طراحی "الگوی مشارکت اجتماعیِ مردانه برای زنان" اشتباه است
ادبیات اینگونه است که زن به مثابه مرد، نیمی از ظرفیت جامعه است، در حالی که "زنانگی" نیمی از ظرفیت جامعه است و تو باید زنانگی او را مداخله میدادی، الگوی مشارکت اجتماعیِ مردانه، اساساً با حجاب، فرزندآوری و ازدواج نمیسازد، ضد اینها و مردانه است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، نشست علمی «حجاب سیاسی یا انقلاب جنسی» با رویکرد تفسیر رخدادهای کنونی و تأثیر آن بر نهاد خانواده با حضور محسن دنیوی، دکترای فلسفه علم و فناوری و پژوهشگر پیشرفت و تحول حکمرانی و سبک زندگی، اسماعیل فراهانی دکترای علوم اجتماعی، ابوالفضل اقبالی، جامعهشناس و پژوهشگر حوزه خانواده و جمعیت در مؤسسه تبیان برگزار شد.
در ادامه مشروح این نشست را مطالعه میکنید.
دنیوی: باور ندارم میان یک انقلاب جنسی قرار داریم
محسن دنیوی:برای اینکه بفهمیم در چه وضعیتی هستیم، هم باید به عوامل بیرون از جامعهی خودمان دقت کنیم، همچون مسئله انقلاب جنسی که در غرب جدید پیش آمده است. اگر کسی در تحلیلهای خود به این مسئله توجه نداشته باشد و خودش را در مقیاس ملی و محلی تحلیل کند، با خطا مواجه میشود؛ چرا که احتمالاً حدی از عوامل مؤثر در خودش را نمیبیند، لذا نمیداند از کجا ضربه میخورد؛ مثلاً فردی بگوید فرزندم وابسته به گوشی شده است و تصمیم بگیرد در محدوده منزل محدودیتی ایجاد کند تا فرزندش را از گوشی و ... دور کند؛ در حالی که شرایط کرونا ایجاب کرده که دانشآموزان، آموزش از راه دور ببینند. در چنین شرایطی نمیتوان راهکارهای شخصیسازی را اعمال کرد. با این حال بنده باور ندارم 100 در صد در چنین وضعیتی وسط انقلاب جنسی قرار داریم.
سابقه نشان داده فرهنگسازیِ دستوری میسر نیست
اما درکی از حجاب دارم که خدمت شما عرض میکنم. حجاب بخشی از رفتار اجتماعی زنان جامعه ایران بوده است. نیاز نیست به زمان هخامنشیان بازگردیم بلکه از ایران معاصر در دوران صفوی شروع کنیم. در آن زمان حجاب اصلاً زیاد نیاز به توضیح نداشت. حجاب برای کسی مسئله نبود و روند خود را طی میکرد؛ یعنی مردم ایران روندی را طی میکردند که ریشه در تاریخ آنها داشت تا اینکه یک حکومت تصمیم میگیرد بر اساس الگوی دیکتهشدهای دستکاری کند. این اقدام که دستوری و حکومتی بود، فاجعهای مثل گوهرشاد را به بار میآورد.
این مسئله نشان میدهد هرگاه حکومتها به زور خواستند فرهنگسازی کنند، به دلیل ویژگیهایی که ملت ایران دارند، تبدیل به تقابل بین دولت و ملت شده است.
سیاستهای پهلوی در امر حجاب
پهلوی که روی کار آمد، سعی کرد لباسها را به زعم خود متحدالشکل کند، اما جواب نگرفت. پهلوی دوم که روی کار آمد، با ادعای فهم مدرنیزاسیون و تغییر ایران، سیاستهای خود را به سمت سیاستهای فرهنگی برد. از طریق هنر سعی کرد رفتار ایرانیان را تغییر دهد. سپاه دانش شکل داد، ایده فیلم فارسی رویش پیدا کرد، نهادهای سرگرمی ایجاد شد تا به این ایده دامن بزند. آهسته آهسته ایران شروع به تغییر میکند.
