یادواره شهدای روحانیت در همدان برگزار شد
یادواره شهدای روحانیت با عنوان "تعهد سرخ از حجره تا سنگر" در حسینیه امام خمینی(ره) شهر همدان برگزار شد.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از همدان، یادواره شهدای روحانیت با عنوان "تعهد سرخ از حجره تا سنگر" در حسینیه امام خمینی(ره) شهر همدان با حضور آیتالله علیرضا اعرافی رئیس حوزه های علمیه کشور طلاب، ائمه جمعه،مبلغان و مردم شهر همدان برگزار شد.
روحانیت به معنای واقعی کلمه از اسلام دفاع کرده است
آیت الله شعبانی موثقی امام جمعه همدان در این مراسم نقش روحانیت و جامعه طلاب را این چنین توصیف کرد: آنجا که تشیع دچار مشکلات فراوانی شد آن کس که ورود پیدا کرد، آنجا که در قرن پنجم، حوزه علمیه بغداد مورد حمله قرار گرفت، این روحانیت بود که وارد عمل شد. قرن هفتم که به این کشور و تمدن عظیم اسلامی حمله کردند و میرفت که در اضمحلال قرار گیرد، روحانیت شیعه بود که نگه داشت. کسانی که جان خود را فدا کردند تا انحرافی در معارف الهی وارد نشود روحانیت بود.
وی افزود: اوایل نهضت امام خمینی(ره) روحانیت راستین بودند که در صف اول مجاهدتها بودند.استان ما بالغ بر 100 شهید روحانی را تقدیم کرده است. جمعیت این شهر نسبت به این جمعیت شهید طلاب نسبت برجسته است و نشان داد روحانیت در ادعاهایی که دارد و صحبتهایی که با مردم دارد همیشه معتقد است.
آیت الله شعبانی در پایان ضمن گرامیداشت یاد امام راحل(ره) و شهدای روحانیت گفت: روحانیت به معنای واقعی کلمه از اسلام دفاع کرده است. یاودوارههای مختلفی را در این ایام شاهد بودیم و اکنون نیز مهمانهای ویژهای داریم.
در ادامه مراسم حجتالاسلام والمسلمین مهدی عزیزیان، گزیده از خاطرات خود را روایت کردند.
حجتالاسلام والمسلمین عزیزیان در ابتدای سخنان خود سهم شهدا را جانبازی و ایثارگری و سهم خود را سخنرانی و صحبت کردن خواند و گفت: بحث خاطرات را از شهیدی که عکسشان در تابلو هست، شهید غلامعلی سعیدی فر آغاز کنیم. ما باهم دبیرستان ابن سینا بودیم و در انجمن اسلامی و بسیج مدرسه فعالیت داشتیم، در مدرسه امام صادق(ع) قم نیز باهم بودیم. ایشان دو سال بعد از من وارد حوزه علمیه شد.
وی ادامه داد: دکتر سجادی فر همکلاسی این شهید بودند، دکتر میگفتند روزی آخر کلاس صحبت میکردیم که ما زنده میمانیم یا نه که این درس را به پایان برسانیم؟ باهم قراری گذاشتیم اگر زنده شب اول که مانوس نیستیم اما شب دوم به خواب هم بیاییم. ایشان میگفت روزی من در بیمارستان بستری بودم، و غلام به خوابم آمد و گفت جای تو اینجا نیست بیا بریم؛ اما من موفق نشدم از بیمارستان بروم. از بیمارستان که مرخص شدم و به اخبار دست یافتم متوجه شدم آن شب دومین شب شهادت غلامعلی سعیدی فر بوده است. میگویند شهید در خواب نیز ذکر میگفت. آنقدر در روز به ذکر مشغول بود که ملکه ذهنش گشته بود.
حجتالاسلام عزیزیان خاطره دوم خود را طبق مصاحبه ای از آیت الله آقانجفی اینچنین بیان کردند: آیت الله آقا نجفی سال 66 مصاحبه ای با حوزه انجام دادند و گفتند، من در بعضی از بسیجیان حالات و مقامات آقای قاضی را میبینم. این مصاحبه خیلی خواندنی است. آیت الله نجفی بسیار انسان بزرگی بودند، خدای ناکرده گزافه گوی نبودند.
عشق آسمانی
وی با اشاره به اینکه با شهید محمدتقی رستمی همکلاسی بوده است، تشریح کرد: محمدتقی روستایی بود، آمده بود در همدان در خانهای تنها زندگی میکرد. با همان سن کمش کارهای زیادی میکرد. چند جلسهای باهم میرفتیم و با آقای مروج صحبت میکردیم. محمدتقی به آقای مروج گفت میشود جلسه آخر به ما هدیه ای بدهید؟ آیت الله مروج حکاک انگشتر بود و دو عقیق به ما هدیه داد.
