یادداشت| سنخشناسی نیروهای اغتشاش
سنخبندی رهبر انقلاب از نیروهای درگیر اغتشاش، امری است که بحثها و گفتگوهای جدّیای دربارۀ آن شکل گرفته است.
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم، مهدی جمشیدی طی یادداشتی نوشت:
1. رهبر انقلاب در مراسم سالگرد ارتحال امام خمینی گفتند: طرّاحی اغتشاشهای پاییز سال گذشته، در اتاقهای فکر کشورهای غربی انجام گرفت؛ طرّاحی جامعی هم انجام دادند. پشتیبانی مالی و رسانهای و تسلیحاتی هم به وسیلۀ دستگاههای امنیّتی غربی بود. پادوییاش را نیز به وسیلۀ تعدادی از عناصر خائنی که پشت به وطن کرده بودند انجام دادند. یک عدّه هم پیادهنظامِ اینها در داخل بودند. این پیادهنظام، ترکیبی بود از تعداد معدودی آدمهای مغرض، تعداد بیشتری آدمهای غافل و احساساتی و کمعمق و جمعی هم اراذل و اوباش(14/3/1402). شاید چندان انتظار نمیرفت که ایشان در این سخنرانی، اشارهای به ماجرای اغتشاش داشته باشند، اما اهمیت این مسأله از جهت تبعاتی که در پی داشته، ایشان را واداشت که در این سخنرانی سالیانۀ مهم که موضوع مستقل دارد نیز به آن بپردازند. در این میان، سنخبندی ایشان از نیروهای درگیر اغتشاش، امری است که بحثها و گفتگوهای جدّیای دربارۀ آن شکل گرفته است.
2. رهبر انقلاب، تاکنون حتی یکبار نیز تعبیر «اعتراض» را برای جریان اغتشاش به کار نبردند؛ چراکه نه هدفها و خواستههای آنها را بهحق و روا میدانند و نه روش و صورت عملشان. مسألۀ جریان اغتشاش، اعتراض به یک مشکل اجتماعی یا حاکمیتی نبود که بتوان آن را در قالب اعتراض اجتماعی قرار داد، بلکه روشن است حرکت و جریانی که از آن سوی مرزها، طراحی و تعریف میشود و آشکارا، شعارها و خواستهها و رفتارهای آن، توسط دشمنان انقلاب مطرح میگردد، هیچ نسبتی با اعتراض اجتماعی ندارد. این جریان، «اعتراض» نبود، چون هدف صریح و پیدای آن، براندازی بود و به امری کمتر از تغییر نظام سیاسی بسنده نمیکرد. همچنین این جریان، «اجتماعی» نیز نبود؛ چون از درون جامعه برنخاست و مردمخیز و درونزاد نبود، بلکه همهچیز از بیرون، صورتبندی شده بود و حجم بسیار اندکی از مردم نیز که با آن همراهی کردند، دچار روایتزدگی شدند. این در حالی است که جنبش اجتماعی، بهواقع جامعهزاد و بومی است و از عمق ارادۀ جامعه برمیخیزد و بدنۀ مردمیِ پایبند و گسترده دارد.
