باید بدانیم کجای تاریخ ایستادهایم / عدم فهم فلسفهتاریخی از انقلاب عامل ریزش افراد است
«در جهان مدرن، هراس مقدس و خوف اِجلال که راه انسان را به سوی حقیقت میگشاید، از میان رفته و جای آن را شادیها و سرگرمیهای پوچ گرفته، تا آنجایی که زندگی آن چیزی شده که انسان همواره با آن سرگرمیها میخواهد از خود فرار کند.»
گروه اندیشه خبرگزاری تسنیم– محمدجواد نجفی: نشست «انقلاب اسلامی؛ طلوعی تاریخی در 22 بهمن 1357» به مناسبت چهل و چهارمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی با سخنرانی استاد اصغر طاهرزاده در مسجد الانبیای اصفهان برگزار شد. اصغر طاهرزاده، استاد اندیشه و حکمت اسلامی، در این نشست از تاریخی جدید که ذیل انقلاب اسلامی گشوده شد و باید همواره مورد توجه و تذکر باشد، صحبت کرد. او همچنین انقلاب اسلامی را نقطه تعریف دوباره دین در جهان مدرن و امید دوباره یافتن ساحت قدسی انسان معرفی کرد.
حضورِ تاریخی مردمِ مُتفکر
در ابتدای این نشست، طاهرزاده با اشاره به حدیث «رَحِمَ الله امْرَاً عَرِفَ مِنْ اَیْنَ و فی اَیْنَ وَ اِلی اَیْنَ» (رحمت خدا بر کسی که بداند از کجاست، در کجاست و به سوی کجاست) از حضرت امیرالمؤمنین(ع) گفت: انقلاب اسلامی اتفاقی آیندهساز است. اتفاقی که تاریخ پیش از خود و جهان مدرن را متزلزل کرد و یکی از منزلگاههای بشر در مسیر حرکتش به سمت غایت است. پس تذکر و تفکر بر روی این پدیده متحولکننده تاریخ، لازم و واجب است.
او ادامه داد: باید بررسی کرد جایگاه انقلاب اسلامی از بدو خلقت تا غایت بشر کجاست؟ موقعیت این رخداد را باید فهمید. آیا تنها یک موقعیت سیاسی بود؟ قیام در برابر رژیم شاه و پیروزی بعد از آن بود؟ تنها یک حرکت سیاسی بود یا در سیر بشر به سوی سرمنزل حضور انسان کامل تعیین کننده است؟
این استاد حکمت اسلامی با مقایسه بین جمعیت حاضر در انقلابهای بزرگ تاریخ با انقلاب اسلامی، حضور همه مردم از طیفها و جریانهای گوناگون در انقلاب اسلامی را یکی از ویژگیهای منحصر به فرد این اتفاق تاریخی معرفی کرد و گفت: انقلاب فرانسه مشهور به انقلاب بورژواها است و طبق اسناد تاریخی حدود سه درصد مردم فرانسه در آن شرکت داشتند.
انقلاب روسیه مشهور به انقلاب بلشویکها و جریان کارگری است و حدود هفت درصد مردم روسیه در آن شرکت کردند. اما انقلاب اسلامی را همه مردم که شامل جریان کارگری و بازار و ... بود با هم رقم زدند و حتی روستاییها هم در آن شرکت داشتند.
فوکو معتقد بود مردم رهبرشان را میفهمند
طاهرزاده با اشاره به دو سفر میشل فوکو، متفکر فرانسوی، در روزهای انقلاب به ایران گفت: فوکو معتقد است مردم متوجه میشوند رهبرشان چه میگوید. او ادامه داد: انقلاب اسلامی در جایگاه و تاریخی شکل گرفت که همه مردم در آن تاریخ حاضر بودند و همه نسبت به آیندهای بزرگ که حضرت امام مدّ نظرها آوردند، میاندیشیدند. در آن حالت خود را یافتیم و در جایی قرار گرفتیم که باید قرار میگرفتیم، با نظر به آیندهای پیش رو.
