دکتر افروغ مصداق انسان آزاداندیش بود
دکتر افروغ یک شخصیت اندیشمند، شخصیتی که همواره در ملتقای نظر و عمل ایستاده بود و هم به مصالح عملی توجه داشت و هم وسط میدان بود و هم پرداخت نظری و اندیشمندانه داشت.
گروه اندیشه خبرگزاری تسنیم- محسن جبارنژاد پژوهشگر و سیاستپژوه در یادداشتی به تشریح برخی ابعاد شخصیتی مرحوم دکتر افروغ پرداخت و نوشت:
مرحوم دکتر افروغ به حق مصداق انسان آزاداندیش واقعی بود. مصداق کسی بود که همزمان خیلی از صفات و ویژگیهای شخصیتی را در خود جمع کرده بود، لذا میتوانست صداقت و صراحت را با هم جمع کند و همزمان میتوانست در عین پای بندی به آرمانها، منتقد سرسخت وضع موجود باشد.
در عین اینکه یک متفکر تراز اول بود و به معنای واقعی کلمه به وضعیت تاریخی ما فکر میکرد، حوزه اخلاق دغدغه جدی و مهم ایشان بود. استانداردهایی در آکادمیها مبنای ارزیابی و سنجش و قضاوت علمی اساتید میشود که گاهی اوقات این معیارها، معیارهای ناکارآمدی هستند اما افروغ توانسته بود در عین تن ندادن به معیارهای صوری و ظاهری، متفکر و پژوهشگر باشد که غالباً جمع میان این دو سخت و دشوار است.
پژوهشگران بسیاری در دانشگاهها داریم، اما متفکرین بسیار کمی وجود دارند. حداکثر کاری که پژوهش میتواند انجام دهد این است که ماده خامی را برای تفکر فراهم کند، نه اینکه خود تفکر باشد. اینها در واقع چیزهایی بود که از آقای دکتر یاد گرفتم.
حقیقتاً ایشان خیلی خوش محضر هم بود. وقتی با ایشان صحبت میکردید، زبان صریحی داشت و با صراحت صحبت میکرد. صراحت لهجه داشت اما به همان اندازه صحبتهایش گرم و دلنشین بود. ذهن جوّال و قدرت بیان بسیار خوبی هم در صورتبندی مباحث داشت.
نگاه جامعهشناسانه را با نگاه فیلسوفانه جمع میکرد در حالی که واقعاً جمع میان این دو کار دشواری است. یعنی به واسطه اینکه جامعهشناس بود، خیلی از مباحث جزئی جامعه را میدید و راجع به آنها فکر و تحلیل داشت و فضای اجتماعی را آسیب شناسی میکرد. گاهی اوقات این آسیب شناسی ناظر به نقد دولت، گاهی هم ناظر به نقد فرهنگ عمومی جامعه بود. در این زمینه دقت نظر بالایی هم داشتند.
در اواخر عمر، ایشان که عضو شورای فرهنگ عمومی شدند به گواه مسئولان و اشخاصی که در شورای فرهنگ عمومی حضور داشتند نکاتی میگفتند که کم نظیر بود. دقت نظری که در حوزه مباحث اجتماعی و در مواجهه با آسیبهای فرهنگ عمومی داشتند هم قابل توجه بود. بسیار اهل دقت نظر بودند و در عین حال دولت و شیوه حکمرانیای که پیوسته به آن نقد داشت را تحلیل و نقد جدی میکرد، اما همه نقدها دلسوزانه بود. جمع بین این دو هم کار دشواری است.
دکتر افروغ به معنای واقعی کلمه آزاداندیش بود. مطلقاً در بند نام و عنوان و عناوین دنیوی نبود، چه در مورد خودش و چه در مورد دیگران. خاطرهای را برایم تعریف کرد، میگفت: به یکی از دانشگاهها برای تدریس دعوت شده بودم، در پشت سر میز رئیس دانشگاه دیدم تابلو یا بنری نصب شده و اسامی اساتیدی با عنوان آیتالله و حجتالاسلام و دکتر و دانشیار، استاد تمام و استادیار نوشته شده است. میگفت: من برآشفتم و همان جا این بنر را پاره کردم و کوبیدم زمین و خطاب به رئیس دانشگاه گفتم که شما با این کار خود اعتماد به نفس را از دانشجو میگیرید! دانشجو را اسیر و مرعوب این عناوین پرطمطراق میکنید و جرأت پرسشگری و اندیشهورزی و نقد را از او میگیرید.