3. با این حال، عدهای از درون انقلاب اصرار دارند که نخست، این جریان را «اعتراض اجتماعی» بنامند و آنگاه، آن را بهرسمیت بشناسند و «سیاست نظام» را بر اساس خواستههای آنها بازتعریف کنند. بر این اساس، یک جریان غیراجتماعی و تحمیلی توانسته است ذهن کسانی را ویروسی کند و دستگاه محاسباتی آنها را دچار اختلال نماید، تا آنجا که میخواهند از درِ مصالحه و سازش با این جریان وارد شوند و در حکمرانیِ انقلابی، تجدیدنظر کنند تا شاید رضایت نیروها و لایههای جریان اغتشاش فراهم آید. برخلاف تصور برخی تحلیلگران، ما با قشر خاکستری مواجهه نیستیم و اغتشاش، مساوی با این قشر نیست؛ چنانکه لایهبندی رهبر انقلاب نشان میدهد که ایشان میان مردم - که حتی خاکستری ها را نیز در برمیگیرد - و جریان اغتشاش، تمایز میگذارند و حاضر نیستند جریان اغتشاش را جزئی از مردم معرفی کنند. شکاف تحلیلی و تجویزی میان نگاه رهبر انقلاب با برخی دیگر از همین نقطه آغاز میشود
4. روایت رهبری از نیروهای جریان اغتشاش، با سهگانۀ «غرض» و «غفلت» و «رذالت» مشخص شده است. مغرضان، کینۀ انقلاب و ارزشها را به دل دارند و میخواهند نظم سیاسی را در هم بشکنند و صورت دیگری را بیافرییند و در این راه، از هر بهانهای برای پیشروی و جریانسازی بهره میگیرند. البته مغرضان، هم کسانی را در بر میگیرد که خواهان زوال تمامیّت نظام جمهوری اسلامی هستند و سودای نظام سیاسیِ دیگری را در سر دارند و هم کسانی را شامل میشود که در بخشهای از قدرت حضور داشتند و در پی استحالۀ نظام و ساختشکنی معنوی و ماهیتی آن هستند. اراذل نیز مزدوران یا مزدبگیرانی بودند که دست به آدمکشی و تخریب زدند و حداقلهای اخلاقی و انسانی را زیر پا نهادند. جالب است که جریان اغتشاش که مدعی خصوصیت جنبشی و فاخر بودن است و دعاوی روشنفکرانه و تجدّدی دارد، از چنین لایهای تشکیل شده بود.
5. تکلیف «مغرضان» و «اراذل» مشخص است، اما «غافلان» که رهبر انقلاب، آنها را اکثریت دانسته و «احساساتی» و «کمعمق» معرفی کردهاند، بیشتر درخور تأمل هستند. این جماعتِ عمده، بهآسانی دچار «جوّزدگی» و «روایتزدگی» میشوند و فریب میخورند. سادهلوحی در مقام فهم و تحلیل، اینان را به «پیادهنظام جبهۀ دشمن» تبدیل کرده است. اینان، بازیخوردگانِ کجروایتها هستند و ثبات و تعادل ندارند و در اثر هیجانزدگی، به هر سو متمایل میشوند. از قضا، این جماعتِ عمده را باید خطر جدّی به شمار آورد و مجال نداد که ضعف تحلیلیشان، آنها را به ابزاری در دست جبهۀ دشمن تبدیل کند و دشمن از اینان، «بسیج شبهاجتماعی» بیافریند. آدمهای سطحی و بیخبر و سادهلوح که از مرگ طبیعی، ظلم ساختاری را نتیجه میگیرند و مانند طوطی، فقط تکرار میکنند، همیشه میتوانند تنش و تلاطم بیافرینند و برنامههای دشمن را به پیش ببرند. رها کردن اینان در آغوش آلودۀ روایتگریِ رسانههای دشمن، زمینۀ تهدید تولید میکند که ممکن است هر لحظه، تحقق عینی و بیرونی پیدا کند و نظم اجتماعی را مختل نماید. این ذهنهای کممایه و ضعیف، فاصلۀ چندانی با رفتارهای نابخردانه و بحرانزا ندارند؛ چون از فهم و بصیرت و تحلیلمندی، عاجزند و تنها بر موج هیجانها و التهابهای برآمده از کجروایتها مینشینند و ثبات و قرار جامعه را تخریب میکنند. علاج این لایه، بازاندیشی در روایت است. حاکمیت باید هرچه بیشتر و گستردهتر، به وضع روایتمندیِ حداکثری و آغازین از خود و سیاستهایش و دیگریهایش نزدیک شود و فضای رواییِ خالی باقی نگذارد.
انتهای پیام/