ماجرای معلم شهیدی که نورچشمی فرزندان شاهد بود


"شهیدحاج عباس نجفی" از مدیران و معلمانی بود که انس نزدیکی با دانش‌آموزانش داشت و در حقیقت باید او را نورچشمی فرزندان شاهد دانست.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از اراک، شهید حاج عباس نجفی از مدیران و دبیران شناخته شده دانش‌آموزان مدارس شاهد و فرزندان جانبازان و شهدا در استان مرکزی و شهر اراک است که در اول بهمن 1340 در محله راه آهن اراک به دنیا آمد، پدرش مرحوم محمدعلی نجفی از کارمندان راه آهن بود که دوران تحصیل خود را در اراک گذراند و در سال 1358 دیپلم خود را در رشته الکترونیک از هنرستان شهید باهنر اراک دریافت کرد.

در سال 1359 به خدمت سربازی رفت و پس از طی دوره آموزشی تمام خدمت وظیفه را در واحد توپخانه لشکر 21 حمزه سیدالشهدا در جبهه‌های جنوب و شرکت در عملیات‌های طریق‌القدس، فتح‌المبین، بیت‌المقدس، رمضان و محرم سپری کرد، در شهریور 1362 با سمت مربی پرورشی به استخدام آموزش و پرورش در آمد.

نخستین مجروحیت جدی‌اش در سال 1363 در عملیات بدر بود. در عملیات های مختلفی شرکت کرد ودر عملیات کربلای 5 در تاریکی شب با شجاعت بی‌نظیر به جنگ تن به تن با دشمن ‌پرداخت. در همان موقع با اصابت ترکش، از ناحیه سینه مجروح شد ولی پس از بهبودی دوباره به جبهه رفت و در منطقه خرمال و حلبچه بر اثر بمباران شیمیایی توسط بعثیان دچار مصدومیت شیمیایی شد.

حاج عباس بعد از جنگ در سال 70 در کنکور سراسری در رشته مهندسی عمران دانشگاه تهران قبول شد که به علت ضایعه مغزی و توصیه پزشکان تغییر رشته داد و در سال 71 در رشته تکنولوژی آموزشی در دانشگاه اراک مشغول به تحصیل شد.

در سال 1374 بعد از آن که لیسانس خود را گرفت، به عنوان مربی پرورشی در مجتمع آموزشی رزمندگان شهید رحیم آنجفی فعالیت‌های تربیتی و ورزشی رزمندگان مشغول به تحصیل را سروسامان می‌داد. بعد در سال 1375 مسئولیت هدایت تحصیلی و مشاوره‌ای فرزندان شاهد را در سازمان آموزش و پرورش به عهده گرفت.

هنگامی که در روزهای واپسین 1380 برای چندمین بار دچار حملات تشنجی شدیدی شد، بخشی از اندام‌های سمت چپ بدن تحرک خود را از دست دادند و سرانجام پس از 3 روز مرگ مغزی در روز 4 اردیبهشت سال 1381 در بیمارستان مدائن تهران دعوت حق را لبیک گفت و به شهادت رسید.

هزمان با سالروز شهادت حاج عباس نجفی، فرصتی شد تا خبرنگار خبرگزاری تسنیم استان مرکزی در مصاحبه‌ای تفصیلی با "صادق نجفی" فرزند این شهید والامقام درخصوص شخصیت این شهیدوالامقام به گفت‌و‌گو بگذارد که در زیر می‌آید:

تسنیم: از وقتی که در اختیار خبرگزاری تسنیم قراردادید سپاسگزاریم، چهار اردیبهشت سالروز شهادت معلم شهید حاج عباس نجفی است، لطفا کمی از حال و هوای آن ایام بگوید؟

عرض ارادت مردم ایران به شهدا رویه ای مرسوم و همیشگی بوده و هست، اولین نکته که از روز تشییع پیکر ایشان در ذهنم تداعی می شود حضور گسترده مردم در محل بهشت زهرا (س) شهر اراک است. حضور پررنگ دانش آموزان ایشان هم از نکات دیگر مراسم بود.

همه آنها برای بدرقه معلم و راهنمای خود در این مراسم حضور داشتند و بسیار منقلب شده بودند و برخی نیز به دلیل وخامت حالشان راهی بیمارستان شدند، بعدها شنیدم که وقتی خبر شهادت ایشان به مدرسه شاهد که آخرین محل خدمتشان بود رسید  کلاس‌های درس تعطیل می شود.

