سرودههایی در رثای علیاکبر(ع)؛ علی، همان که جهان محو در شمایل اوست
همزمان با فرارسیدن هشتمین شب از محرم ۱۴۰۲، شاعران تازهترین سرودههای خود را به ساحت حضرت علیاکبر(ع) تقدیم کردند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، زبان فارسی همواره محملی برای گفتن از آیین بوده است که البته سهم قابل توجهی از این موضوع به اظهار ارادت شاعران به ساحت ائمه اطهار(ع) به ویژه امام حسین(ع) اختصاص دارد. این رویه در سالهای اخیر روند رو به رشدی داشته است به طوری که به عنوان یکی از جریانهای اصلی ادبیات انقلاب اسلامی محسوب میشود.
هر ساله همزمان با آغاز ماه خون، ماه محرم، هر یک از هنرمندان به بیان مصیبت اهل بیت(ع) در این واقعه با زبان هنر میپردازند که سهم قابل توجهی از این رویه به شاعران اختصاص دارد؛ شاعرانی که خود یکی از ارکان اجرای مناسک این ایاماند.هشتمین روز از ماه محرم به یاد حضرت علی اکبر، پسر بزرگ امام حسین علیهالسلام نامگذاری شده است و تمام هیئتهای مذهبی در سراسر کشور روضه حضرت علی اکبر میخوانند. در زیر برخی از تازهترین سرودههای شاعران در رثای علیاکبر حسین(ع) را میخوانیم:
در رزمگاه عشق نه فرق پسرشکست
گویی درست، شیشه عمرپدرشکست
پشتی که جز مقابل یکتا دوتا نشد
پشت حسین بود و زداغ پسرشکست
تاشدسپر به تیغ، سر شبه مصطفی
سر، شد دوتا و رونق شق القمرشکست
شدبا سرشکسته ززین سرنگون ولیک
با آن شکست، داد به بیدادگر شکست
سرسبز شدبه اشک، نهالم،ولیک
خصم تاخواست این درخت برآردثمر، شکست
مادر در انتظار، وز این بی خبر که تیغ
ازتو سر و ازو دل و ازمن کمرشکست
علی انسانی
دل نمیدانم چه شد، دلبر نمیدانم چه شد
سر نمیدانم چه شد، پیکر نمیدانم چه شد
مظهـر اللهاکبر، شبه پیغمبر که رفت
حال اهل بیت پیغمبر نمیدانم چه شد
اولین شیر بنیهاشم که عزم رزم کرد
گشت میدان عرصۀ محشر، نمیدانم چه شد
تا علی آمد به میدان، باز هم سر باز کرد
کینههای کهنه از حیدر، نمیدانم چه شد
اسب ره گمکرده جای بازگشتن تا خیام
رفت سمت مسلخ لشکر، نمیدانم چه شد
هرکسی با هرچه دستش بود، میزد ضربهای
زیر تیر و نیزه و خنجر نمیدانم چه شد
غربت یک شیر زخمی بین صد کفتار، آه
دورهاش کردند و من دیگر نمیدانم چه شد
او که سر تا پا غنیمت بود افتاد از فَرَس
زیر دست قوم غارتگر نمیدانم چه شد
رشته تسبیح اعضای علی از هم گسست
سرگذشت پیکر اکبر نمیدانم چه شد
زیر نعل تازه میآید چرا بوی گلاب؟
از نزاکت غنچه پرپر نمیدانم چه شد
پارههای پیکر او در عبا هم جا نشد
آنچه باقی مانده بود آخر نمیدانم چه شد
عاقبت خورشیدِ سر بر قله نی شد، ولی
ماجرای آن تنِ بیسر نمیدانم چه شد
قافله رفت و بدن ماند و بیابان، تا سه روز ...
این سه روز اما همان بهتر نمیدانم چه شد
محمود حبیبی کسبی
****
چگونه جمع کند پارههای جانش را؟
به خیمهها برساند تن جوانش را
شکفت روی لبانش: علی عَلَی الدنیا...
همین که غرق به خون دید پهلوانش را
علی، همان که جهان محو در شمایل اوست
ندیده هیچکجا، هیچکس نشانش را
همان که در شب میلاد او پدر فهمید
پیمبر آمده زیبا کند جهانش را
به آنکه تشنه معنای «قاب قوسَین» است
بگو نظاره کند ابروی کمانش را
میان سجده خدا را فقط صدا میزد،
جهان کفر، اگر میشنید اذانش را
چقدر زخم مصور، چقدر مصرع سرخ
خبر دهید جوانان نوحهخوانش را
به هر طرف که نظر کرد اکبرش را دید
خبر دهید ندارد دگر توانش را...
به خیمه آمدن او دوباره ممکن نیست
نگیرد عمه اگر زیر بازوانش را
فائزه زرافشان
***
نه کسی دیده دلی بی سر و سامانتر از این
نه شنیدهست کسی دیده گریانتر از این
دیدۀ ابری یعقوب و دلسوختهاش
نه بیابانتر از این بوده، نه بارانتر از این...
«زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم»
مپسندم که شوم بیتو پریشانتر از این
اَشبهُالناس تویی خَلقاً و خُلقاً به رسول
یک نفر نیست بگوید که مسلمانتر از این؟
تو رجز خواندی و در یاد ندارد جنگی
که سپرها شده باشند هراسانتر از این
هیچکس چون تو نرفتهست سراپا با شوق
جانب مرگ خودش با لبِ خندانتر از این
بیتو از حال دل سوختهام پرسیدند
خیمه شعلهوری گفت که سوزانتر از این...
سیده تکتم حسینی
انتهای پیام/