عدم فهم فلسفهتاریخی از انقلاب عامل ریزش افراد است
اصغر طاهرزاده فهم غیر فلسفه تاریخی از اسلام و انقلاب اسلامی را عامل ریزش افراد از ابتدای این مسیر تا امروز دانست و افزود: اگر ما متوجه جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی نباشیم، ما هم به قول معروف زیر تحریمها و مشکلات میبُریم.
استاد حکمت و فلسفه اسلامی در مسیر تعیین جایگاه انقلاب اسلامی در فلسفه تاریخ، بخش عمده ریزشهای افراد از مسیر انقلاب اسلامی را ناظر به عدم چنین درکی میداند. طاهرزاده در ادامه این پرسش را مطرح کرد که انقلاب اسلامی یک حرکت سیاسی صرف است یا در فلسفه تاریخ جایگاهی دارد؟ او در پاسخ گفت: آنهایی که جایگاه تاریخی انقلاب را درک کردهاند همچنان متوجه آیندهی پیش رو هستند و به تعبیر رهبر معظم انقلاب به قلّهها نظر دارند. رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر با دانشجویان در ماه رمضان گفته بودند:« کانون امید باشید و به قلهها نظر کنید.»
اصغر طاهرزاده به وقایع اخیر و نشست افراد معروف به سران برانداز در دانشگاه جرج تاون واشنیگتن هم اشاره کرد و گفت در برابر این اوضاع و این افراد، تمایز قلهها کاملاً مشخص میشود.
طاهرزاده که تقریباً در تمام صحبتهایش نقاط مهم تاریخی را پررنگ میکند و مخاطب را به تفکر بیشتر حول این نقاط دعوت میکند در این جلسه هم به سراغ برخی روایتهای تاریخی از خاطرات شخصیاش در سالهای انقلاب اسلامی رفت. او داستان دوران جوانی خود که راضی به زندگیروزمره نبود و سعی در یافتن «چیزی دیگر» بود را اینطور تعریف کرد: ما مهندس بودیم و وضع زندگی خوبی داشتیم. حقوق ماهیانه من 36 هزار تومان بود و با دو ماه حقوق میتوانستم یک ماشین رنو بخرم. بعد از انقلاب، شهید بهشتی گفتند بروید آموزش و پرورش. در آنجا حقوق ما شد دوهزار و ششصد تومان! دنبال چه بودیم که این تصمیم را گرفتیم؟ راستی را!
آن شرایط چه شرایطی بود که توانستیم به جایگاه انسان فکر کنیم؟ زیرا ما خودمان برای خودمان مسئله شده بودیم و ازخودبیگانگی تا مغز استخوانهایمان فرو رفته بود. بنده به عنوان یکی از جوانان آن دوران میخواهم عرض کنم؛ هرکس از ما با خویشتن و ذات خود بیگانه شده بود و به نیاز ژرفی میاندیشیدیم که همان عینیت بخشیدن به حقیقت انسانی خود بود، حقیقتی فراتر از سطح آگاهیهای روزمرّه.
اصغرطاهرزاده این بیگانه شدن با خود و مشغول امور روزمره بودن که خواست حکومت پهلوی بود را در خاطرهای دیگر از دوران دانشجوییاش اینگونه تعریف کرد: ما برای مسائل درسی به رئیس و سازنده دانشگاه اصفهان که معتمدی نامی بود اعتراض کردیم. او جواب داد این همه درخت در دانشگاه کاشتهشده تا شما دست یک دختری را بگیرید و از این فضای سبز لذت ببرید. تلاششان این بود که عیاشی را جایگزین دغدغههای دیگر کنند.
