یادداشت رضا اسماعیلی درباره بازگشت به «اصالت» و «رسالت» شعر رضوی
«صورتگری» در شعر رضوی در بی موضعی شاعر آیینی ریشه دارد، یعنی این که شاعر در این مقام «حرفی برای گفتن» ندارد. پس به ناگزیر و برای نباختن قافیه، «چگونه گفتن» را در این عرصه جایگزین «چه گفتن» میکند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی تسنیم، رضا اسماعیلی از شاعران کشورمان به مناسبت دهه کرامت و میلاد امام هشتم شیعیان یادداشتی درباره شعر رضوی نوشته است. این یادداشت که برای انتشار در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار گرفته را در ادامه میخوانید:
با تاکید بر این نکته که در حوزه شعر رضوی بعد از انقلاب، زایشها و رویشهای خوبی داشتهایم، و آثار فاخر و ارجمند در این حوزه قابل تأمل است، اشاره به این نکته نیز ضروری است که گفته شود با وجود گامهای نسبتاً بلندی که در این عرصه برداشتهایم، هنوز تا رسیدن به قله و رسیدن به وضعیت مطلوب راه زیادی داریم. متاسفانه این نمونههای ارجمند با توجه به گذشت بیش از چهار دهه از انقلاب، آثار انگشت شماری است و حجم انبوهی از شعرهایی که پیشانی نوشت «شعر رضوی» دارند، به علت فرو افتادن در دامچاله کژتابیهای اعتقادی و مضمونی، از وضعیت مقبول و مطلوبی برخوردار نیستند.
ما به نوعی در کدها و کلیدهای قدیمی و کلیشههایی که در شعر آیینی وجود دارد متوقف ماندهایم. مثلاً در شعر رضوی ذهن و زبان شاعر به صورت ناخودآگاه به سمت کلیشههایی چون گنبد، حرم، ضامن آهو، کبوتر و گلدسته میرود. یعنی شاعر به جای این که به سنت و سیره عملی خاندان رسالت بپردازد، در صورت و ظاهر و پوسته دین متوقف میماند.
پیشتر نیز به این دقیقه اشاره کردهام که حضرت لسان الغیب حافظ شیرازی با این که به صورت صریح و مستقیم – به جز موارد معدودی - در باره هیچ کدام از معصومین شعری نگفته است، اما وقتی در لایههای پنهانی غزلهایش عمیق میشویم، سیرت مسلمانی و موضع مندی او را به عنوان یک شاعر مسلمان میتوانیم ببینیم. مبارزه با دورویی، نفاق، مقدس مآبی و نقد و آسیب شناسی سلوک دینی در اشعار حافظ به فراوان یافت میشود. این امر نشان دهنده آن است که حافظ دغدغه دینی داشته و شعرش آمیزهای شکوهمند از «درد دینی» و «درک دینی» است.
این جنس از شعر آئینی، اصیل، شناسنامه دار و دارای هویت است. با عنایت به این نکته، ما نباید در مدح و مرثیه متوقف بمانیم. باید از پله مدح و منقبت و سوگ و مرثیه گذر کنیم و به لایههای عمیقتر دین نقب بزنیم تا بتوانیم آن معارف بلند قرآنی و توحیدی را در شعر آئینی به تصویر بکشیم. به عنوان مثال توحید یکی از حلقههای مفقوده شعر آئینی ماست. در مورد توحید و یکتاپرستی که جان و جوهر اصلی دین است ما چند شعر فاخر و قابل قبول داریم؟
بی هیچ اغراقی، شعرهایی که بتواند با اشعار توحیدی قلههای ادب پارسی همچون فردوسی، مولانا، نظامی، سعدی و حافظ قابل مقایسه باشد، و قابلیت و ظرفیت مانایی و ماندگاری داشته باشد، در شعر شاعران روزگار ما نادر است.
باید بررسی کنیم و ببینیم که چرا شاعران آیینی روزگار ما «خدا» را فراموش کردهاند و ریشه این «خدافراموشی» در کجاست؟!
شعر آیینی ما در حوزه پرداختن به موضوعات مهمی چون «معاد» و «نبوت» نیز جثهای نحیف دارد. چرا؟ چون شعر آیینی روزگار ما شعری تماماً «مذهبی» است نه «معنوی».
چون در شعر آیینی تمام موجودی ما خرج مدح و منقبت و سوگ و مرثیه میشود. بی هیچ اغراقی باید گفت که جای معارف اصیل توحیدی، آموزههای وحیانی و قرآنی، فضایل اخلاقی و کرامتهای انسانی در شعر آیینی روزگار ما سخت خالی است.
باید به دنبال احیای «شعر معنوی» باشیم
برای مثال در حوزه پرداختن به فضیلتی چون «عدالت» بسیار عقب هستیم. مگر نه این است که عدل و عدالت در شمار اصول دین است؟ پس به راستی علت این بی مهری چیست؟
بعد از گذشت بیش از چهار دهه از پیروزی انقلاب، اکنون زمان آن رسیده است که در شیوه کارمان تأمل و بازنگری کنیم و ببینیم بزرگانی مانند فردوسی، عطار، مولانا، نظامی، سعدی وحافظ، چه نگاهی به دین و آیین داشتند. ما باید به اصل خود برگردیم و به دنبال احیای اصالتها باشیم تا بتوانیم به رسالت خود در این عرصه خوب عمل کنیم.
برای رسیدن به این نقطه، باید به دنبال احیای «شعر معنوی» باشیم. شاعران بزرگ شعر و ادب پارسی نیز پیش و بیش از آن که شاعر مذهبی باشند، شاعر معنوی بودهاند. شعر معنوی کلید گشایش و راه نجات شعر دینی و آیینی ماست.
در شعر مذهبی زمانه ما توجه به شعائر و مناسک دینی خیلی زیاد شده است، ولی متاسفانه در پس پشت این ظاهر دینی، معنویت اصیل و ناب در شعرها کمتر دیده میشود. علت این امر تقدم «تربیت مذهبی» بر «تربیت معنوی» است. تربیت مذهبی ظاهر ما را مذهبی میکند، تربیت معنوی باطن ما را. شخصیتهایی امثال فردوسی، مولانا، ناصرخسرو، سعدی و حافظ که جان و جهان شعرشان سرشار از معارف اصیل توحیدی، حکمی و اخلاقی است، محصول تربیت معنوی هستند. از همین روست که به مثنوی مولانا «مثنوی معنوی» می گوییم و از حافظ با عنوان «لسان الغیب» نام میبریم. ولی بعضی از شاعران روز و روزگار ما که شعرشان انباشته از واژههای دینی است، ولی جز مدح و منقبت و سوگ و مرثیه حرف دیگری برای گفتن ندارند، شعرشان مصداق «شعر مذهبی» است.
ما در تاریخ ادبیات، شاعر نجیبی به نام «پروین» داریم که به صورت صریح و مستقیم درباره بسیاری از بزرگان دینی شعری نگفته است، ولی وقتی در مضامین اشعارش دقیق میشویم، سیمای یک شاعر مؤمن و باورمند را میبینیم که بیش از همه ما که درباره تک تک بزرگان دینی شعر گفتهایم، دغدغه دین و آیین دارد و بیش از همه ما حقیقت و جان و جهان دین را دریافته است. «پروین» محصول «تربیت معنوی» و اشعارش مرامنامه «سبک زندگی اسلامی» است. او به راستی و درستی الگوی کامل یک شاعر اصیل آیینی است.
اجازه بدهید بی هیچ ملاحظهای بگویم که برای برون رفتن از بن بست فعلی، شعر آیینی ما نیاز به پوست اندازی و تحول دارد. آری، اگر به دنبال ساختن جامعهای توحیدی هستیم، باید در جان و جهان شعر آیینی روح «معنویت» را بدمیم. زیرا تنها و تنها شعر معنوی نسخه شفابخش شعر دینی و آیینی روزگار ماست.
«اندیشه ورزی» در شعر رضوی
اجازه بدهید بی پرده بگویم دقیقهای که در حوزه شعر آیینی و رضوی همچنان مغفول مانده، بی توجهی به «سیرت» و «درونه» دین - موضع - و پرداختن افراطی به «صورت» و ظاهر دین – موضوع - است. پرداختن به «تجلیل» که افراط در آن همیشه به «تحریف» میانجامد و فاصله گرفتن از «تحلیل»، «تبیین» و «تعریف» که نیاز هنوز و همیشه ماست. به «صورت» پرداختن یعنی خلاصه کردن شعر رضوی در نمادهایی چون: صحن و بارگاه و گنبد و گلدسته و کبوتر و پنجره فولاد، و متوقف ماندن در روایتهایی چون «ضامن آهو» و غفلت از دیگر کرانههای وجودی امام رضا (ع).