خط چالشها را باید در دهه انقلاب تا انتهای جنگ رصد کرد
ما اگر تابعی از وضعیت حجاب ایرانیان رسم کنیم، میبینیم حجم زیادی از مردم ایران حجاب داشتند و عدهای معدود، یا حجاب نداشتند و یا کم رعایت میکردند. این تابع یک جایی دستکاری میشود و به سمت پایین میآید تا اینکه به سال 57 میرسیم. مردم هم به انقلاب میپیوندند. عکسها و فیلمهای رأیگیری سال 57 نشان میدهد که حتی زنان بیحجاب در صحنه رأیگیری حضور دارند. جامعهی انقلابیِ ایران یک دفعه درگیر جنگ میشود و یک دههی عجیبی را طی میکند. خط خیلی از چالشها را باید در این دهه رصد کنیم. به شکل عجیبی مردم تصمیم میگیرند به جنگ بپیوندند. 5 میلیون نفر به صورت مستقیم و غیر مستقیم درگیر جنگ بودند و مابقی هم تحت تأثیر این جنگ. در نهایت کشور در شرایط جنگی قرار میگیرد و تمام مناسبتها تحت تأثیر این امر قرار میگیرد.
دستکاری دوم بار دیگر در جمهوری اسلامی رخ داد و ما حجاب جامعه را به نحوی حداکثری ارتقاء دادیم، اما آیا این جامعهی واقعی ایران بود؟ آیا امر فرهنگی که تدریجی است و در بلندمدت اتفاق میافتد، با این سرعت تغییر مییابد؟ خیر. همانگونه که در دوران پهلوی اول، جامعهی واقعی با آن حکم دستوری شکل نگرفت، این وضعیت هم شرایط واقعی ایران نبود. پس از 10 سال جنگ که ایران نیاز به بازسازی و توسعه دارد، یک عده یادشان رفت چرا انقلاب کردند و اولین برنامه توسعه در سال 67 نوشته شد و مردم در پی زندگی خود رفتند. در دهه 70 این شیب که بالا رفت، با یک شیب دیگری پایین آمد. در سال 76 و دوران آقای خاتمی و آن مسائلی که به وجود آورد تا دهه 80 به خوبی میشد این موج از خواستهای عمومی را در مردم دید. روابط دختری و پسری شکل گرفت و پیش روی ما نقطه عطفی از انقلاب را رقم زد.
وضعیت حجاب در ایران تغییری نیافته که بخواهیم از انقلاب جنسی سخن بگوییم
حالا حرفم این است که این نوع اختلال ما را فریب میدهد؛ اما اگر وسط تابع را حذف کنیم و دو نقطه ابتدایی را به انتهایی که اکنون در آن هستیم، وصل کنیم، یک چیز را میگوید: اینکه وضعیت حجاب در ایران تغییر چندانی پیدا نکرده است. این یک مدل تحلیلی و یک ادعاست. باورم این است فرهنگ حجاب در ایران و میزان عفاف و حیا در مردم به نحو دگرگونشدهای تغییر نکرده که از یک انقلاب جنسی صحبت کنیم، بلکه بهتر هم شده است؛ یعنی نسبت به قبل از انقلاب وضعیت بهتری داریم، هرچند اکنون قانون حجاب اجباری را برداریم و همه آزادانه تصمیم بگیرند نوع پوشش خود را انتخاب کنند. باورمان این است حجم کسانی که پوشش را با تنوعهای متعدد رعایت میکنند، بیشتر است. ما همین الان در چالشهای اخیر دیدیم حجم کسانی که روسری از سر برداشتند نسبت به بانوانی که پوشش دارند، اندک است، هرچند بدحجاب باشند. این قشر بدحجاب نه حجاب شرعی را پذیرفتند و نه بیحجابی را.
مجری: به نظرم از همینجا میتوانیم وارد این موضوع شویم که هر اندازه مداخله حاکمیت را در مسائل فرهنگی داشته باشیم، شاید یک عدم توازن در نمودار فرهنگی ببینیم.
