فرهنگ تمدن اسلامی نمیتواند محصور بماند/ امام، فقه را زیر چتر فلسفه و عرفان استمرار داد
انقلاب نمیتواند فقط حضور سیاسی داشته باشد اما حضور معرفتی نداشته باشد و ساختارها و سازمان های فکریاش خانه تیمی اندیشههای مدرن باشد. اگر اینطور شد از درون خورده میشود و از بین خواهد رفت.
گروه اندیشه خبرگزاری تسنیم– محمدجواد نجفی: همایش «جهان فکری اندیشمندان انقلاب اسلامی» توسط جشنواره علوم انسانی عمار برگزار شد. حمید پارسانیا، عضو هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی تهران و استاد حوزه راجع به ابعاد عرفانی و جایگاه این هویت در کنش و عمل و انقلابی امام خمینی (ره) صحبت کرد.
امام، استاد تراز اول فلسفه بود
در ابتدای این نشست حمید پارسانیا با بیان اینکه برای شناخت امام خمینی(ره) باید سیر کنش او را بررسی کرد، گفت: تدریس، مرجعیت و انقلاب اسلامی، سیرِ کنش و عمل امام خمینی (ره) است.
او گفت: امام، به لحاظ زمانی، پیش از آنکه بر مسند تراز اول تدریس فقه در حوزه قرار بگیرد، استاد متفرد و تراز اول فلسفه بود. وقتی علامه طباطبایی عهدهدار کرسی تدریس فلسفه در قم شد، امام سراغ تدریس فقه و اصول رفت.
حوزه، مدرسین فقه و اصول خوبی داشت اما این افراد در عرفان و فلسفه حضور جدی نداشتند یا مدرسین جدی فلسفه داشت که در فقه حضور و بروز جدی نداشتند؛ مثل خود علامه طباطبایی که توانمندی اصولی و فقهی داشتند اما خود را وقف فلسفه و تفسیر کرد.
پارسانیا در ادامه در دو بستر فردی و اجتماعی به تشریح شخصیت امام پرداخت. او با اشاره به شخصیت و جایگاه امام خمینی در جهان اسلام و تاریخ ایران گفت: امام یک نقطه عطف در تاریخ معاصر ایران و تاریخ تشیع و جهان اسلام است.
امام کسی است که انقلابی را رقم زد که در طول تاریخ کم نظیر است. او آرمان شیعه را تحقق بخشید. آرمان شیعی طبق فلسفه تاریخ، جامعه مهدوی و در عصر غیبت، حکومت ولایت فقیه و عهدهدار شدن نایب امام بر مسند حکومت است. [علما] در مشروطه این را نمیخواستند و خواست مشروطه عدالتخانه بود و این آرمان مطرح نبود.
امام، به امری که در جامعه و فرهنگ مستقر بود تکیه کرد
پارسانیا با اشاره به تمثیل «کنیز سیاه» از میرزای نائینی در کتاب «تنبیهالامه و تنزیه المله» تاکید کرد که جامعه مشروطه، ایدهآل میرزای نائینی نبود
وی گفت: از نظر علامه نائینی اگر نمیتوان ظالم سیهروییها را دگرگون کرد، باید دست او را تمیز کرد و اگر دست این ولیِّ غاصب را نمیتوان قطع کرد، باید او را وادار کرد مطابق متن عمل کند و اگر نمیتوان دست ظالم را قطع کرد باید محدودش کرد. بنابراین رفتن به سمت عدالتخانه برای این بود تا شاه و دولت ذیل قوانین اسلامی عمل کنند. میرزای نایینی تصریح دارد که این جامعهی ایدهآل ما در عصر غیبت نیست. اما امام، ایدهآل و آرمان عصر غیبت را مطرح کرد و به آن جامه عمل پوشاند و این یک واقعیت اجتماعی و تاریخی است.
پارسانیا با بیان اینکه امام به عنوان یک شخص هم جایگاه مهمی دارد افزود: او زمان آگاهی دارد، ارتباطات مناسب با مردم برقرار میکند، فرهنگ و اعتقاد و ایمان مردم را میشناسد، به امری که در جامعه و فرهنگ مستقر است تکیه میکند، اخلاص فراوانی در عمل دارد و از جوانی، للله و برای خدا عمل میکند. (ان تقوموا لله مثنی او فردی).
عضو هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران با بیان اینکه امام خمینی شخص ویژهای است اما نمیتوان انقلاب اسلامی را فقط دائر مدار یک شخص تحلیل کرد، اظهار داشت: فرهنگ و جامعه و مردم مکمل او هستند.
وی ادامه داد: انقلاب اسلامی از نظر وسعت و استقرار کم نظیر است. امام علی(ع) میفرماید اگر من یار داشتم قیام میکردم اما امام اینگونه نبود. او زعامت عملی امت اسلامی را عهدهدار شد و هیچ جای تاریخ تشیع چنین چیزی سابقه نداشت. شرایط اجتماعی و فرهنگ عمومی آمادگیای برای مردم ایجاد کرده بود که با وجود آن، امام توانست ایدهآل اسلام را به ثمر برساند. این آمادگی در مشروطه نبود و اگر هم بود شخصی مثل امام نبود که از آن استفاده کند. پس هم شرایط وجود داشت و هم یک شخص زمان آگاه که از شرایط استفاده کند.
امام ظرفیت مرجعیت و ولایت را در حوزه هنجاری اجتماعی فعال کرد
پارسانیا سپس به توصیف شرایط و بهرهمندی امام از این شرایط پرداخت و گفت: امام یک نقطه سیاسی ایجاد نکرد بلکه یک نقطه فرهنگی-تاریخی برای جهان بشری ایجاد کرد. هیچکس گمان نمیکرد حرکت انقلاب تا این اندازه توفنده و همه جانبه باشد. انقلاب اسلامی ابتکار عمل را از دست همه گرفت و یک حرف جدید علیه هر دو قطب موجود جهانی بود که بعد از شنیده شدن هم علیهاش یک جنگ جهانی راه انداختند. جنگ هشت ساله یک جنگ جهانی بود که ابتدا صدام که جزیی از بلوک شرق حساب میشد وارد شد اما در ادامه پشتیبانی بلوک غرب را هم داشت.
این حرکت فرهنگی و تمدنی ابعاد مختلفی دارد. بخشی از آن ابعاد تجویزی، انتقادی، عملی، رفتاری و هنجاری است که در یک بستهی مستقر در فرهنگ اسلام به اسم فقه و نهاد مرجعیت قرار گرفته است و امام از ظرفیت آن استفاده کرد.
مرجعیت یک واقعیت اجتماعی بود؛ به کتابها خلاصه نمیشد. اینطور نبود که مردم فقط در ذهنْ مرجعیت را بشناسند بلکه مرجعیت در متن زندگی مردم حضور داشت. یک ظرفیت پنهان به لحاظ نظری هم وجود داشت اما به لحاظ عینی تحقق پیدا نکرده بود و آن هم ولایت بود که امام از آن هم استفاده کرد و این ظرفیت را هم در حوزه هنجاری اجتماعی فعال کرد.
فقه، به تنهایی واقعیت اجتماعی ایران و واقعیت فرهنگی اسلام را بازنمایی نمیکند
این استاد حوزه و دانشگاه عرفان و فلسفه را پشتوانه نظری امام در فهم و تثبیت و اجرای آرمان شیعه معرفی کرد و افزود: عقبهی فقه، هزار ساله است. فقه، دانش ناظر به قرآن و احادیثی است که در سه سده اول جمع شد و در سده چهارم استنباط از آن آغاز میشود.
اما فقه هم به تنهایی نه واقعیت اجتماعی ایران و نه واقعیت فرهنگ و تاریخ اسلامی را بازنمایی نمیکند. از طرف دیگر واقعیت امام هم تنها یک واقعیت فقهی نبود. فقه در هر فرهنگی که بخواهد وجود داشته باشد باید از یک عقبهی نظری که آن دیگر فقه نیست باید بهرهمند باشد و از آن حمایت کند. عقبهای نظری که از توحید دفاع کند، نبوت و ولایت را تثبیت کند و وقتی ارتباطات بیتکلف ائمه با خداوند سخن به میان میآید بتواند آن را هم تبیین کند. هم اصل وجود خدا و هم سخن گفتن خدا با انسان و سخن گفتن انسان با خدا و تقرب را بتواند تبیین کند و شواهد آن را نشان دهد.
نبوت تشریعی قطع شده است اما اولیای الهی میتوانند بهره داشته باشند و کدام برهان محکم تر از عیان دیدن است؟ انسانهایی که در میان مردم زندگی میکنند و مردم میبینند که آنها (عرفا و اولیاء) با اخلاص خودشان میبینند و با ملکوت عالم ارتباط دارند. این حوزه سلوک و حوزه برهان است که میتواند به صورت استدلالی از این مسائل دفاع کند.
عقبه شخصیتی امام به گذشته هویتی ایران و اسلام برمیگردد
پارسانیا امام خمینی را شخصی با جوهری مناسب توصیف کرد که شاگرد و آموزگار ممتازی است و دغدغه فرهنگی تمدنی دارد. او اضافه کرد: امام در فرهنگی آمد که عقبه اسلامی داشت و در این فرهنگ شخصیت او تبلور یافت. هم اهل فلسفه و استدلال بود و هم سلوک داشت و هم در رفتار و عمل او مشهود بود. درس اخلاق عمومی برگزار میکرد تا در عین حالی که دارد خود را میسازد، هویت جمعی بسازد.
امام در خود میراث جهان اسلام را محقق کرد. در زمانی که نظام علمی حوزه یک افول را تجربه میکرد و حوزه علمیه داشت مرجعیت را از دست میداد، او خوب میخوانَد، خوب میآموزد و خوب میآموزاند. امام اگر آن جامعیت را نداشت نمیتوانست از پتانسیلهای فرهنگی مردم استفاده کند. عقبه امام، شخص نیست، یک فرهنگ است، واقعیتی در زیست مردم است، در باور و فرهنگ عمومی است. عاشورا، امام زمان(عج) و مرجعیت، در بستر فرهنگی موجود هست و متفکران حمایت میکنند پس پایدار میماند. گذشته شخصیت فلسفی امام به گذشته هویتی ایران و شیعه بر میگردد.
اگر حرکت فرهنگی تمدنی انقلاب در ایران محصور بماند، خواهد مُرد
پارسانیا به خطر فراموش کردن عقبههای خود و جایگزین کردن آن با چیزهای دیگر اشاره کرد و افزود: آینده حرکت تمدنی انقلاب و تداومش هم معطوف به امتداد همان جامعیت است. انقلاب اسلامی نیامد که قدرت بگیرد و عقلش را به دست عقل غربی بدهد. انقلاب باید هویت خود را تثبیت و تقویت کند، رقیب را بشناسد و از هویت خود دفاع کند و پیام خود را به جهان برساند. اگر این حرکت فرهنگی در ایران محصور بماند یعنی مُرده است.
اگر به جای مواضع هستیشناسانه خود یک رویکرد سکولار یا ماتریالیستی جایگزین کنید و حقیقت دین را به امور دنیاوی بکاهید، مانند کاری که علوم مدرن، روانکاوی فروید و جامعه شناسی دورکیم و مارکس میکنند و دین را یک ایدئولوژی بشری میدانند، [این فرهنگ از بین خواهد رفت].
زیست دنیوی، عقبه تئوریک خود را خواهد ساخت
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی تاکید کرد: اینکه اگر نظام آگاهی، حرث و نسل جامعه را به سمت این عقبه های نظری برده شود آنگاه نمیتوان از جامه انتظار داشت شیوهای از زیست را که بر اساس کلام خدا و باور الهی و سنتی که برای رسیدن به لقاء الهی است را باور بکند. یک سازگاری بین حوزه تجویزی و هنجاری و بلکه عمل و شیوه زندگی و رفتار مردم چون مردم [وجود دارد]. مردم ممکن است به رغم فرهنگ متفاوت، در زیست به طور دیگری رفتار بکنند. آنجا هم باید سازگاری باشد و بنابراین مردم شروع به توجیه کردن خود میکنند و این در تاریخ انسانی رخ داده است.
در مدینه فاسقهای که فارابی تعریف میکند، قرآن و مرجعیت وحی و پیامبر هست، آسمان و ملکوت درآن معتبر است اما زندگی یک عدهای دنیوی و اینجهانی است و با آن فضا هماهنگ نیستند. بنابراین این زندگی را پوششی میگیرند از آن مفاهیم دین، حقیقتاً همین عالم را میخواهند و شیوه زیستشان جاهله است و دنبال قدرت، لذت و ثروت هستند اما چه میتوانند بکنند در جامعهای هستند که دین مرجعیت پیدا کرده است؟
اینها همانهایی هستند که قبل از اسلام، قبیله، قبلهشان بود. اینها میخواهند همان عادات را ادامه بدهند بنابراین کمکم شروع میکنند ابتدا عقبه کلامی و فقهشان را [بر پایه همان تمنیات و خواستههای دنیوی] تعریف میکنند. انسجامِ بخشی، بخشی دیگر را طلب میکند و هر بخش که قویتر باشد بخش دیگر را اصلاح میکند تا اینکه کسی در جایی سنگر را خالی کند و خلاء جدی شود و فروپاشی رخ دهد و رقیب از آنجا حضور بهم برسانند و سامان اجتماعی را بهم بزنند.
