر است تا تحلیل واقع‌بینانه؛ مقداری از مهجوریت نقد و نقادی امروز به‌خاطر این است که جایگاه و مقتضیات نقد توسط اندیشمندان تبیین نشده، در روش فقهای حوزوی جایگاه عالم و جایگاه نظر عالم و نقادی به نظر علما اقتضای خودش را عملاً پیدا کرده و سال‌هاست که نظرات فقها حجت است و به فتاوی ایشان عمل می‌شود و درعین‌حال نظراتشان در مجامع فقهی و حوزوی به چالش کشیده می‌شود. این اقتضاء باید در عرصه حکمرانی هم توسط اندیشمندان تبیین شود که یک حاکم بایستی چگونه نقد شود که حکم او سست نشود و جایگاه او تضعیف نشود. تبیین چنین مطلبی و بیان ملاحظات و مقتضیات آن قطعاً به جایگاه نقد و نقادی در ساحت انقلاب اسلامی هم کمک خواهد کرد.

انتهای پیام/