دنیوی: صحبت من درباره مداخله کردن یا مداخله نکردن نبود. این نوع مداخله هم ناشی از یک وضعیت خاص بود؛ یعنی اگر جنگ نشده بود، ممکن بود جامعه را از همان دوران قبل از جنگ درگیر این مسئله کند. جنگ سبب توقف این روند شد، چرا که کسی جرأت نمیکرد وسط جنگ به این بپردازد که موی سرم بیرون باشد یا نباشد. اما پس از جنگ مسئلهی حدّ پوشش تبدیل به یک گفتمان شد.
فراهانی:حجاب در دهه 60 با قانون نهادینه نشد بلکه جامعه پذیرفت
اسماعیل فراهانی: من این بخش از سخن را موافقم که عملاً قانون حجاب نبود که حجاب را نهادینه کرد بلکه فضای حاکم بر کشور بود. ما عوامل اقتصادی و اجتماعی و سیاسی را نادیده گرفتیم. حتی عوامل دیگری مثل عوامل انسانی را اضافه کنیم، بر این امر مؤثر است؛ مثلاً فرض کنید لحظهای که انقلاب شد، باید درباره کسانی که از ایران مهاجرت کردند، بتوانیم نظر دهیم. چه عدهای در بازه 56 تا 59 از ایران مهاجرت کردند؟
حقیقت این است که فضای اجتماعی، بسیاری از تغییرات را خودش پذیرفت و به مسئولان کمک کرد تا بتوانند قانون تصویب کنند، وگرنه بدون حمایت اجتماعی نمیتوان قانون تصویب کرد؛ بنابراین این گفتمان که حجاب به زور تحمیل جامعه شد، شواهد خلاف این ماجرا را نشان میدهد.
دنیوی: فاصلهی بین تصویب این قانون تا اجرای آن جزو رکوردهاست؛ یعنی بدنه جامعه به قدری همراهی میکند که کسی مخالفت جدی با آن نمیکند.
فراهانی:بله؛ با این حال مسئله مهاجرت جدی است، همچنان که در این سالها یک بخشی از جامعه احساس کردند انگیزهای برای مبارزه ندارند؛ چرا که وقتی مسئله اصلی شما پیشرفت شخصی میشود، ممکن است به این جمعبندی برسید که اگر من در ایران انقلاب کنم و یک دولت غربی هم سر کار بیاید، به هر حال ایران که سوئد نمیشود. یک عده به خاطر علم و عدهای هم برای ثروتاندزوی مهاجرت میکنند. سوای از اینها اگر از بنده بپرسید در کشور چه اتفاقی افتاد، میگویم باید به سیاستهای اقتصادی و اجتماعی که در سالهای پس از جنگ در کشور ما رخ داد، توجه کنیم و حکومت باید مسئولیتی که در این قضایا داشته، بپذیرد.
روح "سیاست تنظیم جمعیت" بومی نیست
مهمترین ایدهای که در سالهای پس از انقلاب در حوزه زنان پیگیری کردیم، تربیت نیروی کار تحصیلکردهی ارزانقیمت بود. ممکن است بفرمایید ادعای مسئولان این نیست. شما وقتی به اسناد توسعه رجوع میکنید، میبینید اینها آمدند مسئلهی آموزش عالی را با رشد وحشتناکی توسعه دادند. پس از جنگ، طی دو مرحله دانشگاههای آزاد رشد بزرگی کرد و در لج و لجبازی رئیس دولت نهم و دهم، دانشگاه پیام نور هم یک رشد وحشتناکی داشت. خروجی این کار، تربیت نیروی کار تحصیلکرده بود. از سوی دیگر از خود پرسیدیم این خانم که تحصیل میکند، چگونه سر کار برود؟ نباید بچه زیاد داشته باشد و یا اصلاً نداشته باشد؛ بنابراین به همین نسبتی که 30 سال مسئله توسعه عالی در ایران را پیگیری میکنیم، دو دهه یعنی چهار برنامهی توسعه، سیاست تنظیم جمعیت را پیگیری کردیم.