«صورتگری» در شعر رضوی در بی موضعی شاعر آیینی ریشه دارد، یعنی این که شاعر در این مقام «حرفی برای گفتن» ندارد. پس به ناگزیر و برای نباختن قافیه، «چگونه گفتن» را در این عرصه جایگزین «چه گفتن» میکند و با مشاطه گری کلام، خواننده را مقهور جادوی کلام خویش.
دکتر شفیعی کدکنی در کتاب ارزشمند «با چراغ و آینه» در مقالهای با عنوان «معجزه پروین»، به کسانی که پروین را تحقیر میکنند که شاعر نخود و لوبیا بوده، اعتراض میکند و میپرسد چرا هر ساله دیوان پروین تجدید چاپ میشود و مردم کوچه و بازار این قدر به آثار پروین رغبت نشان میدهند؟ چون پروین صاحب اندیشه بوده و شعرش شناسنامه دار است.
او صاحب حکمت بود. بزرگان ادبی ما صرفاً به دلیل خیال پردازی و تصویرگری ماندگار نشدهاند، بلکه به خاطر تجلی معارف بلند عرفانی، توحیدی، حکمت و معرفت به این مقام بلند دست یافتهاند. به عبارت دیگر آنان حکیم بودهاند.
امروز من شاعر نیز باید علاوه بر تحریک احساسات، برای خودم رسالتی انسانی قائل باشم. باید بر دانش و بینش ادبی خودم بیفزایم و با تاریخ و فرهنگ اسلامی آشنا باشم. بخصوص با کتابهای پایهای چون قرآن، نهج البلاغه، صحیفه سجادیه و... محشور و مأنوس باشم تا حرفی برای گفتن داشته باشم. به قول بزرگی انسان تا ورودی نداشته باشد، نمیتواند خروجی داشته باشد.
زیارت نامه
به عنوان حسن ختام، و با آرزوی این که با راه بردن به عالم معرفت و حقیقت و آشنایی با سیره و سنت عالم آل محمد، حضرت علی بن موسی الرضا (ع) به «اصالت» و «رسالت» شعر رضوی برگردیم، از شما دعوت به زمزمه سپیدسروده ای رضوی از شاعر اندیشه و بیداری، زنده یاد «طاهره صفارزاده» میکنم که نمونهای ارجمند از شعر معنوی رضوی است. این شعر که عنوان «زیارت نامه» را بر پیشانی خود دارد، از مجموعه شعر «دیدار صبح» انتخاب شده است:
این خانه خواب ندارد
این بارگاه داد
یکسره بیدار است
تعطیل و فصل ندارد
سردار واقعه
آن دانههای سمی را
در عین «بیداری» خورده است
که خواب غفلت را
تا منزل ابد
از چشم شیعیان بزداید.
طبیب این همه بیمار
گره گشای این همه مشکل
هرگز غریب نیست
غریب ما هستیم،
که در دیار خودیم
و در محاصره محرمان بیگانه
به انتظار شفاعت
به انتظار شفا
به انتظار رهایی ست
که بندهای گره خورده نخی، نایلونی
الیاف مادی پندار را
از هم دریده
خود را به پای پنجره افکندهاند
چشمان منتظر
یاران غم زده
در صحن باور بیانتهای خویش
به گریه آمدهاند
میان گریه زیارت میخوانند
آه، ای امام هشتم!
ما با شما، همیشه خانه یکی هستیم
خود زائر دلیم، دل خانه شماست
این مشهد شما
این سرفکنده، سرزمین شهادت
بیهوده فکر رقابت دارد با ما
از راه دور هم،
این مرقد مقدس، این صحن با صفا،
این گنبد طلا
در چشم ماست.
ای قطب عاشقان!
ما را حلاوت بسیار
سر سودن است و دست رساندن
به آستان شما
از راه دور هم، در صبحگاه حال و زیارت
پا بر کف اتاق
سر بر ضریح شما داریم
این سر سپردگی عاشقانه را
تا وادی ابد، بر پا ستادهایم.
غریب ما هستیم
لطف شما، رسیدگی به غربت ماست.
انتهای پیام/