روایت شهیدی که از آزمایش غواصی سربلند بیرون آمد

در عملیات کربلای چهار و در پاسخ به اینکه به او گفتند شنا برای تو سنگین است و از طرفی لباس غواصی اندازه شما نداریم، با چهره‌ای معصوم و آرام با لبخندی معنی دار گفت: آزمایش آن که ضرر ندارد.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از دزفول ، روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ ما رواج پیدا کند.»، این جمله کوتاه برشی از فرمایشات مقام معظم رهبری در 27 بهمن ماه سال 1393 در خصوص اهمیت نام و یاد شهدا است.

خبرگزاری تسنیم  در نظر دارد  خاطره‌هایی از سبک زندگی، سیرۀ اخلاقی شهدا و روزهای سخت دفاع مقدس را منتشر کند. در ادامه روایت‌هایی از«   شهید جاویدالاثر احمد حلمی  از شهدای هشت سال دفاع مقدس شهرستان دزفول  »، شهرستانی که  در جنگ تحمیلی در 2700 روز مقاومت و 2600 شهید تقدیم اسلام کرد را ملاحظه می‌کنید.

برای نخستین بار که می‌خواست به جبهه برود، چون سن او کم بود، اعزامش نمی‌کردند. اصرار و خواهش فراوان کرد. می‌گفت: «هرکس باید جوابگوی اعمال خودش باشد. نمی‌توانم در قیامت عذز بیاورم که چرا به جبهه نرفتم.» عاقبت هم گریه و التماس‌هایش دل مسئولان اعزام را نرم کرد و راهی شد. او در آن اعزام در عملیات فتح المبین شرکت کرد و این افتخار را نصیب خود ساخت که بازویش بوسه‌گاه رهبرش حضرت روح ا… باشد.

دشت عباس، تپه‌های عین خوش و پاسگاه شرهانی در عملیات محرم و فتح المبین، در زیر گام‌های کوچک و استوار او احساس غرور کردند.رمل های جنوب و جنگل امقر در حماسه والفجر مقدماتی شاهد صبوری او بودند.نیزارهای مجنون در نبرد خیبر و بدر استقامت او را آزمودند.نخلستانه‌ای جنوب در پیروزی والفجر 8 لبخندهای او را دیدند.

  قلبی مطمئن  

احمد بی‌سیم‌چی، اهل نماز و تهجد و گریه بود و در اثر تهجد‌ها بود که صاحب روحی بزرگ شد تا آنجا که در سخت‌ترین شرایط جنگ با لحنی آرام و اطمینان قلب در بی‌سیم پیام می‌داد و رده‌های بالا را از اوضاع مطلع می‌کرد و براستی او کار یک فرمانده را در عملیات انجام می‌داد.

 

  آن چهره خندان  

آنهایی که احمد را از نزدیک شناخته‌اند و با او آشنایی داشته‌اند، آن چهره خندان و قیافه مظلوم و بی‌ریای او را به یاد دارند. از بس نحیف و لاغر بود، هر بار که لباس غواصی را تحویل می‌گرفت، به شوخی می‌گفت: اگر بخواهم هر شلوار را درست کنم برایم دو شلوار می‌شود.

احمد و برادرش نوبتی به جبهه می رفتند. بعد از اینکه برادرش به خدمت رفت و  نمی توانست در جبهه حضور داشته باشد،

احمد نوبت را به هم زد . وقتی  برادرش به احمد گفت : چرا نوبت را رعایت نمی کنی؟ احمد با تبسم و شوخی گفت : تو دیگه در لباس خدمتی. اختیارت دست خودت نیست. من که نمی تونم منتظر تو بشم و نوبت به هم خورد. 

در عملیات پیچ انگیزه در خرداد 1365که از ناحیه پا به شدت زخمی شده بود، فرمانده به او گفت: به عقب برگرد تا تو را به اورژانس ببرند. با اصرار به عقب رفت اما چندین بار می‌خواست دوباره به خط برگردد که همراهان او مانعش شدند و گفتند، خونریزی پایت شدید است و اگر به خط بروی نمی‌توانی کاری انجام دهی.

در پشت آن چهره خندان، خشمی عمیق نسبت به دشمن داشت و دلی پر درد از آنان که به زندگی چسبیده و به کلی از جبهه غافل شده اند و از طرفی خوفی بزرگ از اینکه مبادا در وظیفه‌اش کوتاهی کرد، و شاهد این مدعا، چشم اشکبارش در شب تاریک بود هنگامی که در آن هوای سرد پس از آن تمرینات سخت و کارهای روزانه در نیمه‌های شب آرام پتو را کنار می‌زد، در چادر را باز می‌کرد و پس از وضو ساختن در نور کم رنگ فانوس با خدای خویش راز و نیاز می‌کرد.

 

امتحانم کنید

در عملیات کربلای4 در جواب اینکه به او گفتند شنای در آب برای تو سنگین است و از طرفی لباس غواصی اندازه شما نداریم، با چهره‌ای معصوم و آرام با لبخندی معنی دار گفت: آزمایش آن که ضرر نداره. و به راستی نشان داد که لیاقت و شایستگی این را دارد که بزرگترین و سخترین کارهای جنگ را انجام دهد و او نه تنها همراه با دیگران در تمرینات شرکت می کرد در شب هم بی سیم را همراه خود می برد و با برادران بی سیم چی دسته‌ها تمرین می‌کرد و با علاقه فراوان خود را برای عملیات آماده می‌کرد و در آن شب که با چهره‌ای نورانی خود را به دست اموج اروند سپرد.

احمد در حالی در عملیات کربلای 4 شرکت می‌‌کرد که هنوز هم از ناحیه پا و کمر، درد داشت که ناگهان به آهستگی و بدون کمترین احساس ترس و ناراحتی به برادر کنار دست خود گفت: «من تیر خوردم اما به کسی نگو» و ادامه داد: «تیر به دست راست من خورده است». وقتی به او پیشنهاد برگشت دادند، پاسخ داد: «من به عقب نمی‌روم، » او در همان جا ماند و ماند.

  گمنام  

احمد گمنام ماند همانگونه که خود می‌خواست. آنگونه که در وصیتنامه‌اش که دو روز پیش از شهادت در مقر گردان عمار در ساختمان فرودگاه آبادان نوشت که: خدایا! بارالها! درخواستم از تو این است که شهیدم کنی و دیگر به خانه بازنگردم.

شهید احمد حلمی، متولد 1346 در مورخ 4 دیماه 1365 در عملیات کربلای4 و جزیره مینو در سن 19 سالگی جاویدالاثر گردید. مزار یادبود این شهیدوالامقام در گلزار شهدای بهشت علی دزفول زیارتگاه عاشقان است.

به گزارش تسنیم، به پاس ایستادگی مردم دزفول در هشت جنگ تحمیلی این شهر به عنوان پایتخت مقاومت ایران اسلامی نامگذاری شد. چهارم خرداد در تقویم رسمی کشور روز مقاومت و پایداری روز دزفول نامگذاری شده است.

مردم دزفول در هشت سال دفاع مقدس و با منطق اسلامی و انقلابی خود از ارزش‌های اعتقادی ما دفاع و نامی ماندگار از خود در این عرصه به یادگار گذاشتند و این مردم ولایت‌مدار دردوران دفاع مقدس و دیگر عرصه‌های انقلابی بیش از2600 شهید والا مقام و نه شهید سرافراز مدافع حرم تقدیم انقلاب اسلامی ایران کرده‌اند.

شهر دزفول در هشت سال جنگ تحمیلی مورد اصابت 176 موشک دور برد فراگ و اسکادبی قرار گرفت، هواپیماهای دشمن 489 بمب و راکت بر سر مردم بی‌دفاع شهر دزفول فروریختند و پنج هزار و 821 گلوله توپ به نقاط مختلف این شهر اصابت کرد. در این هشت سال 19 هزار و 500 واحد مسکونی، تجاری، آموزشی و مذهبی بین 20 تا 100 درصد در دزفول خسارت دید. مردم دزفول در هشت سال جنگ نابرابر 2 هزار و 600 شهید، 400 جانباز، 452 آزاده و147 جاویدالاثر تقدیم کردند.

   گزارش از علی موجودی   

انتهای پیام/735/ن