در برنامه پنجم در آن تردید کردیم، اما کاری نتوانستیم انجام دهیم. در برنامه ششم عملاً مسکوت ماند و سال 1401 قانون جدید تصویب شد؛ بنابراین 30 سال مسئله عدم رشد جمعیت را پیگیری کردیم. بعد در دولت سازندگی خدمات اضافی هم ارائه میشد مثل مهد کودک. دستگاههای دولتی مهدکودک داشتند، هرچند ایدههای خصوصیسازی به مرور اینها را حذف کرد.
پس یک برنامه آموزش داشتیم و یک جنایت بزرگی در امر آموزش عالی صورت گرفت. حال اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی باید پاسخگوی این مسئله باشند که این حجم از فارغالتحصیلان بیکار برای چیست. از دیگر سو 30 سال هم قضیهی جمعیت را پیگیری کردیم که از هر سمت لطمه خوردیم. الان که قانون آن را نوشتیم، سیاستهایی که برای رسیدن به وضعیت مطلوب وضع کردیم، خود این سیاستها گلچینی از تمدنهای روم و شرق است؛ یعنی باز هم برای ما نیست. یک الگو از فرانسه گرفته شده و یک الگو از کانادا و ... روح این سیاستهایی که برای اصلاح تنظیم جمعیت آوردیم، شاخصههای قبلیهاست.
رشد تحصیلات زنان را در سیاست کنترل جمعیت اتخاذ کردیم
ابوالفضل اقبالی:تعارض آن با اسناد دیگر هم افتضاح است؛ مثلاً اسنادی داریم مبنی بر اینکه بحث رشد تحصیلات زنان و نرخ مشارکت زنان را دقیقاً در سیاستهای کنترل جمعیت اتخاذ کردیم و در بزنگاه سیاستهای افزایش جمعیتی هم روی آن مانور میدهیم.
فراهانی: در عین حال متوجه شدیم این تعداد را که نمیتوانیم استخدام کنیم. اگرچه سیاستهای تعدیل در دولت سازندگی اجرا میشد و همه نسبت به آن معترض بودند، اما بعدها همان سیاستها در اصل 44 قانون اساسی تبدیل به قانون شد و حالا دوستان انقلابی به این مسئله اعتراض ندارند. اهمیت اصل 44 این است که نیروی کار تحصیلکردهی ارزانقیمت را تکمیل کرد. شما دیگر قرار نیست خانم را استخدام کنی و به او خدمات دهی؛ مثلاً اگر فرزنددار شد، به او بگوییم 9 ماه به مرخصی برو و در عین حال حق و حقوق او را بدهیم؛ چون این مسئله با ارزان بودن در تعارض بود، با این ایده خواستیم آن را جبران کنیم. دیگر او میتواند به سر کار برود و هر ماه هم حقوق خود را بگیرد. الان هم فرض کنید مجلس تصویب کند که 9 ماه مرخصی با حقوق بدهید، تأثیری ندارد؛ چرا که کارمند غیر دولتی هم داریم. او در یک شرکت خصوصی کار میکند که با همین فروض استخدام شده است. بنابراین خودمان یک شرایط اقتصادی و اجتماعی را به وجود آوردیم که گریزناپذیر است. حالا این خانم چگونه میتواند با چنین شرایطی کار کند؟ ما تصور میکنیم که انقلاب جنسی امری زشت است؛ بلکه یک فرآیندی ناظر بر همین اتفاقی که خودمان انجام دادیم؛ به همین دلیل انقلاب جنسی یک نقطه نیست بلکه یک حرکت است. هرچند یک انقلاب دیگری به نام انقلاب دانشجویی شکل گرفت که آن را تصویب کرد، اما ما خودمان این فرآیند را اینجا اعمال کردیم. این نکته را اضافه کنم که ارزشی شدن امر اشتغال یک فرهنگی بود که به غلط جا افتاد تا حدی که زنان خانهدار را خواستیم بیمه کنیم و آنها نیز شاغل محسوب شوند.
اقبالی: با نسلی مواجهیم که زیست جهان دههی 60 برایش حاشیه و محدودیت است
ابوالفضل اقبالی:این اتفاق اخیر را نسلی، جنسیتی و اقتصادی ارزیابی میکنم. نسلی میبینیم از این جهت که کنشگران آن نوجوانان هستند. جنسیتی و زنانه میبینم به دلیل اینکه هم شعارش، هم نقطه عزیمت و کنشگران آن بُرش جنسیتی دارد. از جهت اقتصادی هم نیاز به توضیح دارد.