جذب شریعتی شدیم چون خود را در جهان جدید تعریف میکرد و در عین حال مذهبی بود
اصغرطاهرزاده توأمان بودن مذهبی و جهانی بودن امام و انقلاب اسلامی را یکی دیگر از ویژگیهای این پدیده تاریخی معرفی کرد و گفت: گویی بازتعریف دین در جهان جدید راه رستگاری و پاسخ به سوال اصلی جوانان آن روزهاست. رابطه با حضرت امام معنای «بودن» برای جوانان را ایجاد کرد. نسل قبل از ما آدمهای متدین و مسجد برویی بودند که میخواستند مذهبی باشند و کاری به جهان نداشتند. ما جذب شریعتی شدیم چون او خود را در جهان جدید تعریف میکرد و در عین حال مذهبی بود.
امام هم همین بود. از خود میپرسیدیم «ما کیستیم؟» و برای چه زنده هستیم؟ آیا جز این است که وقتی انسان زندگی را گم کند، این سؤال برایش پیش میآید؟ هر کدام از ما چون رباتی بودیم که بدون هر معنایی باید در برنامهای از پیش تعیینشده قرار میگرفتیم، بدون هیچ آیندهای که معلوم کند ما حقیقتاً موجودات زندهای هستیم که میتوانیم با ابتکارات خود به آیندهمان معنا بدهیم و حضرت روح الله، معنای «بودن» و «نبودن» را به ما چشاند. آری! با هستِ او بود که ما معنای هستی خود را فهمیدیم.
طاهرزاده خبر از نسلی در انقلاب میدهد که ناگهان حضور یافت چون قبل از آن برای خود و زندگیاش معنایی نداشت: انقلاب یک حرکت سیاسی جزئی نبود. سال 55 رژیم متوجه یک سد عظیم مردمی شد.
نسلی مسئلهی «بودن» خود را با امام حل کردند و قبل از آن در «نبودن» بودند و هیچ حضوری نداشتند. نمیدانستند کیستند. انسان یا باید در معنا خود را بیابد یا باید با روزمرگیها و پوچیها کنار بیاید. باید خود را ذیل انقلابی معنا کنید که انسان را معنا میکند.
باید بدانید کجای تاریخ ایستادهاید
وی باتوجه به نوع و اصل تفکر همچنین موقعیت تفکر انقلاب اسلامی و پتانسیل آن، جهانی شدنش را لازم دانست و بیان کرد: علاوه بر تعریف خود در جهان جدید، باید نگاه جهانی داشت. از طرفی طوفان در فنجان چایی معنا ندارد و از طرف دیگر جهان مدرن تحمل یک انقلاب واقعی و در تضاد با بنیانهای خود را ندارد و در دشمنی و برای نابودی با این پدیده اقدام میکند.
آیا انقلاب اسلامی به عنوان جبهه مقابل سیاهترین و ظلمانیترین جبهه استکبار و با نظر به انسانی که در دل این تاریخ در حال تولد است، انسانی مانند حاج قاسم سلیمانی، همان آخرین حلقه از زنجیر تحول تاریخی نیست که باید در آن حاضر شد؟ و چنانچه انقلاب را پاس نداریم، بیمعنایی و پوچی، آهستهآهسته و پیوسته به سراغمان میآید، هرچند در ایران زندگی کنیم. به طور قطع جبهه مقابل انقلاب اسلامی نشان داد گرفتار غیر انسانیترین افکار و اعمال شده و معلوم شد انسانِ گرفتار جهان استکباری به وضعیتی گسسته و پارهپارهشده تنزل یافته و همچنان در همین مسیر در حال سقوط است.
گابریل مارسل دانشمند ایتالیایی مقیم فرانسه اعتراف کردهاست: ما گرفتار یک وضعیت پاره پاره شده و در حال سقوط هستیم.
طاهرزاده معتقد است در جهان فقط و فقط دو حرکت در ذیل دو تاریخ وجود دارد. یکی حرکت در مسیر جهان مدرن که خود اندیشمندانش به بحرانزا بودن این مسیر اعتراف میکنند و یکی تاریخ انقلاب اسلامی که اصلیترین ویژگیاش ایجاد انسان قدسی در زمین است: «انسان در حال ویران کردن خود است. راه نجاتش رابطه قدسی است.
