نابغهای که نامش زیر سایه «فروغ» پنهان ماند
آثار و آرای ادبی زندهیاد صفارزاده او را به عنوان یکی از شاعران پیشرو امروز معرفی کرده؛ با این حال گویی نام او زیر سایه برخی دیگر از شاعران زن پنهان مانده است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، حضور و فعالیت زنان در 50 سال گذشته در حوزههای متعدد هنری قابل قیاس با دورههای پیشین نیست. در این میان، توسعه زیرساختهای آموزشی از یک سو و تغییر نگاه غالباً سنتی جامعه ایران به زنان از سوی دیگر، سبب شد تا مجال و فرصتی برای بخش از جامعه نیز فراهم آید تا در این عرصه حرفی برای گفتن داشته باشند. در خاطرات زنانی که پیش از این به عنوان شاعر فعالیت میکردهاند، میتوان رد و تأثیر نگاه سنتی و تعصبآمیز جامعه نسبت به آنها را جست؛ نگاههایی که در نهایت منجر به این میشد شاعرانی چون ژاله قائممقامی غزلیات خود را از ترس برداشتهای نادرست بسوزانند؛ در حالی که فرزندان ذهن را چون فرزندان حقیقی خود دوست میداشتند.
در پنج دهه گذشته نام زنانی در سپهر شعر و داستان فارسی میدرخشد که توانستند پیشرو باشند و دریچهای جدید به روی دنیای کلمات بگشایند. نامهای چون پروین، فروغ، سیمین بهبهانی، سیمین دانشور و ... ادبیات معاصر وامدار حضور آنهاست. در میان این جمع، هستند کسانی که پا را فراتر گذاشته و در عرصههای گوناگون فعالیت کردند. طاهره صفارزاده نمونه بارز این جمع است. او که هم در حوزه شعر فعالیت میکرد، در حوزه ترجمه و دینپژوهی نیز وارد شد و توانست نظر کارشناسان بسیاری را به خود جلب کند.
صفارزاده نظریهها و اندیشههای ارزندهای در زمینههای نقد ادبی، نقد ترجمه و ترجمه تخصصی به جامعه ادبی و علمی ارائه کرده است؛ از جمله تئوری «ترجمه تخصصی» که تأثیر آن در آموختن رشتههای مختلف علمی از طریق تمرکز بر واژگان تخصصی به تأیید متخصصان مغز و اعصاب رسیده است. از آثار دیگر او میتوان اشاره کرد به: «پیوندهای تلخ»، «رهگذر مهتاب»، «طنین در دلتا»، «سفر پنجم»، «بیعت با بیداری»، «سد و بازوان»، «ترجمههای نامفهوم»، «هفت سفر» و .... .
او در شمار شاعرانی است که دوران پرفراز و نشیبی را در زندگی پربار ادبی خویش سپری کرده، از اینرو دارای تجربیات روحی و فکری متمایزی نسبت به همقرانان خود است. صفارزاده با کمک گرفتن از پنج شگرد عمده ادبی یعنی: هنجارگریزی و آشناییزدایی، بهرهگیری از آرایههای ادبی، نمادپردازی، مضمونپردازی یا در نهایت با روایتگری و تصویرپردازی سعی در ادبی کردن زبان سرودههای خود داشته است و هر یک از این شگردها را با هنرمندی تمام و با ویژگیهای زبانی خاص در سرودههای خود به کار گرفته است.
در واقع با پیگیری مسیر شعر نو فارسی از فروغ به این سو, با صفارزاده مواجه میشویم که اگرچه نخستین اثرش را در آغاز دهه 40 منتشر کرد, اما عمدتاً در دهه 50 به شکوفایی رسید. او با انتشار مجموعه شعرهایی نظیر «طنین در دلتا - 1349», «سد و بازوان - 1350» و «سفرپنجم - 1356» خلاقیتهای ویژهای از خود بروز داد و در کانون توجه قرار گرفت. دغدغه صفارزاده در مسیر شعر به ویژه شعر نو فارسی، نوآوری بود؛ امری که در آثار خود او به خوبی دیده میشود. علیمحمد مؤدب در اینباره میگوید: طاهره صفارزاده جزو پیشروان شعر نوگرای انقلاب اسلامی است و بسیار برای نوگرایی در شعر امروز نگران بود. یکبار خاطرم هست که فلاپی صورتیرنگ و قشنگی به من دادند و تاکید میکردند که اینها حرفهای من دربارۀ نظریۀ شعر است و تأکید داشتند که من آن حرفها را به بچههای شعر امروز بگویم.
او ادامه میدهد: متأسفانه نوگرایی شعر امروز شایستۀ شعر زمان ما نیست و نباید به این سطح راضی شویم و باید درپی ارتقای دستگاه زیباییشناسی شعر باشیم. نسبت شعر باید با زمانه و روز و زیباییشناسی روز جهان مدام نو شود و برخی حرکتهای ارتجاعی ادبی، در شأن ادبیات انقلاب نیست. انقلاب اسلامی برای امروز در همه زمینهها حرف دارد و جریان ادبی انقلاب اسلامی نیز در تعامل با زمانه تجربههای گرانسنگی کرده است که باید همین تجربهها نو و تعمیق و تثبیت شوند.
گذشته از این، صفارزاده را باید در دسته شاعرانی بررسی کرد که بُعد اندیشهگی شعر را قربانی احساس نکردند. ایجاد تعادل میان این دو، کیمیایی است در شعر معاصر به ویژه در یکی دو دهه گذشته. فقدان اندیشه و غلیان احساسات در شعر بسیاری از شاعران، به ویژه شاعران نسل جوان قابل رؤیت است. رضا اسماعیلی، منتقد و شاعر، درباره نگاه صفارزاده به این موضوع میگوید: صفارزاده شاعر به معنای مصطلح آن – خیالپرداز و احساساتی - نبود ، بلکه انسانی «شاعر» به معنای واقعی کلمه بود. او شاعری از جنس «نور و حضور» و به تعبیر خودش «رهگذر مهتاب» بود. هدف او در شعر فاصله گرفتن از «شاعر عادتی» و رسیدن به مرز «شاعر عقیدتی» و «معرفتی» بود. تلاش مقدس او در عرصه شعر – همچون فردوسی، مولانا، حافظ، ناصر خسرو، پروین اعتصامی و ... - پرهیز از «عقلستیزی» و «عقلگریزی» شاعرانه، و ایجاد تعامل و پیوند بین «عقل و احساس» بود.
به گفته اسماعیلی؛ مرحوم صفارزاده در شعرهایش فقط به دنبال «تحریک احساسات» و ایجاد تأثرات عاطفی صرف نبود او با «جان سروده»هایش میخواست به اندیشه و شعور مخاطب تلنگر بیداری بزند و خواننده را از خواب غفلت و رخوت و عادت بیدار کند. ما در آیینه جان سرودههای او که رستاخیزی از بیداری است، سیمای فرهیخته انسانی را به تماشا مینشینیم که از معبر عشق، به سرمنزل «عقل» میرسد و از شجره طیبه «حکمت و معرفت» میوه «دانایی و توانایی» میچیند.
با همه اینها، کمتر اثری است که به نقد و بررسی آثار و آرای او بپردازد. گویی نام او در زیر سایه نام برخی از شاعران زن مانند فروغ، قرار گرفته است؛ این در حالی است که صفارزاده هم در آثارش و هم در آرا و نظریههای ادبیاش، به خوبی میتواند راهنمای شاعران به ویژه شاعران نسل جوان در کوچه پس کوچههای شعر باشد.
انتهای پیام/