الف) اما از بُعد ارزیابی نسلی: ما اساساً پس از سیاستهای کنترل جمعیت در ایران، تحولات نسلی را به لحاظ فرمی و محتوایی میبینیم؛ یعنی این نسل جدید اساساً خانوادهای را تجربه کرده که متفاوت از گذشته است؛ چه از لحاظ بعد خانوار و چه از لحاظ گفتمان حاکم بر آن. یعنی به لحاظ بعد خانوار، خانوادهی تکفرزندی را تجربه میکند، بر خلاف دهه 60 که خانوادهی با نرخ باروریِ 6 یا خانواده پر فرزند را شاهدیم که داخل آن انبوهی از محدودیتها وجود دارد. به لحاظ گفتمانی، پدر سالاری جای خود را به فرزندسالاری میدهد و گفتار تربیت افول مییابد.
به لحاظ اجتماعی نیز این محدودیتهایی که به لحاظ زیرساختی تجربه کردیم، ندارد. زیستجهان آن کاملاً متفاوت شده است؛ یعنی ادراکش از جهان اجتماعی و مفاهیم متعددی که در جامعه درگیر آن است، کاملاً به واسطهی رسانهها و روایت رسانهای و شبکه اجتماعی و ... است؛ او در جایی زیست میکند که زیستجهان دههی 60 برایش حاشیه است؛ یعنی روابط فامیلی را در امثال واتساپ انجام میدهد. انقطاع و انسداد دیالوگ هم با نسل گذشته دارد؛ در خانواده کسی متعرض او نمیشود، آموزش و پرورش هم کلاً تعطیل است، رسانه هم که با او نمیتواند دیالوگ برقرار کند؛ از این جهت درکش از مفاهیمی مثل ایران، اسلام، آینده، امید، هنجار، قانون و حجاب از روایتهایی است که در جای دیگر به خورد او داده میشود؛ از این جهت طبیعی است که مرز خودش با من را مشخص کند و برای خود مطالباتی را مطرح کند.
مجری: آیا ما غافلگیر شدیم که به این مسئله مبتلا شدیم؟
اقبالی: دچار غفلت نشدیم بلکه خودمان را به تغافل و ندیدن زدیم؛ آیا در گذشته دو تا مثل همین کارشناسانِ حاضر نبودند که تأثیر این سیاستها را گوشزد کنند؟ بودند و گفتند منتها اساساً مطالبات، دغدغهها و انتخابهای حکمرانی چیز دیگری بوده است.
زن به مثابهی ظرفیت جایگزین به میدان آمد
ب) از بُعد ارزیابی جنسیتی: اینکه میگوییم اتفاقات اخیر جنسیتی است، به این دلیل است که ما اساساً در این 40 سال، روایت زنانه از زندگی و مفاهیم اجتماعی نداشتیم. "زن به مثابهی ظرفیت مستقل" با انقلاب اسلامی گفتمان غالب شد، اما این گفتمان دقیقاً از دوران پس از جنگ، تبدیل به "زن به مثابهی ظرفیت جایگزین" شد؛ یعنی ما گفتیم نیروی کارمند و دانشجو میخواهیم. کارگر و ورزشکار حرفهای میخواهیم. اگر کارمند و کارگر کم داریم، زنان را آموزش میدهیم تا جایگزین شوند؛ یعنی الگوی مشارکتی و حکمرانی من کاملاً مردانه است و زن را به مثابهی ظرفیت جایگزین به میدان میآورم؛ در تمام اسناد توسعه هم میگوییم زنان نیمی از ظرفیت جامعه هستند. ادبیات اینگونه است که زن به مثابهی مرد، نیمی از ظرفیت جامعه است. در حالی که اینگونه نیست بلکه زنانگی نیمی از ظرفیت جامعه است و تو باید زنانگی او را مداخله میدادی و این ظرفیت مستقل را با کارآمدی و مزیتهای نسبتی خودش مداخله میدادی؛ از این جهت این الگوی مشارکت اجتماعیِ مردانه، اساساً نه با حجاب میسازد، نه با فرزندآوری میسازد، نه با تداوم و اولویت ازدواج میسازد؛ چرا که ضد اینها و مردانه است؛ یعنی ارزشهای جنسیتی در یک ساحت و در بستر تکجنسیتی امکانپذیر نیست. مثلاً حجاب برای ساخت هویتی و کنشی مرد طراحی نشده است. ما روایتی زنانه از موفقیت، روایتی زنانه از تأثیرگذاری اجتماعی، روایتی زنانه از امید و آینده و هنجار نداشتیم. این معانی را مردان خلق و زنان مصرف کردند و چون این زن و این دختر نمایندگی خود در این معانی خلقشده را نمیبیند، اعتراض میکند. این مسئله برای مدرنیته است؛ یعنی اساس سازهی مدرنیته مردانه است و زنانگی را به محاق میبرد.
ج) از بُعد ارزیابی اقتصادی: اما آنجا که گفتیم اتفاقات اخیر اقتصادی است، یعنی ما با چالش اقتصادی مواجهیم. مردم در سوپرمارکت عصبانی میشوند و مقصر را هم فروشنده نمیدانند، اما سر فرصت عصبانیت خود را در یک هنجار اجتماعی، با نافرمانیهای خود بروز میدهند؛ بنابراین فشار اقتصادی خشم انباشتهای را در این دو دههی اخیر ایجاد میکند.
اگر روند حکمرانی ما اصلاح نشود، باید منتظر وقایع بدتر باشیم
بنابراین این اتفاق اخیر به نظرم خروجیِ کاملاً طبیعیِ برخی فرآیندهاست؛ فرآیندهایی که آگاهانه اتخاذ کردیم و همین الان هم به عنوان رزومه آنها را ارائه میدهیم؛ از نظر کارشناسی یکسری چالشها و خطاها در حکمرانی وجود داشت، اما از لحاظ حکمرانی، یک رزومه است. چند گزارش دربارهی کارآمدیِ جمهوری اسلامی در حوزه زنان را بخوانید، ببینید چه مسائلی به عنوان رزومه آورده شده است؟ این اتفاق اخیر کاملاً یک خروجی طبیعی است که باید انتظار میداشتیم و اگر در ادامه، این روندها اصلاح نشود، باید منتظر وقایع بعدی بلکه شدیدتر از آن باشیم.
هرچند میگوییم این جنبش، زنانه و ضد زن است و قبول داریم که بروزاتش زنانه نیست بلکه مدیریتشده، امنیتی و یک پروژه است؛ اما یک بطنی هم دارد و در این بطن ماجرا، اتفاقاً زنانگی داخلش پررنگ است.
دنیوی:عوامل چالش؛ اشتباه ما، رقبای سیاسی ما و حکمرانی ما
دنیوی:گفتیم ابتدا باید روند حجاب را در جامعهی ایران ببینیم. حجاب جامعه ما نسبت به قبل از دستکاریها، نه خیلی بد و نه خیلی خوب شده است، اما این وسط آنچه که به تو حس بدی میدهد، آن حس خوب شدنِ غیر عادی است که در دههی 57 تا 67 تجربه کردیم. نزدیک به حداکثری جامعه با حجاب شدند آن هم با حجاب شرعی. معلوم نبود که در اخلاق فردی و فامیلی این قدر مقید شده باشند. ظاهرمان را تغییر دادیم، اما تغییر فرهنگ که با تصمیم آنی شکل نمیگیرد.
