علاقهای به ادامه برنامه «هفت» ندارم، چون از خودم خرج کردم!/ دیوار فرهنگ این مملکت در حال ریزش است+ فیلم
مجری برنامه هفت، دیگر علاقهای به ادامه اجرای این برنامه ندارد و امیدوار است این برنامه با مجری دیگری ادامه پیدا کند؛ لطیفی میگوید حالا که تهیهکننده این برنامه دبیر جشنواره شده باید فکری کرد تا عدهای حرف درنیاورند.
خبرگزاری تسنیم- مجتبی برزگر: شاید بیشتر از «کت جادویی» بعدها با معجزه کار محرمی «سفرسبز» نامش بیشتر سرزبانها افتاد. آن پلانِ معروف گریه زیرباران امین تارخ و یا هیئتهای عزاداری در خیابان که جزو اولین کارهایی بودند بعدها برخی از کارگردانها به این سبک و سیاق، سریالِ محرمی ساختند. از جمله آثار موفق او در تلویزیون، کارگردانی سریالهای همسایهها، سفرسبز، وفا، صاحبدلان، دودکش، پادری و تنهایی لیلا است.
شاید خیلیها ندانند که کارگردان صاحبسبک امروز تلویزیون و سینما روزی فعالیت خودش را با نقاشی و مجسمهسازی شروع کرد. محمدحسین لطیفی در بدو راهاندازی سینمای تجربی و نیمهحرفهای توسط محسن مسعودشاهی از اعضاء فعال این مرکز، وارد عرصه فیلمسازی شد. او البته نهتنها کارگردانی میکند که مشاور پروژه و تهیهکننده برخی از کارهای تلویزیونی و سینمایی هم هست، به همین خاطر است که نمیپذیرد برخی میگویند که مافیایی کارگردانی میکند و به جوانان راه نمیدهد.
جالب است طرح سریال «سه در چهار» متعلق به او بوده اما میدان را برای کارگردانی مجید صالحی باز کرده و از طرفی دیگر «دردسرهای عظیم» را هم تلویزیون به او پیشنهاد کرده که او با اصرار خواسته تا بروز نیکنژاد این میدان را تجربه کند.
با او در بخشِ دوم گفتوگو درباره ساخت سریالهای مناسبتی، بایستهها و الزمات ساخت کارهای محرمی و مذهبی، بلاتکلیفی سریال «خواجه نصیرالدین توسی»، سرانجامِ برنامه تلویزیونی «هفت»، خاطرات درباره سریال «سفرسبز» و سینمای اقتباسی، صحبت کردیم که مشروح آن را در ادامه بخوانید:
* اگر موافق باشید یک مقدار درباره کارهایی که تولید کردید یا در دستور کار دارید صحبت کنیم. گفته بودید دوست دارید کار خواجه نصیرالدین توسی که سالهاست روی زمین مانده، را سر و سامان بدهید اما هنوز از آن پروژه خبری نشده است. بحث فیلم «غریب» مربوط به زندگی شهید بروجردی و همچنین سرانجامِ برنامه «هفت» و حضور خودتان به عنوان مجری در این برنامه، را داشته باشیم.
ببینید از خواجه نصیر گفتید؛ خواجه نصیر الگوی غریبی برای جوانهاست، افتخار بزرگی برای مملکت من است، الگوبرداری اساسی و درستی که به قول یکی از دوستان اگر قرار باشد 5 کار ویژه در تلویزیون ساخته شود یکی خواجه نصیر است. اگر سه مورد ساخته شود یکی از آنها باید خواجه نصیر باشد. اگر قرار است یک مورد ساخته شود فقط باید خواجه نصیر باشد.
آنهایی که مطالعه دارند میدانند خواجه نصیر چه کرد، او توانست حکومت بنیعباس را به طورکل ساقط کند. اما ما ساخت سریال خواجه نصیر را جلو انداختیم برای اینکه بودجههایمان را بگیریم.