تسنیم: در آستانه هفته بزرگداشت مقام معلم قرار داریم و شهید والامقام حاج عباس نجفی تا لحظه آخر حیات در کسوت شغل شریف معلمی بودند، کمی از اوصاف ایشان بعنوان یک معلم برایمان بگویید؟

واکنش دانش آموزان ایشان به خبر شهادت وی، نشان می دهد چه میزان از الفت و دوستی بین آنها وجود داشته است، این علاقه به حدی بود که بعد از دفن ایشان شاگردانشان از خاک تربت ایشان به عنوان تبرک به منزل می بردند.

حتی در دوران مدرسه، ایشان را حاجی صدا میکردند و مدیر مدرسه هم نتوانست این رویه را تغییر بدهد چون خود پدر خواستار این رابطه دوستانه بودند، به حدی که زنگ های ورزش از ایشان برای شرکت در بازی دعوت می کردند.

در واقع ارادت عجیب و غریب قلبی نسبت به وی داشتند که حتی بعضی اوقات برای خود من هم قابل هضم نبود؛ یکی از شاگردهای ایشان که از مدیران بلند مرتبه استان هستند تعریف می کردند، در مدرسه حاج عباس را  خیلی دوست داشتیم، روزی حاجی بسته‌ای را به من دادند که منزلشان برسانم.

حاجی و خواسته ایشان آنقدر برایم  مهم بود که مدام نگران بودم اتفاقی برای آن بسته نیفتد، پس آن را محکم به سینه ام چسبانده بودم و تا منزل شهید برای رساندن بسته دوییدم تا مبادا در امانت حاج عباس خدشه ای وارد شود.

البته، این رابطه‌ها شاید برای ما عجیب و باورنکردنی باشد اما واقعا ایشان محبوب قلب های شاگردانشان بودند.

تسنیم: براساس تعریف دوستان و شاگردان، گره گشایی و خدمت به مردم از بارزترین ویژگی های شهیدحاج عباس نجفی است که از زبان همرزمان ایشان بارها بیان شده،  به نظر شما چرا تا صحبت از این شهید والا مقام می شود این صفات در ذهن ها تداعی می شود؟

حاج عباس برای مردم زندگی می کرد، قطعا همه ما این جملات را زیاد شنیده ایم که به مردم کمک کنید، به مردم خدمت کنید اما  در متن زندگی و زمانی که بناست به این حرف ها عمل کنیم و در تصمیم گیری دچار مشکل می شویم چون به هر حال منافع خود را هم در نظر می گیریم.

عرض من این است که حتما برای این آدم رخ داده که همچنان پس از گذشت سالها از شهادت ایشان، به نیکی ازشان یاد می شود و خاطراتشان نقل محافل دوستان است.

اجازه بدهید چند نمونه برای شما ذکر کنم،  چند سال قبل از شهادت، پدر برای دیدار یکی از دوستانش به اداره می‌روند و همزمان با وی فرد دیگری هم بودند که قصد ملاقات با دوست پدر را داشتند.

ارباب رجوع پدرم را نمی‌شناخته ولی در حین صحبت ها پدرم و آن مسئول اداره متوجه می شوند که آن بنده خدا برای رفع گره مالی خود درصدد دریافت پول نزول هستند اما با کمک حاج عباس مشکل وی حل می شود، موضوعی که تا مدتها بعد از شهادتشان که آن آقا برای پس دادن قرض خود به سراغ ما آمد، از آن اطلاعی نداشتیم.

می خواهم این طور بگویم که اگر هر یک از ما در آن موقعیت بودیم چون طرف را نمی شناختیم ممکن بود ساده از کنار وی بگذریم اما حاج عباس با کار خود ضمن کمک به این فرد از انجام یک فعل حرام هم جلوگیری کردند و وارد عمل شدند.

مورد دیگر بر می گردد به زمانی که ایشان ریاست اداره شاهد و ایثارگران آموزش و پرورش را برعهده داشتند و می بایست برابر با مقررات وظایف خود را انجام دهند.

تسنیم: آیا از خاطرات دانش‌آموزان ایشان چیزی به یاد دارید یا برای شما نقل شده است؟

طبق گزارشی ایشان متوجه می شوند دختر یکی از شهدا در شهرستان شازند علیرغم میل باطنی ترک تحصیل کرده است، حاج عباس بدون هیچ گونه مکاتبه اداری و یا فرستادن واسطه سرزده به سراغ خانواده می‌رود با تشر می‌گوید: "این بچه فردا سر کلاس باید باشد! پدرش  شهید شده، اما غریب نیست و ما هوای او را داریم و این دختر فردا سر کلاس باید باشد." با حمایت حاج عباس در آن مقطع زمانی، این خانم امروز از مدیران موفق استان هستند و موفقیت‌های خود را مدیون ایشان می دانند.