ایران از انقلاب سال 1357 از معادلهی جهانیسازی خارج شد
اما اینکه چه شد به اینجا رسیدیم، صحبت عزیزان تأکید بر اشتباهات حکمرانی بود، اما باید اضافه کنم ترکیبی از اشتباه ما، طراحی رقبای سیاسی ما و نوع حکمرانی، ما را به این وضعیت رساند. ما ترکیبی از رقیب تمدنی و سیاسیای هستیم که طراحی دیگری برای کشور ما داشت و از سال 1950 نه برای کشور ما بلکه تمام کشورهای جهان یک نحوهی زیستی را تجویز کرده است. ما در جهان پس از 1950 زندگی میکنیم که سازمانهای بینالمللی شکل گرفتند. در جهان قبل از 1950 واحدهای سیاسی متکثرند و روابطشان این شکلی نیست، اما در این جهانی که 70 و خوردهای سال در آن زندگی میکنیم، لیدر آن، نگاه دیگری به نحوهی زیستن و حکمرانی دارد. این لیدر سعی دارد جهان، یکدست و مناسب حال خودش باشد تا ایدهی خود با عنوان جهانیسازی را پیش گیرد و رؤیای آمریکایی و باغ طراحیشدهی اروپایی را تحقق بدهد. قدرت و زور و رسانهاش را هم دارند. فعلاً ادبیات خود را از دشمنی به رقابتی تقلیل میدهم. حالا یک کشوری مثل ایران از حلقه در سال 57 بیرون میزند و او این مسئله را بر نمیتابد.
ایران از پیشروان پیوستن به نظم جهانی بود!
جالب است که ما جزو پیشروان پیوستن به نظم جهانیِ پس از 1950 هستیم. ایران جزو اولین کشورهایی است که برنامهی توسعه دارد. جزو اولین کشورهاست که سازمان برنامه دارد. ما در اجلاس "برتون وودز" به دلار رأی دادیم تا پول جهانی شود. در حالی که خیلی از کشورها نماینده هم نداشتند. یک دفعه یک انقلاب عجیبی اتفاق میافتد و یک عنصر کاملاً همراه با سیاست جهانی را تبدیل به عنصری ناهمراه و متضاد میکند. سپس جنگ رخ میدهد. در دهه پیروزی انقلاب تا پایان جنگ، یکدستی را شاهدیم. آرمانها و رویههای ما همگون است و اثرات عجیبی را خلق میکنیم. ما شاهد جهاد سازندگی هستیم که به اذعان گزارش بانک جهانی در سال 1994 خدماتی ارائه میکند که هیچ دولتی در جهان این سرعت را نداشت. نهضت سوادآموزی به نظرم یک پدیدهی غیر قابل باور است. موفقیتهایی در فرآیند انقلاب خلق کردیم که هنوز هم نمیتوانیم توضیح دهیم چگونه به وجود آمد.
سیاستهای تحصیلی و اشتغال سبک زندگی گذشته ما را به هم زد
اما پس از جنگ، بین سیاست و اقتصاد گسست ایجاد میشود؛ یعنی ما موفق نمیشویم متناسب با امر سیاسیمان، امر اقتصادی خود را تنظیم کنیم. همچنان امر سیاسی بر استکبارستیزی، عدالتخواهی در مقیاس جهانی و نیز مسئله فلسطین و ... تأکید دارد و امر اقتصادی به دست جریانی میافتد که ترکیبی از اشتباهکنندگان ناآگاه هستند که با انگیزهای به سمت مدلهای اقتصادی موجود میروند و افرادی که انگیزهی دشمنی داشتند، طراحی و نفوذ کردند و دستهی سوم، نا توانان بودیم؛ یعنی معادل امر اقتصادیمان مدلی وجود نداشت که به میان بیاوریم و الان هم نمیخواهیم. به جای مدلهای اسلامی، به سمت انواع مدلهای سوسیالیستی و لیبرالیستی و ... رفتیم. امر سیاسی سفت ایستاد بر سر این موضع که جهان را باید دو شقه کنیم؛ ما نظم نوین جهانی را تغییر میدهیم که درست هم بود. در این میان آنچه قربانی شد، فرهنگ بود. بروز آن، تغییر سبک زندگی بود. سیاستهای تحصیلی و اشتغال ما سبک زندگی گذشته ما را به هم زد.
انقلاب ما بین دو امرِ نگاه سنتی و تجدد محبوس شد
انقلاب اسلامی راه سومی بود که اساساً در «نه این و نه آنی» شکل گرفت. نه شرقی و نه غربی. نه تجدد و نه تهجر. از دیگر سو دوگانههایی به خود دید مثل تعهد یا تخصص. بومی یا غیر بومی؛ مثلاً ما در جزئیترین مسائل مثل مربی فوتبال به دنبال این هستیم که بومی باشد یا غربی.
ما میخواستیم از وضعیت سنتی گذشتهی خود فاصله بگیریم چرا که ما را اقناع نمیکرد. از دیگر سو قصد نداشتیم به نظم نوین جهانی بپیوندیم. نه این را نمیخواهیم و نه آن؛ اما چون راه سومی هنوز خلق نکردیم، نتوانستیم نظم اجتماعی جدیدی پیشنهاد کنیم. زن در روایت سنتی ایرانی روایت خوبی ندارد. امام خمینی این را بر هم زد. بخش جدیای از مخالفت متدینین، به خاطر حضور زن در اجتماع بود. در روایت سنتی ما، زن در پستو و در روایت مدرن، زن در اجتماع است، اما روایت انقلابی میگفت زن نه مانند سابق در پستو و نه مانند جهانِ مدرن در اجتماع باشد، بلکه زن در اجتماع با محدودیتهایی که شرع مشخص کرده است، زیست میکند؛ اما هنوز در این مسئله هم با چالشهایی مواجهیم. زن مسلمان چگونه ما بین روش سنتی با روش مدرن را جمع کند؟ هنوز به دنبال پاسخ آن هستیم. ما همچنان در وضعیت سوم باقی ماندیم و درجا میزنیم. ما گریزی از اتخاذ خیلی از تصمیمات نداشتیم.
اگر وضعیت اول یعنی سنتی را میپذیرفتیم، باید به آن میپیوستیم. اگر وضعیت مدرن را هم میپذیرفتیم، باید خیلی از ارزشها را زیر پا میگذاشتیم. بنابراین نباید گذشتهی خود را تخریب و نابود کنیم و تمام کاستیها را به اتخاذ تصمیمات غلط نسبت دهیم. شاید ما هم در آن زمان بودیم، به ناچار دچار چنین تضادی میشدیم. ملت ایران تصمیم گرفت حرکتی را رقم بزند.
بنابراین ما با دوگانههایی مواجه شدیم که هنوز هم پرسش جامعهی ماست. لزوماً بد هم نیست. پرسش داشتن و سرگشتگی بر اثر یک پرسش، به معنای وضعیت بد نیست. چون پاسخهای راحت را نخواستیم انتخاب کنیم. پاسخ راحت همان است که کره جنوبی تجربه کرد. با 10 سال فاصله از ما فرهنگ توسعهی خود را سامان داد.
خدا را در معادلات حکمرانی خود نادیده گرفتیم
اما در این بین به نکتهای اشاره کنم؛ ما خدا را از وسط معادلات خود کنار زدیم. در حالی که دیده بودیم با معادلاتی غیر از معادلات مرسوم جهان اتفاقات خوبی رقم میخورد. ما شب خوابیده بودیم که در طبس آن اتفاق افتاد. ما خوابیده بودیم که کودتای نوژه شکست خورد. ما ندانستیم که چگونه 441 روز مقابل قدرت یک جهان گروگان نگه داشتیم و اقتدار او را لکهدار کردیم.
خود جنگ پر از این حوادث عجیبی است که خداوند رقم زد. آن طرفی که گفته بود سه روزه تهران هستم، بیراهه نگفته بود. دولت اشرفغنی را دیدیم چگونه سرنگون کردند. کسی نبود که مقاومت کند. اما در مسئله ایران، معادلهی دیگری رقم خورد. خداوند وسط طراحی و فناوری و علممان آمد. در آن دوران، مهاجرت معکوس داریم. یکسری به عشق کشور و اسلام به کشور بازگشتند و موقعیتهای شگفت خود در بهترین دانشگاههای جهان را رها کردند. این دانشمندان با یک استادکار بیسواد در میدان جنگ کارهای خارقالعاده رقم زدند. اما از یک جا، آن دشمن طراح، آن دوست ناآگاه و «ما»ی ناتوان به میدان آمدند؛ خدا هم از معادلات ما خارج شد.
انتهایپیام/