رابطه قدسی صرفاً نماز خواندن و دعا خواندن برای بهشت و ثواب نیست. خدا به سمت شما آمده. باید «نسبت خود با خدا» را مشخص کنید. دعاهای ماه رجب این نسبت را مشخص میکند. خدا اراده کرده است جهان استکباری را نابود کند. شما کجای تاریخ ایستادید؟ باید خود را ذیل اراده خدا تعریف کنید.
انقلاب اسلامی سازنده جهانی بین دو جهان
طاهرزاده به جمله معروف «خدا مُرد» از نیچه اشاره کرد و توضیح داد: نیچه میگوید شما بازاریها خدا را کشتید و کشیشها در کلیسا خاکش کردند. بله خدا قبل از انقلاب اسلامی مرده بود. خدایی که باید صحنهی انسان و مناسباتش را معنا کند مرده بود. انسان خودبنیان مدرن، خدا را از جهان خارج کرده بود و انقلاب اسلامی خدا را به عرصه زندگی برگرداند.
او با اشاره به تاریخ غرب، چالش عظیمی که انقلاب اسلامی با بودن در جهان جدید با آن درگیر است را اینطور بیان کرد: ما هنوز غربزده هستیم. غرب تا بیاید غرب شود حداقل دویست سال طول کشید. برای کنده شدن از آنچه بودیم و ارائهی آنچه در پس فردا نیاز داریم، وقت زیادی نداشتهایم. بله گذشته و دیروز ما مدرنیته است، فردا روز زورآزمایی و چالشِ ما با مدرنیته است و پس فردا از آن ماست.
برای عبور از تنگنای دیروز و حضور در آینده فقط چهل و چند سال وقت در اختیار داشتیم. ما هنوز به سامانی که در آن «انسانها معنای خود را در جهان قدسی بیابند» نرسیدهایم. همانطور که اقبال گفت «قلب ها ایمانی است اما عقل ها غرب زده است.»
طاهرزاده ادامه داد: بله ما عمیقاً غربزدهایم. درحالی که جهان غرب با آرزوهای دنیایی به پوچگرایی رسیده و ما میخواهیم با انقلاب اسلامی جهانی، «جهان بین دو جهان» بسازیم. نمیخواهیم به گذشته برگردیم. ما دنبال جهانی هستیم که در آن زندگی سامان دارد اما به حقیقت وصل است. نمیخواهیم به سنت گذشته برگردیم بلکه در عین حضور در تاریخ مدرن، انسان متصل به آسمان را معنا میبخشیم.
جستجوی آرمانهای انقلاب اسلامی را مانند هر رخداد تاریخی، بیشتر باید در عرصههایی دنبال کرد که عرصهی جریانهای مشهور و ظاهری وقایع نیست، بلکه بحث در برگشت بشریت است به جهانی که خداوند در آن به حاشیه نرفته است تا بشریت گرفتار بیمعنایی شود و اینجا است که باید در بستر خودآگاهی نسبت به موقعیت تاریخی خود، به آیندهای بیندیشیم که با عبور از بحرانهای زندگیِ غربزدهمان، به سامان خود برگردیم و در نتیجه زندگیِ دنیایی ما با رابطه متقابلی که با حقیقت پیدا میکند، گرفتار انواع آرزوهای وَهمی و رمانتیک و فانتزی که چیزی جز احساس ناکامی و پوچی را به همراه دارد، نباشد.
