روایت «سلما» از مبارزات سیاسی دوران امام موسی کاظم(ع)
یزدانی در کتاب «سَلما» تلاش دارد با بهرهگیری از منابع روایی و تاریخی و زبان داستانی، بخشی از دوران حیات امام موسی کاظم(ع) را روایت کند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، انتشارات بهنشر بهتازگی چاپ دوم کتاب «سَلما، همسفری از گنبد خضرا» را به قلم معصومه یزدانی در دسترس علاقهمندان قرار داد. این اثر که برای گروه سنی نوجوان نوشته شده، داستانی را درباره دوران حیات مبارک امام موسی کاظم(ع) روایت میکند. نویسنده در واقع تلاش دارد با بیانی داستانی و به صورت غیر مستقیم، مخاطب خود را با سبک زندگی امام هفتم شیعیان آشنا کند.
یزدانی برای نگارش این اثر به منابع مختلف تاریخی و روایی مراجعه کرده است که از این جمله میتوان به حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، الکافی، عیون اخبار الرضا(ع) و الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد اشاره کرد.
کتاب داستان سلما، شاهزاده 12 سالهای را روایت میکند که در دربار پدرش، هارون الرشید زندگی میکند. او از حمایت عمهاش برخوردار است و همین حمایتها او را از دیگر شاهزادههای دربار متفاوت میکند. او اجازه دارد شمشیرزنی بیاموزد و به راحتی در شهر رفت و آمد کند.
سلما به عنوان یکی از شخصیتهای حاضر در دربار هارونالرشید، نظارهگر نزاع میان علویان و عباسیان و زندانی و شکنجه شدن علویان در زندانهای پدر است. او با توجه به شرایط تربیتی که دارد، متفاوت است و همین امر دلیل تنفر هارون از دخترش میشود؛ به طوری که اگر میتوانست پدری خود را بر این فرزند منکر میشد.
در معرفی کتاب یادشده آمده است: شاهزاده خانمی دوازده ساله، یک روز ظهر با شمشیری به کمر و عبای خدمتکاری به سر از دروازه گنبد خضرا بیرون رفت و برنگشت. و کسی از دلیل گم شدنش باخبر نشد غیر از دوستی که خائن بود، گدایی که جاسوس بود. زندان بانی که حریص بود، عمویی که ترسو بود و وزیری که دو چهره داشت... .
در بخشی از این کتاب میخوانیم: ساختمان دارالخضرا مثل لاکپشت زیر نور خورشیدِ در حال غروب، پهن شده بود روی زمین و با رنگ سفید دیوارها و سبزی گنبدش به ابوسلامه دهنکجی میکرد. از قصر بدش میآمد، امروز که باروبندیلش را بسته بود تا برود، بیشتر از هر روز. صبح همین امروزی که تمامی نداشت، عزمش جزم شده بود، درست وقتی که فضل بن ربیع، زیر سایۀ درخت خرمای خانهاش نشسته بود تا حجامتش
کند. ابوسلامه نوک نیشتر را روی آتش گرفته بود تا برای حجامت آماده شود که فضل کاسۀ شربت را دراز کرده بود طرفش و گفته بود: «این روزها هارون نفرستاده پی تو؟»
ابوسلامه کاسه را پس زده و جواب داده بود: «هارون که بغداد نیست.»
فضل کاسه را سر کشیده و گفته بود: «خودش نه؛ اما سایهاش که هست.
انتشارات بهنشر کتاب حاضر را در 112 صفحه و به قیمت 30 هزار تومان برای گروه سنی نوجوان بازنشر کرده است.
انتهای پیام/