«سایه» در هندسه‌ زمان| نگاهی به میراث پیر پرنیان‌اندیش برای ایران فرهنگی

برنامه اخیر محفل هندایران به مرور کارنامه و شعر هوشنگ ابتهاج اختصاص داشت. در این مراسم شاعرانی از کشورهای ایران، افغانستان، پاکستان و هند حضور داشتند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، مراسم نکوداشت زنده‌یاد «هوشنگ ابتهاج» با نگاهی به شعر و زندگی این شاعر در شامگاه جمعه، 21 مردادماه، با حضور جمعی از اهالی شعر و ادب فارسی‌زبان از کشورهای مختلف ایران، افغانستان، پاکستان و هندوستان به صورت مجازی در گروه بین‌المللی هندایران برگزار شد.

«علیرضا قزوه»، مدیر شعر و موسیقی و سرود صدا و سیما و شاعر، در ابتدای این مراسم با انتشار پیامی نوشت: از دودمان معرفت و سلاله اندیشه شاعری سفر گزید که گزیده‌هایش بسیار بر دل و جان می‌نشست و روح را صیقل می‌داد. شاعری از جنس اصل شعر که نگهبان اصالت کلمه بود و کلامش عطر نور و معنویت ناب بود.

او ادامه داد: سخن از امیرهوشنگ ابتهاج است که غزل‌های بلندش و نوسروده‌های ماندنی‌اش تا همیشه خواندنی خواهد بود. کوچش در این زمانه سرشار از شور و شعر حتی بسیار تا بسیار غم‌انگیز است. امید که سایه آفتابی‌اش بر سر ادبیات این عصر و نسل تا همیشه بماند. یادش تا همیشه با ماست. امید که تربتش در کنار مردان مرد سرزمین آفتاب میرزای کوچک بزرگ سند افتخار دیگری برای گیلان و گیله‌مردان باشد. به شاعران سرزمینم و خانواده این بزرگمرد نیز به رسم ادب تسلیت گویم.

«علیرضا مختارپور»، رئیس سازمان اسناد و کتابخانه ملی، نیز در یادداشتی به بازگردادن دفتر شعر مرحوم ابتهاج از سوی رهبر انقلاب اشاره کرد و نوشت: با بزرگداشت آن شاعر گرامی، بازخوانی حقیقت ماجرای یک دفتر به جامعهٔ فرهنگی کشور تقدیم می‌شود. در سال 1395 دفتر شعری به دست حضرت آیت‌الله خامنه‌ای می‌رسد و ایشان با توجه به اشعار و اشاراتی در دفتر احتمال می‌دهند که این دفتر متعلّق به جناب سایه باشد؛ لذا به یکی از مسئولین بیت خود مأموریت می‌دهند که با سایه تماس بگیرند و‌ موضوع را مطرح کنند. سایه در این تماس تلفنی با ابراز تعجّب خود از اینکه چطور رهبری انقلاب با این همه اشتغالات به این نوع امور جزئی نیز توجّه دارند، می‌گوید در جوانی دو‌ دفتر شعر را گم‌کرده‌ام که اشعار آن دفاتر را هم ندارم و اگر این دفتر را ببینم از متن و خط آن معلوم می‌شود که یکی از آن دفاتر است یا خیر. و در ادامه می‌گویند: « سلام مرا به آیت‌الله خامنه‌ای ابلاغ کنید. خیلی خیلی خیلی، هزاران هزاران‌بار از جانب من از ایشان تشکّر کنید، اصلاً حیف است وقت ایشان که صرف این امور جزئی شود.» فردای همان روز، آقای محسن مؤمنی شریف دفتر مورد بحث را به خانهٔ سایه می‌برند و ایشان با دیدن آن می‌گویند بله، این یکی از آن دو دفتر است که البته خط من نیست؛ بلکه از خط من بهتر است.

«محمد جواد محبت»، شاعر پیشکسوت، نیز با بیان اینکه «هوشنگ ابتهاج آن «پیر پرنیان اندیش» با آن محاسن سپید و چشمان نافذ، دماوند شعر ما بود»، ادامه داد: از سال‌های دور می‌شناختم و دوستش می‌داشتم. «حافظ سایه» کتابی است که عمری را پایش گذاشت و یادگار خوبی است.

به گفته محبت، سایه همواره وطن‌پرست و خوش‌قریه بود. بسیاری از نوابغ موسیقی سنتی ما کشف‌های او بودند و بسیاری از آثار مانای موسقی در حافظه جامعه به همت او شکل گرفت. من باور دارم که به دور از هرگونه دیدگاه و مرام سیاسی چه در گذشته و چه در حال، خاطر استاد ابتهاج برای همگان عزیز بود و وجودش سایه‌ای بود بر سر ادبیات ایران زمین. اما اینکه قدرش دانستیم یا نه حرف دیگری است.

