یادداشت| برای غزلبانوی شعر انقلاب
نام سیمیندخت وحیدى، غزل بانوی شعر انقلاب، با خاطرات و خطرات نسل انقلاب گره خورده است. بانوی شاعری که نام بلندش ما را به روزهای پر تپشِ ایثار و شهادت، و خون و خطر و حماسه میبرد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، رضا اسماعیلی، شاعر و پژوهشگر، در یادداشتی به مناسبت گرامیداشت سیمیندخت وحیدی و بزرگداشت روز زن، نگاهی انداخته است به شعرها و سبک شعری این بانوی شاعر. یادداشت اسماعیلی را میتوانید در ادامه بخوانید:
سفر به دامن دشتى خیالپرور کن
گل خیال مرا دانه دانه پرپر کن
به آبگیرِ سپهرى دگر، بشو رُخسار
نهال خرّم عشقى دگر تناور کن
به باغ هستى من جلوه بهارى نیست
خزان گلبن سبز مرا تو باور کن
بهشت خانه من خلوتى ز تنهایى است
نظر فراتر از این کلبه محقر کن
همیشه در سفر عاشقى چنان خورشید
بسوز و عالم اندیشه را منوّر کن
چو نور رد شو از این شیشههاى رنگارنگ
هوای پر زدنی بهتر از کبوتر کن
با بررسی تاریخ هزار ساله ادبیات پارسی، به سهولت میتوان دریافت که زنان در عرصه شعر و شاعری، همواره حضوری حاشیهای و منفعلانه داشتهاند. حضور کمرنگ زنان ادیب و هنرمند در تاریخ ادبیات ایران بیشتر ریشههای فرهنگی - اجتماعی دارد، تا دلایل فردی و جنسیتی، که شناختن و پرداختن به آنها فرصتی فراختر میطلبد و در این مقوله و مقال قابل تبیین و بررسی نیست؛ ولی به یقین میتوان گفت که در دو مقطع تاریخی «انقلاب مشروطه» و عصر«انقلاب اسلامی» زنان در عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی حضوری تأثیرگذار و قابل تأمل داشتهاند، که این حضور جدی و برجسته، منجر به تثبیت و تقویت جایگاه آنان در ادبیات معاصر ایران شده است.
انقلاب با شکوه اسلامی که باعث ایجاد تپش و تکانههای اساسی در حیات سیاسی - اجتماعی ایران شد، برای بانوان جامعه ایرانی نیز این فرصت را فراهم کرد که بینیاز از توسل به جاذبههای جنسیتی و فارغ از گزارهها و آموزههای فمینیستی، در هیئت و هویتی انسانی به حیات اجتماعی خود ادامه بدهند.
معمار کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (قدس سره الشریف)، به عنوان مجتهدی آگاه و روشناندیش، به بازتعریف نقش و جایگاه زن در جامعه از منظر دین و آیین پرداخت و راه را برای حضور تاریخ ساز زنان که نیمی از پیکره جامعه اسلامی هستند، فراهم کرد. بازخوانی فرازهایی از رهنمودهای راهگشای آن عبد صالح خدا که عالِمی عامل و اسلامشناسی بصیر بود، در خصوص نقش زن در جامعه موید این نکته است که بانوان در انقلاب اسلامی همچون حضرت فاطمه زهرا(س) و زینب کبری(س) میتوانند همدوش و همرکاب مردان نقشی سرنوشتساز داشته باشند: «شما رهبران نهضت هستید، بانوان رهبران نهضت ما هستند، ما دنبالهرو آنها هستیم، من شما را به رهبری قبول دارم و خدمتگزار شماییم... از دامن زن، مرد به معراج میرود.»
در عرصه شعر و ادبیات بعد از انقلاب نیز حضور بانوان شاعر و نویسنده، حضوری قابل تأمل و شوقبرانگیز است. با یک مرور اجمالی میتوانیم بانوان شاعر بسیاری را نام ببریم که در عصر انقلاب بالیده و امروز نام خود را به عنوان یک چهره ممتاز و شاخص در صحیفه ادبیات انقلاب اسلامی به ثبت رساندهاند. از جمله این بانوان شاعر میتوان از زندهیاد سپیده کاشانی و سیمیندخت وحیدی نام برد؛ دو بانوی شاعری که با خلق و آفرینش آثاری بدیع و قابل ستایش، در ذهن و زبان نسل انقلاب ماندگار شدهاند.
نام سیمیندخت وحیدى - غزل بانوی شعر انقلاب - با خاطرات و خطرات نسل انقلاب گره خورده است. بانوی شاعری که نام بلندش ما را به روزهای پر تپشِ ایثار و شهادت، و خون و خطر و حماسه میبرد. به هشت فصل عشق، جبهه و جنگ، خرمشهر، شلمچه، هویزه و ... .
آى مردم! به خدا داغ کبوتر دیدم
هر کجا گام زدم لاله پرپر دیدم
شرمسارم اگر از درد خبر آوردم
یا ز خاکستر یک مرد خبر آوردم
مرد سبزى که دلش باخبر از عالم بود
با گلِ خنده و با سوز نهان مَحرم بود
مرد سبزى که شبى سرخ ترین گل را داد
آسمانى شد و آبى شد و بر خاک افتاد
امروز نیز با زمزمه غزلهای زلال و با طراوت این بانوی بصیر و درد آشنا، حال و خیال خوشی به ما دست میدهد؛ چرا که ما در آیینه شعرهای روشن و از دل برآمده او، سیمای انسانی آرمانی و نجیب را به تماشا مینشینیم که آرزوی هنوز و همیشه مولانا و همه شاعران روز و روزگار ماست: «از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست.»
اکنون، این چهره ماندگار شعر و ادب، نجیب و فروتنانه در همسایگی ما زندگی میکند. بانویی فرهیخته، اندیشمند و انساندوست که زندگی خود را وقف خدمت به فرهنگ انقلاب کرده است. این بانوی اصیل که به حق نام پر افتخار«مادر شعر انقلاب» بر پیشانی روشنش نقش بسته است، اکنون در میان ماست، با ماست، ولی افسوس که ما از او غافلیم ! و درد بیمهری درد کمی نیست، چنان که خود در غزلی گفته است:
گرچه دارم غربتی سنگین، ولی یارم خداست
در پناه خویش دارد، ایزد یکتا مرا
او در کوچههای خاکی دنیا به آسمان اشاره میکند، و با لهجه عید و امید فریاد میزند: «حس میکنم زندگی را». او «در قاب گلها» به ما لبخند میزند، از «موجهای بیقرار» میگوید، از«یک آسمان شقایق»، از زیبایی «نگاه آیینهها» و ...، ما اما چشم بستهایم و بیتفاوت از کنار نام بزرگ او میگذریم؛ تا ناگهان یک روز آن اتفاق ناگزیر میافتد و ما ناباورانه انگشت دریغ بر لب میگزیم و برای همیشه در حسرت دیدار دوباره او میمانیم.
راستی بر ما چه رفته است که از دیدن قلهها باز ماندهایم ؟! گویا باد ما را با خود برده است که در آیینه زمان، از دیدن هویت فرهنگی خویش غافلیم. از دیدن قلههایی چون سیمیندخت وحیدی که با هدایتها و مجاهدتهای خود، ما را با رسالتها و اصالتهای فرهنگی خویش آشتی داده و این قافله و قبیله را از فرو افتادن در دامچاله «مسخ» و«از خود بیگانکی» رهانیده است.
بدون شک؛ «وحیدی» و وحیدیها تکستارههای پر فروغ منظومه فرهنگی ما هستند، ولی افسوس که ما در چنبره روزمرّگی از دیدن و فهمیدن این ستارههای دنبالهدار غافلیم! و اما اینک زمان آن رسیده است که در هیاهو بازار این جهان بی پیر، از خواب هزاران ساله غفلت برخیزیم، جان و جهان مان را به خلوت دعوت کنیم، مقابل آیینه بایستیم، و فرزانه و مؤمنانه در آیینه به دنبال انسانی بگردیم که در شتاب جنونآمیز روزها و هنوزها گم کردهایم! به دنبال «آیینگی» خودمان .
با سلامی دوباره به غزل بانوی شعر انقلاب، خاتمه این گفتار را نیز به غزلی لطیف و زیبا از وی اختصاص میدهم. غزلی که با عشقی زلال و بیزوال؛ به میهن و ملت شهیدپرور ایران تقدیم کرده است. امید آن که شما نیز کامِ جانتان از زمزمه این میهن سروده زیبا، شیرین شود - اینچنین باد.
ای عرصه جاوید هنر، ای وطن من!
دنیای معطر ز گل و نسترن من
ای مهد هنرپرورم، ای خطه زرخیز!
تقدیم صفای تو سر و جان و تن من
انوار الهی ست که از بام تو جاریست
در آینــــه دورنمای کهن من
دامان تو رویشگر و طبع تو بهاری است
ای باغ سراسر گل و سرو و چمن من!
تا در رگ اندیشه من خون تو جاری است
پیوسته تویی گرمی جان، در بدن من
عشق من و لبخند مرا جز تو که داند؟
ثبت است به دیوان تو ، شعر و سخن من
من موج خروشنده دریای توأم، نیست
جز عشق تو در باور دشمن شکن من
انتهای پیام/