به بهانه سالروز عملیات بازی‌دراز| "حسین ادیبان" شهیدی که ۳۸ سال در بازی‌دراز ماند


شهید سرلشکر حسین ادبیان از فرماندهان عملیات بازی‌دراز از جمله شهدایی بود که بعد از این عملیات و به مدت ۳۸ سال مفقودالاثر ماند.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از کرمانشاه، حوالی اذان مغرب 20 مرداد 1330 در روستای مرادحاصل شهرستان کرمانشاه در خانواده‌ای متدین و مذهبی پسری متولد شد که پدرش همان موقع از خداوند خواست اگر قرار است خادم درگاه حق و سرباز امام زمان(عج) باشد، او را نگه دارد.

شهید سرلشکر حسین ادبیان دوران تحصیل خود را با موفقیت گذراند و پس از اخذ دیپلم عازم خدمت سربازی شد و پس از 6 ماه به دانشکده افسری رفت و در مدت سه سال دانشکده را به پایان رساند.

شهید ادبیان در دوران انقلاب حضور فعالی در تظاهرات و مراسمات انقلابی داشت، عکس و اعلامیه‌های امام راحل(ره) را بین مردم و دانش‌آموزان پخش می‌کرد، علاقه خاصی به امام خمینی(ره) داشت و هنگامی که امام در پاریس بود، سعی داشت به دیدارش برود که موفق نشد.

در دوران مبارزاتش نامه‌ای صریح خطاب به شاهپور بختیار نوشت.

با درجه سرهنگ‌ دومی در لشگر 81 زرهی ارتش و در تیپ دوم، فرماندهی گردان 166 را به‌عهده داشت و مدت 12 ماه در جبهه‌ها حضور داشت. در 15 اردیبهشت ماه سال 58 به‌عنوان فرمانده گروهان قرارگاه پشتیبانی منطقه یک منصوب و بعد از آن به لشکر 81 زرهی کرمانشاه منتقل شد و در اسفندماه سال 58 به گردان تکاوران مالک اشتر (گردان 166 تیپ 2 زرهی) اعزام شد. در فاصله زمانی 20 فروردین تا پنج اردیبهشت سال 59 در سمت فرمانده گروه رزمی بهمن با کمال شجاعت تمامی مأموریت‌های رزمی را انجام داد.

به‌ علت انجام رشادت در کردستان و رشادت‌های منطقه غرب به یک درجه ارشدیت مفتخر شد. اول اسفند سال 59 با درجه سروانی به‌عنوان فرمانده گردان تکاوران مالک اشتر (گردان 166 تیپ 2 لشکر 81 زرهی) منصوب شد و دوم فروردین ماه سال 60 به درجه سرگردی نائل شد. سرانجام دوم اردیبهشت 1360 در منطقه سرپل‌ذهاب و در محل بازی‌دراز در حوالی ارتفاع 1150 به شهادت رسید اما پیکر مطهرش 38 سال مهمان ارتفاعات بازی‌دراز بود و در نهایت در تیر ماه 98 به آغوش خانواده بازگشت.

مرحومه حبیبه رضایی مادر این شهید بزرگوار که تیر ماه سال گذشته به فرزند شهیدش پیوست در مصاحبه‌ای اظهار داشت: تا یک سال بعد از بی‌خبری از پسرم همه ما تصور می‌کردیم که اسیر شده است و ما خوشحال بودیم اما بعد از آن گفتند که به شهادت رسیده و قبول آن برای من سخت بود اما اکنون از این عزت فرزندم خیلی خوشحالم.

وی افزود: وقتی اسیری از اسارت بازمی‌گشت با خود می‌گفتم یعنی می‌شود یک روز اسیر من هم برگردد و فقط خداوند کمک کرد که بعد از 38 سال پیکر پسرم پیدا شود.

