اسلام با علاقه در میان ایرانیها جا گرفت یا با زور شمشیر؟/ قلبی که فراموشخانه خودپسندی شد
کتاب «سلمان ما» به لحاظ تاریخی نیز به این پرسش پاسخ میدهد که آیا ایرانیها خود به سراغ اسلام رفتند یا به زور شمشیر مطیع این آیین جدید شدند؟
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، رشد ادبیات دینی در سالهای پس از انقلاب در قالبهای گوناگون امری غیر قابل انکار است؛ اما این رشد همواره و در همه برههها به معنای رشد در کیفیت آثار نیست. چه بسیار آثار متعددی که در سالهای گذشته در این حوزه منتشر شدهاند، اما یا حرفی برای گفتن ندارند و یا حرفشان برای مخاطبی که علاقهمند به ادبیات دینی است، تکراری با فضایی مرسوم و متداول است. در این میان، انتشار آثاری چون «سلمان ما» فرصتی است مغتنم تا بتوان همراه با کتاب، برگ جدیدی از تاریخ را در قالب رمان جستوجو کرد.
کتاب «سلمان ما» که به قلم رضا کاشانی اسدی نوشته و برای اولینبار در سال گذشته از سوی انتشارات سوره مهر به چاپ رسید، داستان یکی از صحابه رسول خدا(ص) را روایت میکند که به فرمایش ایشان، جزو اهل بیت(ع) بوده است. تاریخ صدر اسلام و وقایعی که در آن دوره رخ داده است، همواره مورد توجه نویسندگان و پژوهشگران متعددی قرار گرفته است، اما کمتر اثر ادبی است که به زندگی سلمان فارسی یا همان «روزبه ایرانی» بپردازد.
کاشانی اسدی در گفتوگویی درباره تفاوت اثر خود با دیگر آثار مشابه گفته است: نویسندگان برای رفتن به سراغ یک موضوع یا شخصیت تاریخی معمولا سبک و روشهای خاص خود را دارند. بعضیها از عناصری که در ادبیات همواره جذابیت دارد، مثل عشق، در آثارشان استفاده میکنند، بعضی دیگر از تکنیکهای روایی استفاده میکنند و برخی هم ترکیبی از اینها به اضافه خلاقیتهای خود را بهکار میبندند. من سعی کردم در وهله اول بهخود شخصیت سلمان بپردازم که بسیاری از عناصر جذابیت و کشش لازم برای روایت را در خود دارد.
او درباره اهمیت پرداختن به شخصیت «سلمان فارسی» افزود: من تلاش کردم برای نسل جوان از سلمان فارسی بگویم و امیدوارم افراد دیگر تلاش کنند که در هر قالبی که میتوانند از او بگویند. سلمان نام خیابانهای بزرگ ایران نیست، در نام فرزندانمان نقشی ندارد و نام مؤسسات فرهنگی ما هم نشانی از او ندارد اما سلمان عظمت دارد. من سالها در فیلمنامهنویسی و ادبیات نمایشی تحصیل کردهام و همواره دغدغه کار دینی دارم. چرا که اصلاح کار فرهنگی ما از پایه دین رقم میخورد. با سلمان اگر همراه شویم میبینیم که با قلب راسخ جلو رفت و قلبش فراموشخانه خودپسندی خود بود. او مرز جغرافیایی را درنوردید و جسارتش کمنظیر بود و زهد او اکسیری برای تمام اعصار است. من با توجه به نویسنده بودنم خواستم همان کاری را بکنم که وظیفهام چنان که معلم معلمی میکند و نقاش هم نقاشی.
کاشانی اسدی تلاش کرده است با جستوجو در منابع مختلف تاریخی و روایی، اثری را ارائه دهد که مخاطب در آن میتواند حرکت یک انسان برای کشف و رسیدن به حقیقت را دریابد. هرچند «سلمان ما» به زندگی این صحابه ایرانی رسول خدا(ص) میپردازد، اما نویسنده از پرداختن به دیگر شخصیتها در شکلگیری و رشد فکری این شخصیت دریغ نکرده است.
کتاب «سلمان ما» در کنار ارائه یک داستان شستهرفته در حوزه ادبیات دینی، از جهات تاریخی نیز قابل ارائه و بررسی است. این اثر به خوبی میتواند نشان دهد که آیا این ایرانیها بودند به سراغ اسلام رفتند یا آنطور که منابع شرقشناسان غربی بر آن تأکید دارند، این زور شمشیر و اجبار بوده که ایرانیها گردن تسلیم را در برابر اسلام و مسلمانان فرود آوردند.
در بخشهایی از این کتاب میخوانیم:
سبکبال و شادمان، کنار منبر ساده پیامبر ایستاده بودم. از شوق دیدار خورشید، تن و بدنم میلرزید.در محضر نور چه جای سخن گفتن همچون منی؟!
عبدالله با یک طبق خرما در میان جمعیت میچرخید تا همه دهان خود را شیرین کنند که با دیدن پیامبر زبانم باز شد:
_خدای یگانه را سپاس میگویم که جرس بیداری را از دیرباز در وجود من به صدا درآورد. تولد من روزی نبود که از دامان مادر زاده شدم، زمانی بود که به دامان اسلام راه یافتم. پس مرا فرزند اسلام بخوانید!
حلقه غلامی را از جیب بیرون آوردم:
_این حلقه غلامی را امروز از گوش من بریدند تا حلقه بندگی الله را بر گوش جان بیاویزم. اگر در همین لحظه مرگم فرا رسد شادمانم. چرا که پس از عمری جستوجو به وصال گمگشته خویش رسیدهام؛ پس مرا آزاده شده پیامبر بخوانید!
انتهای پیام/