وی افرود: محمدتقی در جبهه مجروح شد و در بیمارستان با پرستاری آشنا شد و صحبتهای ازدواج انجام شد. محمدتقی طلبه بود اما نامش جزء شهدای طلبه نیست چون به صورت رسمی پرونده طلبگی نداشت اما باهم درس میخواندیم. محمدتقی عملیات والفجر2 شهید شد. قبل از عملیات، چند باری به من گفت بروم دیگر نمیآیم. من را برد خانه و گفت از قفسه کتاب من هرچه میخواهی بردار. من باورم نمیشد میگفتم اگر کسی بخواهد شهید شود اینقدر نمیگوید. اما رفت و شهید شد.
حجتالاسلام عزیزیان با بیان اینکه کتاب زندگینامه شهید در حال تدوین است، گفت: با احتیاط تمام خانم پرستار را پیدا کردیم. جناب آقای خلیل الهی تبار یک ماه پیش میگفتند، با این خانم صحبت کردیم و گفت من 40 سال است هر روز به فکر محمدتقی هستم و برایش نماز میخوانم و تا الان به خاطر وفاداری به محمدتقی ازدواج نکرده ام و هرگز نمیکنم. پیداست که عشقهای آسمانی با عشقهای زمینی متفاوت است.
وی گفت: اولین جبهه ای که حقیر رفتم سال 61 بود. تابستان بعد از اول دبیرستان بود. من سال 60 که وارد دبیرستان شدم شهید سید حسن ترک و شهید آسید جعفر حجازی از این دبیرستان فارغالتحصیل شدند. بزرگان دبیرستان بودند و بسیار اهل فکر و ذکر و مطالعه و نوشتن بودند. ما رفتیم سر پل ذهاب. اکیپی 4 نفره آنجا به سرپرستی آقای حمید حسام تشکیل شده بود. آقای حسام، محمود حسام برادر ایشان، بنده حقیر و آقای به نام ابراهیمی. یک شب سر پشت بام خانهای که روی آن مستقر بودیم رفتیم. آقای حسام گفتند هر شهر جنگ زده را اسمی روی آن میگذارند. مثلا خرمشهر شد خونین شهر؛ سرپل ذهاب هم اسمی برایش بگذاریم.
وی افزود: خودشان پیشنهاد دادند نامش را بگذاریم مظلومان تشنه یا مظلومان فاتح. دلیلش را عملیاتی که لو رفت و بچه ها بسیار تشنه بودند، آنقدری که از فرط تشنگی وقتی به گندابی رسیدند، شروع به خوردن کردند. پذیرفتیم و فردایش رفتیم و نام مظلومان فاتح را سردر شهر سرپل ذهاب نوشتیم و عکس 4 شهید دور آن نصب کردیم. هنوز نیز آن اسم روی این شهر پابرجاست.
2 ماه تا عهد شهادت
حجتالاسلام عزیزیان با اشاره به اینکه جلساتی را آسید جعفر حجازی برگزار میکردند و ایشان شرکت داشت، اظهار کرد: در جلسهای با آقای حجازی اگر کسی دیر میآمد یا درسی را نمیخواند یا تخلفی داشت، آقای حجازی جریمهای معنوی اش میکرد. من به خاطر ندارم چه تخلفی کردم اما گفت آیات آخر سوره آل عمران را حفظ کن و خاصیت آن را اینچنین گفت که وقتی برای نماز شب بیدار شدی به روی آسمان نگاه کن و بخوان.
وی گفت: در عملیات والفجر2، حسن ترک دوست صمیمی شهید سیدجعفر حجازی شهید شد. میگویند ایشان فریاد می زد و میگفت حسن دو ماه بیشتر نشود! باهم قرار داشتند هرکس شهید شد دو ماه بیشتر نشود و دیگری هم شهید شود. چند وقتی گذشت و من آسید جعفر حجازی را دیدم، باورم نمیشد هنوز زنده باشد. دیدم به اندازه نصف دست کلاهش فرو رفته است. علت را جویا شدم گفت خمپاره خورده است اما با سرم اصابت نکرده است. خدارا شکر کردیم که زنده است.
حجتالاسلام عزیزیان ادامه داد: چند شب بعد دیدم مجید صلواتی با عصبانیت آمد و صدایم کرد. مرا به کانال برد و با عصبانیت گفت قرآن بخوان. دیدم پیکر آسید جعفر حجازی افتاده است. از نحوه شهادتش پرسیدم مجید صلواتی گفت، در کانال حمله میکردیم، صدای سوت خمپاره که میآمد مینشستیم. یک بار که آمدیم بلند شویم دیدم شهید حجازی بلند نشد و روی من افتاد و به شدت از شاهرگش خون میرفت. بعد ها در دفترش دیدیم که خداوند را به حق حضرت علی اصغر(ع) قسم داده است که شهید شود.2 اسفند و 11 اردیبهشت یعنی 2 ماه و 8 روز و شهید حجازی و حسن ترک به عهدشان وفادار بودند.
انتهای پیام/