نوسرودهای در رثای حضرت زهرا(س)؛ فقط اشاره کنم: کوچه، چادر و سیلی
حجت الاسلام محمد شیخ الاسلامی در آستانه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها، ترکیببندی را به آستان مقدس بانوی دو عالم تقدیم کرده است.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، حجتالاسلام و المسلمین محمد شیخ الاسلامی از شاعران و ارادتمند صاحب اخلاص آستان مقدس اهل بیت علیهم السلام است که اشعاری را در مدح و رثای ائمه اطهار علیهم السلام سروده است. ترکیببندی با مطلع «خدا چو از رخ خوبش نقاب میانداخت» در قالب ده بند و در مدح حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها، نوسرودهای از حجتالاسلام شیخ الاسلامی است که بخشهایی از آن، به مناسبت شهادت آن حضرت منتشر میشود:
چگونه وصف شود آنکه نور میکارد
که مهربان و کریم و صبور میکارد
از ابتدای جهان تا به انتهای جهان
نشسته روی زمان، بذر نور میکارد
خدا ز خال سیاهش شکوه میگیرد
به چشمهای فریبای حور میکارد
به جان آدمیان او چو مهر میتابد
به خاک آدمیان او شعور میکارد
طواف میکند و بر زمین عرش خدا
جوانههای گل یاغفور میکارد
ز دست پا ک خدا عشق ناب میگیرد
به مهر مادریاش شوق و شور میکارد
شکوه نور ز روح زنانه زهراست
که عشق در نفس عقل کور میکارد
هر آن دلی که پر ز عشق آل زهرا شد
خداش دانه فخر و غرور میکارد
چگونه وصف شود آن یگانه نفس رسول
که در وجود محمد سرور میکارد
به خندههای سلیمانیاش ولایت را
به دور خانه رویای مور میکارد
به دستهای خودش عطر گرم مولا را
در عمق طعم شراب طهور میکارد
تب شراب طهور و امیر خانه او
منم گدا و یتیم و اسیر خانه او
***
زمان درون تنش مکث میکند گاهی
زمین نمیبرد انگار در دلش راهی
تپشتپش، تپش درد میتپد در جان
نفسنفس، نفس مرگ میدمد گاهی
ز بیخیالی انسان به درد میآید
دلی که پر شده از شور و عشق و آگاهی
رسید پشت در و گفت: «ای تمام شما
فدای موی علی، آن فروغ الّلاهی
حکومتی که ز شوقش دروغ میکارید
به چشم شوهر من نیست چون پر کاهی
به سوی پستی دنیای خود روید که ما
پریم از غم آن حضرت شهنشاهی»
صدای حضرت بانو که در جهان پیچید
دم شکسته از آوار درد جانکاهی
ز زخم نام علی، زد به پای خود، نامرد
لگد به در که بماند نشان خودخواهی
زمان ز ضرب لگد ایستاد از سر شرم
چو بر زمین فتاد و شکست آن زمرد شاهی
عقیق گشت زمرد، به خون خود غلطید
کشید فاطمه از عمق سینهاش آهی
من از غلاف چه گویم، چه کرد با بازو
چو کرد ضرب تب تازیانه همراهی
فقط اشاره کنم: کوچه، چادر و سیلی
چهها گذشت به زهرا، چهها به قلب علی
***
دگر سخن چه بگویم؟ سکوت باید کرد
ز درد یک دل تنها، ز غصه یک مرد
چو جایگاه تو در فوق عرش بوده بگو
در این غریبی دنیا چه میتوانی کرد؟
امان ز غربت و داد از هجوم تنهایی
ز حرفهای مدینه، ز بیسلامی سرد
«خدا مرا به فراق تو مبتلا نکند»
تمام حرف علی بود در کشاکش درد
شنید تا که صدایی که گفت: زهرا رفت
به گریه گفت منم! ای رفیق من برگرد
گشود چشم حزین و سترد از سر شوق
گلاب چشم علی را و ریخت بر گل زرد
نوای خستهاش آمد: علی! بخوان قرآن
فدای لحن تو و آن که این کتاب آورد
تمام شد نفسش، کودکان غمزدهاش
به دور پیکر او در طواف زهراگرد
الا حقیقت انسان! تمام آدمها!
هوا! زمین و زمان! دانهدانه، فرد به فرد
به چشم خویش ببینید حضرت بانو
شهید شد به لگدهای پای آن نامرد
بدون کینه و نفرت ز دشمنان علی
کسی چگونه نهد سر به آستان علی؟
انتهای پیام/