مادر شهید ادبیان با اشاره به اینکه 38 سال انتظار برای من به سختی گذشت زیرا از پسر و نور چشمم بی‌اطلاع بودم گفت: تمام این مدت نگران این موضوع بودم که پسرم را به عراق یا کشورهای خارجی نبرده باشند زیرا در داخل و خارج از کشور بسیار مورد توجه بود و دشمنان زیادی داشت.

ضد انقلاب برای شهید ادبیان چوبه دار آماده کرده بود 

وی افزود: زمانی که در کردستان بود بسیار نگران بودم زیرا در آنجا دشمن بسیار داشت و نامه‌ای توزیع کرده بودند که هر کس او را پیدا کند به او جایزه می‌دهند و چوبه داری برای او آماده کرده بودند و هر وقت درباره فعالیت‌های انقلابی و زندانی و اعدام کردن او نگران می‌شدم می‌گفت تنها پیروزی انقلاب برای او اهمیت دارد.

رضایی با اشاره به اینکه پسرم بسیار به من وابسته بود افزود: چند روزی که کنار پیکرش بودم انگار همه عزیزانم اطرافم هستند و خوشحال بودم اما وقتی که بعد از سه روز پیکرش را بردند باز هم تنها و ناراحت شدم.

مادر شهید ادبیان گفت: هر وقت تنها هستیم با او صحبت می‌کنم و از بیماری و ناراحتی خود برای او تعریف می‌کنم و از او طلب کمک و رحمت برای خود و همه مردم می‌کنم.

رضایی با بیان اینکه جان او وابسته به امام(ره) بود گفت: زمانی که به حج مشرف شده بود در زیارت غار حرا از پیغمبر(ص) خواسته بود که عمر او را به امام(ره) بدهد و همیشه می‌گفت من به هیچ درد مردم نمی‌خورم اما امام به درد مردم و اسلام می‌خورد و چندین سال در این راه مبارزه کرده است.

​​​​​حسن ادبیان برادر این شهید بزرگوار نیز با بیان اینکه او فردی شجاع و متواضع، مومن و متعهد بود طوری که هرگز نماز و روزه‌اش قضا نمی‌شد و به روحانیون بسیار علاقه‌مند بود اظهار داشت: ایشان مقید به انجام واجبات و ترک محرمات بود و از صبوری و سعه صدر برخوردار بود و عاشق قرآن بود و با آن انس گرفته بود.

وی عنوان کرد: نماز شب و قرآن خواندنش هرگز ترک نمی‌شد و در هر شرایطی نماز شب را می‌خواند و همواره همه را توصیه به پیروی از امام و ولایت‌فقیه می‌کرد و می‌گفت سرباز صدیق و درستکار، فداکار برای پیشبرد انقلاب اسلامی و سرکوب‌گر افراد ضد انقلاب و منافقین باشید و تمام حیات طیبه خود را صرف خدمت به ولایت‌فقیه کرد.

ادبیان با اشاره به اینکه ساواک همیشه برادرم را به خاطر فعالیت‌های انقلابی تحت نظر داشت و تا 21 بهمن‌ماه سال 1357 نیز در زندان بود و ما از او اطلاعی نداشتیم و جزو آخرین کسانی بود که بعد از پیروزی انقلاب از زندان آزاد شد عنوان کرد: با شروع جنگ تحمیلی عازم جبهه شد، از همان ابتدای جنگ و مسئله کردستان، کل زندگی خود را وقف جنگ و جبهه کرد و با درجه سرهنگ دومی در لشکر 81 زرهی ارتش و در تیپ دوم، فرماندهی گردان 166 را به عهده داشت و مدت 12 ماه در جبهه‌ها حضور داشت.

وی با بیان اینکه با شروع ناآرامی‌ها و درگیری‌های کردستان حسین به منظور کمک به همرزمان و مردم منطقه به تیپ سقز مأمور شد و در شهریورماه سال 58 همراه فرمانده جدید تیپ سقز با هلیکوپتر به سقز اعزام شد بیان کرد: ایشان در رهایی یگان‌هایی که توسط عناصر ضد انقلاب به کمین افتاده بودند و راه ورود به شهر را مسدود کرده بودند، نقش اساسی را ایفا کرد.