این شاعر پیشکسوت افزود: شاید خوش‌ترین خاطره من برمی‌گردد به روزگاری دور که در منزل قدیم، ساعتی را با دوستی مهمانش بودیم. حرف زدیم و شعر خواندیم. فرازهایی از «فصلی از یادها» را خواندم که دوست داشت. با هم خندیدیم و افسوس خوردیم و گفت و خواند:

بال فرشتگان سحر را شکسته‌اند
خورشید را گرفته به زنجیر بسته‌اند
اما تو هیچ‌گاه نپرسیده‌ای که:
ـ مرد!
خورشید را چگونه به زنجیر می‌کشند!
گاه چنان درین شب تب‌کرده عبوس
پای زمانه به قیر فرو می‌رود که مرد
اندیشه می‌کند:
ـ شب را گذر نیست!
اما به چشم‌های تو ای چشمه امید
شب پایدار نیست!

محبت اضافه کرد: اندیشه ناب و چیره‌دستی او در انواع شعر و از همه مهم‌تر شناخت رگ احساس جامعه و آن لحن شیرینش و حافظه‌ای که در کهولت هم درخشان بود، دستمایه‌های مقبولی سایه در بین مردم است. مردم سایه را از خود می‌دانستند و او هم بی‌هیچ تفاخری مردم را دوست می‌داشت. سایه در یادها ممتاز خواهد ماند چون دروغی نگفت و احوالات روحی‌اش به نازکانگی گل‌های ارغوانش بود. بی‌شک در روزگاری که خوبان قدیم، یاران دیرین، انگشت‌شمار گشته‌اند، فقدان هر کدام داغی دردناک برای جامعه ادبی ماست.

«محمود اکرامی»، شاعر، نیز در ادامه به علاقه خود به سایه اشاره کرد و گفت: ندیده بودمش، اما دوستش داشتم و دارم، نه به خاطر زبان نیمه‌کلاسیک شعرهایش، نه به خاطر موی سفیدش، نه به خاطر ترانه‌هایی که از او شنیده بودم، به خاطر «نمی‌دانم چه»، دوستش داشتم، انگار درست گفته‌اند «دوست داشتن دل می‌خواهد نه دلیل».

وی در ادامه به ویژگی‌های برخی از آثار سایه اشاره و تصریح کرد: از سالیان دور، از «سیاه مشق»هایی که سال‌های 69 یا 70 از بازارچه مهتاب مشهد خریدم، به خاطر زبان شعری‌اش نه، به خاطر دغدغه‌های انسانی شعری‌اش، به خاطر اینکه دیده بودم که «به دشت پرملال ما پرنده پر نمی‌زند»، برای اینکه درد زیستن و شوق آرامش ابدی داشت، به خاطر انتظار شریفش در این اواخر برای رفتن و با آرامش رسیدنش به انتظار: «منزل راحت کجاست در سفر عمر/ پرسش دیرینه را جواب رسیده است»

اکرامی‌فر افزود: دو سه بار به فاصله یک سال، بیشتر و کمتر، به عنوان گوینده مؤلف در برنامه شبانگاهی رادیو‌پیام شعرهای متعددی از ایشان از جمله شعر شریف ارغوان را خوانده بودم:

ارغوان
شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی است هوا؟
یا گرفته است هنوز؟
من در این گوشه که از جهان بیرون است
آفتابی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه می‌بینم دیوار است...

وی ادامه داد: به هرحال ابتهاج آن‌قدر شعر خوب با نگاه‌های انسانی دارد که ما بتوانیم با خوانششان خوب‌تر زندگی کنیم. پیرمرد انگار درست می‌گفت: «سر بگذاریم وقت خواب رسیده است/ روز به پایان آفتاب رسیده است».

«سید حکیم بینش»، شاعر و تهیه‌کننده اهل افغانستان، درباره ارتباط شاعران افغانستانی با شعرها و آثار سایه گفت: نسل ما ارتباط چندانی با او نداشت. اما نمی‌توانیم منکر تأثیرش در شعر، در دهه‌های 40 و 50 شویم. او در روزگاری شاعر تأثیرگذاری بود. اما تحولی را که او در زبان شعر آغاز کرده بود، شاعرانی چون بهمنی و منزوی و... به سرانجام رساندند.

وی ادامه داد: در شعر سایه اتفاق خاصی نمی‌‌افتد، مخاطب بیشتر مفتون سادگی کلام او می‌شود. همین سادگی هم موجب می‌شود که خوانندگان زیادی شعر او را بخوانند و بعد مورد توجه مردم قرار بگیرد. او بهترین شاعر و بزرگترین شاعر زمان خود نبود ولی از معروف‌ترین‌ها بود.

«رضا اسماعیلی»، شاعر و پژوهشگر، نیز درباره هوشنگ ابتهاج گفت: بی‌هیچ اغراقی، هوشنگ ابتهاج (سایه) غزلسرای بزرگی بود. شاعری که مرید حضرت لسان‌الغیب حافظ شیراز بود و به شیوه او سخن می‌گفت. قرابت ذهنی و زبانی «سایه» با خواجه شیراز داستانی است که بر سر هر بازاری هست؛ چنانکه خود در این باره به صراحت گفته است: «احساس پیوند ازلی و ابدی با حافظ دارم».