اگر امام یک فقیه است و با فقه انقلاب کرد، عقبهی کلامی متناظر با خودش را دارد. اگر عقبه کلامی شما اشعری بود که فقه امامیه از آن درنمیآمد. اگر عقبه فلسفی شما یک عقبهی سکولار بود که دیگر حتی برای کلام اشعری و معتزلی هم جایی نمیتوانست داشته باشد. کلام کنار میرفت و دانشی به نام فلسفه دین به وجود میآمد که فقط راجع به دین و سایر چیزها، ملحدانه یا غیرملحدانه شروع به بحث میکرد.
اگر به جای فارابی و شیخ اشراق، کانت و نیچه نشست، دیگر اثری از فقه باقی نخواهد ماند
این استاد حوزه و دانشگاه افزود: بنابراین در کلام، شما عقبهای مفروض دارید که آن فلسفه است و این فلسفه را چیز دیگری است که زنده میکند و آن سلوک و شهود و یافت است. این در فرهنگ اسلامی حضور داشت و البته در سطوحی گرفتار آسیب هم بود و این آسیبها به صورت جریانهای کلامی و فقهی مختلف که توجیهگر اسلام خلافت بودند در جای جای سرزمین اسلامی بود اما تشیع آرمان خود را در فراسوی تاریخ مینگریست و مقاومت خود را در گذشته تاریخ با تمام وجود حس میکرد. یعنی هم عاشورا داشت و هم مهدویت و هم کلام و فلسفه و شهود و عرفان.
همین امروز اگر جمهوری اسلامی ایران، مجاری آموزشی و تعلیم خود را مجرای فلسفه مدرن قرار دهد و فیلسوف این جامعه دیگر فارابی و شیخالرئیس و شیخ اشراق و خواجه نصیر نباشند و مرجعیت نداشته باشند و طرد شوند و به جایشان کانت و نیچه و سارتر و راسل و رویکردهای هرمنوتیکی غلبه کنند دیگر از فقه اثری باقی خواهند ماند؟ و کسی که فقه میخواند در این لباس باقی میماند و در این تبلیغ و ترویج خودش را متعهد میداند؟ نخیر عوض خواهد شد. اگر امام آمد و ایستاد در فرهنگی میزیست که مجموعه هماهنگ وجود داشت و تداوم پیدا کرده بود و شخصیت امام در آن متضلع شده بود.
اگر انقلاب، قدرت سیاسی را مجرای اندیشههای رقیب قرار دهد حکم قتل خودش را امضا کرده
پارسانیا گفت: درآینده هم در صورتی این حرکت ادامه پیدا میکند که این جامعیت باشد. انقلاب نیامد که فقط قدرت سیاسی را پس بزند و نظام دانایی و معرفت خود را تقویت نکند و این قدرت سیاسی را مجرای بسط اندیشههای رقیب قرار دهد. اگر این کار را بکند با دستان خودش حکم قتل خودش را امضا کرده است.
باید هویت خودش را استحکام ببخشد و دنبال کند و با این هویت ندای جهانی خود را داشته باشد. فرهنگ رقیب و مفاهیم پایه جهان های دیگری که در عرض جهان اسلام شکل گرفتند و قدرت گرفتند را و در سایه این شناخت از هویت خود دفاع کند و پیام خود را به جهان برساند. اگر انقلاب یک حرکت فرهنگی و تاریخی و تمدنی است و این متعلق به جهان اسلام است، درست است که جغرافیای اصلی او ایران است اما محصور ماندن این حرکت فرهنگی در ایران یعنی مُردنش!