دکتر افروغ اساساً هر قیدی را که باعث میشد تعلقی ایجاد کند و مانع اندیشیدن شود به شدت نقد میکرد. مطلقاً اهل سالوس و ریا نبود، هیچ وقت ملاحظهکاری و محافظهکاری بی مورد هم نداشت. آنچه را که تشخیص میداد حق است عنوان میکرد ولو اینکه دوستان و مسئولان از ایشان رنجیده خاطر میشدند، آنچه را که تشخیص میداد حق است عمل میکرد.
بخش عمدهای از این روحیه نفرت و ناخرسندی که نسبت به سالوسی و ریا و تظاهر داشت به خاطر همین بود که شخصیت ملاحظهکاری و محافظه کاری نداشت و اهل مصلحت اندیشیهای بیجا نبود. به نظرم این امر یکی از فضیلتهای اخلاقی است. کمتر دیدم حتی افرادی که برههای از عمر خود را در مناصب رسمی و دولتی حضور داشتند به این اندازه اهل سلامت نفس و اهل شجاعت باشند. این دو خصلت را با هم داشت؛ هم بسیار انسان سالمی بود و هم اهل سلامت نفس بود و هم شجاعت خاصی داشت و این دو را توأمان با هم جمع کرده بود.
نطقهایی که ایشان در مجلس هفتم داشتند جاودانه خواهد ماند. بعضی از نطقهایی که از ایشان هست و به یادگار مانده و گاهی اوقات در فضای مجازی پخش می شود نطق های ماندگاری است، وقتی نطقهای مرحوم دکتر افروغ را میبینیم و با نطقهایی که الان بعضی از نمایندگان مجلس ایراد میکنند مقایسه میکنیم میبینیم که فاصله زمین تا آسمان است.
یک شخصیت اندیشمند، شخصیتی که همواره در ملتقای نظر و عمل ایستاده بود و هم به مصالح عملی توجه داشت و هم وسط میدان بود و هم پرداخت نظری و اندیشمندانه داشت. همه اینها چیزهایی بود که در شخصیت ایشان با هم جمع شده بود و به ندرت کسی میتواند همه این صفات و خصائلی را که گاه متعارض و متضاد هم هستند را در خود جمع کند.
نگاه افروغ به مسئله دولت
یکی از موضوعات مورد مطالعه دکتر افروغ، مسئله دولت بوده است. ایشان از سالیان پیش مسئله انقلاب اسلامی را در کانون تفکرات خودشان قرار دادند و تلاش داشتند لایههای بنیادی و مغفول انقلاب اسلامی را واکاوی کنند. از نظر ایشان بحث ساختار بسیار مهم است. ایشان معتقد بود بنیاد انقلاب اسلامی، قدرت اجتماعی است که اساساً یک ماهیت متکثر دارد، یعنی باید تکثرها را به رسمیت بشناسید و این ماهیت و بنیاد اجتماعی و قدرت اجتماعی را باید ببینید. آن چیزی که عامل استمرار انقلاب اسلامی است همین است اما ما به لحاظ ساختاری به سمتی رفتیم و ساختارهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی به سمتی رفته است که ساختار کاملاً متمرکز است و در واقع سیستم این ساختار، کاملاً سیستم مرکز-پیرامون است و با ساختار متمرکز اساساً همخوانی ندارد. اینکه دوام انقلاب در گرو محافظت از قدرت اجتماعی باشد و از طرفی ساختارها و دولت به سمت تمرکز برود، با هم همخوانی ندارد. ایشان تصریح داشتند که مظروفی به نام انقلاب اسلامی و ظرفی داریم که همان ساختارهای فعلی ما هستند. بخش مهمی از این ساختارها، ساختارهای به جا مانده از رژیم پیشین است. این ظرف و مظروف همخوانی و سازگاری ندارند.
دکتر افروغ تعریف میکردند یکبار با دکتر نعمتالله فاضلی که به لحاظ گرایشهای سیاسی، بعضاً اختلاف و زاویه دارند در مورد انقلاب اسلامی صحبت میکردیم. میگفت ما در این مسئله مشترک بودیم. نگاه ما این بود که مشکلات اساسی کشور این است که ظرف و مظروف با هم ناسازگاری دارد. این مسئله جدی گرفته نشد، البته ژرفکاویهای ایشان محصولات مختلفی ازجمله کتاب و مقاله شد و در مصاحبهها و سخنرانیها خصوصاً در چند سال اخیر بر روی این بحث متمرکز شدند.
نگاهشان به انقلاب اسلامی، صدرایی بود و بعضاً دلالتهایش در آثار و گفتار ایشان قابل مشاهده بود. البته دکتر افروغ به واسطه تجربه نمایندگی مجلس و تأملاتی که از منظر فیلسوف به سیاست و جامعه داشتند به جدّ به مسئله دولت و حکمرانی فکر میکردند و دربارهی آن میاندیشیدند.
مسأله اصلی دکتر افروغ درباره موضوع دولت، همان بحث ظرف و مظروف بود که به آن اشاره کردم. ایشان متذکر میشدند که این ظرف و مظروف همخوان نیستند. بخشی از آسیبهایی که در بخش حکمرانی متحمل میشویم و بخشی از هزینههایی که پرداخت میکنیم و نابسامانیهایی که در وضعیت حکمرانی و دولتداری وجود دارد، از همین ناحیه است.
غیر از اشکال نظری و ساختاری، یک اشکال عملی را هم خیلی جدی میدانستند و صریحاً روی این مسأله تأکید داشتند که رانتهایی که برخی از سیاسیون به واسطهی حضور در قدرت دارند، تبدیل به ویژه خواری های اقتصادی و ... میشود و این را یکی از عوامل عملی در آسیبشناسی حکمرانی ایرانی می دانستند.
پروژه روش شناسی دکتر افروغ
پروژه روشی ایشان خیلی پروژه مهمی است که متأسفانه مغفول واقع شده و زیر سایه سنگین شخصیت سیاسی و اجتماعی آقای دکتر افروغ که با مواضع صریح شان شناخته میشدند، پنهان مانده است. این امر باعث شد که ابعاد پنهانی شخصیتی ایشان همچنان پنهان بماند و شناخته نشود. این یک آسیب در فضای فکری و فرهنگی جامعه ما است که گاهی اوقات متفکر و اندیشمندی که مواضعی دارد چنین اتفاقهایی در موردش اتفاق بیفتد. خود این نکته در کشور ما یک مسأله و معضل فرهنگی و تاریخی است و بعید است به این راحتی برطرف شود.
دکتر افروغ تأثیر توأمانی از کلگرایی صدرایی و کلگرایی روی بسکار گرفته بودند و به پیوندی که بین حکمت نظری و حکمت عملی وجود دارد، قائل بودند. در آسیبشناسیای که از مسئله دولت و قدرت در ایران امروز داشتند، باورشان این بود که مشکلات امروز ما ناشی از عدم فهم ابعاد تئوریک انقلاب اسلامی و همچنین فقدان تفکر منظومهای و سیستماتیک است و اساساً فهمی از ساختار نداریم و درست به همین دلیل است که به واسطه همین بدفهمیها، کشور را چهلتکه اداره میکنیم.
ایشان معتقد بود حکمت متعالیه می تواند این شکاف را در درون خود حل کند و به لحاظ بنیادی ظرفیتهایش را دارد، منتها ایشان معتقد بود این ظرفیت هنوز بالفعل نشده است یعنی کار درخوری در این زمینه انجام نگرفته است.
همان طور که مستحضر هستید دو نوع نگاه مکانیکی و ارگانیکی به دولت وجود دارد. ایشان نگاه مکانیکی و جزءنگرانه به دولت را نقد میکردند. یکی از آسیبهای حکمرانی و آفتهای دولتداری در نگرش دکتر افروغ همین نگرش مکانیکی به دولت بود. البته ایشان سعی میکرد این معضل و دشواره اساسی را که سالهاست در حکمرانی ایران رخنه کرده را با ارجاع به سنت صدرایی و همین طور دیالکتیک بسکاری، خصوصاً دیالکتیک نظر و عمل تدارک کنند و به همین خاطر روی بحث نظر و عمل متمرکز شد که ماحصل آن در کتابی با عنوان «رابطه نظریه و عمل از حکمای باستان تا رئالیسم انتقادی» از طریق پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی منتشر شد.
دیالکتیک نظر و عملی که توسط دکتر افروغ برای تمهیدات سیاستهای دولت در جهت فائق آمدن بر اشکالات حکمرانی و دولتداری در ایران معاصر پیشنهاد میداد، اولاً هم از تنگناهای نگاه مارکسیتی به دیالکتیک فارغ هست و ثانیا جهت توحیدی دارد.
ایشان میگفتند روح توجه مارکس به بحث پراکسیس به بحث ماتریالیسم برمیگردد و تقلیل ایده به ماده است. بنابراین ایشان معتقد بود که مارکس نتوانست برای حوزهی ایده استقلالی قائل شود و اساساً ایده تقلیل به ماده نیست.
بنابراین نقدی که هابرماس به مارکس داشت را می پذیرفت. هابرماس در نقد به مارکس اشاره میکند که مفهوم پراکسیس و عمل مارکس به فضای دانش فنی رفته و از تعامل رهاییبخش و ارتباطی غافل شده است. یعنی در واقع کاری که مارکس انجام میدهد مربوط به دانش فنی است، لذا صرفاً به سمت تسلط بر طبیعت پیش میرود و نمیتواند به سمت تعامل ارتباطی و دانش هرمنوتیک برود و ماهیت دیالکتیک خود را حفظ کند. بنابراین به نظر دکتر افروغ، دیالکتیک عین و ذهن در مباحث مارکس بسیار کمرنگ است.
ایشان معتقد بود این مسأله در تفکرات مارکس جوان پررنگتر است و در مارکس متأخر قدری کمرنگتر شده است. به ویژه در دیالکتیک عین و ذهن و نظر و عمل در رئالیسم انتقادی بسکار بسیار پررنگ است. این نکته برایشان خیلی مهم بود و پیوسته تأکید میکردند دیالکتیک نظر و عمل مورد نظر روی بسکار به شدت جهت توحیدی دارد. از پایگاه صدرایی ایشان، بحثهای بسکار برایش جلب توجه کرد و آنها را به هم نزدیک دید. در گفتوگویی که با ایشان انجام دادم صریحاً اشاره کردند که بحث نظر و عمل و دیالکتیک عین و ذهن در رئالیسم انتقادی بسیار شبیه به رابطه عین و ذهن در تفکر صدرایی است.
ایشان میخواست از این مباحث نتیجهای بگیرد و از آنها استفادهای کند که همان بحث روششناسی بود که معتقد بودند اشتراکاتی که در اندیشه ملاصدرا و روی بسکار هست میتواند منشأ الهاماتی در باب بحثهای روشی در حیطه علوم اجتماعی باشد.
احتمالاً ایشان بخشی از مباحث را در کتاب «رابطه نظریه و عمل از حکمای باستان تا رئالیسم انتقادی» ارائه کردند. شنیده بودم که این مباحث قرار است ادامه پیدا کند که البته عمرشان مجال نداد که این پروژه را به انتها ببرند. بسیاری از دغدغهها و پروژه های فکری ایشان با بیماری و رحلت ناگهانی ایشان متوقف شد.
انتهای پیام/