روشنفکرانی که رضاخان به کام مرگ فرستاد
روشنفکران در به قدرت رسیدن رضاخان نقش مهمی داشتند و در دوره پهلوی اول نیز عهدهدار مناصب مهمی شدند، اما آنها به تدریج توسط رضاشاه کنار زده شدند و به کام مرگ فرو رفتند.
گروه تاریخ انقلاب خبرگزاری تسنیم- پس از کودتای اسفند 1299 که انگلیسیها آن را رقم زدند و بعد از آن رضاخان سردار سپه شد، روشنفکران و تجددخواهان نقش مهمی در به قدرت رسیدن و پادشاهی رضاخان داشتند.
روشنفکرها معتقد بودند که تنها راه ترقی ایران، غربگرایی در سایه یک دولت اقتدارگرا خواهد بود. بنابراین گروهی از روشنفکران عصر قاجار، رضاخان را که دارای شخصیتی مستبد و خودخواه بود، پادشاهی تجددخواه و منجی آرمانهای خود دیدند. از این رو تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا او را شاه ایران کنند.
اما مدت زمان زیادی طول نکشید که روشنفکران قربانی سیاست خودکامگی رضاخان شدند و تعدادی از آنها یکی پس از دیگری به کام مرگ فرو رفتند.
تجددخواهان حامی سلطنت چه کسانی بودند؟
روشنفکران که از دوره مشروطه در آرزوی دستیابی به تجدد بودند و راه تحقق آن را ایجاد یک دولت مرکزگرا میدانستند، پس از کودتای 1299، نگاهشان به سوی کودتاگرایان به خصوص رضاخان میرپنج معطوف شد. از این رو مدت کوتاهی پس از کودتا به پیشنهاد یکی از طرفداران و نزدیکان رضاخان، شورای مشورتی با عضویت روشنفکران و به منظور حمایت از رضاخان شکل گرفت که اعضای آن تقیزاده، مشیرالدوله، مستوفیالممالک، مخبرالسلطنه و میرزا یحیی دولتآبادی بودند.
«سیدحسن تقیزاده» از چهرههای برجسته روشنفکری در آن دوره بود که میگفت که ایران باید ظاهراً و باطناً و جسماً و روحاً فرنگیمآب شود و بس. تقیزاده و همفکرانش رضاخان را بهترین مجری برای نظریه «قبول بلاشرط تمدن اروپایی» یافتند و ظهور فردی مقتدر و نوسازگرا را راهحل فوری نجات ایران دانستند. آنها معتقد بودند که در نبود مشروطهی خوب، ادارهی استبداد خوب، ترقیطلب و تمدندوست که فرنگیها آن را «استبداد منور» میگفتند، تنها شیوه حکومتِ «مفید و موافق صلاح» برای جامعه ایرانی است.
سیدحسن تقیزاده از جمله روشنفکرانی بود که رضاخان را بهترین مجری برای نظریه «قبول بلاشرط تمدن اروپایی» میدانست. او میگفت ایران باید ظاهراً و باطناً و جسماً و روحاً فرنگیمآب شود و بس.
تقیزاده سپس در دوران پهلوی اول، عهدهدار مسئولیتهای مهمی همچون وزارت امور خارجه، وزارت راه و وزارت دارایی شد و نقش مهمی در جهتدهی فکری و برنامهریزی برای رضاشاه ایفا کرد. تقیزاده همواره از رضاشاه با احترام صحبت میکرد.
یکی دیگر از حامیان روشنفکر رضاخان، «محمدعلی فروغی» بود. او تفکرات باستانگرایی داشت و سپس به ایدئولوگ بزرگ پهلوی تبدیل شد که سیاستهای فرهنگی آن رژیم برمبنای دیدگاههای فروغی تدوین شد. او همچنین برای مدتی نخستوزیر دوره پهلوی اول بود. فروغی در نطق تاجگذاری رضاشاه، او را پادشاهی پاکزاد و ایرانینژاد خواند و او را با شاهان باستانی ایران همتراز دانست. او در نطقش گفت: «شاه پهلوی وارث بدون شک تاج کی و تخت جم و احیاکننده ملک دولت است.»
محمدعلی فروغی که هم در دوره رضاخان و هم در دوره محمدرضا پهلوی نخستوزیر بود، رضاخان را پادشاهی پاکزاد و ایرانینژاد میدانست
عبدالحسین تیمورتاش، حسین کاظمزاده ایرانشهر، علیاکبر سیاسی، محمود افشار، احمد کسروی، مرتضی (مشفق) کاظمی و علیاکبر داور نیز از دیگر روشنفکرانی بودند که رضاشاه را مورد حمایت خود قرار دادند. کاظمزاده نقش مهمی در شکلدهی فضای ذهنی ایرانیان داشت و دستیابی به تجدد را تنها با ظهور فردی اقتدارگرا انجامپذیر میدانست. افشار نیز مدافع نوسازی و ناسیونالیسم آمرانه بود.
کاظمی هم نوشت: «دیکتاتور عالِم، دیکتاتور ایدهآلدار با هر قدم خود چندین سال سیر تکامل را پیش میبرد.» کاظمی معتقد بود که دیکتاتور ایدهآلدار باید با زور و حبس و قتل و سرنیزه زمینه انقلاب بزرگ اجتماعی را فراهم کند و جراید، مجلس و قدرت علما و سنت را در هم شکند. همچنین داور از جمله افرادی بود که پیشنهاد فرماندهی کل قوایی سردار سپه را با دوستانش پیگیری کرد و زمینههای پذیرش آن را در میان نخبگان و جامعه فراهم ساخت.
حزب تجدد که موسسان آن داور، تیمورتاش و تدین بودند از حامیان انتقال سلطنت به پهلوی بود. آنها به این نتیجه رسیده بودند که اصلاحات را نه با توسل به تودهها بلکه باید از طریق اتحاد با نخبگان قدرت ترجیحاً با مرد قدرتمندی مانند رضاخان ممکن سازند.
رضاخان نیز استقبال بسیاری از روشنفکران کرد. او پیش از آنکه به پادشاهی برسد در سال 1300 در دیداری با اعضای انجمن ایران جوان که اعضای آن جوانان تحصیلکرده غرب بودند، گفت: «حرف از شما، ولی عمل از من خواهد بود... به شما اطمینان، بلکه بیش از اطمینان، به شما قول میدهم که همه این آرزوها را برآورم و مرام شما را که مرام خود من هم هست، از اول تا آخر اجرا کنم.» رضاخان با اتکا بر ایرانی بودن و برخورد سخت و خصمانهای که با دین داشت، بستر خوبی برای ترویج دیدگاههای روشنفکران به وجود آورد.
مرگ روشنفکران با تیغ دیکتاتوری رضاشاه
اما رضاخان پس از اینکه به قدرت رسید، سرکوب و خشونت در پیش گرفت. اختناق در دوره پهلوی اول، برخی از روشنفکران را منزوی کرد و امکان تعامل با حوزه عمومی از آنها گرفته شد. برخی از آن روشنفکرانی هم که به دربار و دولت راه یافته بودند همچون تیمورتاش از خطر دیکتاتوری رضاشاه در امان نماندند.
تیمورتاش اگرچه نقش مهمی در به قدرت رسیدن رضاشاه داشت، اما در سال 1312 هنگامی که نمایندهای از طرف دولت شوروی برای آزادی او به ایران آمده بود، توسط پزشک احمدی شکنجهگر معروف دوره پهلوی اول به قتل رسید.
عبدالحسین تیمورتاش از جمله روشنفکرانی بود که در به قدرت رسیدن رضاخان نقش داشت و پس از آن هم به یکی از مقتدرترین وزرای پهلوی تبدیل شد، اما به یکباره عزل شد و به زندان افتاد و به طرز مشکوکی از دنیا رفت
علیاکبر داور هم که وزیر عدلیه و سپس وزیر مالیه دولت پهلوی بود، یک هفته قبل از رفتن به سوئیس برای دفاع از لغو قرارداد دارسی برکنار و تحت تعقیب قرار گرفت. اما قبل از آنکه رضاشاه او را به زندان بیاندازد، خودکشی کرد و در بهمن 1315 درگذشت. داور در انتقال قدرت به رضاخان میرپنج نقش مهم و اثرگذاری داشت که از او به عنوان کارگردان نمایش انتقال سلطنت یاد میشود.
علیاکبر داور هم که در به قدرت رسیدن رضاشاه نقش داشت و از او به عنوان بنیانگذار دادگستری نوین در ایران یاد میشود، از سوی رضاخان عزل شد و خودکشی کرد.
البته نباید از نظر دور نگه داشت که پیوستن روشنفکران به بدنه کارگزاران رژیم پهلوی موجب شد تا اصلاحاتی در برخی امور مانند نوسازی دستگاه قضایی توسط علیاکبر داور انجام بگیرد. اما روشنفکران در دفاع از حق و آزادی که مدعی آن بودند، موفق عمل نکردند و نتوانستند آزادی و قانون را بر ایران حاکم سازند.
رضاخان برای به قدرت رسیدن و مشروعیت یافتن در کشور نیازمند یک قدرت نرم و پشتیبانی در بین نخبگان جامعه بود. از این رو با راهنمایی آنهایی که به قدرت رسیده بود، خود را به روشنفکران که در آرزوی تجدد و دستیابی به تمدن غرب بودند، نزدیک کرد.
آنها برای مدتی همکاریهای خوبی داشتند و توانستند با نهاد دین و روحانیت در جامعه ایران برخوردهای خشن و سختی داشته باشند که به طور نمونه میتوان به کشتار مردم دیندار در مسجد گوهرشاد اشاره کرد. روشنفکران طرح و ایده میدادند و رضاشاه اجرا میکرد، اما به تدریج و با محکمتر شدن جای پای رضاشاه در حکومت و قدرت، روشنفکران کنار زده شدند و برخی از آنها پاداشِ مرگ دریافت کردند.
انتهای پیام/