انسان از آن هنگام که «خود» را در جهان جدید، مطلق در نظر گرفت و از آن هنگام که «خود» را از هرگونه ارتباط با مراتب عالیترِ خود در تاریخی قدسی، رها ساخت، جز با ویرانکردن خود روبهرو نشد و هر آن کس این خطر را درک کند معنای انقلاب اسلامی و حضور در تاریخی که ذیل اراده خداوند قرار میگیرد را میفهمد. تاریخی که اراده او همراه با اراده الهی میشود تا بدون نفیِ حضور خود، خود را به وسعت حضور اراده الهی در عالم احساس کند و این است معنای حضور نهایی، یعنی حضور انسانِ آخرالزمانی که با انقلاب اسلامی در حال طلوع است و شواهد طلوع چنین انسانهایی به چشم میخورد.
استاد حکمت و اندیشه اسلامی با تاکید بر اینکه انسان همواره عهد ازلی خود با خدا را فراموش میکند گفت: پیامبران این عهد را تذکر میدهند همانگونه که در آیات 60 و 61 سوره یس مشاهده میشود: « أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ وَأَنِ اعْبُدُونِی هَذا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ». ای بنی آدم، مگر با من عهد نکردید که شیطان را نپرستید او دشمن آشکار شماست و من را بپرستید که این راهی است که شما را به مقصد میرساند؟
اصغر طاهر زاده با توجه به این آیات، انقلاب اسلامی را تذکر دوباره خدا به انسان معرفی کرد و افزود: با توجه به این امر، انسانها در هر تاریخی مطابق با تاریخ میتوانند عهد ازلی خود را که همان حضور در اکنون بیکرانه آنها است، تجدید کنند و نیوشای وجود خود باشند و وجودی که از طرفی عین عهد با حضرت محبوب است و از طرف دیگر عین ربط با او است. تجدید عهد ازلی امروزین ما حضور در تاریخ انقلاب اسلامی است که در 22 بهمن 1357 طلوع کرد و ما را متوجه آیندهای کرد که این تاریخ و این طلوع در پیش دارد.»
تا دیروز جبهه و جنگ بود و امروز نیاز به اندیشه و تفکر است
طاهرزاده سطح دغدغهی جوانان امروزی را بالاتر از دوران جوانی خود دانست و گفت: حدود 34 هزار پرسش روی سایت من هست. بعضاً سوالهایی پرسیده میشود که من زمینگیر میشوم. جوان نوزده-بیست ساله سوالهایی میپرسد که باعث تعجب میشود. این جوانان را کوتوله نگیرید! اینها میخواهند بلند قامت باشند. این جوانان معنای خود را چشیدهاند. اینها امام و شهدا را دیدند و اصرار دارند از خود فراتر روند. اینها به دین داری سادهی دیروز راضی نیستند. باید صدرا بخوانند، باید تفسیر سوره حمد امام و شرح دعای سحر را ببینند. تا دیروز جبهه و جنگ بود و امروز نیاز به اندیشه و تفکر است. تفکری که در آن انسان معنای متعالی دارد.
طاهرزاده در پایان گفت: در جهان مدرن هراس مقدس و خوف اِجلال که راه انسان را به سوی حقیقت میگشاید، از میان رفته و جای آن را شادیها و سرگرمیهای پوچ گرفته، تا آنجایی که زندگی آن چیزی شده که انسان همواره با آن سرگرمیها میخواهد از خود فرار کند و درمان این مصیبت چیزی نیست جز حضور در تاریخی که با انقلاب اسلامی بهوجود آمده و انسان با حضور در این تاریخ میتواند معنای خود را درک کند و در خود روح بزرگی را احساس نماید که با آن روح و روحیه بنا دارد خود را در این زمانه در احیای افقی معنوی حاضر کند.
اینجا است که نوعی نیاز به تعالی و درک عمیقتر از خود در انسان سر بر میآورد. همان راهی که با حضور در انقلاب اسلامی برای حاج قاسم و حاج قاسمها پیش آمد. زیرا آنها فهمیدند شرایطی پیش آمده که میتوانند از «خود» فرا روند. شرایطی که برای بشر غربی و غربزدگان فراهم نیست و به همین جهت احساس پوچی و روزمرّگی میکنند.
انتهای پیام/