برادر شهید افزود: حسین در زمان حمله دموکرات‌ها به پادگان پاوه همراه با پاسداران و شهید چمران در دفع ضد انقلاب نقش مهمی داشت و تمام اقدامات انقلابی و رشادت‌هایش موجب خشم ضدانقلاب از وی شده بود تا جایی که از شهر سنندج تا نزدیکی‌های کامیاران ضد انقلاب چوبه‌‌دار برای او آماده کرده بود و روی تیرهای برق اسم و عکس او را گذاشته بودند.

ادبیان افزود: حسین در منطقه عملیاتی غرب و به خصوص پاوه رابط بین دولت و نیروی زمینی ارتش بود و در 19 شهریور 59 یعنی 11 روز قبل از شروع جنگ تحمیلی به دلیل تحرکات مرزی رژیم بعث صدام با شهید فلاحی در منطقه ماندگار شد و در منطقه عملیاتی غرب و شاید در سراسر مناطق جنگی کشور نخستین کسی بود که تعداد 17 نفر از نیروهای رژیم بعث صدام را در همان روزهای نخست جنگ به اسارت گرفت.

وی با اشاره به اینکه شهید ادبیان از مهر سال 59 تا آخر فروردین 60 در سطوح مختلف عملیاتی در مناطق عملیاتی غرب کشور در هر جایی که رژیم بعث صدام پس‌ زده شد مانند منطقه قراویز، تنگه حاجیان و کوره موش، یگان عملیاتی شهید ادبیان در آن دخیل بود افزود: این یگان تحت امر لشکر و قرارگاه خاصی نبود چون روحیه همراهی با بنی صدر به عنوان فرمانده در شهید و افرادش وجود نداشت و مستقل عمل می‌‌کردند و یگان تکاوران، یگان مستقلی بود و اولین یگانی بود که عراق را مجبور به عقب‌نشینی کردند.

ادبیان با اشاره به گشت، شناسایی و پیش‌روی یگان شهید ادبیان تا حوالی پاسگاه عراقی واقع در تنگه باویسی و اهتزاز پرچم جمهوری اسلامی ایران در پاسگاه باویسی که مدت سه ماه فاقد پرچم بود عنوان کرد: رژیم بعث صدام از مدت‌ها قبل از آغاز جنگ تحمیلی تحرکات مرزی خود را آغاز کرده بود و حسین به خوبی این تحرکات دشمن را زیر نظر داشت و به موقع تصمیم می‌گرفت.

وی افزود: طراحی عملیات آزادسازی مرتفع ترین قله بازی‌دراز توسط این شهید انجام می‌شود و در قله 1150 بازی‌دراز هدف قرار می‌گیرد و اگر بالاترین قله بازی‌دراز هم آزاد می‌شد تمام جبهه‌های میانی سرپل‌ذهاب، قصرشیرین و گیلان‌غرب در دید و تیررس نیروهای ایرانی قرار می‌گرفت که شهید ادبیان موفق به عملیات هلی‌بورن شد یعنی با پنج هلی‌کوپتر از تکاوران در دل دشمن پیاده شد و قله 1100 را تصرف کرد و در پنجاه متری قله 1150 به فیض عظیم شهادت نائل شد و پیکر ایشان در بالای قله 1150 تفحص شد.

ادبیان افزود: ایشان چنان رعب و وحشت در دل منافقین انداخته بود که پس از شهادتش گروهک‌های ضد انقلابی در ناحیه‌های مختلف به‌ویژه سقز جشن گرفته بودند و نیروهای عراقی با بلندگو اعلام می‌کردند که حسین ادبیان تسلیم شو زیرا عراق به دلیل مسائل خاص نظامی زنده ایشان را می‌خواست و خبر شهادت حسین هم در رسانه‌های عراقی و هم در رسانه‌های ایرانی خبرساز شد.

برادر شهید اظهار کرد: خبر شهادتش را مرحوم هاشمی رفسنجانی در مجلس اعلام کرد و امام خامنه‌ای در خطبه‌های نماز جمعه تهران شهادت ایشان را تبریک گفتند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در نماز جمعه 11 اردیبهشت 1360 درباره این شهید گفتند: «در هفته گذشته ما دو عنصر عزیز، دو قهرمان دو سرباز اسلام را از دست دادیم، دو جوانی که در راه خدا مدت‌های مدید با قاطعیت و با ایمان کامل جنگیده بودند. یکی سروان شیرودی افسر هوانیروز و یکی دیگر سرگرد ادبیان. این دو نظامی مسلمان برای ما خیلی حرف‌ها دارند. وجود این گونه عناصر در ارتش خیلی معنا دارد. مـردم نمی‌دانند کـه عنـاصر مؤمن و مکتبی در ارتش چه می‌کنند و چگونه عناصری هستند. این دو قهرمان در راه خدا جنگیدند و شهید شدند».

​​​​​​مریم ادبیان خواهر شهید نیز می‌گوید: تبعیدشدن به مریوان و پاوه از نتایج مبارزاتش در زمان طاغوت بود. در کرمانشاه کومله و دموکرات برایش چوبه اعدام آماده کرده بودند.

وی درباره برخورد شهید با ارتقای درجه می‌گوید: یکی از مأموریت‌های سنگینش را که به‌همراه نیروهایش با موفقیت سپری کرد، یک تشویقی به او دادند. درجه سرگردی به همین دلیل به او اعطا شد که همان‌جا آن را پاره کرد و گفت "من برای اسلام می‌جنگم نه برای رتبه و مقام."، به همین دلیل به او گفتند "حالا که تشویقی مادی نمی‌خواهی تشویقی معنوی را قبول کن". یک دیدار با حضرت امام(ره) رفت و یک سفر حج تمتع به او دادند.

ادبیان به نکته جالبی در مورد ازدواج نکردن برادر هم اشاره می‌کند و می‌گوید: مادرم خیلی دوست داشت برادرم ازدواج کند، یادم هست وقتی دوستان برادرم دخترهایی را جهت ازدواج معرفی می‌کردند، مادرم می‌گفت "اجازه بده برایت خواستگاری برویم". اما او می‌گفت: «مادر من با جبهه ازدواج کرده‌ام و فرصتی برای زندگی مشترک ندارم.»، می‌گفت: «تا زمانی که جنگ هست و تا وقتی حتی یک بعثی در خاک ایران هست من ازدواج نمی‌کنم».

می‌گفت: «تا زمانی که جنگ هست و تا وقتی حتی یک بعثی در خاک ایران هست من ازدواج نمی‌کنم».

وی عنوان کرد: بنی‌صدر می‌خواست نیروهای حزب‌اللهی ارتش را از کارهای مهم و حساس بردارد. صدام هم برای گرفتنش جایزه گذاشته بود. با شهادتش دشمن خوشحالی و پایکوبی کرد و آن را یک فتح برای خود می‌دید.

این خواهر شهید از افشای توطئه بنی‌صدر توسط رزمندگان و فرماندهان می‌گوید: بعد از مفقود شدنش شهید صیاد شیرازی به دیدار خانواده آمد. روایت توطئه بنی‌صدر در اطلاعیه جامعه مدرسین حوزه علمیه قم چند روز بعد از شهادتش هم آمده بود، که به‌علت حزب‌اللهی بودن برایش توطئه کردند تا او را از میان بردارند. بعد از شهادتش حضرت آقا در خطبه‌های نماز جمعه هم از رشادت او گفت که سخنرانی معروفی شد.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط