روزگار کم فروغ ادبیات کودک و نوجوان-۶ | میرزاده: نظریه پرداز ادبیات کودک در دانشگاه‌هایمان نداریم/ مخاطب در تصمیم گیری‌های ادبیات کودک، فراموش شده است

یک شاعر کودک و نوجوان با اشاره به وضعیت فعلی نشر و ادبیات کودک و نوجوان معتقد است نه تنها نظریه پرداز دانشگاهی در ادبیات کودک نداریم و در تصمیم‌گیری‌های مرتبط با ادبیات کودک مخاطب کاملا فراموش شده است.

به‌گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، سید احمد میرزاده، شاعر کودک و نوجوان است و کتاب‌هایش فهرست بلندی از جوایز ادبی را کسب کرده است. او یک روز میهمان گروه فرهنگی خبرگزاری تسنیم بود تا دربارۀ شعر کودک و چالش‌هایش حرف بزنیم. میرزاده که دکترای ادبیات دارد و در دانشگاه هم به تدریس مشغول است، دربارۀ مشکلات این گونۀ ادبی گفت و از جمله از مشکلات بر سر پژوهش در این حوزه سخن گفت.

او که نایب رئیس و سخنگوی انجمن قلم هم هست، در این گفت و گو دربارۀ اینکه چگونه شاعر شد و چرا شاعر کودک و نوجوان شد، با چاشنی خاطره صحبت کرده است.

تسنیم: گفت و گو را اینطور شروع می‌کنم که شما به عنوان کسی که خودتان سال‌ها در عرصه شعر کودک و نوجوان فعالید، برایمان بگویید چه اتفاقی می‌افتد که یک شاعر در همان ابتدای کار سرودن، به ادبیات کودک و نوجوان که مؤلفه‌های متفاوتی با شعر بزرگسال از نظر فرم، زبان و تخیل گرایش پیدا می‌کند؟

در مورد بقیه شاعران شاید من نتوانم بگویم، اما در مورد خودم یک اتفاق وارونه‌ای رخ داد. وقتی که بچه بودم، در خانۀ ما کتاب زیاد بود ولی این کتابها ترسناک بودند، کتاب‌های خطی و چاپ سنگی قدیم که بیشتر از اینکه جالب باشد،‌ هول و هراسی به دلم می‌انداخت.

دبستانی که بودم، خواهر بزرگم جزوه‌ای داشت که در آن برگزیده شعر نوشته بود. آن موقع مرسوم بود که دانش آموزان دبیرستانی، برگزیده‌هایی را از شعر شاعران که خوششان می‌آمد، در دفتری جمع می‌کردند. این دفتر دست من افتاد. شعرهای برجسته شاعران مختلف از جمله شاملو، اخوان، سهراب و فریدون مشیری را انتخاب کرده بودند مثلاً «کوچه» فریدون مشیری، «صدای پای آب» سهراب و.... در همان عوالم سنین دوم یا سوم دبستان، در مجموعۀ شعرها  به دو تا شعر از اخوان ثالث یکی «زمستان» و یکی «کتبیه» رسیدم و با اینکه غلط هم می‌خواندم، موقعی که این شعرها را خواندم، یادم هست مو به تنم سیخ شده بود.

برایم خیلی جالب بود، «که شبی که لعنت از مهتاب می‌بارید/ و پاهامان/ ورم می‌کرد و/ می‌خارید» حالا که فکر می‌کنم به این نتیجه می رسم که جالب ترین چیز در شعر اخوان برای من طنین و ضرباهنگ شعر اخوان به عنوان عنصر ممیزه اش با دیگر شعرا  بود. در آن سن چیز دیگری از شعر دریافت نمی‌کردم ولی شکوه و جاذبه موسیقیایی شعر اخوان برای من خیلی جالب بود. در همان زمان این دو شعر را حفظ کردم و در ذهن من حک شد. بعد اتفاق جالب دیگری همان ایام افتاد. یک روزداشتم با مادرم به خانه می‌آمدم. در مسیر به ایستگاه سراب مشهد رسیدم، دیدم یک جای شلوغ است.