مورد دیگر درباره دختر شهیدی است که بعد از شهادت پدر در اثر فشردگی سکوت کرده بود و با کسی صحبت نمی کرد، حاج عباس صبورانه 13 روز متوالی با این دختر خانم روزانه بین نیم ساعت تا یک ساعت  تلفنی صحبت می کردند، در حالی که این خانم حتی کلمه ای به زبان نمی آوردند اما روز سیزدهم بالاخره نطق ایشان باز می شود.

این خانم کسی بود که تا لحظه آخر در کنار ایشان در بیمارستان بودند،  حتی مادرم بعضی اوقات برای استراحت به منزل اقوام می رفتند اما این خانم همچنان در بیمارستان ماندگار بود و تا لحظه شهادت حاج عباس در بیمارستان ماند.

تسنیم: دلیل اینکه از حاج عباس نجفی به عنوان یک الگوی فرهنگی و تربیتی یاد می شود به نظر شما چیست؟

حاج عباس سال 81 شهید شد ولی ایشان رزمنده دفاع مقدس بودند، هر آنچه از دانشگاه بزرگ دفاع مقدس آموخته بود به عنوان کوله باری از تجربه بعد از جنگ استفاده کرد، شرایط موجب تغییر ایشان نشد و  تا لحظه آخر به آرمان های راهی که رفته بودند  پایبند بودند و سعی می کردند اطرافیانشان هم با خود همراه کنند.

زمان مسئولیت ایشان در اداره کل آموزش و پرورش مصادف بود با اوج قدرت اصلاح طلبان در کشور و استان، با این حال حاج عباس  هر ساله همزمان با هفته دفاع مقدس  با لباس های یادگار از دفاع مقدس در محل کار حاضر می شدند و این موضوع برای مدیران اصلاح طلب سخت بود و حاج عباس نهایتا برای اعتقاداتش هزینه داد و نهایتا از مسئولیت برکنار شده تا آخر عمر یک معلم ساده باقی ماند.

 به عنوان یک جوان، معتقدم حاج عباس برای امروز جامعه ما نیاز است افرادی که در میان هجمه دشمن و توطئه های آنها دغدغه فرهنگی داشته باشند، نقش الگویی حاج عباس اگر برای نسل امروز درست تبیین شده بود نوجوانان و جوانان ما در حوادث اخیر در خیابان نبودند. 

فرزند معلم شهید نجفی می‌گوید: به عنوان یک جوان، معتقدم حاج عباس برای امروز جامعه ما نیاز است افرادی که در میان هجمه دشمن و توطئه های آنها دغدغه فرهنگی داشته باشند، نقش الگویی حاج عباس اگر برای نسل امروز درست تبیین شده بود نوجوانان و جوانان ما در حوادث اخیر در خیابان نبودند...

 

حاج عباس از جنس کسانی بود که بلد بودند مسائل را برای نوجوان تبیین کنند، در جلسات از نظرات آنها استفاده کنند، در جلسات کتابخوانی کتب تربیتی را به آنها معرفی کنند  و مهمتر اینکه متناسب با فضای سنی و روحی دانش آموزان و نوجوان و جوان با آنها ارتباط برقرار کنند.

خاطرم هست در مراسم تشییع حاج عباس دختر یکی از اقوام دور ما به شدت گریه می کردند مثل اینکه یکی از افراد درجه یک خانواده خود را از دست داده و  شرایط ایشان آنقدر قابل توجه بود که در ذهنم ماند.

بعدها فهمیدم که حاج عباس زمانی زمانی که می خواست این خانم را بابت موضوعی نصحیت کنند به نحوی این کار را انجام می‌داد که این دختر خانم از دل و جان حرف حاج عباس را هم طراز کلام پدر خود می پذیرد.

 یکی از رفقای صمیمی ایشان تعریف می‌کرد: در زمان جنگ (اگر اشتباه نکنم) در همان عملیات بدر که مجروح شدند، لشگر 17 علی بن ابیطالب(ع) خط شکن بود و به خط می زنند  ما باهم می‌رفتیم که یکباره دشمن شروع به تیراندازی کرد و تیر به دست من اصابت کرد، حاج عباس با چفیه خود بازوی من را محکم بست و گفت به عقب برگرد.

این همرزم پدرم می‌گفت، حاج عباس حاضر نشد با من که مجروح شده بودم و نیاز به کمک داشتم به عقب برگردد چون برای حاج عباس در آن لحظه اولویت اصلی حرکت به سمت دشمن  بود چون اگر غیر این عمل می‌کردیم صحنه جنگ طور دیگری رقم می خورد.

تسنیم:  دلیل انس دوستان و شاگردان ایشان را چه می دانید آیا به شخصیت تربیتی ایشان بر می گردد؟

حاج عباس در حوزه تربیتی شخصیت آکادمیکی نبودند که بگویم آموزه های دانشگاهی خود را در ارتباط با دانش آموزان استفاده می کردند، شما اتصالت با خدا برقرار باشد میدانی هر آنچه که انجام می دهی باید در مسیر کسب رضایت خدا باشد و همین مسیر حرکت را برای شما هموار می کند و مهر شما را در دل بندگان خدا می اندازد.

حاج عباس حتی در مهمانی های خانوادگی برای همه فامیل از کودک تا بزرگسالی برنامه داشت، حرف های آنها را می شنید پای درددل هایشان می نشست پیگیر رفع مشکلاتشان بود، ایشان گوش شنوایی برای حرف های مردم داشتند و یک وقت این گوش دادن از سر احترام است یک وقت اما از سر محبت، کار حاج عباس از محبت بود و همین محبت به خلق خدا موجب ماندگاری یاد و خاطره ایشان شد.

تسنیم: شما فرمودید دوران مسئولیت حاج عباس با رو‌کار آمدن دولت اصلاحات مصادف بود، این همزمانی مانع از تغییر رویه های ایشان نشد؟

  عرض کردم در  اوج بازی‌های سیاسی و برخورد سیاسی با حزب‌اللهی ها، آن زمان که به اسم سیاست دولت اصلاحات قلع و قمع بچه های حزب اللهی رقم خورد، ایشان بدون کوچکترین مسامحه مواضعشان را بیان می کردن و بر عقاید خود که بر مبنای آموزه های دانشگاه دفاع مقدس بود پافشاری می کردند، اعتراض می کردند و حتی بحث و دعوا می کردند.‌

علیرغم وضعیت جسمی و توصیه پزشکان مبنی بر لزوم حفظ آرامش و زندگی در فضایی به دور از تنش و اضطراب حاج عباس همیشه در میدان بود. پس از مجروحیت زمانی که پروفسور سمیعی ایشان را با 28  ترکشی که به دلیل انفجاری که در مجاورت ایشان رخ می دهد، در سرشان بوده ویزیت می کنند ، دستور جراحی می‌دهند اما به  18 ترکش نمی توانند دست بزنند و این موضوع منجر به فلج شدن حاج عباس می شود.

آن موقع پروفسور سمیعی  نسبت به موقعیت حساس ترکش به ایشان هشدار می دهند و می گویند: «یا این ترکش ها حرکت می‌کنند و آرام‌آرام روی پوسته مغز آمده و با عمل ساده جراحی خارج می‌شود یا نه  می مانند و نهایتا تا 40 سالگی زنده می‌مانی و دقبقا احتمال دوم اتفاق افتاد و تا 40 سالگی بیشتر زنده نماندند."

حاج عباس تا لحظه آخر دست از مبارزه برای آنچه  که در ذهن شان بود و فکر می‌کردند درست است برنداشتند.

 مادرم می‌گفتند روزهای آخر دائم سفارش بچه های شهدا را می‌کردند و می‌گفتند نگران بچه‌های خودم نیستم چون تو هستی اما بچه های شهدا امانت همرزمان ما هستند و نور چشم هستند.

تسنیم: از اینکه وقت خود را در اختیار این خبرگزاری قراردادید سپاسگزاریم، درپایان اگر بحثی باقی مانده بفرمایید؟

زمانی که خانم طالبی به نمایندگی از  حوزه هنری اقدام به نگارش کتاب زندگینامه ایشان کردند، دوست داشتم این مسئله را منتقل کنم که شما از حاج عباس یا حتی شهدای دیگر یک شخصیت مقدس و یگانه که گویی از آسمان به زمین آمده اند نسازید یا مثلاً فکر نکنید حاج عباس از ابتدا در ملکوت سیر می کردند، نه اینطور نیست، حاج عباس هم مثل بقیه آدم‌ها عصبانی می‌شد، من پسر ایشان هستم و به خاطر دارم  برای اشتباهی طوری مرا تنبیه کرد که هنوز در خاطرم مانده است.

حالا می خواهم اینطور بگویم که ایشان هم یک فرد عادی بودند اما اینکه انسان برای زندگی خود مسیری را ترسیم کند و خداوند را در صدر این راه قرار داد موجب تعالی انسان می شود.

قطعا شما در زندگی خطا می کنید چون معصوم نیستید مهم این است  مسیر را گم نکنیم،  من فکر می کنم شهادت یک مهر تایید است، مهر تاییدی بر مسیری که شما در زندگی رفتید و در نهایت حاج عباس به آن چیزی که لیاقت و آرزو داشت، رسید.

انتهای پیام/711/