آقای لاریجانی رئیس مجلس بودند و ما به همراه گروهی رفتیم آنجا که برای کارمان بودجه بگیریم؛ من آمدم بیرون از جلسه گفتم آقای میرباقری بنده که به عنوان سیاه لشکر دنبال شما بودم من میدانم این بودجه گرفته میشود، من بخیل نیستم اینقدر کار دارم، دنبال این نیستم، من اگر میگویم دلم میسوزد، گفتم نهایتا شما دو پروژه را راه میاندازید، گفتند نه آقا!
از این کار نزدیک به 10 سال گذشت؛ فیلمنامهاش قصه خوبی دارد که آقای عنقا بسیار درست، استخواندار و غنی نوشت که از درامی اساسی و اصولی برخوردار است. چرا ساخته نمیشود؟ تلویزیون باید به من زنگ بزند بگوید لطیفی حالا این دو راه افتاده، خواجه نصیر هم به جریان میافتد بلندشو بیا سرکارت، من میگویم نه! معلوم است که وقتی من میگویم، این سریال در اولویت است، آنوقت به من بگویند بیا و خواجه نصیر را شروع کن، میشود واجب کفایی. اما میخواهم بگویم که دوستان یا فراموش میکنند یا اینکه علاقهای ندارند.
فکر میکنم تلویزیون در همان دو سریال موسی و سلمان هم مانده است!
فکر میکنم در همان دو سریال ماندند، یعنی خود سریالهای موسی و خود سلمان هم به لحاظ بودجه دچار مشکل شدند چون مشکل اصلی که ما داریم این است که ما مدرسه سریالسازی را تا درست نکنیم پروژههای تاریخیمان دچار مشکلاند، یک پروژه 8 ساله، یک پروژه 7 ساله در تمام دنیا منسوخ است.
به من ثابت کنید که در جایی از دنیا سریالی ساخته میشود که از الان برای 10 سال دیگر است و از امروز فیلمبرداری میکنند که نهایت 40-50 قسمت کار آماده شود. پس ما داریم غلط میرویم؛ در واقع پروژهای که آن را 8 ساله تعریف میکنیم بایستی دو و نیم ساله جمع شود، کار به همان عظمت و بزرگی است.
شاید مصاحبه پخش شود بگویند لطیفی بلند شود این کار را بکند میگویم نه با این زیرساخت! اول باید زیرساخت درست شود.
بعد سراغ بودجه و برنامهریزی و نوع پخش و توزیع آثار برویم که جزو آمال و آرزوهای خودم است.
شهید بروجردی پیربابای همه شهدای ما است
مورد دیگری که به آن اشاره کردید در ارتباط با فیلم شهید بروجردی است؛ صادقانه میگویم شهید بروجردی پیربابای همه شهدای ما است نه اینکه خودش پیر باشد بلکه 26 سال دارد اما یک عاشق است. به قولی مسیح کردستان، به روحیات خودم خیلی نزدیک است، برای همین وقتی که حامد عنقا پیشنهاد میدهد میپذیرم.
درصورتی که من هیچکدام از شهدایی که بهمن گفتند کار کنم را نپذیرفتم؛ چون احساس کردم که خیلی کار سختی است. به ریسکش برای من نمیارزید؛ اما اینجا حاضرم ریسک کنم. فقط فرقش این است، نمیگویم قطعا کار خوبی خواهد شد اما چون به روحیات خودم نزدیک است احساس میکنم شاید بتوانم داستان این شهید بزرگوار را خوب روایت کنم و این همه سال حیف است که کار نشده!
چندین بار هم دوستان تلاش کردند کار کنند به هر دلیلی نشده حداقل 5،6 بار همه دورخیز کردند که یک سریال یا فیلم سینمایی بر مبنای شخصیت تاریخی معاصرمان کار شود.
دعا میکنم و دعا کنید که از پس یک حداقل بربیایم. با آقای عنقا هنوز داریم گپ میزنیم اما داستان دیگری میشود.
* سراغ برنامه "هفت" برویم؛ شاید برخی ندانند که شما تجربه اجرا در تلویزیون داشتید؛ سرانجام این برنامه به کجا میرسد و قرار است چطور ادامه پیدا کند؟ از طرفی ما اساساً در حوزه نقد مشکل داریم یا به تمجید و تعریفِ صرف میرسیم و با یک نگاه جانبدارانه آثار را ارزیابی میکنیم طوری که کسی نرنجد. یا از آن طرف مثل برخی از منتقدین آنقدر یک جانبه نقاط منفی را برجسته میکنیم که انگار در دوسوی افراط و تفریط حرکت میکنیم. به نظرشما از این منظر لازم نیست در برنامههایی مثل «هفت» به لحاظ محتوایی بازنگری شود؟ خودتان تا چه اندازه رضایت داشتید از روال برنامه «هفت» و چه چیزهایی مدنظرتان بود که نتوانستید به آن برسید؟
کرونا که شد ما آرام آرام رفتیم به سمت ضبط و برنامه از آن حالت زندهاش خارج شد. وقتی این اتفاق افتاد آن حلاوت را میگیرد. برای من که مجری این برنامه بودم تمایل داشتم به سینما کمک کنم. اتفاقی که در دورههای گذشته میافتاد، منتقد و مجری مینشست و شروع میکردند فیلمساز را میکوبیدند.
کوبیدن فیلمساز تبدیل به عادت در برنامه «هفت» شده بود!
گفتم من سر میز نقد نمیآیم، یک مخالف یک موافق باشید این پیشنهاد من بود که آرامآرام هم به سمتی رفت که هر دو طرف با هم همنظر میشدند یعنی یک مخالف نبود. نقد من به خود میز نقد است که یک جاهایی هم شاید اجتنابناپذیر بود اما اینکه من خودم بایستی به سینما کمک کنم پس بایستی در برنامه به نقاط ضعف میهمانم کمتر بپردازم، نقاط قوتش را بیشتر سعی کنم ببینم و برای زحمتهایش احترام قائل باشم؛ در نهایت بتوانم فیلمش را معرفی کنم.
در کنار اینها، میز انیمیشن، فیلم کوتاه داستانی و مستند را به برنامه هفت اضافه کردیم که یک مقدار جوانها هم علاقهمند شوند به اینکه یک جایی هست که میتوانند بیایند در مورد فیلمهایشان حرف بزنند.
آنها هم صاحب میزی شدند؛ آنجا بود که ما میتوانستیم با فیلمساز همزبان بشویم. خیلی نرم و ملایم به بررسی موضوعات میپرداختیم. چون بحث فرهنگ و هنر و سینماست، این نیست که بیفتیم به جان هم و جملات بد به کار ببریم.
اگر بخواهیم درباره میز نقد صحبت کنیم میگویم من شاید خودم منتقد بعضی از این میزهایی که انجام شد، باشم اما واقعیتش این است که نقد خیلی سخت است که منتقد از سلایق خودش دور شود، پس سو میگیرد یک فیلمی را دوست دارد آن را بالا میآورد، فیلمی را دوست ندارد آن را پایین میبرد. بحثهای اصولی و کلاسیک میکنند اما بالاخره جایی بیرون میزند این اجتنابناپذیر است.
خود فراستی باید پاسخگوی میز نقد باشد
یک عده امکان دارد در این میان دلخور و ناراحت شوند وگرنه کسی به سواد آقای فراستی شک ندارد و به یکگونه و یک جنس فیلم علاقه بیشتری دارد؛ مثلا من یادم است که سر فیلم "موقعیت مهدی" یک مقداری با ایشان صحبت کردم گفتم اینطوری هم که شما گفتید نیست، بعد گفت نه هست، گفتم یک سکانس دارد شاه سکانسش است که من خسرو نیستم، گفت همین دیگر همین یعنی سینما، گفتم بله، اما یک مجموعه دیگری هم هست آن یک سکانس نیست و این نوع تمجید، انتظارها بالا میبرد. اما اینها نظر شخصی من است و میز نقد متعلق به فراستی است و خودش هم پاسخگوست.
سرنوشت برنامه هفت چه میشود؟!