در ادبیات ما این تلقی سنتی وجود دارد که ما آن معنا را می‌طلبیم، اگر هم کسی بخواهد به فرم اهمیت بدهد، بلافاصله می‌گویید کار فرمالیستی می‌کند. شعر کودک کاری که می‌کند این است که این فرصت را به شاعر می‌دهد که سایه سنگین معنا را از روی سرش بردارد.

 

در این مسیر دبیرستان دخترانه فیوضات و دبیرستان دکتر شریعتی فعلی قرار دارد و محل عبور دانش آموزان بود. آن روز آنجا شلوغ بود و خیلی‌هاجمع شده بودند.  بعد مادرم گفت باز این پسر علی آقا عطار آمده است. پرسیدم پسر علی آقا عطار کیست؟ مادرم گفت شاعری است که اسمش مهدی اخوان ثالث است.  آن موقع آقا علی عطار برای مردم مشهد مشهورتر بود ولی جوانان او را می شناختند. وقتی به مشهد می آمد، جلوی مغازۀ پدرش می‌نشست و  بچه‌های دبیرستانی جمع می‌شدند از او امضا می‌گیرند.

من هم جلوتر رفتم و دیدم روی یک چارپایه چوبی نشسته است. اولین بار و آخرین بار در عمرم و در عوالم بچگی مرحوم اخوان ثالث را جلوی مغازه پدرش دیدم و این ملاقات تأثیری عمیق بر من گذاشت و در واقع من را به سمت شعر کشاند. پس از دیداری که با خودش و دیداری که با شعرش داشتم، دقیقاً نفهمیدم چه شد که به سمت شعر آمدم.  خیلی وقتها در جلسات شعر گفته می‌شود این شعر به درد بچه‌ها و این شعر به درد بزرگترها می‌خورد ولی من در بچگی از شعر بزرگسالان خوشم آمد، بعد که بزرگتر شدم از شعر کودک خوشم آمد.

دلیلی که فکر می‌کنم برایم روشن بود به جز بعضی از آن شاهکارها و کارهای اخوان و شاملو و ... به نظر من در شعر کودک یک فرصتی فارغ از مخاطب به شاعر می‌دهد. دربحث شعر کودک صحبت کنیم مسئله اصلی مخاطب است. فارغ از مخاطب، چیزی که شعربودن شعر را به وجود می‌آورد، آشنایی زدایی است و در واقع جذابیت‌های فرمی و رها بودن از مسأله معناست. همیشه سایۀ سنگینی در شعر گذشته ما و تفکر سنتی  در شعر ما هست که به نوعی همیشه توقع معنای خاصی داریم درحالی که در شعر، اصلی ترین مسئله این است که شعر یک هنر است و به عنوان هنر، باید زیبا باشد و در مخاطب لذت ایجاد کند. مسألۀ اصلی،  لذتی است که می‌خواهد بوجود بیاورد و بخاطر همین نمی‌توانید بگویید محتوا مهمتر است چرا که  محتوا، نازل باشد یا عمیق،  تأثیری بر مخاطب دارد دلیلش هم این است که هر هنری، ماده سازنده‌ای دارد، رنگ مادۀ سازندۀ نقاشی است یا مادۀ سازندۀ موسیقی، صداست.

مادۀ سازندۀ اینها خارج از خود آن هنر، یک تودۀ بی نظم است که هنرمند به آن نظم می‌دهد اما مادۀ سازندۀ شعر که شاعر می‌خواهد با آن شعر بگوید، زبان است که خارج از شعر، به عنوان یک مجموعۀ منسجم و منظم وجود دارد.این در مخاطب این توقع را به وجود می‌آورد که بالاخره شعر هم باید معنا داشته باشد منتها این بحث که شعر عرفانی بهتر است یا شعر حماسی یا شعر غنایی بهتر است، بحث درستی نیست.

باید گفت هرکسی بهتر گفته باشد، اثر او بیشتر مورد توجه است.  در شعر حماسی، فردوسی کارش بهتر است؛ در شعر عرفانی، مولوی بهتر گفته است؛ درعاشقانه، نظامی ‌بهتر گفته است بقیه‌اش ، آن هنری است که شاعر در زبان پیاده کرده و کاری که با زبان کرده است. در ادبیات ما این تلقی سنتی وجود دارد که ما آن معنا را می‌طلبیم، اگر هم کسی بخواهد به فرم اهمیت بدهد، بلافاصله می‌گویید کار فرمالیستی می‌کند. شعر کودک  کاری که می‌کند این است که این فرصت را به شاعر می‌دهد که سایه سنگین معنا را از روی سرش بردارد.

در شعر کودک شما می توانید برای هیچ شعر بگویید، هیچانه ها بر همین اساس سروده می شود. می توانید کلاً رها شوید یا اینکه برای چیز خیلی کوچکی و کم اهمیتی، مضمونی درمی‌آورید.

مثلاً ناصر کشاورز که نوآوری‌های مهمی‌ در شعر کودک داشته است، یک کتابی دارد به نام «مرا یک دایناسور درسته قورت داده»، یک شعرش این است:

بیشتر بخوانید

 

مرا یک دایناسور

درسته قورت داده

خود من خواستم که

شوم یک شام ساده

گمان کردم گرسنه است

 به او دادم خودم را

دوچشمم را که بستم

فقط گفتم بفرما

مرا بی اشتها خورد

بدون یک قلُپ شیر

نکرد از من تشکر

که او را کرده‌ام سیر

 پشیمانم که رفتم میان معدۀ او

عجب جای کثیفی است

 چه تاریک است و بدبو

میان معده اش او

چقدر آذوقه دارد

به او لطفاً بگویید

مرا بالا بیارد!

می‌شود هزار جورمته به خشخاش گذاشت و گفت این حرف‌های تو چه اهمیتی دارد؟ چه تناسبی با کودک دارد؟ و.. ولی  یکی از جالب ترین شعرهای کشاورز است که جا افتاد، بچه‌ها آن را خیلی خواندند و می‌خوانند، راستش بزرگها هم وقتی آن را می‌خوانند، خوششان می‌آید چرا؟ چون اصلاً همه چیز را رها کرده و چیزی را که هیچ کس سوژه شعر قرار نمی‌دهد و هیچ کس کار نمی‌کند، مورد توجه قرار می‌دهد.

شاید در ابتدای کار دیدن اینطور چیزها در شعر کودک، باعث شد به نظرم برسد که چنین فرصتی در شعر کودک است، یک فضای آشنایی زدایی خیلی خوب. در انجمن‌های شعر مشهد وقتی شعر کودک می‌خواندیم، واکنش‌ها مخلوطی از دو چیز بود یا طرف خجالت می‌کشد همچنین چیزی گفته است یا نگاه که می‌کنی می‌بینی بعضی ها خوششان می‌آمد. این قسمت دومش مهم بود که از این شعر خوششان آمده بود.  

من فکر می‌کنم که شاید برای خیلی‌ از شاعران شعر کودک در واقع یک فرصت آزادی و رهایی است تا راحت تر هنر‌های زبانی را در آن به نمایش بگذارند البته پاشنه آشیل این قضیه همین است که شاعر دیگر اصلاً مخاطب را در نظر نگیرد. حتی خود ناصر کشاورز هم  در بعضی‌ها شعرهایش کاملاً مشخص است که مخاطب را فراموش می‌کند و درگیر همین بازی‌ها شده است.

تسنیم: یک دیدگاهی هم این وسط وجود دارد که شعر کودک یا اصولاً ادبیات کودک و نوجوان باید همیشه یک بخشی یا یک ته مانده‌ای از ادبیات تعلیمی‌ و آموزشی و تربیتی داشته باشد یعنی یک کارکرد تربیتی هم برای این ادبیات خیلی‌ها الزامی می‌دانند شما چقدر با این موافق هستید؟

به نظر من این حرف فقط تا این حد درست است که بدآموزی نداشته باشد.بد، سخیف و رکیک نباشد و چیز بدی را منتقل نکند، بیشتر از این منطقی نیست. این بحث  بیشتر از نگاهی نشأت می گیرد که کودک را به رسمیت نمی‌شناسد.

