چرا غلامحسین بنان آواز شهرام ناظری را افتضاح توصیف کرد

دهم اردیبهشت سالروز تولد غلامحسین بنان است؛ خواننده‌ای که در روزگارِ سلطنتش بر آواز ایران، کاری از شهرام ناظری را افتضاح توصیف کرد.

خبرگزاری تسنیم - یاسر یگانه

روایت جالبی از دیدارِ غلامحسین بنان و شهرام ناظری وجود دارد. دیداری که درس‌های بزرگی در دل خود دارد و بارها و بارها باید در تاریخ موسیقی ایران مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد.

شهرام ناظری این دیدار را اینگونه روایت می‌کند:

«دوستی داشتم به اسم دکتررضازاده نایینی که ایشان دوستِ استاد غلامحسین بنان بودند. آن زمان من 22 یا 23 سالم بود. ایشان پیشِ استاد بنان خیلی از من تعریف کرده بود که فلانی جوانی است شاعر و نوازنده و صدای عجیبی هم دارد. آنقدر تعریف کرده بود که بالاخره استاد پذیرفت که من را ببیند. آن شبی که در منزلِ ایشان، استاد را دیدیم؛ به من گفتند که بخوان.

من هم آن شعر مولانا را خواندم:
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون / دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون

چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید/ چو کشتی ام دراندازد میان قلزم پرخون

این شعر بندهایی دارد مانند: زند موجی برآن کشتی که تخته تخته بشکافد / که هر تخته فروریز ز گردش‌های گوناگون
نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را و ...

به یکباره آقای بنان وسط آواز به من گفت، این‌ها چیست که شما می‌خوانید. با تندی و پرخاش گفت که خیلی افتضاح بود. همه‌اش تخته‌پاره و خون و دریا و نهنگ! پسر جان این چیزها صدای آدم را خراب می‌کند. شما باید شعرهای مرتب، ترتمیز و شسته‌رفته پیدا کنید و بخوانید.
خیلی تو ذوقِ من زد. آن زمان من خیلی جوان بودم.»

برخی علتِ این برخوردِ بنان را استفاده رایجِ خوانندگان موسیقی ایرانی از اشعارِ عرفانی و عاشقانه می‌دانند. آن زمان خیلی رسم نبوده که کسی در آوازش، شعری از مولانا، آن هم با چنین مضمونی بخواند. از این روست که بنان در آن جلسه با آوازِ شهرام ناظری به شدت مخالفت می‌کند.

این استدلال در ظاهر درست و منطقی هم به نظر می‌رسد. اما نگاهی متفاوت به ماجرا، دلایل دیگری را هویدا می‌کند. دلایلی که بیشتر ریشه‌های اجتماعی دارند.

زیستِ غلامحسین بنان در وضعیتی بسیار متفاوت نسبت به شهرام ناظری بوده است. این پاراگراف را درباره غلامحسین بناین بخوانید:

«غلامحسین بنان در خانواده‌ای اهل هنر در محلهٔ قلهک تهران، در تاریخ 10 اردیبهشت 1290 زاده شد.
پدرش کریم‌خان بنان‌الدوله نوری و مادرش شرف‌السلطنه دختر شاه‌زاده محمدتقی میرزا رکن‌الدوله برادر ناصرالدین شاه بود. او در یازده‌سالگی آواز را نزد مرتضی نی‌داود آموخت. ضیاءالذاکرین و سیف دیگر مربیان آواز وی بودند.»

پس بنان در شرایطی قشنگ، ترتمیز و شسته رُفته زندگی کرده است. بیشترین درآمدزایی را از موسیقی و هنر داشته و جالب اینکه از این درآمد هم بی‌نیاز بوده است. بنان در عینِ هنرمند بودن و جایگاهِ والایی که در هنر موسیقی ایران دارد؛ اما می‌توان او را آقازاده نامید. پس طبیعی است که از شهرام ناظری بخواهد که؛ «شما باید شعرهای مرتب، ترتمیز و شسته‌رفته پیدا کنید و بخوانید.» احتمالا بنان در طول زندگی‌اش معنای کلماتی مانند: قُلزُم پرخون، بی‌چون و نهنگی که به یکباره سربرآورده و آب دریا را خورده را درک نکرده است.

شهرام ناظری اما در شرایطی سخت زندگی کرده است. آقازاده هم نبوده و با تلاطم‌های اجتماعی برخوردی مستقیم داشته است. ناظری در آن روزگار جوانی بوده که از شهرستان آمده و سختی‌های بسیاری را به جان خریده است. بعدها هم در مسیر زندگی و هنری‌اش هرگز فارغ از اجتماع و اتفاقاتِ اطرافش نبوده است.

ناظری به خوبی معنای قُلزُمِ پرخون، مجنون، جیحون، هامون، بی‌چون، کفی افیون و البته نهنگی که سربرآرد و خورد آن آب دریا را می‌داند و درک کرده است. حال اینکه برای بنان معیار در سکون است؛ او بی‌شک چنین ادبیاتِ پُرتلاطمی را نخواهد پسندید.

اگر امروز آثاری شبیه به آثارِ بنان تولید شود، مخاطب آن را نخواهد پذیرفت. در موسیقی ایران هستند کسانی که امروز ویلن‌نواز هستند و مانندِ امثالِ یاحقی‌ها می‌نوازند اما کارشان مخاطب ندارد. علت اصلی شاید همین باشد که مخاطب امروز دیگر در آن سکون زندگی نمی‌کند؛ زندگی امروز پر از تلاطم و سرعت و فراز و نشیب شده است.

به گمانِ نگارنده، اگر همان شعرِ مولانا را، شهرام ناظری یا هر خواننده دیگری با ارکستر گلها، مثلا در بیات اصفهان می‌خواند و پیانویی هم آن وسط بود و زهی‌ها هم نغمه‌ای پراز اندوه در کنارش داشتند و البته پیش‌درآمدی 10 دقیقه‌ای هم در ابتدا قرار می‌گرفت؛ شاید غلامحسین بنان آنچنان برخوردِ سفت و سختی با این شعر نداشت.

البته که شهرام ناظری در مسیری که در پیش گرفته بود، استوار ماند و اکنون گنجینه‌ای از آثارش برای موسیقی ایران برای همیشه به یادگار مانده است. بیشترین آثار او با محوریتِ اشعار مولانا ساخته و اجرا شده‌اند.
شهرام ناظری همین شعری که بنان به شدت آن را تکفیر کرده را بعدها در آلبومی رسمی خواند و منتشر کرد.

حال بیایید آوازِ شهرام ناظری روی همان شعرِ مولانا(چه دانستم که این سودا...) براساس قطعه‌ای ضربی را با هم بشنویم. این قطعه در آلبوم «گل صد برگ» و در سال 1360 منتشر شده است.

 

 

چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون

چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید
چو کشتی‌ام دراندازد میان قلزم پرخون

زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد
که هر تخته فروریزد ز گردش‌های گوناگون

نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را
چنان دریای بی‌پایان شود بی‌آب چون هامون

چو این تبدیل‌ها آمد نه هامون ماند و نه دریا
چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بی‌چون

چه دانم‌های بسیار است لیکن من نمی‌دانم
که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط