رایزن فرهنگی اسبق ایران در روسیه: آمریکا در حوزه "جنگ ادراکی" منطقه را خالی نکرده است + فیلم
درشرایطی که پروژههای «ایرانهراسی» شدت گرفته، مشاهده میشود که آمریکا به عنوان اصلیترین برنامهریز این جنگ، اگر چه اخیرا حضور فیزیکی کمتری در منطقه دارد اما واقعیت این است که در حوزه جنگ ادراکی منطقه را خالی نکرده و همچنان فعالیت میکند.
بهگزارش خبرنگارفرهنگی خبرگزاری تسنیم ، دیپلماسی فرهنگی به عنوان یکی از وجوه دیپلماسی در عصر جدید، همواره یکی از مولفههای قدرت نرم کشورها محسوب میشود که خارج از مرزهایشان به کار گرفته میشود و یک سیاست کارآمد در مواجهه و ایجاد ارتباط با کشورهای جهان است. کشورهایی با سابقه فرهنگی و تمدنی کهن همچون ایران، در این زمینه از قدرت الهام بخشی بیشتری برخوردارند؛ اما علیرغم وجود این ظرفیتهای متنوع که در اختیار ایران هست و توقعی که از توان دیپلماتیک ایران در حوزه فرهنگ و هنر میرود، همچنان فاصله زیادی میان واقعیتها میدان با دورنمای مطلوب وجود دارد.
برخی کارشناسان معتقدند عملیات روانی و برنامهریزیهای دیپلماتیک دشمن در حوزه فرهنگی و به راه انداختن جنگهای تبلیغاتی مبتنی بر راهبرد «ایران هراسی»، مهمترین دلیلی است که باعث شده ایران اسلامی برخلاف پیشرفتهای چشمگیر در سال های ابتدایی بعد از انقلاب در حال حاضر با ایدهآل خود در حوزه دیپلماسی فرهنگی فاصله زیادی داشته باشد. پروژه ایران هراسی بیش از چهار دهه است که در برابر جمهوری اسلامی ایران اجرایی شده و دلیل اصلی آن هم میتواند ماهیت انقلاب اسلامی ایران باشد که بسیاری از جهانبینیهای ماتریالیستی مرسوم را به چالش کشید.
برخی میگویند تجویز نسخه واحد برای دیپلماسی فرهنگی اشتباه است و در شرایط فعلی و ورود فناوریهای نوین در عرصه دیپلماسی، اقداماتی مانند ایجاد سفارتخانههای مجازی، طرحهای بینالمللی تحت عنوان رهبران جوان، فعالیت در پوشش ان جی اوهای بینالمللی، دورههای آموزشی برای جامعه نخبگانی گزینش شده از یک کشور و ارائه بورسیههای مختلف تحصیلی، فعالیت در قالبهای هنری اعم از سینما، تئاتر، موسیقی و تجسمی دستاوردهای قابل توجهی در زمینه دیپلماسی فرهنگی با خود به همراه آورده است که قطعاً با یک سیاست واحد و البته تاریخ گذشته نمیتوان به میزان آنها اثرگذار بود.
بر همین اساس با رضا ملکی، استاد دانشگاه علامه طباطبایی و رئیس مرکز مطالعات فرهنگی و بینالمللی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی که پیش از این یکی از رایزنان موفق فرهنگی ایران در کشور روسیه نیز بوده است، گفتوگویی داشتیم که در ادامه میتوانید بخوانید.
* سلام آقای دکتر، وقت به خیر. اگر موافق باشید بحث امروز را با گفتگو درباره جغرافیای دیپلماسی فرهنگی ایران در بستر جهانی آغاز کنیم. وضعیت فعلی جمهوری اسلامی ایران را در منطقه و به ویژه در میان کشورهای همسایه چطور میبینید؟ ارزیابی شما از ظرفیت و توان حال حاضر دیپلماسی فرهنگی ایران چیست؟ آیا تحریمهای اقتصادی و عملیات فرهنگی جبهه رقیب علیه ایران، ظرفیتهای ما را هم کاهش داده است؟ با توجه به اینکه پروژه ایرانهراسی خیلی با قدرت پیگیری میشود و آن جنگ نرمی که علیه جایگاه ایران در کشورهای مختلف به ویژه در کشورهای همسایه شکل گرفته است، باز هم توان فعالیت به سیاق گذشته وجود دارد؟
بگذارید بحث را با یک مقدمه آغاز کنیم. یک بحث مهم و امروزی، بحثی با عنوان «پارادیپلماسی» است که به تعبیری، دیپلماسی فروملی هم محسوب میشود. به طور طبیعی، همسایگان برای هر کشوری در اولویت هستند و خارجِ نزدیک برای ما از جهتهای مختلف، چه از منظر آرمانهای انقلاب اسلامی و چه از منظر اهداف و منافع نظام، برایمان اولویت دارد. اگرچه خارجِ دور در حوزههایی مثل آمریکای لاتین و آفریقا هم میدانهای رقابت شدیدی برای حضور فرهنگی کشورهای مختلف هستند. اما در هر حالت هیچ کدام از آنها جایگاه همسایگان را برای ما نمیگیرند.
انقلاب ایران دنیا را با یک جریان نو آشنا کرد
اگر بخواهیم به مصداقهایی از این دست بپردازیم اینگونه است که ما در کشورهای همسایه مثل پاکستان، افغانستان، عراق، ترکیه، آذربایجان و حتی روسیه، شاهد حضور چند نمایندگی رسمی از جمهوری اسلامی ایران هستیم که تحت عنوان رایزن فرهنگی، وابسته فرهنگی و خانه فرهنگ فعالیت میکنند و شاید در برخی از کشورهای اروپایی یک نماینده فرهنگی در پایتخت داشته باشیم، اما در اکثر کشورهای همسایه چندین نمایندگی داریم. استقرار و فعال بودن این تعداد از مراکز به خودی خود میتواند نشان دهد که در چه وضعیتی هستیم.
با ایران بدون انقلاب اسلامی کسی کاری ندارد
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، بازی جدیدی را در منطقه و عرصه جهانی کلید زدیم. برخی، جریان دوران گذار تاریخی را به انقلاب روسیه نسبت میدهند، اما در حقیقت این گذار از پیروزی انقلاب اسلامی ایران آغاز شد. همان جایی که دنیا را با یک حرف و یک جریان نو آشنا کرد. بنابراین ما، آغازگر یک بازی بودیم. تمام این جریانهایی که تحت عنوان اسلامهراسی، ایرانهراسی و شیعههراسی اتفاق میافتد، اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم، به تعبیر رهبر معظم انقلاب، «انقلابهراسی» است؛ یعنی کسی با ایرانِ بدون انقلاب اسلامی کاری ندارد. کسی اسلام بدون اندیشه سیاسی اسلام را کاری ندارد. کسی با شیعه بدون اندیشه سیاسی شیعه و بدون عدالتخواهی کاری ندارد. تمام این «هراسیها» ناشی از گفتمان انقلاب اسلامی است و ما این داستان را شروع کردیم و این هراس طبیعتاً برای عدهای که منافع خود را در خطر میبینند، وجود خواهد داشت.
دو گانهی اسلام و استکبار را ما آغاز کردیم. به همین دلیل معتقدیم شروع دوران گذار تاریخی از انقلاب اسلامی ایران است. این هراس برای کسانی است که طرف مقابل این دو گانه هستند؛ یعنی جریان استکبار. این هراس برای ملتها و افکار عمومی نیست. جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی به حسب نظریه انقلاب اسلامی و دیدگاه امامین انقلاب شکل گرفت. اصل 11 قانون اساسی بر ائتلاف سیاسی، ائتلاف اقتصادی و ائتلاف فرهنگی با جهان اسلام تأکید میکند. اما این هراسی که آنها داشتند موجب شد تا تلاش کنند تا با مدیریت افکار عمومی و راهاندازی جنگهای اداراکی، این حرکت و این جریان نو را با چالش مواجه سازند.
ایرانهراسی، شیعههراسی و اسلامهراسی دورههای مختلف دارد؛ یعنی طی 4 دهه گذشته چند دوره را با محوریت ایرانهراسی مواجه بودیم و دورههایی اسلامهراسی و شیعه هراسی غلبه پیدا کرد. آنچه به طور کلی میتوان مطرح کرد، این است که ایرانهراسی یک دورهای با مبدأ آمریکا و رژیم صهیونیستی و بعدها هم کمی با محوریت حوزه اروپا پیگیری شد. پس از 11 سپتامبر اسلامهراسی شدت بیشتری به خود گرفت. پس از جنگ 33 روزه لبنان از آنجا که ایران نقش پررنگی در آن داشت، ایرانهراسی و شیعه هراسی شدت بیشتری گرفت. پس از آن، تحولات اخیری که در منطقه رخ داد، بار دیگر موجب شد تا بر موج ایرانهراسی افزوده شود.
شکست تحریم در گروی شکست تحریف انقلاب اسلامی است
اکنون تصور میکنیم دوره چهارم ایرانهراسی را با منشأ منطقهای آغاز کردهاند؛ تفاوتی که دوره اخیر ایرانهراسی دارد، این است که این بار مخاطب آن را جهان اسلام، جهان عرب و کشورهای پیرامونی ما قرار دادهاند و هدف و همچنین منشأ این قضیه کشورهایی مثل عربستان، امارات و رسانههای نیابتی آنها بودند. یک بخشی از آن ناشی از ترسی است که از گفتمان انقلاب اسلامی دارند و بخشی هم مربوط به ما است که در ارائه تصویر از خودمان، آنگونه که باید، عمل نکردیم. بنا به تعبیر مقام معظم رهبری، اگر تحریف را بتوانیم شکست دهیم، تحریم را میتوانیم شکست دهیم. ما ثابت کردیم انرژی هستهای ما صلحآمیز است. اما میبینید برخی کشورها با اینکه که سلاحهای اتمی هم دارند، هنوز تحت تحریمها قرار نمیگیرند. وقتی ایران را کشوری ناهنجار نشان دهند، پس به راحتی میتوانند اذهان را توجیه کنند که این کشور نباید قدرت داشته باشد.
* اساساً انقلاب ما فرهنگی بوده است. ما اکنون دارای دیپلماسی فرهنگی هستیم و قصد داریم چهره واقعی انقلاب اسلامی را به جهانیان نشان دهیم. چه کار باید کنیم و یا چه کار نکردیم که اکنون با این مشکلاتی که اشاره داشتید، از جمله تحریف، مواجه شدیم؟
تراز فرهنگی ما نسبت به سایر کشورها مثبت است
جمهوری اسلامی ایران از مزیت فرهنگ برخوردار است و سرآمدی فرهنگی ما ثابت شده است؛ تراز اقتصادی و تجاری ما نسبت به خیلی از کشورها منفی است. ما بیشتر واردکننده هستیم تا صادرکننده. اگرچه در سالهای اخیر اتفاقات خوبی در زمینه صادرات شکل گرفته است، اما تراز اقتصادی ما غالباً منفی است. تنها جایی که بدون تردید و با قدرت میتوانید بگویید تراز ما در قبال خیلی از کشورها میتواند مثبت باشد، سرآمدی فرهنگی است. ما سرریز فرهنگی داریم. ما در ارتباطمان با هر ملتی دست بالاتر داریم. این دست بالاتر ناشی از کجاست؟ 1. تمدن چند هزار ساله ما 2. ورود اسلام و پذیرش مکتب اهل بیت (ع) 3. زبان و ادبیات فارسی. کمتر زبان زندهای داریم که هزار سال استمرار و پایداری داشته باشد. 4. گفتمان انقلاب اسلامی که مهمتر از همه آنهاست. این پیشینهها نسبت به سایر کشورها در عرصه فرهنگی به ما دست بالاتر میدهد.
نگاه ما به دیپلماسی فرهنگی، «رسالتمحور» و «تکلیفمحور» است نه امنیتی
اینکه چرا این اتفاق نیفتاده، زوایای مختلفی دارد. اولین بحث، به خلأ نظریه باز میگردد. با وجود آنکه منابع زیادی داریم، اما نتوانستیم یک نظریهپردازی صحیح و برساخت صحیحی در حوزه نظریه داشته باشیم. ما اساساً نگاه و رویکردمان به دیپلماسی عمومی و فرهنگی، از مبنا با نگاه غرب متفاوت است؛ چرا که نگاه آنها این است که منافع فرهنگی در اختیار منافع ملی است. رکن اول منافع ملی، امنیت و رکن دوم آن اقتصاد است. یکی از صاحبنظران آمریکا مطرح میکند دیپلماسی عمومی برای امنیت است. سپس صراحتاً میگوید دیپلماسی عمومی ابزاری برای جلوگیری از کشته شدن ماست. در جمهوری اسلامی بر پایه آموزه اسلامی، این بحث را نداریم. اگر آنها بر پایه نظریه افرادی مثل «جوزف نای» بحث امنیت را مبتنی بر قدرت نرم مطرح میکنند. نگاه ما به دیپلماسی فرهنگی، «رسالتمحور» و «تکلیفمحور» است. این نگاه، به صورت خلاصه همان عشق به خدا و خالق و عشق به مخلوق است.
دیپلماسی فرهنگی ما باید مبتنی بر فلسفه «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرات» باشد
برخی از مراکز پژوهشی ما معتقد به این موضوع هستند که نظریه پشتیبان و راهنمای دیپلماسی فرهنگی و عمومی ما، نظریه «تعارف» است به استناد آیه: « یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا ...» اى مردم، ما شما را از مرد و زنى آفریدیم، و شما را ملّت ملّت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایى متقابل حاصل کنید. یعنی دیپلماسی فرهنگی برای «تعارف» و «شناختن» است. برای اینکه مردم درک بهتری از هم داشته باشند.
به نظر میرسد نظریههای دیگر قرآنی میتوانیم داشته باشیم که از جمله آنها «تعاون» است. یعنی کافی نیست که همدیگر را بشناسیم و درک بهتری از هم داشته باشیم: « تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى ؛ در نیکوکارى و پرهیزگارى با یکدیگر همکارى کنید.» پس تعاون از تعارف بالاتر است. در ایران اسلامی مبتنی بر آیات قرآن، میتواند نظریهای بالاتر از تعاون هم وجود داشته باشد که همان سبقت در امر خیر است: « فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرات ». اگر بنا باشد جمهوری اسلامی ایران بر پایه آرمان فرهنگی بلند انقلاب اسلامی، در منطقه و جهان اسلام و دنیا، اتفاقی را رقم بزند، باید مسابقه و رقابت در خیر را به جریان بیندازد. این بخش شاید نیاز به توضیح مختصری داشته باشد.
پس از جنگ جهانی دوم، نظریه غالب در دنیا برای نظام بینالملل، « کاهش احتمال نزاع » بود؛ چرا که نزاع این جنگ به همراه تعداد کشتگان آن و تصور احتمال تکرارش برای بشریت و جهان بسیار سخت بود. نظریه بعدی که مطرح شد، این بود که گفتند باید به فکر صلح باشیم. برخی از نظریهپردازان نظریه «زندگی مسالمتآمیز» را مطرح کردند. چین اساساً بر اساس نظریه «کنفسیوسی»، نظریه «خیرخواهی مشترک» را مطرح کرد. اما به نظر میرسد، این آیه قرآن که عرض کردم یعنی « فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرات » از همه بالاتر است. سؤال اینجاست که خیر مشترک چیست؟ خیر مشترکی که کشورهای مسلمان و غیر مسلمان باید واجد آن باشند، چیست؟ نمیتوانم با اطمینان عرض کنم، اما شاید یکی از خیرهای مشترک، «مقاومت» در برابر شرّ و ظلم است. اکنون پدیدهای در دنیا شکل گرفته که بنیاد خانواده را متزلزل کرده است. این مسئله خطری برای جهان بشریت است. ما باید روی نظریهای که دیپلماسی فرهنگی ما را در مسیر اعتلای خانواده سوق میدهد، کار کنیم. مراکز اندیشهورزی ما باید در این جهت اقدام کنند.
تعریف واحدی از دیپلماسی فرهنگی نداریم
* از صحبت شما وام میگیرم و دو سؤال را مطرح میکنم. اشاره فرمودید به بحث برنامهها و نظریههایی که باید برای دیپلماسی فرهنگی و دیپلماسی عمومی داشته باشیم. تعریف دقیقی از دیپلماسی فرهنگی وجود دارد؟ برخی معتقدند ما از همان نظریههای قبل از انقلاب هنوز به عنوان نسخه عمل واحد در عموم دفاتر رایزنی فرهنگی پیروی میکنیم. دوم اینکه باید چه انتظاری از رایزنان فرهنگی داشته باشیم؟
مادامی که ما در جمهوری اسلامی ایران به یک تعریف واحد از دیپلماسی فرهنگی نرسیم، به طور طبیعی فعالیتها و سیاستگذاریها نمیتواند انسجام و اثرگذاری مناسب داشته باشد. ما تعریفی که از دیپلماسی عمومی یا فرهنگی داریم، این است که مجموعه فعالیتهایی که با هدایت حاکمیت توسط کنشگران حاکمیتی یا غیر حاکمیتی برای ایجاد شناخت، علاقه و باور نسبت به ارزشهای مدنظرمان صورت گیرد را دیپلماسی عمومی میگوییم. وقتی دیپلماسی عمومی میگوییم، به فعالیتهای فرهنگی و هنری محدود نمیشود بلکه حوزههای گردشگری، علمی و خدمات درمانی و آموزشی را هم در بر میگیرد.
میدانی که قرار است دیپلماسی عمومی در آن عمل کند، یک میدان بدون معارض و رقیب نیست. اتفاقاً رقبای ما بسیار قدرتمند و پیچیده وارد میشوند؛ پس یک کارزار است. اگر نگوییم این کارزار پیچیدهتر و سختتر از جنگهای نظامی است، کمتر هم نیست. پس ما در حال جنگیم. باید این فضا را درک کنیم که جنگی در میان است. از این جهت اولین جاهایی که در روابط مورد هدف قرار میگیرند، رایزنان فرهنگی هستند.
مرکز راهبردی در حوزه دیپلماسی عمومی نداریم
بحث این است که دو عنصر در این کارزار نقش اساسی دارند: اول: حکمت، تدبیر و خرد و دوم: اراده. به تعبیری، این کارزار، نبرد تدبیرها و ارادههاست. اگر میگوییم ایرانهراسی به این شکل نمود یافته است، یعنی دهها مرکز، اتاق فکر و اندیشکده و مراکز مطالعات راهبردی تدبیرسازی کردند. حالا یک سؤال: در جمهوری اسلامی ایران، مرکزی که در حوزه دیپلماسی عمومی، فرهنگسازی کند، کجاست و تدبیرهایی که ساخته شده چیست؟ دوم آنکه آنها برای تدبیرهای خود حاضرند سرمایهگذاری کلان داشته باشند و اراده میکنند تا آن تدبیر را اجرا کنند.
فقط در آمریکا طی 20 سال گذشته درباره تأثیرگذاری روی افکار عمومی جوانان عرب و غرب آسیا، حداقل چهار بار رویکردشان را تغییر دادند و چندین بار سندها نوشتند و ساختارها را تغییر دادند. آیا شما شاهد چنین تغییراتی در دیپلماسی عمومی جمهوری اسلامی ایران هستید؟ ما یک خط ممتد را ادامه میدهیم و تنها ساختارها و نهادهایی ایجاد شدند. هیچ تحولی نمیتوانیم ببینیم. در حالی که دنیا تحول پیدا کرده و سرعت تغییرات زیاد است. اکنون 1. چهل سال تجربه داریم 2. دنیا تغییر کرده است 3. ما بیانیه گام دوم انقلاب را داریم، حیطه آن هم داخل کشور است. حتماً بحث تمدن نوین اسلامی، یکسری آثار و زمینهسازیها در عرصه بینالملل میخواهد. از این جهت به نظر میرسد در این کارزار، هم در نقطه تدبیر و هم ارادهمان، هنوز به یک نقطه مطلوبی نرسیدیم. این مسئله علاوه بر اینکه به آرمان ما مربوط میشود، با زندگی و معیشت روزمره و سفره مردم هم ارتباط دارد.
اما درباره پیشینه بحث رایزنی فرهنگی؛ عنوان رایزنی فرهنگی در سال 1942 توسط فرانسویها ابداع شد. 14 نفر را به سراسر دنیا فرستادند. پس از آن، آمریکاییها اصطلاح «دیپلماسی عمومی» را مطرح کردند که تعریفی وسیعتر داشت. در هر صورت کارکرد هر دو، یکی است. کسی که به عنوان رایزن فرهنگی در یک کشور میرود، تحت قانون کدام کشور است؟ هیچ کدام. دیپلماتها در تمام دنیا تحت یک قانون عمل میکنند که همان «کنوانسیون وین» است. این کنوانسیون در سال 1961 تصویب شد و ایران قبل از انقلاب اسلامی، رسماً به آن پیوست. پس حقوق و شرایط دیپلماتیک را هم باید برای دیپلماتهایی که از کشورهای دیگر در ایران هستند رعایت کند و هم این حق را دارد که این حقوق را برای دیپلماتهای خود مطالبه کند.
کار رایزن فرهنگی برگزاری نمایشگاه و ترجمه کتاب نیست
ما برای فعالیت فرهنگی و فعل فرهنگی و تبلیغی مثل برگزاری نمایشگاه و جشنواره و رویدادهای مختلف، هیچ نیازی به فردی به نام رایزن فرهنگی با مصونیت دیپلماتیک و با پاس سیاسی نداریم. مؤسسات زیادی در کشورها این کارها را انجام میدهند. دنیا این مدلی کار میکند؛ مثلاً اگر شما «British Council» انگلیس را در نظر بگیرد، با همین مدل کار میکند. «گوته آلمان» فعالیت فرهنگی خودش در خارج از کشور را با همین عنوان انجام میدهد. ایتالیاییها با «انستیتوی دانته»، اسپانیاییها با عنوان «سروانتس»، ژاپنیها با «بنیاد فرهنگی ژاپن» و چینیها با عنوان «کنفسیوس» به فعالیتهای فرهنگی میپردازند. برای جمهوری اسلامی ایران هم از قبل از انقلاب اسلامی، «رایزنی فرهنگی» بوده است.
سرانه بودجه نمایندگی فرهنگی آمریکا در کشورها به 2 و نیم میلیون دلار میرسد
اما آیا ما باید از رایزن فرهنگی، فعالیت فرهنگی از این جنسهایی که اشاره کردیم مثل برگزاری نمایشگاه و جشنواره و ترجمه و آموزش زبان فارسی بخواهیم؟ آیا با این چند نمایشگاه کتاب و جشنواره و ترجمه کتاب انتظار داریم افکار عمومی چند میلیون نفری نسبت به ما تغییر کند؟ معلوم است این اتفاق نمیافتد؛ چرا که ما ظرفیت بزرگ فرهنگی جمهوری اسلامی ایران را در یک کوزه کوچک به عنوان رایزنی فرهنگی ریختیم. «چون بریزی بحر را در کوزهای؛ چند گنجد قسمت یک روزهای». این بحر جمهوری اسلامی ایران که نمیتوانی با یک نفر نیروی اعزامی از ایران با عنوان رایزن فرهنگی آن را بشناسانی؛ آن هم با بودجهای که با بودجه کشورهای همسایه هم حتی قابل مقایسه نیست. تازه من با بودجه آمریکا یا کشورهای بزرگ مقایسه نمیکنم. مثلاً آمریکا 800 نماینده و برخی کشورها 600 نماینده دارند. ما 60 رایزن داریم. سرانه بودجه یک نمایندگی در آمریکا نزدیک به 2 و نیم میلیون دلار در طول سال است. این سرانه برای کشورهایی مثل ژاپن و کره، به 20 میلیون دلار در یک سال هم میرسد.
دولت سیزدهم بر دیپلماسی فرهنگی اهتمام دارد اما بودجه آن تغییر نکرده
دولت سیزدهم در حوزه دیپلماسی فرهنگی اهتمام ویژه داشته و حمایتهای جدی کردند، اما در مسئله بودجه 2 سال است که هیچ نوع تغییری ایجاد نشده است. حالا ما چه انتظاری از یک رایزن داریم که گفتمان انقلاب اسلامی، تمدن ایران، زبان و ادبیات و مسئله وحدت اسلامی و سایر گزارههای فرهنگی و تمدنی را به نتیجه برساند؟ روشن است که ابزار آن را ندارد. این اقداماتی که اکنون صورت میدهند، از جنس تصدیگری و کار یک مرکز فرهنگی است. دیپلمات کارش این است که ظرفیتهای بیشتری از جمهوری اسلامی را به کشور محل مأموریت سوق دهد؛ به ویژه ظرفیتهای غیر حاکمیتی و مردمیِ جبهه فرهنگی را وارد این حوزه کند. کار دیگر دیپلمات این است که ظرفیتهای آن کشور را فعال کند. افراد زیادی علاقه به کار دارند. ما باید آنها را شناسایی کنیم، فعال کنیم، توانمند کنیم تا به این ترتیب جریان فرهنگی شکل گیرد. اگر شما به رایزن فرهنگی بگویید ایران را در کشور مقصد معرفی کند، بنده میگویم این کار از عهده هیچ رایزنی ساخته نیست. او باید مقدمات این کار را فراهم کند. فلسفه وجودی آن در سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی شکل میگیرد.
* فرمودید جهان اطراف ما در حال تغییر است و یا تغییر کرده است. به دنبال آن، خیلی سیاستهای مرتبط با این دیپلماسی فرهنگی یا درگاههایی که قرار است این دیپلماسی فرهنگی را به کار بگیریم، تغییر کرده است. آیا تغییری در این زمینه داشتیم یا خیر؟ مثلاً مدتی است که رسانهها اعلام میکنند آمریکاییها از منطقه خارج شدند. به صورت فیزیکی این خروج نظامی تا حدی محقق شده است، اما از مدتها قبل تحت عنوان «سفارتخانههای مجازی» فعالیت میکنند تا به این ترتیب بر افکار عمومی اثرگذاری کنند. آیا ما همسو با این تغییرات حرکت کردیم یا هنوز این فضا را نشناختیم؟
منطبق بر تحولات جهانی حرکت نکردیم
اولین موضوعی که در بحث سیاستگذاری به آن نیاز داریم، رصد و محیطشناسی است. شناسایی پیشنیاز شناساندن است. اختیار رصد در کنوانسیون به کشورها داده شده است. بنده معتقدم منطبق بر تحولات جهانی حرکت نکردیم. در همین 6 ماه اخیر حتماً روابط ایران و عربستان تأثیرات زیادی بر حوزههای مختلف از جمله حوزه فرهنگی دارد. آیا اتاق فکر ما به این سرعت نسبت به این تأثیرات شناخت دارد تا بتوانیم متأثر از تحولات حرکت کنیم بدون اینکه در موضع انفعال قرار گیریم؟
اشکال عمده دیگری که وجود دارد، شما در خیلی از کشورها مثل آمریکا میبینید همبستگی قوی و بزرگی بین حوزه روابط سیاسی، اقتصادی و روابط فرهنگی وجود دارد. در ایران این سه روابط در سه اتاق جداگانه انجام میشود و سه مسیر مختلف دارد. این یکی از کاستیهاست و باید در راستای همافزایی این حوزهها حرکت کنیم.
آمریکا در حوزه جنگ ادراکی منطقه را خالی نکرده است
خروج آمریکا اگر خروج فیزیکی و ظاهری است، پس چرا شاهد 3 هزار نفر نیروی دیپلمات آمریکایی در سفارت آمریکا در بغداد هستیم؟ ما شاهد فعالیتهای جزء به جزء نیروهای آمریکایی در منطقه هستیم آن هم در حوزه فرهنگی. کنسولگری آمریکا در فلان شهر در ماه مبارک رمضان، جوانانی که در حوزه شبکه اجتماعی فعالند، به ضیافت افطاری دعوت میکند! بنابراین باور نداریم در حوزه فرهنگی، افکار عمومی و جنگ ادراکی آمریکا میدان را خالی کرده است بلکه برعکس در این حوزهها قوی است و متقابل آن، ما کار چندانی نکردیم.
یکی دیگر از اشکالاتی که در حوزه کار ما وجود دارد، نسخهنویسی و تجویز از تهران و ایران است. نظام جمهوری اسلامی ایران و مقام معظم رهبری به عنوان ولی فقیه تعیین میکنند چه پیامی به جهانیان بدهیم، اما در چگونگی آن، جمهوری اسلامی ایران تعیینکننده نیست. چگونگی انتقال پیام را میدان تعیین میکند. در جریان داعش، ولیّ فقیه و فرمانده کل قوا به فرمانده نیروی قدس دستور میدهند منطقه را از لوث داعش پاک کند، منتها در چگونگی انجام این کار توسط شهید سلیمانی، منوط به شرایط میدان است. فرمانده باید تشخیص دهد در میدان چه اقدامی انجام دهد.
زمانی که در سال 1382 که در معیت حجت الاسلام ایمانیپور به عنوان رایزن روسیه و بنده هم به عنوان معاون ایشان به روسیه عازم شدیم، خیلی از شخصیتهای برجسته توصیه میکردند وقتی به آنجا رفتید، به بازخوانی نامه امام به گورباچف بپردازید. در ایران، نامه گورباچف شهرت دارد و در رسانهها بارها مطرح شده است. وقتی وارد روسیه شدیم، دریافتیم هیچ رسانهای به این نامه نپرداخته است. ما هم شروع به ترجمه کردیم، منتها دو دوره از دوره گورباچف گذشته بود. او دیگر محبوبیتی نداشت. بعد وارد این بحث شدیم که محتوای نامه امام را کار کنیم؛ مثلاً آنجا که فرمودند جهانبینی خود را از منظر الهی و فلسفه اسلامی بررسی کنید، به مؤسسه فلسفه آنجا رجوع کردیم و گفتیم قصد داریم درباره فلسفه اسلامی کار کنیم. آنها گفتند چیزی به نام فلسفه اسلامی نداریم. پرسیدیم ابن سینا و فارابی و ملاصدرا را نمیشناسید؟ گفتند آنها را با عنوان فلسفه ایرانی میشناسند. بنابراین میدان است که مشخص میکند که اقدامی انجام دهیم. ما گاهی از رایزنان توقع داریم به همان شکلی که مسائل در ایران مطرح میشود، در کشور مقصد مطرح کنیم. اگر قصد داریم بحث قدس و گفتمان انقلاب اسلامی و نیز اندیشه امام و رهبری و مقاومت را مطرح کنیم، حتماً باید با ادبیات خودمان مطرح کنیم. در حالی که اینگونه نیست. اقتضای میدان مشخص میکند چه برنامه و عملیاتی داشته باشیم.
در سال 85 از روسیه خارج شدم و سال 93 به روسیه بازگشتم. یک خانمی که جزو انجمن فلاسفه جهان هستند، مرا دعوت به انستیتوی فلسفه کرد و به ما گفت ببینید درباره فلسفه اسلامی چه کارهایی انجام دادیم. الان رشته دکترا و دانشجوی ارشد داریم. بنابراین اقدامی که 10 سال قبل در آنجا انجام دادیم کاملاً جواب داده بود.
ما شاهد بودیم مسلمانان روسیه مثل سایر کشورها به شدت به دنبال هویتیابی بودند. یک آمار میدهم تا از آمار متوجه قضیه شویم. روسیه از 300 مسجد باقیمانده از دوران شوروی سابق، طی 20 سال به 8 هزار مسجد رسیده است؛ شما در جمهوری اسلامی ایران چنین رشدی را پس از انقلاب اسلامی در موضوع مساجد نمیبینید. روسیه جزو اولین کشورهایی بود که به این نتیجه رسید که ما باید جلوی ورود قرائتهای مختلف اسلام به روسیه را بگیریم. اروپاییان و روسیه برای اینکه این اتفاق بیفتد، سعی میکنند آموزش اسلام را کاملاً بومی کنند و قرائتی سنتی از اسلام را ارائه دهند. حرکت درستی هم که ایران در آنجا انجام داد، به این منجر شد که به این نتیجه برسند ما خواهان یک اسلام عقلانی و معتدل هستیم. از دیگر سو گفتوگوهای دینی ما هم خیلی مؤثر بود.
--------------------------------------------
مصاحبه و تنظیم: عماد عزتی و سعید شیری
--------------------------------------------
انتهایپیام/