نمیشود سازمانهای فکری انقلاب، خانه تیمی اندیشههای مدرن باشد
این استاد حوزه ادامه داد: بنابراین انقلاب نمیتواند فقط حضور سیاسی داشته باشد اما حضور معرفتی نداشته باشد و در این معرض، ساختارها و سازمان های فکریاش خانه تیمی اندیشههای مدرن باشد! اگر اینطور شد از درون خورده میشود و از بین خواهد رفت. امام هم از اول انقلاب دائماً نسبت به نهاد های علمی و حرکت خلاق نهادهای علمی هشدار میداد و در تنها چیزی که وصیت نامه اش دو دفعه از آن یاد میشود هم اشاره به نهاد علم و ربط حوزه و دانشگاه است.
پارسانیا در ادامه با بیان اینکه حذف آسیب فقط نیازمند کار معرفتی نیست گفت: حضور در این جبهه، دقت عملی، جهاد معرفتی، رابطه عاطفی، زبان منطقی و تلاش علمی میخواهد.
چفیه بستن و داد کشیدن اخرین سنگر است. با قلم داشتن، سخن گفتن، خواندن، شب زنده نگه داشتن و در چارچوب علوم موجود نماندن و نگندیدن و آموختن و آموزش دادن ممکن است این فرهنگ استمرار پیدا بکند و امام هم به این توجه داشت.
در برابر معرفت و دانشی که با یک اتوریته و هژمونی جهانی و عقبه وسیع و قدرتمند قرار گرفتن تلاش و برنامه ریزی و افرادی را میخواهد که با بیان و زبان از این فرهنگ دفاع کند و سیستم آموزش را طوری هدایت که دائماً مجرای تغییر و تحول زندگی در جهت زیست مدرن نباشد.
امام به این توجه دارد و شاهد این موضوع نامه امام به گورباچف است. انقلاب در نزاع بین شرق و غرب بین این دو قطب آمد و شد نمیکند و میخواهد به هویت خود بازگردد و از همین جا فروپاشی و صدای شکستن استخوانهای یکی از قطبها را حس میکند و انذار میدهد که مبادا این جهان دو قطبی سیاسی به سوی یک فرهنگ جهانی واحد مدرن و نظم نوین جهانی ذیل آن رقیب سیاسی سامان پیدا کند.
امام، مدرس فلسفه غرب نبود اما روی نقاط عطف فلسفه غربی دست گذاشت
پارسانیا نقاطی که امام در این نامه روی آن دست میگذارد را نقاط جدایی بُعد نظری و فلسفی جهان مدرن با جهان اسلام است دانست و گفت: این از شگفتی های تاریخ فلسفه است. در اینکه امام یک فیلسوف و عارف نظری و عملی ممتاز در جهان اسلام بود شکی نیست اما او یک مدرس فلسفه غرب نبود. اما کسی که فلسفه را چشیده باشد به راحتی میتواند نقاط عطف را متوجه شود. مرحوم حمید عنایت میگفت کتاب هگل استیس را من ترجمه کردم اما مطهری از من بهتر آن را فهمیده است. واقعاً هم همینطور است چون شهید مطهری که شاگرد امام بود، فیلسوف بود و درک فلسفی داشت.
امام به نقاط عطف تاریخ فلسفه غرب توجه میکند. او در برابر ناسیونالیسم و عقلگرایی دکارتی که روشنگری را به شناخت مفهومی تقلیل میدهد و حوزه شهود و وحی را حذف میکند به شیخ اشراق ارجاع میدهد و جلوی نقطه عطفی که عقل را سوبژکتیو میکند و حسگرایی را مرجعیت میبخشد، میگیرد.
امام در برابر مرجعیت حسگرایی هم ابنسینا را معرفی میکند و تاکید دارد که شناخت تجربی بدون اعتماد به مفاهیم عقلی، که آن مفاهیم عقلی ریشه در شهود حقایق متعالی دارند، ممکن نیست. اتفاقاً حسگرایی و پوزیتیویسم هم به خاطر این که عقبه خود را قبلاً در دستگاه کانت از دست داده یک سده بیشتر نمیتواند دوام بیاورد و رویکردهای پست مدرنیسم پیدا میشود. یعنی همان چیزی که امام هم متوجه آن شده بود به تامل در آن دعوت کرده بود. و این توجه نشان میدهد که امام نه تنها میراث گذشته تاریخ را در خود هضم کرده بلکه آینده تاریخ در پیشاروی این میراث را هم خطاب قرار داده است.
انتهای پیام/