وی ادامه داد: دکتر شفیعی کدکنی نیز با تأیید و تأکید بر این نکته می‌گوید: «ابتهاج تکه‌ای از حافظ بود که به دوران ما پرتاب شده بود و شعرش استمرار بخشی از جمال‌شناسی شعر حافظ است. سایه در عین بهره‌وری خلاق از بوطیقای حافظ، همواره در آن کوشیده است که آرزوها و غم‌های انسان عصر ما را در شعر خویش توصیف کند. برخلاف تمام کسانی که با جمال‌شناسی شعر حافظ، به تکرار سخنان او و دیگران پرداخته‌اند.» پیر پرنیان‌اندیش غزل، باوری عمیق و مؤمنانه به شیوه حافظانه‌گویی داشت و توقف او در این منزل و پرهیز از فراروی از حافظ نه از سر عجز و ناتوانی در نوآوری، بلکه به خاطر اعتقاد به هویت و اصالت غزل بود. به این معنا که او غزل را «غزل» می‌خواست، نه چیز دیگر.

به گفته اسماعیلی، باید قبول کرد که رفتار گروهی از شاعران دهه‌های 70 و 80 با غزل، رفتاری پدرسالارانه بوده است؛ یعنی گروهی به اسم نوآوری با استبداد رأی خواسته‌اند غزل را به عقد ازدواج کسانی درآورند که عروس غزل هیچ نسبتی با آنها نداشته است: نحله‌هایی همچون غزل آوانگارد، پست مدرن، غزل زبان و... به همین خاطر غزل امروز به اصلاح نژاد نیاز دارد؛ زیرا در این سال‌ها به خاطر اختلاط و آمیختگی غزل با تیره‌ها و نژادهای غیراصیل، غزل به موجودی هولناک و تحمل‌ناپذیر تبدیل شده است. غزل امروز «مسخ» شده است و اگر برای اصلاح نژاد آن چاره‌ای نیندیشیم، دیگر آینده‌ای برای آن متصور نیست؛ البته هنوز جای امیدواری هست، چرا که هنوز این عرصه از حضور یلان و رویین‌تنان نام‌آوری که از نسل حافظ، عطار و مولانا هستند خالی نشده است و به خاطر حضور روشن این نسل غیرتمند، فردا خورشید غزل همچنان پرفروغ در آسمان ادبیات ایران خواهد تابید و بار دیگر رو سیاهی به زغال خواهد ماند و بس.

این شاعر ادامه داد: «سایه» رسالت خود را پاسداری و صیانت از ذات حافظانه غزل می‌دانست؛ از همین رو به الزامات غزل‌گویی پایبند بود و راز موفقیت او نیز چیزی جز این نبود. از همین رو، سخت بر این باورم که سایه پر مهر او ـ همچون حافظ ـ تا هنوز و همیشه بر سر ادبیات پارسی مستدام خواهد بود و یاد و نامش در صحیفه غزل پارسی، تا ابد جاودانه خواهد ماند.

«مصطفی محدثی خراسانی» نیز هوشنگ ابتهاج را چهره منحصر به فردی در میان برآمدگان هنر و ادبیات قرن اخیر توصیف کرد و گفت: سایه، سیر و سلوک معرفتی و مشرب انسانی جامع‌الاطرافی داشت که نمونه آن را تنها می‌توان در تاریخ جستجو کرد. هیچ‌کدام از هم‌اندازه‌های هم‌نسل او این وسعت صدر و مشرب و دریادلی و طمأنینه معرفتی و نگاه مشرف و بلند به هستی را نداشتند.

به گفته محدثی خراسانی، عمری به شرافت و شجاعت زیست و در مقابل تمامی رخدادهای روزگار موضع‌مند بود و درعین حال جانب انصاف را فرو نگذاشت و گرفتار حواشی و دام‌های دوست و دشمن نشد.

«احمد شهریار»، شاعر پاکستانی، نیز در غزلی به استقبال از سروده‌ای از سایه رفت که به این شرح است:

من انتظار می‌کشم، غمِ تو در نمی‌زند
دو ماه شد به چشمِ من ستاره سر نمی‌زند

دلم گرفته از جهان بگو به مرگِ ناگهان
که بر درختِ عمرِ من چرا تبر نمی‌زند؟

قسم به جانِ تو که حرفی از سپر نمی‌زنم
کجاست خنجرِ غمت که بر جگر نمی‌زند!

من و پرنده عاشقیم قاتلانِ خویش را
که دست و پا نمی‌زنم، که بال و پر نمی‌زند

نشسته‌ام در انتظارِ تو درونِ خانه‌ام
برونِ در کسی مرا صدا وگرنه می‌زند

تو آفتابی آن چنان که شهریار یا فلان
کسی به پیشِ سایه‌ات دم از هنر نمی‌زند

قمارِ عشق "بُرد ـ بُردِ" واقعی‌ است شهریار
اگرچه بی‌سرت کند، به تو ضرر نمی‌زند

در این نشست مجازی که سه ساعت به طول انجامید تصاویر، فایل‌های صوتی و تصویری و خوشنویسی‌هایی از اشعار مرحوم ابتهاج نیز منتشر و تقدیم علاقه‌مندان شد.

انتهای پیام/؛

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط