اربعین جانبازان | پس از ۳۵ سال در اربعین روی زمین خوابم برد! + فیلم
جانباز دفاع مقدس میگوید از افرادی بودم که بچههای جانباز خیلی سفارش میکردند اربعین نرو. به خاطر مشکلاتی که دارم، حتماً باید روی تشک بخوابم و جایم نرم باشد. من هم برای اولین بار پس از ۳۵ سال روی زمین خوابم برد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، باشگاه جانبازان شهید مجموعهای متشکل از آزادگان دوران دفاع مقدس و مدافعان حرم هستند که مدتهاست در عرصه ورزشهای جانبازان از جمله بسکتبال، والیبال، وزنهبرداری و ... به فعالیتهای ورزشی مشغولند. این مجموعه از جانبازان عزیز سال گذشته تصمیمی مبنی بر زیارت اربعین حسینی گرفتند. با وجود تمام سختیهایی که در مسیر این زیارت متوجه آنها بود، دل به دریا زدند و راهی این سفر سراسر نورانی شدند و امسال نیز بناست تجربهای دیگر از این سفر آسمانی را تجربه کنند.
در این مصاحبه به گفتوگو با سیدمحمدرضا طباطباییفرد پرداختیم. وی اهل شمیران محله باغ نظر تهران است. سال 65 به جبهه اعزام و در عملیات کربلای 5 و در مرحله سوم مجروح شد. جانباز 70 درصد قطع نخاع است. بدن این جانباز سرافراز از ناحیه گردن و ستون فقرات پلاتین است. میگوید یک سالی بود که دوندگی داشت تا به جبهه برود، منتها به دلیل کمی سن به به او اجازه نمیدادند.
طباطباییفرد درباره تجربه زیارت عتبات میگوید: اولین بار در سال 83 به کربلا رفتم. مصادف بود با سرنگونی صدام. اما سفرهای اربعین را از پارسال شروع کردم. از افرادی بودم که بچههای جانباز سفارش میکردند اربعین نرو. تصور میکردند خیلی سخت است. میگفتند مشکلات سرویس بهداشتی، محل خواب و استراحت وجود دارد. خیلی هم شدید ممانعت میکردند. تا آنجا که سال گذشته آقای مسعودی مسئول باشگاه به من توصیه کرد برویم. در این سفر شاهد معجزه بودم. به خاطر مشکلاتی که دارم، حتماً باید روی تشک بخوابم و جایم نرم باشد. شب اول که رسیدیم، جا نبود. دیر رسیدیم و دوستان خوابیده بودند. نزدیک صبح هم بود. ما روی زمین و روی موکت خوابیدیم. من هم برای اولین بار پس از 35 سال روی زمین خوابم برد. صبح که بیدار شدم، برایم قابل هضم نبود. دوستانم صدا میکردند که سید سالمی؟!
این جانباز دفاع مقدس درباره حس مشترک اربعین با فضای دفاع مقدس میگوید: در آنجا صفا و صمیمیت بود. آن صداقتی که در جبهه میدیدی، در پیادهروی اربعین میدیدی. تعبیرم درباره اربعین این بود: «سختی لذتبخش». جبهه همین طور بود. در جبهه تمامش سختی بود. در عملیات گلوله بود، اما برای حضور در عملیات دعوا میشد. دعوا میکردی به خط مقدم بروی. اگر به کسی میگفتند عقب بایست، ناراحت میشد. من این صداقت را در بچههای اربعین دیدم. دوستانمان بچههای ویلچری را بلند میکردند و روی تشک میانداختند. یک جا که سرفهمان میگرفت، میایستادند. مردم دنبال این بودند که ویلچرت را هل دهند. ما به فکر این بودیم که مگر ما میتوانیم ویلچرمان را هل دهیم. اما مردم میدویدند شما را حرکت دهند. آن عشق و صمیمیت را که در اربعین دیدم، لهله میزنم تا باز هم بروم. با وجود اینکه ریهام خراب است. دکترم امسال خیلی سفارش کرد که نروم. به دکترم گفتم نمیروم، اما طاقت نیاوردم. خودم مطمئنم امام حسین علیهالسلام بلا نمیدهد و اگر سرفهای هم میکنیم، نعمتی درونش است که ما حکمتش را نمیدانیم؛ به این خاطر حتماً میروم، چون خیلی صفا میکنم.
انتهایپیام/