واکنش شفیعی کدکنی به خبر درگذشت هوشنگ ابتهاج
خبر تلخ درگذشت هوشنگ ابتهاج (سایه) در بامداد امروز، ۱۹ مردادماه، واکنشهای متعددی را در میان اهالی شعر و موسیقی به همراه داشت.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، هوشنگ ابتهاج بامداد امروز، 19 مردادماه، در سن 95 سالگی دارفانی را وداع گفت. خبر درگذشت زندهیاد ابتهاج که نامش با شعرهای ماندگاری چون «ایران ای سرای امید»، «ارغوان»، «تو ای پری کجایی» و ... پیوند خورده و حضور چند دههای او در عرصه شعر و موسیقی، آغازی برای عرضه هنری اصیل بود، واکنشهای متعددی را در میان شاعران و اهالی موسیقی به همراه داشت.
کیهان کلهر، هنرمند شناخته شده عرصه موسیقی، در صفحه شخصی خود با انتشار عکسی از سایه نوشت:
چه داغها، چه زخمها، چه دردها
چهها که ندیدیم
تابستان بیسایه هم دیدیم...
صفحه محمدرضا شفیعی کدکنی در فضای مجازی نیز با انتشار قطعه شعری یاد سایه را گرامی داشت:
تو میروی،
که بماند؟
که بر نهالک بیبرگ ما ترانه بخواند؟
سید ضیاءالدین شفیعی، شاعر، نیز با بازنشر سرودهای از ابتهاج نوشت:
در کُنج قفس، پشت خمی دارد، شیر
گردن به کمند ستمی دارد، شیر
در چشم ترش، سایهای از جنگل دور
ای وای خدایا... چه غمی دارد شیر
او در ادامه با انتشار بیتی از بیدل نوشت: زندگی شاعر، زندگی اهل درد، زندگی اهل فضل، زندگی اهل درک، زندگی همواره در قفس است. در این قفس، هرچه شیرتر باشی، روزگارت سختتر است. من با این همه، رنگ سایه و شعرش را حتی در سوگش، تیره نمیخواستم.
بیدل! چنانکه سایه به خورشید میرسد
من نیز رفته، رفته به دلدار میرسم
سعید بیابانکی نیز نوشت:
برسان باده که غم روی نمود ای ساقی
این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی...
سایه
در سایهها فروغ تو بنشست و رنگ باخت
او را به سایه از چه سیهپوش میکنی...
فروغ
میلاد عرفانپور نیز با بازنشر خاطراتی از سایه نوشت: خبر تلخی رسید. «سایه آفتابی شعر ایران، هوشنگ ابتهاج به عالم باقی سفر کرد. در این لحظات که هنوز داغ عاشورا با ماست، این روایت از کتاب «پیر پرنیاناندیش» از جلو چشمم میگذرد:
امروز هشتم محرم بود و عصر به خانه سایه رفتیم. سایه مغموم بود و از چشمهایش معلوم بود گریه کرده. عاطفه گفت: بازم شیطونی کردین؟
سایه خندید. پرسیدم: اتفاقی افتاده؟
-نه، شما میدونین که تلویزیون همیشه جلوم روشنه. هر کانالی هم که میزنم داره روضه و نوحه نشون میده. من هم گوش میکنم و خب گریهام میگیره. میشینم با اینها گریه میکنم.(لبخند میزند)
پس از چند دقیقه گپ و گفت، سایه میگوید:
سالها پیش یک شعری گفتم به اسم «اربعین» که تمومش نکردم.
با تعجب اصرار میکنم شعر را بخواند و میخواند:
«یا حسین بن علی
خون گرم تو هنوز
از زمین میجوشد
هر کجا باغ گل سرخی هست
آب از این چشمه خون مینوشد
کربلایی است دلم»
سایه آفتابی ایران! آفتاب حسین بر سر تو
انتهای پیام/