بیانیه تروریستی موسوی و محک اصلاحات در سنجه غیرت و سیاستورزی عاقلانه
تاریخ مملوّ از نحلههایی است که در گذر ایام به اصول خود پشت کردند و به اردوگاه دشمن شتافتند و همچنین مالامال از گروههایی است که در وقت بیداری، به حقیقت گرویدند. خوشبختانه آنچه باید، عیان و در معرض دید عموم مردم است.
گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم- عجب است که عاشورای سالهای اخیر، سال به سال زمینۀ برافتادن چهرۀ یک نحله را نمایان میکند؛ از عاشورای 1388 شمسی، که موجب شد بساط شش ماهۀ فتنه با حضور دندانشکن نهم دیماه مردم ــ که در شکوه و جلال در تمام دوران انقلاب کممانند بود ــ جمع شود، تا عاشورای 1401، که ماهیت و بنمایۀ فکری پرچمدار این فتنه را بیش از پیش عیان کرد و در دیدگاه مخاطبان قرار داد.
شاید استقبال مردم از مدافعان حرم ــ خصوصاً تشییع بینظیر حاج قاسم ــ خود نمایانگر این باشد که جمهور مردم ایران، مدافعان حرم را همچون میرحسین «سردار بیافتخار» میدانند یا زاویۀ نگاه مردم به این مردان صاحبشرف و بلندقدر، مباین با نظر این فرد، نگاهی سرشار با احترام و بزرگی است. جزئیات سخنان او شایستۀ پاسخدهی نیست. باید از جدل در جزئیات و تقابل کلمات بپرهیزیم و دو نکته از فرامتن سخنان میرحسین را مورد دقت قرار دهیم تا شاید مفید باشد.
اول. هنوز دیرگاهی نمیگذرد، از زمانی که این بازندۀ انتخابات 1388، چندی پیش از اعلام نتایج، بیاعتنا به قواعد اولیۀ دموکراسی، خود را در رسانهها «پیروز قطعی انتخابات» نامید. همو بود که با پیشنهادهای متواترِ معقولِ مستظهر به اصول دموکراسی ــ ازجمله «بازشماری هر تعداد صندوق شائبهدار» ــ مخالفت کرد، و با تودهنی به آراء اکثریت، تنها انحلال و و تجدید دوبارۀ انتخابات را مشروع دانست! در عوض با مشتان گرهکرده و بازوان افراخته به خیابان آمد و همبسته با کنش رسانههای غرب، که حتی موجب شده بود بسیاری هم از اعتراض جدی دست بردارند و تصریحاً به همین خاطر صفبندیاش را مشخص کنند، میرحسین بدون اینکه اندکی تردید به خود راه بدهد، اردوکشیهای خونین ششماهه در ایران را رقم زد، و با ایجاد شکاف، اصول اولیۀ دموکراسی و بلکه حکمرانی (مقابل آنارشیسم) را به استهزا گرفت. بهخوبی یادمان هست که کودک درون میرحسین بیدار شده بود، و جز خواستۀ فراقانونی خودش به هیچ چیز قانع نبود.
حالا همین فرد در مرداد 1401 مدافع تیر دموکراسی شده است، آن هم نه تنها در مرزهای سرزمینی کشور خود، که داعیۀ منطقهای دارد، و جز خود را خائن و مستبد و قنداق به دست میداند، ولو سردار مدافع حرم باشد! او این پرسشها را بیپاسخ میگذارد که «طی چه فرایند قانونی، مشروعیت یافته» که خود را مدعی دموکراسی در ایران و منطقه میداند؟ از همان انتخابات منتهی به شکست ریاست جمهوری؟! آیا طریق و سلوک میرحسین با یک آنارشیست تمام عیار که قانون را قبول ندارد، کاملاً یکسان هست یا خیر؟ آیا امام خمینی ــ که اصلاحات و او خود را به آن حضرت منتسب میکنند ــ هم همینگونه مشروعیت یافت، یا سیر حکمرانیاش متفاوت بود؟!
دوم. در شرایط غبارگرفتۀ آن روزها و در سایۀ افراطها و تفریطهای پیش آمده، کم نبودند افرادی که از صفبندی روشن با دشمن جستند و آن را مسکوت گذاشتند. طیف موسوم به «اصلاحات»، عموماً و با محوریت مسئول دولت اصلاحات، در آن روزگار سکوت اختیار کردند. اما حالا چطور؟ آیا نظرات میرحسین روشنتر از پیش نشده است؟ آیا اصلاحاتیها هم، که به گواهی خودشان اکنون از یک تشتّت گفتمانی جدی و آراء متناقض رنج میبرند، غیر از اصول انقلاب، دیگر به اصول اولیه دموکراسی و غیرت هم کماعتنا هستند، یا خود را به این قواعد ملتزم میدانند؟ برای مثال آیا آنان هم دربارۀ شریفترین مجاهدان، که داعشیان تکفیری و خونآشام، که از هیچ جنایتی ــ حتی از رسانهای کردنِ بریدن سر کودک ده ساله و رفتارهای حیوانی متواتر و متعدد دیگر ــ ابایی نداشتند را، هم از مرزهای ایران دور کردند، و هم دست پلشت آنان را با بذل جان شیرین از حریم اهل بیت کوتاه کردند، چنین نظراتی دارند؟
کمکمک مرور زمان حاقّ حقیقت هر جریانی را به نمایش میگذارد. تاریخ مملوّ از نحلههایی است که در گذر ایام به اصول خود پشت کردند و به اردوگاه دشمن شتافتند و همچنین مالامال از گروههایی است که در وقت بیداری، به حقیقت گرویدند. خوشبختانه آنچه باید، عیان و در معرض دید عموم مردم است.
انتهای پیام/