یک دیدگاه  و نگاه تعلیم و تربیتی می‌گوید که کودک موجودی است که پرورش پیدا نکرده، نقص دارد، حیوان وحشی است و باید رام شود.یعنی اینکه الان هست ولی مطلوب نیست و این مخاطب اصلاً موضوعیت ندارد.  باید برای آینده کاری کنیم، اینکه الان هست برای ما خیلی موضوعیت ندارد. به نظر من این دیدگاه اجازه نمی‌دهد که بچه‌ها بچگی کنند، اجازه نمی‌دهد دوران کودکی داشته باشند.

همانطور که ادبیات به معنی عام خود و به عنوان یک هنر، باعث شود که خواننده لذت می‌برد؛ شعر و ادبیات برای کودکان هم اصلی ترین هدفش این است که کودک، لذت ببرد و ادبیات را درک کند. درک ادبیات کودکی این است که او هم شعر خاص خودش را داشته باشد و از آن لذت ببرد، برای رسیدن به این هدف باید این بچه را به رسمیت بشناسیم.

به نظر من با این دیدگاه که ما در شعر باید به تعلیم و تربیت فکر کنیم، عمدتاً از نگاه بالا به پایین ناشی می‌شود. البته این امر باعث می‌شود بچه‌ها که خیلی چیزها را می‌فهمند، دست ما را می‌خوانند و مارا تحویل هم نگیرند.

تسنیم: یک ویژگی مخاطب شعر کودک و نوجوان این است که اولاً روحیات و خلقیاتش به تناسب سن و سالش با خود شاعر متفاوت است و ثانیاً مدام هم سلایق و هم نگاهش در حال تغییر و تحول است. بعضی از این تحولات، فیزیولوژیک و طبیعی است و بعضی هم تغییراتی فناورانه است.  به نظر شما شاعر کودک و نوجوان چطور با این چالش می‌تواند روبرو شود و خود را به‌روز کند؟

در گذشته در دو دهه پیش می‌گفتند شاعر کودک و نوجوان دو سرمایۀ اصلی دارد، گنجینۀ خاطرات کودکی خودش و نیز ارتباطاتی است که با برخی از کودکان اطراف خود دارد. به نظر من الان این هر دو چندان سرمایۀ قابل توجهی نیست. اگر کسی الان بخواهد خاطرات کودکی و بچگی خود را ملاک شعرش قرار دهد، نتیجۀ کار خیلی بیخود می‌شود چون در خیلی از مراحل بچه‌ها جلوتر هستند. مثلاً شاعر کودک فکر می‌کند که اگر کلمۀ موبایل و نت و تلگرام و بعضی از اینها را وارد شعرش کرد، دیگر کار امروزی کرده است درحالی که اصلاً اینطوری نیست و کاملاً بی‌اطلاعی این بزرگسال از این دنیا با همین کارها افشا می‌شود.

بیشتر بخوانید

 

الان همه از همان بچه دبستانی می‌پرسند که چکار کنم و چه نرم افزاری بریزم و چطور فیلترشکن پیدا کنم! مسألۀ بعدی این است هم به نظرم معیارغیرقابل اتکایی است. می‌گویند ما کودکان اطرافمان را می‌بینیم، یک نفر و دو نفر و پنج نفر را ملاک قرار می‌دهند و به کل کودک و نوجوان تعمیم می‌دهند. در جلسات نقد و بررسی شعر و داستان فراوان می‌بینیم که وقتی در برابر این نقد قرار می‌گیرند این اثر یک مقدار بزرگسالانه شده است، گفته می‌شود که من این شعر یا داستان را برای بچه ام یا بچۀ خواهرم خواندم کیف کرد! هیچ کدام از اینها قابل اتکا نیست واقعیتش این است که معیارهای همه پذیری برای تشخیص محدوده‌های مخاطب الان غیر از شم نخبگانی نداریم. شم نخبگانی یعنی نخبگانی شمی ‌دارند که برای ما قابل پذیرش است. مثلاً آقای رحماندوست می‌گوید فلان شعر کودکانه نیست و نظر ایشان را می‌پذیریم.

ولی معمولاً وقتی در جلسه بحث می‌شود که این تکه از شعری که خواندید، بزرگسالانه است یا نوجوانانه شده است و بعد بحث اختلافی می‌شود، دقت کرده‌ام تاحالا ازهیچ کس دلیلی نشنیده‌ام یعنی دلیل همان چیزهای احساسی است، مثل اینکه بچه‌های حالا اینطوری هستند یا بچۀ برادرم و خواهرم این طوری است، برای او خواندم، اینطوری گفت. جوابهایی از این دست داده می‌شود اما معیاری که با اتکا به آن بگویید این اثر، نوجوانانه، کودکانه یا بزرگسالانه است، مقداری نامشخص است. دلیل آن این است که اولاً مفهوم کودکی یک مفهوم متغییر است که  بسته به جوامع و فرهنگ‌های مختلف و خیلی مؤلفه‌های دیگر فرق می‌کند و در این زمینه هم بحث‌های زیادی هست.

در سرزمین‌هایی که فرد خیلی زود از خردسالی به بزرگسالی باید پل بزند و وارد کار شود، با کسی که در  یک شرایط آرام ‌تحت نظارت پدر و مادرش در سن 23 و 24 سالگی کاملاً دوره‌های مختلف کودکی و نوجوانی را سپری می‌کند، کودکی اینها متفاوت است. مسئولیت پذیری که یکی از ملاک‌های مهم این فاکتورهای بزرگسالانه شدن است. این امر برای خیلی‌ها زود و برخی خیلی دیر اتفاق می‌افتد.

فرض کنید کسی در 14 و15 سالگی مجبور ‌شود، سرکار برود و در 16 سالگی داماد شده است،  دغدغه‌های  او با فردی که شرایط دیگری دارد، قطعاً فرق دارد. یکی از نقص‌ها این است که همه استدلال‌ها براساس شم نخبگانی است و اینها ‌نمی‌شود علمی بحث کرد.  به خاطر اینکه  فاکتورهای متغیر زیادی از لحاظ روانشناسی و جامعه شناسی افراد و جوامع مختلف و نظریات روانشناسی کودک وجود دارد ولی حداقل کاری که می‌شود کرد و ما تا به حال نکرده‌ایم این است که سراغ مخاطب برویم.

فرض کنید ناشر کتابی منتشر می‌کند می‌گوید این کتاب برای سن 10 و 12 سال است اما چقدر مخاطب  در این کار نقش دارد؟ هیچ! کاملاً بزرگسالان تصمیم می‌گیرند و حدس می‌زنند چه کتابی برای چه سنی مخاطب است. ارتباط با مخاطب کودک و نوجوان برخلاف کارهای بزرگسالانه، ارتباط با واسطه است یعنی واسطه‌ای دخالت‌هایی می‌کند.کتابی که اول از همه وقتی کتاب را می‌نویسیم و ناشر که گروه سنی تعیین می‌کند، خودش تعیین می‌کند بعد که می‌خواهد کتاب را بخرد، پدر و مادر است و کسی که این کتاب را می‌خرد باز خودش در تعیین اینکه چه کتابی مناسب این سن است دخالت می‌کند و بعد اگر گروه سنی پایین تر باشد، می‌بیند که در متن هم دخالت می‌کند و به صلاحدید خودشان وقتی متن را برای کودک می‌خوانند، آن را تغییر می‌دهند؛ بعضی جمله‌ها را حذف می‌کنند، چیز دیگری می‌گویند یا مثلاً آخرش را عوض می‌کنند. حتی لحن خواندن می‌تواند در القای معنی تفاوتهایی ایجاد کند و مخاطب همیشه با واسطه است.