اما اینکه اشاره کردید سرنوشت برنامه "هفت" چه خواهد شد واقعیتش این است که به خاطر اینکه تهیهکننده محترم کار دبیر جشنواره شد یک مقدار غیرمعقول به نظر میآید که برنامه "هفت" بخواهد هم تهیهکنندهاش تهیهکننده برنامه باشد و هم دبیر جشنواره؛ همینطوری حرف درمیآورند، بنابراین بایستی دوستان بنشینند و فکر مقداری همینجوری حرف در میآید بنابراین بایستی دوستان بنشینند فکر کنند.
* خودتان دوست دارید با هفت ادامه دهید؟
علاقهای به ادامه «هفت» ندارم، چون از خودم خرج کردم!
من در برنامه "هفت" فقط سعی کردم از خودم خرج کنم. بنابراین هیچ علاقهای ندارم به ادامه "هفت" با خودم، اما علاقه دارم به ادامه "هفت" بدون خودم. چون حیف است این تریبون خالی بماند. یکی از دلایلی که من آن زمان اجرای "هفت" را پذیرفتم این بود که به من ثابت کردند اگر این کار را قبول نکنم این برنامه خوابیده خواهد ماند.
* آقای لطیفی! شما فارغ از کارهای خوب و ماندگاری که در عرصه سینما، تلویزیون و نمایشخانگی داشتید و دارید، به عنوان کسی که رکورددار ساخت کارهای مناسبتی تلویزیون هستید هم شناخته میشوید. این روزها یک مقداری تعریف کار مناسبتی برای دوستان سخت شده و حتی کار غیرمناسبتی در زمان مناسبتی روی آنتن میرود و به اهمیتِ این موضوع واقف نیستند. اولاً بفرمایید که اصلاً اهمیت کار مناسبتی چیست و آیا نیاز داریم کار مناسبتی ساخته شود و ثانیاً الزامات و بایستههای ساخت یک سریال با داستانهای مذهبی چیست؟
وقتی حرف از سریال مناسبتی میزنیم، عید هم مناسبت است. به یک مناسبتی ما یک کاری را پخش میکنیم. دورهای بود که یکبار من گفتم که مینیسریالهایی را هم برای ایامی همچون شعبانیه درنظر بگیرید. زمانی برای ماه رمضان، محرم و حتی عید قربان و غدیر سریال و مینی سریال تدارک میدیدیم اما آرامآرام رخت بربست و به قول شما الان میگویبم این سریال آماده است آن را برای ماه رمضان بگذاریم یا مناسبت دیگری.
متاسفانه برای مناسبتها برنامهریزی نداریم؛ وقتی حرف از "صاحبدلان" و "سفرسبز" میزنیم که برای ماه رمضان و محرم پخش شدند از قبل برای ایام برنامهریزی شدند.
حتی همین الان میگویم قهرمان سریال "سنجرخان" ظهر عاشورا شهید میشود؛ با آن اتفاقی که در قصه است بنابراین اینها خودشان میتوانند یک حال و هوا و فضایی بدهند. مثلا در سریالهای قدیم ماه رمضان بالاخره سفره افطاری میآمد حالی بود، اذانی بود اما الان آنها نیست.
* در همان سریال «سفرسبز» یک تکیه و هیئتی بوده؛ غذای نذری میدادند و پیرغلامی به نام «حاج رضا» داشت و آن حال و هوای محرم را برای مخاطب تلویزیون تداعی میکرد.
در سریال "نوبت عاشقی" هم همینطور. تعزیهای بود. متاسفانه ما فکر میکنیم مهم نیست 4 تا سریال داشته باشیم و بدون توجه به مناسبت خاصی، آنها را پخش کنیم. حداقل یکی یا دو تا از این سریالها حال و هوای آن مناسبت همچون ماه رمضان و محرم را داشته باشد.
شبکههای ملی تلویزیون جمهوری اسلامی باید اینطوری باشد که از الان برای 1403 قصه و فیلمنامهای طراحی کنیم و از الان برنامهریزی طولانیمدتی داشته باشیم اما وقتی دو سه ماه به مناسبتی مانده دست به کار میشوند همین کارهای بیکیفیت از آب درمیآید.
* با توجه به اینکه سریال «صاحبدلان» را ساختید و کارهای خوبی همچون «سفرسبز» در کارنامه شما هست که سکانسهای واقعاً خاص و دلانگیزی داشت. انگار حال محمدحسین لطیفی در جریانِ ساخت آن کارها خوب است؛ واقعاً باید چطور داستانهای مذهبی شکل بگیرند؛ آیا باید مستقیماً به واقعه عاشورا بپردازیم یا با قصههای فرعی؟
همهچیز به حال فیلم برمیگردد.اصلا خود سریال "صاحبدلان" حال قرآنی دارد؛ قصهها مشابهسازی زمان حال است که در این سریال، به وضوح میبینیم؛ مردم هم با این حال قرآنی همذاتپنداری میکنند.
در سریال "سفرسبز" بچهای محور داستان است که یکسری خاطراتی از دوران کودکیاش دارد که به همان عاشورا و دیدن مادرش برمیگردد. داستان از آلمان شروع میشود.نوروز هم باید حال عیدانه و بهارانه داشته باشد.
* با مختصات سریالسازی که شما در جریانِ ساختِ سریال «سفرسبز» داشتید الان هم میتوانید یک اثر مذهبی تعریف کنید؛ آیا مخاطب پس نمیزند؟ چرا که مخاطب امروز دنبالِ حل مشکلات خودش است و با آن رویکردها نمیتوان مخاطب را همراه کرد. نظرشما در این باره چیست؟
اگر ستایش دوباره تکرار شود، مردم آن را نمیبینند
اگر که قرار باشد امروز کمدینی بیاید با همان مختصات چارلی چاپلین فیلم بسازد کسی نمیبیند اما چارلی چاپلین را میبیند همین الان میبیند صدبار دیگر هم میبیند؛ چون آن اثر را به عنوان یک نوستالژی پذیرفته و با آن همراه شده؛ سریال "ستایش" به عنوان یک نوستالژی هنوز هم بیننده و طرفدار خودش را دارد.
همان "ستایش" الان با یک بازیگر دیگر با یک قصه شبیه به آن، ساخته شود بیننده مثل آن موقع نمینشیند ببیند اما اگر با یک بحث کارشناسی روانشناسانه و مخاطبشناسی نسل نو همراه شود، بیننده خواهد داشت.
"سفرسبز" با همان مختصات بیننده دارد و برای این روزها قابل تعریف است. فقط یک چیزهایی از آن باید جا به جا شود اما همان حال محرمی در آن وجود داشته باشد و قصه دیگری با یک سری بازیگر دیگر، من ایمان دارم که میگیرد.
* خاطرهای از سریال «سفرسبز» دارید که شما را خیلی تحت تأثیر قرار داده است. به هر حال شما داستانِ پیرغلامی را روایت میکردید که کسی سالها هیئتدار بوده و حتماً اتفاقات جالبی را در جریانِ ساخت، شاهد بودید؛ از این اتفاقات برایمان بگویید.
دو خاطره الان یادم آمد. یکی گرفتن سکانس حسن پورشیرازی بود که در تکیه آمد و حاج رضا فهمیده بود شاگرد سابقش که پیشنهاد ازدواج به دخترش داده، نزول میدهد به او میگوید به تو میگویند حسین به آن هم میگویند حسین. بعد حیف که اینجا هیئت امام حسین است وگرنه قلم پایت را خرد میکردم. آن سکانس را قرار بود همان شب بگیریم.
برای سکانس مشهور «سفر سبز» نیم ساعت گریه میکردم!
بین من و امین تارخ صحبتی شد که حیف است این سکانس را همینطوری شتابزده برسانیم در صورتی که میتوانیم فردا شب، سر فرصت و جاندار بگیریم.
وقتی که فردا آمدیم دستی بردیم حال بهتری پیدا کرد و رفتیم سکانس طولانی شد. برگشتیم خانه واقعا یادم است نزدیک به نیم ساعت سرم را گذاشتم گریه میکردم بعد خوابیدم، انرژی که از آن سکانس گرفته بودم، گریهام گریه شوق و شادی بود که خدایا من توانستم این سکانس را اینطوری بگیرم.
یک صحنه ماندگار دیگر سریال روی پشت بام بود؛ وقتی که امین تارخ زیر آن باران و سرما، سردش بود و خیس میشد. وقتی رفتم در آن خرپشته که در پشت بام بود در را باز کردم امین که لباسش را در آورد تازه من فهمیدم چه ظلمی به امین کردم.
امین تارخ در سرما و باران نعره میزد، اما حاضر نشد صحنه را تکرار نکنیم!
آنجا بود که فهمیدم امین عمل قلب باز کرده و من دارم چه بلایی سر این آدم میآورم. چه انرژی، چه فشار و غیرت امین تارخ، مثالزدنی است. واقعا که امین تارخ آدمی است که این سرما، این انرژی، برایش سم است، به عنوان یک بازیگر نعره میزند و در یک شرایطی که باران در صورتش میخورد و میگفتم امین، خودش میگفت نه نه! یکبار دیگر میگیریم و میلرزید اما میرفت و میآمد، احساس غریبی به من میداد اما به این فکر میکنم که امین تارخ یکی از شگفتانگیزترین بازیهایش را در طول زندگیاش ارائه داد.
تارخ کارنامه درخشانی دارد و نقشآفرینی کم نداشته اما این خاطره از سریال "سفرسبز" جزو عجیبترینها به شمار میرود؛ خودم را بابت آن نمیبخشم. بحمدالله اتفاقی برایش نیفتاد و سکانس گرفته شد.
* چرا با وجود این همه مفاهیم و داستانهای جذاب آیینی و عاشورایی و حتی وجودِ فیلمنامههای تأیید شدهای مثل حبیب بن مظاهر و خیلیهای دیگر که توسط فیلمنامهنویسها و تهیهکنندگان مطرح میشود، این بودجه در اختیار چندین سریال ضعیف و کممخاطب قرار میگیرد. به همین خاطر است که هنوز بعد از چند سال پخشِ «مختارنامه» سریالی در خور روی آنتن نمیرود؟
واقعیتش این است که همهچیز برمیگردد به اینکه باید برویم از عقبتر درست کنیم و به جلو بیاییم، یعنی همه میدانند مشکل بودجه داریم تعداد کانالها را اضافه میکنیم، حالا تعداد کانالها را کمتر کنیم و کیفیت را بالا ببریم بهتر نیست؛ به خاطر اینکه آنتن نمیتواند خالی بماند، وقتی آنتن نتواند خالی بماند شما مجبورید به لحاظ بودجهای تقسیم کنید.
* یعنی همان اتفاق آیندهنگری نمیتواند اتفاق بیفتد...
بیشتر بودجه صدا و سیما صرف حقوق میشود و برای تولید چیزی نمیماند
یعنی که بایستی هم از یک طرف ردیف بودجه را بتوانیم بالا ببریم و کمک کنیم، از آن طرف تلویزیون را لاغر کنیم چون تلویزیون جمهوری اسلامی ایران میزان کارمندش خیلی زیاد است.
تلویزیون هرچه بازنشسته میکند به مدت 5 تا 10 سال هیچ نفری نباید وارد کند، من نمیگویم الان بازخرید کند و همه را بدبخت کنند این اشتباه از اول نبایدصورت میپذیرفت.
میدانید که تلویزیون از بودجهاش حقوق کارمندانش را میدهد ربطی به کارمندان دولت ندارد، از روز اول اشتباهی کردند به خاطر اینکه اعلام کردند ما میخواهیم وابسته نباشیم. بودجه که میآید حقوق کارمند هم داخلش است بعد این میزان کارمند با این میزان ساعت برنامه اصلا همخوان نیست؛ بنابراین من به شما قول میدهم میتوان فقط با دو ساختمان، مجموع این 5 شبکه تلویزیون را با کارمندانش گرداند.
این میزان کارمند اصلا مثال نزدنی است. من نگفتم کسی اخراج بشود من می گویم بایستی دورهای بگذرد چون آن بودجه لاغر میشوند به تولید نمیرسد و دوم اینکه بایستی به بودجه اضافه شود تا بتوانیم به آن کارها بپردازیم.
* ما با آثار ادبی خاصی مثل "نامیرا" پس از 20 سال و آثاری از این دست در حوزه ادبیات دینی مواجهیم که با تمجید و استقبال زیادی از سویِ مخاطبین و بزرگان همراه بود، چرا سینمای اقتباسی در ایران جدّی گرفته نمیشود و خود شما به سمت این آثار برای تولید فیلمنامه و ساخت رفتید؟
من میگویم اگر آن سوی دنیا، براساس رمان و کتاب سریال میسازند، رمان اول چاپ میشود مردم میخوانند استقبالشان مشخص میشود، شبکهها میروند دنبال اینکه امتیاز آن را بخرند، بیاورند بنویسند و سریال بسازند. من شدیداً معتقدم اما وقتی که این اتفاق سالهای سال نمیافتد دیگر یادمان میرود که میتوان بر مبنای رمانهای موفق برای تلویزیون کار کرد.
* خودتان سمتش رفتید؟
من یکبار رفتم. من رفتم رمانی را کار کنم نویسنده محترم این مجموعه را در اختیار ما قرار نداد و من هم چیز دیگری را دوست نداشتم کار کنم که بعدا فهمیدم یک سری آمدند و آن را خریدند. من چندبار آمدم این کار را انجام بدهم و نشد.
* این ناراحتی و دلخوری که در شما وجود دارد البته خیلی از دوستان و همکارانتان هم همین ناراحتیها را با خودشان دارند. این دلخوریها از کجا نشأت میگیرد؟
به خاطر اینکه ازبس ما خودمان سرمان را پایین انداختیم با احترام گفتیم بله شما درست میفرمایید. نه آقا شما درست نمیگویید، شاید ابراهیم حاتمیکیا دوست من با جملات درستی این را نگفته و کلمهای به کار برد که یک عده توانستند ایشان را یک مقداری به نقد بکشند؛ وقتی گفت ما درجه و جایگاهی میخواهیم که حرف حرف ما باشد. یعنی بحث جنگ نرم به میان میآید اینجا فرمانده منم؛ من هستم که باید بگویم چهکار کنید و چه کار نکنید. چرا شما به من میگویید چهکار کنم و چهکار نکنم. منظور ابراهیم حاتمیکیا از درجه همین بود.
من میگویم جوانی که الان 20 ساله است چه خوراکی میخواهد و بچه 8 ساله چه خوراک و محتوایی میطلبد. خوراک هم که زوری نیست در حالیکه باید طبع و حالش را با شعر و فیلم خوب و موسیقی بانشاط پیش ببرم.
دعوای من سر این است ما سرمان را پایین انداختیم هیچچیزی نگفتیم. بهقول شما 4 تا بازیگر میآیند روی رقمهای خودشان میایستند و هیچ خبری نیست و این هزینهها را باید داد. چرا خرج همهچیز میشود و اسمی از تحریم نمیآید تا میرسیم به فرهنگ میگوییم چه خبر است آقا! بعد هم منتظریم که اتفاقی در فرهنگ مملکت بیفتد، نه به خدا نمیافتد.
تا باور نکنیم که ما به اندازهای که بایستی برای فرهنگ، پول بدهیم ندادیم چه انتظاری داریم. خرج نمیکنیم، برنامهریزی نداریم و در نهایت فرهنگ را جدی نمیگیریم؛ فقط بخیل شدهایم و فلان کارگردان میگوید میدانید چه بودجهای برای سریال حضرت موسی گذاشتند.
به جای حسادت باید کمک کرد؛ اگر درست خرج میشود که بگذار بشود چه ایرادی دارد. عدالت بودجهای را برای همه سریالها داشته باشید.
انتهای پیام/