شجاعت حاج عبدالله مانع سقوط دوباره خرمشهر شد؛ راز بیسر شدن شهید اسکندری نیت خالصانه وی بود + فیلم
همرزم شهید اسکندری و رئیس شورای شهر شیراز با بیان خاطرهای به شجاعت بینظیر این شهید اشاره کرد که این امر مانع سقوط دوباره شهر خرمشهر شد.
مهدی طاهری در گفتوگو با خبرنگار تسنیم در شیراز ؛ با بیان اینکه در ایامی به سر میبریم که به لطف حضرت حق و با عنایات معصومین پیکر مطهر شهید مدافع حرم سردار مشهور اسلام سردار بیسر شهید عبدالله اسکندری به وطن بازگشته است اظهار داشت: به اعتقاد من امامزادهای به امامزادگان این شهر و استان اضافه میشود چراکه شهید اسکندری نزدیکترین سیرت به شهادت امام حسین را در بین شهدای ما داشته و به اعتقاد من استثنایی است.
وی گفت: شهیدی که در غربت، دور از وطن و در میانه جهاد به شهادت برسد توسط کسانی که خود را مسلمان میدانند اما اساساً تکفیر همه وجود آنها را فراگرفته است؛ قرآن میخوانند اما بر ضد قرآن عمل میکنند؛ به دست شقیترین انسانهای روی زمین به شهادت رسید و بعد از آن سه روز و سه شب پیکر مطهرش زیر آفتاب و باد رها شد؛ بعد از اینکه متوجه شدند او یکی از سرداران سپاه اسلام است آمدند بیرحمانه و ناجوانمردانه اقدام ضد انسانی کردند و سر مطهر این شهید را از بدن جدا کردند این هم بخشی از شبیه بودن به سیرت اباعبدالله است.
رئیس شورای شهر شیراز با بیان جزئیات مربوط به شهادت حاج عبدالله اسکندری افزود: داعش به این هم بسنده نکرد و سر مطهر این شهید را بر سر نیزه مانندی کردند و اگر در هزار و چند صد ساله پیش سر امام حسین و اصحاب و یارانش را با مرکب و استر جابهجا کردند؛ این سر بر نیزه را بر روی خودروی شیطانی خود قرار دادند و بین شهرها و روستاهای خودشان در ملا عام چرخاندند و متاسفانه فیلمها و تصاویری وجود دارد که هلهلهها کردند پای این سر مطهر؛ این هم بخشی از شبیه بودن به سیرت امام حسین است.
طاهری در ادامه عنوان کرد: افرادی که او را به شهادت رسانده و شمرگونه سر او را از بدن جدا کرده بودند، صله و پاداش گرفتند؛ اسنادی است که هزاران درهم و هزاران لیر جایزه گرفتند این هم بخشی دیگری از سیرت شبیه این شهید به چیزی است که بر امام حسین گذشت و بعد آن را در غربت دفن کردند؛ روزگاری که متوجه شدند رزمندگان اسلام به طریقی به دنبال پیکر مطهر او هستند تا روزی که این پیکر در اطراف روستای لطامنه کشف شده بیش از 5 نوبت و در 5 نقطه مختلف این پیکر را جابهجا کردند.
وی تصریح کرد: امروز در ایام دهه محرم 1401 بعد از گذشت 8 سال از شهادت این شهید عزیز؛ قسمتی از پیکر شهید اسکندری به میهن بازگشت و موجب تسکین قلب دردمند خانواده، دوستان، شهروندان و هم وطنان شد؛ یاد این شهید عزیز را باید همیشه گرامی داشت. من معتقدم کسی که پیکر مطهرش به گونهای وارد این شهر شود که در ایام محرم و در ساعات و ایامی است که شیعیان یاد شهادت میکنند باز هم یک تایید دیگری است بر این سیرت فوق العاده زیبا که چقدر این سیرت نزدیک به اصحاب امام حسین است. اینکه شهید خودش را به گونهای به شیراز برساند که در روز عاشورا بر روی دست مردم شهیدپرور شیراز تشییع و به خاک سپرده شود.
طاهری گفت: امیدوارم مزار این شهید که به اعتقادم برای ما یک ودیعه الهی است مرکز نوری باشد که ما و نسلهای بعد از ما استفاده معنوی خود را ببرند.
همرزم و دوست شهید اسکندری در این قسمت به بیان خاطرهای از شهید پرداخت و افزود: خاطرات من با حاج عبدالله عزیز نمیگویم زیاد است اما کم هم نیست؛ تقریباً از اوایل جنگ ما یکدیگر را میشناسیم اما بیشترین سالهایی که با هم آشنا شدیم و کار کردیم به عملیات والفجر 8 در سال 64 بر میگردد.
وی با بیان اینکه خاطرهای که از شهید در ذهن من ثبت شده مربوط به سال 67 است، خاطرنشان کرد: سال 67 سال پر از حادثهای برای دفاع مقدس است؛ آنهایی که ایام دفاع مقدس را درک کردند بیشتر متوجه میشوند چراکه به دلیل ضعفی که در برخی از خطوط پدافندی ما به وجود آمد رژیم عراق از جنوبیترین نقطه تماس با ما شروع کرد و از منطقه فاو و طی یک عملیاتی خاک خود را پس گرفت و نیروهای ما عقبنشینی کردند. پس از آن عراق تکهای خود را ادامه داد و مناطقی را در شلمچه و بعد خطوط خود را به تدریج تا مناطق استان ایلام رساند و تقریباً حلبچه آخرین نقطهای بود که توسط نیروهای اسلام تخلیه شد و نیروهای ما به پشت خطوط برگشتند.
طاهری در ادامه افزود: پس از مدتی خطوط پافندی تقویت شدند و نیروها آرایشی گرفتند تا خطها را حفظ کنند؛ ارتش عراق در یک وضعیتی قرار گرفته بود که مجدداً همان تکی را که در ابتدای جنگ انجام داده بود و در دهلیزهای مهمی که در منطقه جنوب مخصوصاً منطقه خرمشهر و دهلیز مشهور سوسنگرد و دزفول شروع به عملیات بکند و مجدداً حالت هجومی به خود بگیرد و وارد ایران شود.
همرزم شهید اسکندری گفت: دشمن تصورش این بود که وضعیت پدافندی ما یک وضعیت بهم ریختهای است، ما امکان مقاومت نداریم و میتوانند مجدداً بیایند و خطوط را فتح کنند بنابراین شروع کردند یک عملیاتی را در مناطق مختلف جنوب و جنوب غرب انجام دادند. شاید مشهورترین آن عملیات عملیاتی بود که صف میدانیش را منافقین انجام دادند که اسم عملیات را فروغ جاویدان گذاشتند و از منطقه چهار زبر وارد شدند تا کرمانشاه را فتح کنند و با فرضیه خیالی قصد داشتند تا تهران پیش بیایند که عملیات بسیار مشهور مرصاد با فرماندهی شهید صیاد شیرازی رخ داد و عملیات دشمن به شکست کامل رسید.
وی با بیان اینکه این یکی از مشهورترین عملیاتها است اما عراق صرفاً همین یک عملیات را انجام نداد گفت: عملیاتهای مختلف دیگری نیز انجام داد یکی از مهمترین این عملیات این بود که از مسیر شلمچه قصد داشتند وارد خرمشهر شوند و مجدداً خرمشهر را فتح کنند و همان طرح تکی که از ابتدای جنگ داشتند همان را انجام دهند.
طاهری افزود: تصور عراق این بود که پیام ما برای پذیرفتن قطعنامه پیام ضعف است و عراق میتواند مجدد عملیات کند و خطوط را بشکند. نیروهای که در خط داشتیم از نظر تعداد به جرات میتوانم بگویم که یک سوم تعدادی بود که نیاز بود تا خط را حفظ کنیم حتی یک جاهایی کمتر از یک سوم بود. من یادم است که حتی یک جاهایی خطی که باید با یک گردان حفظ میکردند با یک دسته حفظ میشد خیلی نیرو کم بود اما دفاع دفاع جانانهای بود واقعاً با همان نیروی کم دفاع مستحکمی را انجام دادیم.
همرزم شهید اسکندری در تشریح این خاطره تصریح کرد: عراقیها حرکت کردند تا از سمت شلمچه وارد خرمشهر شدند و 10 تا 15 درصد شهر را مجدداً اشغال کردند؛ همه یگانهایی که در جنوب بودند و هر استعدادی که داشتند تمام همت خود را جمع کردند تا در مقابل این هجوم ارتش بعث عراق بایستند. من در پادگان 35 کیلومتری خرمشهر بودم که به آن مقر 35 میگفتند و سردار فلاحزاده فرمانده تیپ یادداشتی را به من رسانده بود که « با هر چی که داری همانجا وایسا و دفاع کن چون شرایط شرایط خوبی نیست ».
وی عنوان کرد: استعداد کل نیرویی که در آن پادگان داشتیم با نگهبانان آنجا؛ پادگان که میگویم یک مقر بود که با خاکریز و با سنگرهای که با خاک و تاسیسات بتنی درست شده و شاید بیشتر از 60 تا 70 نفر نبودیم؛ آنجا حاج عبدالله خودش را به من رساند و گفت یک تعدادی از نیروهایت را باید من بردارم و با هم برویم به سمت خرمشهر؛ من گفتم ما در این نقطه که قرار داریم و نزدیک کارون هستیم شرایط به گونهای نیست که بتوانیم اینجا را ترک کنیم. حاجی اصرار کرد که وضع خرمشهر بهم ریخته است خط نباید بشکند.
طاهری افزود: در همین اثنا یکی از دوستان از مقر خاتم پیش آقای اسکندری آمد و یک تکه کاغذ دست حاج عبدالله داد؛ حاج عبدالله این تکه کاغذ را خواند و شروع کرد به هق هق کردن و اشک ریختن. بعد ازظهر بود خطوط وضع جالبی نداشت. یک پیامی فرمانده یا جانشین قرارگاه مخابره کرده بود به دفتر حضرت امام که فرمانده کل قوا بود
و شرایط را تشریح کرده و تقاضای استمداد کرده بود؛ در واقع با این پیام به دنبال این بود که یک دستور و راهکار بگیرد. امام به حاج احمدآقا پیامی داده بودند که به قرارگاه مخابره شد؛ عبارتی که حضرت امام به کار بردند چنین بود: امروز روزی است که همه اسلام در برابر تمامی کفر ایستاده است، امروز روزی است که باید اسلام خود را با همه وجود حفظ نمایید و عبارتی از این دست.
همرزم شهید اسکندری در ادامه تصریح کرد: دو سه نفر بودیم با شهید حاج عبدالله که تعبیری از این پیام حضرت امام کردیم؛ این بود اتفاقی که در صدر اسلام در میانه جنگ احزاب پیش آمد پس از هماورد خواهی عمرو بن عبدود و اینکه کسی مقابلش قرار نگرفت و سپاه اسلام دچار یک بهت شده بود، امام علی وارد میدان میشود و پیامبر این حدیث را فرمودند که امروز همه کفر در برابر همه اسلام ایستاده است امروز یک ضربت امیر المومنین به اندازه عبادات جن و انس از ابتدای خلقت تاکنون است.
وی با بیان اینکه به نظرم در بین همه پیامهای حماسی که حضرت امام دادند این پیام یک پیام منحصر به فرد بود چون زبان به زبان و سینه به سینه که بین رزمندگان نقل شد یک خون تازه و یک نفس تازهای را در تمام سپاه ایجاد کرد گفت: آنهایی که ناامیدترین بودند، امیدوارترین شدند. آنها که خستهترین بودند آمادهترین شدند. ماها که هفتهها درست نخوابیده بودیم شاید 80 تا 90 درصد بچهها قریب چند هفته حمام نکرده بودند چون فرصت این کار پیش نیامده بود؛ در این وضعیت با پیام حضرت امام چهرهها بشاش و نورانی و آماده برای نبرد بود.
طاهری در ادامه این خاطره افزود: در این اثنا حاج عبدالله راه افتاد و گفت هر نفری داری جمع کنید به سمت خرمشهر برویم؛ خاطرم هست رفت داخل آشپزخانه مقر یک پیرمرد 60 تا 70 ساله آنجا بود صدایش کرد گفت نمیخواهد آشپزی کنی همین نان و پنیر را برمیداریم. کلاش بلدی کار کنی. پیرمرد گفت نه. حاج عبدالله گفت این کلاش است این خشاب این هم گلنگدن را میکشی و این ماشه که به سمت دشمن تیراندازی میکنی و با تبسم برای این پیرمرد توضیح میداد؛ آن بسیجی هم بدون لحظهای درنگ گفت بله بلد شدم پیش بند آشپزی را باز کرد و گذاشت کنار و با همان لباس آشپزها اسلحه گرفت و راهی شد.
وی با بیان اینکه حاج عبدالله این گونه نیرو جمع کرد و به سمت خرمشهر رفت؛ گفت: در خرمشهر رسیدیم به خاکریز؛ مرتفع نبود در حد دو متر ارتفاع داشت و شب بود ساعت 12 نیمه شب، سمت راست بچههای 41 ثارالله بودند و سمت چپ بچههای 7 ولیعصر و یک تکه هم گردانی از تیپ 46 الهادی که حاج عبدالله جمع کرده بود. پشت این خاکریز نشستند زمین و زمان پر از آتش بود یعنی گلوله از سر خاکریز عبور میکرد وبه راست و چپ این خاکریز میخورد و همه لحظه به لحظه بیم شهادت و مجروحیت داشتند. آتش چنان روی لب خاکریز میبارید و تانک تی 72 مستقر بود که با دوشکا آتش میریخت که کسی جرات نداشت دست خود را بالا بیاورد واقعاً شرایط سخت به معنی واقعی کلمه بود؛ نیروها با سختی پشت خط رسیدند و آتش هم بیداد میکند و اصطلاحاً نیروها چسبیده به خاکریز بودند و نمیتوانستند تکان بخورند.
طاهری با بیان اینکه اگر بگویند که حاج عبدالله چندتا خصلت ویژه دارد، شاید دو خصلت خیلی خیلی ویژه است که در بین شهدای ما شاخص شده یکی از آنها شجاعت است حاج عبدلله دل شیر و نترس و شجاعی داشت گفت: یک کسی ممکن است ادای دوست داشتن شهادت را در بیاورد ولی یک کسی مثل یک صید به دنبال صیاد شهادت است؛ من شهادت میدهم حاج عبدالله در پی شهادت بود بدون ذرهای تردید و ابهام ایمان به شهادت داشت نه اینکه شهادت را به عنوان یک شعار انتخاب کرده باشد اینکه برویم شاید خدا ما را شهید کرد حاج عبدالله به دنبال شهادت بود عشق به شهادت داشت و فهم شهادت را پیدا کرده بود ایمان به شهادت داشت و هر جا که شهادت نزدیکتر بود حاج عبداله را اولین نفر میدیدی.
همرزم شهید اسکندری افزود: در این صحنه که همه کپ کردند، حاج عبدالله اسلحه و هر چه تجهیزات داشت زمین گذاشت پیرهن و زیر پیرهنی خود را بیرون آورد و برهنه روی خاکریز رفت و زیر پیرهنی را دست گرفت در صحنهای که زمین و زمان پر از گلوله است و عراق نیز مرتب از منور استفاده میکرد که زمین مثل روز روشن بود عزم جزم کرده بودند که دوباره خرمشهر را تصرف کنند. حاج عبدالله در راه تاکید میکرد که اینجا همان دژی است که حضرت امام فرمود اینجا نباید شکسته شود همه اسلام که امام فرمایش دادند همینجاست.
طاهری گفت: در این شرایط حاج عبدالله زیر پیرهنی را دستش گرفت و روی سر خاکریز ایستاد؛ من بهت کردم با این همه آتش حاجی روی سر خاکریز چه میکند شاید این صحنه در حد 4 ثانیه بیشتر نشد ولی این صحنه مثل یک قاب در ذهنم مانده و شبیهش را نه دیدم و نه شنیدم. حاج عبدالله در راس خاکریز ایستاد و زیرپیرهنی را در دستانش بالای سر تاب میداد و با صدای بلند عین یک شیر فریاد یا حسین سر داد و بچههای پشت خاکریز را به حمله فرا میخواند که « یا حسین یا حسین بچهها نترسید چیزی نیست بیایید جلو یا حسین» و از خاکریز به سمت دشمن رفت.
همرزم شهید اسکندری افزود: من یک لحظه احساس کردم این حرکت حاج عبدالله دقیقا مثل یک مغناطیس و آهن ربا همه بچهها را کند و از پشت خاکریز حرکت کردند و به سمت دشمن یورش بردند. این سمت نیروی پیاده هست و کلاش در دست و یکی دوتا آر پی جی آن سمت تانک تی 72 پر فولاد؛ معادلات میگوید نباید پیروزی رخ دهد اما پیروزی رخ داد. من معتقدم که فرمایش امام در قلب افرادی مثل حاج عبدالله و سایر رزمندگان یک ایمان و باور نشاند که چیزی که پیروز میشود ایمان است نه اینکه سلاح چی هست.
طاهری گفت: آنچه سبب برتری در این جبهه شد، بدون تردید ایمان و شجاعتی بود که حاج عبداله از خود نشان داد این حمله و خیزی که ما برداشتیم و به سمت دشمن رفتیم، خاکریز فتح شد در این وضعیت شگفت شاید 3 مجروح داشتیم و سمت راست ما چندتا شهید دادند اینکه در ذهن تصور میشود ما یک خیز برداشتیم و کوهی از جنازه برجای گذاشتیم نه چنین نشد. رزمندگان از تدبیر خود استفاده کردند آتش ریختند و تانکها را منهدم کردند و این جبهه فتح شد ولی این خاطره مثل یک قاب در ذهنم مانده است.
همرزم شهید اسکندری در پایان افزود: آنچه که شما میدیدید دقیقا این تفسیر است که همه اسلام در برابر همه کفر ایستاد و مزد چنین آدمی را اینگونه میدهند که نزدیکترین سیرت در شهادت به امام حسین بشود؛ در این راه نه تحصیلات آکادمیک نه مال منالت نه کسوت و شهرت مهم نیست؛ خداوند متعال به قلب حاج عبداللله نگاه کرد و هم راز بی سر شدن حاج عبدالله و هم سیرت شهادت شبیه به اصحاب امام حسین نیت خالصانه و مخلصانهای بود که حاج عبدالله داشت و عهدی که با امام حسین بسته بود.
انتهای پیام/424 /ی