 تلاشی چند سال پیش توسط آقای فریدون عموزاده خلیلی صورت گرفت که به نظرم حرکت خوبی بود و تأثیرگذار می‌شد اگر ادامه پیدا می‌کرد. ایشان یک جشنواره راه‌انداخت به نام جشنوارۀ هدهد سفید که اساسش بر این بود که در این جشنوارۀ کتاب خوانی و انتخاب کتاب کودک، هیچ بزرگسالی دخالت نکند یعنی تمام مراحلش به دست بچه‌ها باشد. بچه هایی از استانهای مختلف کشور البته این کودکان هم ‌کودکان باتجربه تر و مخاطبان کتابخوان کتابخانه‌ها بودند ولی بچه‌ها بودند، طیف وسیعی نزدیک هزار نفر در سراسر کشور هیئت داوران بودند و مرحله به مرحله در 5 رشته  خودشان انتخاب می‌کردند.

ایشان  به عنوان دبیر جشنواره می‌گفت تمام تلاشمان این بود که هیچ بزرگسالی در این جشنواره دخالت نکند. یک سری کتابها برگزیده شد که شاید نتایج اولیه اش در بعضی از قسمتها یک مقدار عجیب بود. به نظرم خوب است فرصت‌هایی فراهم شود که مخاطب بدون هیچ واسطه‌ نقش داشته باشد چون ملاک هایی مثل  تیراژ هم نمی‌تواند مشخص کند نظر مخاطب کودک چیست چون تیراژ خیلی وقتها خریدهای کلی است. از کتابی خوششان می‌آید مثلاً در جشنواره‌ای برگزیده شده، یک نهاد  یا والدین آن را می‌خرند و بعضی وقت‌ها خرید کلی اتفاق می‌افتد و به این ترتیب تیراژ بالای یک اثر را نمی‌شود به مخاطب نسبت داد.  به نظر من خلأ یک کار جدی وجود داردکه باید انجام شود. و حرکت خوبی بود که متأسفانه فقط یک دوره برگزار شد و ادامه پیدا نکرد و کار خیلی سختی بود.

تسنیم: کتاب خودتان هم فکر کنم در این جشنواره برگزیده شد.

یک نکتۀ جالب بگویم. در آن جشنواره، با خیلی از شاعران بزرگ و عزیز کشور رقابت داشتیم که بچه‌ها کتاب من را انتخاب کردند و بعداً آنجا یک فرصتی بود که یک دقیقه صحبت کردم و رازی را برای اولین گفتم. آن هم اینکه تقریباً شعرهای آن کتاب را در سن 12 سالگی گفته بودم ولی به کسی نگفته بودم بعداً به ناشر هم داده بودم نگفتم که در دوازده سالگی به عنوان شعر کودک گفته‌ام،  شاید اگر می‌گفتم چاپ نمی‌شد و این شعرها را داده بودم، ناشر هم تصویب کرده بود و بعداً که انتخاب بچه‌ها شد خیلی جالب بود این کار که در عالم روزگار بچگی خودم گفته بودم از طرف بچه‌ها انتخاب شد.

تسنیم: توجه به اینکه خودتان کار پژوهشی هم کرده‌اید، به نظر شما بخشی از مشکلاتمان در شعر کودک و نوجوان علاوه بر همه این ابهاماتی که در ذات شعر کودک وجود دارد، به دلیل عقب‌ماندگی و کم کاری شدید در حوزۀ پژوهش نیست.

در حوزۀ پژوهش چند مسأله وجوددارد. حالا این درست که ما در پژوهش کمی‌ عقب هستیم ولی خوب خیلی از استادان از جمله آقای رحماندوست معتقدند که باید اول کاری صورت بگیرد، بعد پژوهش اتفاق بیفتد.  شعر کودک و نوجوان، شعر جوانی است یعنی واقعاً می‌شود عمرحدود 50 ساله اش، به نسبت یک ادبیات، خیلی  است. هنوز نقد و بررسی و تحلیل به آن صورت نداشته و پژوهش‌ها دیرتر اتفاق افتاده است.  الان چندین سال است که مجلاتی در این حوزه منتشر می‌شوند که حداقل دو تا دانشگاه معتبر کشور یعنی دانشگاه شیراز و دانشگاه شهید بهشتی، رشتۀ ادبیات کودک دارند. دو مسأله به نظرم در پژوهش‌ها دیده می شود. یکی  اینکه قسمت پژوهش از قسمت آفرینش جداست و با هم خیلی فاصله دارند. در دانشگاه  براساس نظریه‌هایی که در کتاب‌های اروپایی هست، سرفصلهایی تدریس می‌شود. آن نظریه‌ها در کار تولید بومی ‌ما می‌آید محک می‌خورد وخیلی وقتها جواب نمی‌دهد. هنوز این جسارت در دانشگاه‌های ما نیست که کسی بیاید خودش براساس ادبیات کودک خودمان نظریه پرداز باشد. این یک مسأله است.

مسألۀ دوم که وجود دارد این است که برخی از اساتیدی که دوره‌هایی را تدریس می‌کنند، خیلی با ادبیات کودک آشنا نیستند.  در دانشگاه، اعضای هیأت علمی‌ سرفصلها را باید درس بدهند. فرض کنید رشتۀ ادبیات کودک دارید.

فرض کنید می‌خواهند روش تحقیق درس بدهند. آن استاد هم گاه اصلاً ربطی به ادبیات کودک ندارد و از حوزۀ دیگری آمده است، روش تحقیقی به معنای عام یاد می‌دهد ولی خود این استاد هیچ اطلاعی از ادبیات کودک ندارد و بعضاً بی اعتقاد باشد به ادبیات و حالا به خاطر تخصصی که در زمینه خاصی دارد درسرفصل خاصی دارد تدریس می‌کند. آن استادی که خودش ادبیات کودک نمی‌داند و تخصص چیز دیگری دارد ولی ادبیات کودک، درس می‌دهد؛ شاگردی هم که تربیت کند؛ در همان حال و هواست و فقط مدرک گرفته است و جاهایی که با ادبیات کودک کار کنند به آن مدرک اتکا می‌کنند و این یک سنگ بنای بدی را در در قسمت های دانشگاهی و پژوهشی ما گذاشته است.

به این پژوهش‌ها که نگاه می‌کنیم می‌بینیم که نگاه در بزرگسالانه بهترین اینهاحاکم است یعنی فرض کنید که یکی از بهترین کتابهایی که در این زمینه نوشته شده است کتاب خوبی است به نام «از این باغ شرقی» از خانم دکتر پروین سلاجقه. شما نگاه کنید از نظریه‌ها، صور خیال با همان تعریف‌های بزرگسالانه آمده است و تنها کاری که شده این است که مثالها و مصداقها را از شعر کودک انتخاب کرده‌اند ولی وارد نقد و داوری نشده‌اند مثلاً شما وارد بحث معنوی می‌شوید واقعاً برای گروه سنی خردسال استعاره خوب است؟ خوب نیست؟ حالا برفرض در شعر دهۀ 60 جعفر ابراهیمی ‌فلان صنعت به کار رفته، این کار موفقی بوده است یا موفق نبوده است؟ یکی از دوستان در دانشگاه امام رضا پیش من آمد گفت به من گفتند شما پایان نامه با موضوع بدیع معنوی در شعر خردسال کار کنید، استاد راهنمایش، استاد بزرگواری بود که استاد دانشگاه فردوسی است ولی کارشان کودک نیست.

گفتم این تحقیق نمی‌شود خیلی هم اذیت شد و بعد از یک سال هم آمد گفت من رفتم آموزش محور کردم اصلا پایان نامه را حذف کردم.این مشکلات وجود دارد و بایستی با همان دغدغه ادبیات کودک آنهم نه به این صورت که ادبیات جدا؛ کودک جدا، واقعاً ادبیات کودک باشد با مسائل آن آشنا باشد در این زمینه با این نگاه واقعا کار کرده باشد.

انتهای پیام/  

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط