«منتهی»| نیلوفر شهیدی: کربلا زندگی‌ام را عوض کرد/ قرار بود الناز شاکردوست همسفرمان شود + فیلم

نیلوفر شهیدی بازیگر سینما و تلویزیون در ویژه‌برنامه «منتهی» حضور پیدا کرد که خبرگزاری تسنیم ویژه اربعین تدارک دید؛ او از احوالات پیاده‌روی اربعینی گفت که با مسیحیان و لائیک‌ها روبه‌رو شد و آرزویی که برای بازی در نقش حضرت زینب(س) دارد.

خبرگزاری تسنیم ـ مجتبی برزگر: این روزها کم‌کارتر از گذشته شده اما به‌تازگی مشغول بازی در سریالی به‌کارگردانی علی غفاری شده است. او را به بازی در سریال «گاندو»، «مرضیه»، «وارش» و بسیاری از مجموعه‌های ماندگار تلویزیون می‌شناسند.

نقش خواهرزاده یکی از مسئولان در سریال "گاندو" نام "نیلوفر شهیدی" را بیشتر سر زبان‌ها انداخت؛ بازیگری که نقش همسر احسان؛ خبرنگار داستان (پژمان بازغی) در سریال "مرضیه" شبکه دو و کاراکتر دختر نیره و تراب ـ زن جاوید را در سریال "وارش" ایفا کرد.

نیلوفر شهیدی فرزند اسفندیار شهیدی از فیلمبرداران قدیمی سینمای ایران است که با وجود قبولی در رشته هنر، در رشته کامپیوتر فارغ‌التحصیل شد و کارشناسی ارشد این رشته را دارد.

کارش را با سریال "به کجا چنین شتابان" ابوالقاسم طالبی آغاز کرد. سفر کربلای او و برخی از هنرمندان دیگر اتفاقات جالب دیدنی و شنیدنی را رقم زد. او در جریان گفت‌وگویش با خبرنگار تسنیم درباره پیاده‌روی اربعین امسال و زیارت همراه با بازیگران و هنرمندان، می‌گوید: من کربلا رفتم و به یکی از آرزوهای بزرگ زندگی‌ام رسیدم، جالب است بدانید که آن‌قدر شوق داشتم در فرودگاه نجف عکس گرفتم و شاید بسیاری از رسانه‌ها هم از آن عکس استفاده کردند، امیدوارم آخرین باری نباشد که به این زیارت رفته‌ام و امام حسین(ع) دوباره قسمتم کند.

مشروح گفت‌وگوی خبرگزاری تسنیم با نیلوفر شهیدی بازیگر سینما و تلویزیون به‌صورت ویدئویی و مکتوب پیش‌ِروی مخاطبان است:

در سریالی جدید مشغولم؛ خوشبختانه مادر شدم

* بگذارید گفت‌وگو را این‌گونه آغاز کنیم؛ این روزها کم‌کارتر از گذشته شده‌اید؛ دلیلش چیست؟

دلیل بی‌کاری‌ام مادر شدن است. من یک سال پیش سرپرستی یک دختر هفت‌ساله را قبول کردم و به‌تبع نیاز بود که من بیشتر کنارش باشم تا آن رابطه عاطفی بیشتر شکل بگیرد، به همین خاطر من تقریباً 10، 11 ماهی کار نکردم تا اردیبهشت‌ماه امسال سریالی را پذیرفتم که علی غفاری آن را کارگردانی می‌کند، یک سریال پلیسی است و دوستش دارم.

البته در این مدت کارهایی به من پیشنهاد شد و تماس‌هایی داشتم؛ وقتی فیلمنامه‌ها را می‌خواندم شاید آن‌قدر جذابیت نداشت که بخواهم این رابطه مادردختری را ترجیح بدهم و بروم سرِ آن کارها؛ نیاز بود من کنار دخترمان باشم، چون او را تحویل گرفتیم باید کلاس اول می‌رفت و می‌دانید شروع سال تحصیلی بچه‌ها خودش ماجرایی است.

من مجبور شدم که در خانه بنشینم نقش مادری را ایفا کنم و به دخترم برسم و البته کارهایی هم که پیشنهاد می‌شد و تماس‌هایی که می‌گرفتند هم خیلی مرا ترغیب نمی‌کرد، اما اردیبهشت‌ماه که آقای غفاری با من تماس گرفتند و رفتم فیلمنامه را خواندم خیلی فیلمنامه خوبی بود، مریم امینی نویسنده این فیلمنامه است و تهیه‌کننده آن مهدی شفیعی که این روزها در حال فیلمبرداری هستیم و فکر می‌کنم تا دی‌ماه فیلمبرداری‌اش ادامه پیدا کند.

* نقش مادر را در «حکم رشد» هم بازی کردید و حالا اینجا هم نقش مادری را بازی می‌کنید؛ با توجه به تجربه مادری که پیدا کردید این مادر در سریال جدیدتان با آن مادر چه تفاوتی خواهد داشت؟

من زمانی که نقش مادر را داشتم واقعیتش این است که به‌عنوان یک بازیگر مادر را بازی می‌کردم اما این تجربه یک‌ساله و این مدل مادر شدنِ من خیلی تفاوت ایجاد کرد حتی در لفظ مامان‌جان گفتن هم این تفاوت ملموس‌تر شده است، چون برای خودم این اتفاق افتاده است و مادر شدن خیلی برایم جذاب بوده و هست.

نقش خواهرزاده رئیس‌جمهور در «گاندو» کم شد

* سؤال دیگر من به حوزه سریال‌ها و حضور بازیگران در تلویزیون برمی‌گردد. به هر حال شما را مخاطبین بیشتر با «گاندو» می‌شناسند و سریالی بود که مورد استقبال مخاطبان قرار گرفت.

البته بگویم که تمام نقش من حذف شد و چیزی که به نمایش درآمد 10 درصد نقش من بود. «گاندو» زمانی که پخش شد یک جمله خواهرزاده رئیس‌جمهور باعث شد تا کل سکانس‌های من کات شود. یادم می‌آید به آقای افشار زنگ زدم و دلخوری‌ام را گفتم چرا این سکانس‌ها نیست و من برای آنها زحمت کشیدم. همه این سکانس‌ها تقریباً با ممیزی مواجه شد و از بین رفت؛ اما با این وجود نقش خوبی بود.

نیلوفر شهیدی و خواهر الناز شاکردوست در سفر اربعین

اتفاقات خوبی در راه است/ چرا برخی فیلمنامه‌ها تصویب می‌شوند؟

* با توجه به تغییر مدیریتی و تأکید بر روی تغییر و تحول در محتواها و رویکردها، این روزها می‌بینیم فیلمنامه‌ها نسبت به گذشته کامل‌تر آماده فیلمبرداری سریال و فیلم می‌شوند. نظر شما درباره وضعیت سریال‌سازی در این روزهای تلویزیون و پیشنهاد و توصیه‌تان به مدیران جدید برای ساخت آثار پربیننده‌تر چیست؟

البته که نسبت به گذشته کامل‌تر شده اما یک وقت‌هایی هست در همین سریال نیازمند بازنویسی هستیم. یک جاهایی کم یا اضافه شود؛ اما یک چارت کلی وجود دارد. در همین سریال تا قسمت 19 خواندم و ادامه‌اش آرام‌آرام به دست ما رسید تا قسمت سی‌ام؛ اما اینکه پیشنهاد و توصیه‌ای داشته باشم در جایگاهی نیستم که پیشنهاد و توصیه بدهم.

مسئله‌ای که وجود دارد قصه خوب مردم را پای تلویزیون می‌نشاند و این یک واقعیت است همه می‌دانیم اما الان اتفاقی که افتاده نمی‌دانم از کجا ناشی می‌شود. به هر حال خیلی از کارها به ما پیشنهاد می‌شود و فیلمنامه‌ای می‌دهند می‌بینیم خوب نیست. سؤالم همیشه این بوده چرا تصویب می‌شود؟ چون من هم مثل مردم عادی دوست دارم قصه خوب بشنوم و پای آن بنشینم و لذت ببرم.

اعتقاد دارم باید یک نظرات بهتر و رویکرد بهتری در دستور کار قرار بگیرد؛ شاید اگر این‌طوری پیش برویم مردم از تلویزیون فاصله بگیرند و فکر می‌کنم اتفاقات خوبی در حال رقم خوردن است و رویکردها، بهتر خواهد شد. امیدوارم که این اتفاق حداقل از این به بعد بهتر شود؛ چون من چیزهای بهتری می‌بینم.

* شما بارها این نکته را مطرح کردید دوست دارید در سریال‌های مذهبی حضور پیدا کنید چرا این اتفاق برای شما در «مختارنامه» و «رستاخیز» نیفتاد؟ نظر شما درباره بازی در کارهای ارزشی و سریال‌های تاریخی و مذهبی چیست؟

بله. ولی هیچ‌وقت پیشنهادش را نداشتم. هرکسی و هر دفتری یک تیم مشخصی دارد اما شاید وقتِ آن رسیده یکسری آدم‌های جدید را به تیم‌هایشان اضافه کنند. من فرمِ صورتی دارم که فرمِ ایرانی دارد و گریم‌های مختلف جوابگو بوده است.

با این اوصاف، هیچ‌وقت تا به حال پیشنهاد برای کار تاریخی نداشتم و برای خودم جالب است. تاریخ همیشه برای من جذاب بوده و خودِ مختارنامه را سه دفعه دیدم.

نقش ماه‌چهره خلیلی در سریال «مختارنامه» را دوست داشتم

* همان «مختارنامه‌ای» که سه مرتبه تماشا کردید خودتان را در کدام نقش‌ها تصور می‌کردید یا دوست داشتید آن نقش را بازی کنید؟

نقشی که ماه‌چهره خلیلی خدایش بیامرزد، بازی کرد، آن نقش را خیلی دوست داشتم چون من و ماه‌چهره هم خیلی به هم شباهت داشتیم و واقعاً این نقش را دوست داشتم.

دوست دارم در سریال حضرت زینب(س) بازی کنم

* به غیر از این نقش، نقش دیگری بوده که در فضای‌ تاریخی به آن علاقه‌مند باشید؛ نامش را آرزو نمی‌گذارم اما دوست داشته باشید فضایِ آن فراهم شود آن کار را انجام دهید.

دو سه سال قبل که به کربلا رفتم به من گفتند می‌خواهند سریالی در مورد حضرت زینب (س) بسازند اگر زمانی کاری در رابطه با حضرت زینب(س) ساخته شود حتماً دوست دارم حضور داشته باشم. چون برایم آرزوست؛ من خیلی ویژه کربلا رفتم و اتفاقات همه‌ به یک باره برایم افتادند و آرزو دارم واقعاً روزی این افتخار را داشته باشم و در چنین کارهایی بازی کنم.

* ما یادمان می‌آید کربلا مشرف شدید با پست‌های اینستاگرامی اعلام می‌کردید که با هنرمندان در راه پیاده‌روی کربلا قرار دارید.

در فرودگاه نجف یادم هست با همه بچه‌ها یک عکس گرفتیم و پست کردم. خیلی زود وایرال شد و تقریباً خبرگزاری‌ها از آن عکس متوجه شدند که چنین گروهی راهی کربلا شدند.

ماجرای رفتن به کربلا / خوابی که خیلی عجیب بود

* اکیپ جالبی بود و در موردش برای‌مان بگویید. چطور شد نام شما را هم در زمره زائران اربعینی نوشتند و نیلوفر شهیدی در این مسیر قرار گرفت؟

دقیقاً اول ربیع‌الاول تاریخ ازدواجم هست که آن سال 1398/8/8 (هشتم آبان‌ماه سال یک هزار و سیصد و نود و هشت) می‌شد. 10 روز قبل به کربلا دعوت شدم و خیلی جالب است همه به من می‌گفتند "می‌روی مریض می‌شوی و به هر حال مراسم ازدواجت هست".

وقتی آقای مجتبی امینی به من زنگ زدند گفت که "خانم شهیدی، من داشتم لیست بچه‌ها را برای سفر کربلا می‌دادم به اسم شما رسیدم به ذهنم آمد تماس بگیرم و بپرسم شرایطش را دارید." چون همه می‌دانستند من در شرفِ ازدواجم.

من گوشی را قطع کردم و گفتم "اجازه بدهید زنگ می‌زنم." هیچ‌وقت این نکته را جایی نگفتم؛ خیلی جالب است من سه چهار شب قبل از آن خواب دیدم که در جایی هستم و خیلی تشنه‌ام؛ آن‌قدر که وقتی از خواب بلند شدم رفتم در یخچال یک بطری بزرگ برداشتم و خوردم.

برای مادرم تعریف می‌کردم در این خواب بیابانی را دیدم که من تشنه بودم و نمی‌دانستم چه‌کار کنم، وقتی آقای امینی زنگ زد این قصه را گفت یک لحظه یادِ آن خواب افتادم و گوشی را قطع کردم؛ منقلب شدم و 15 دقیقه بعد تماس گرفتم و گفتم "می‌آیم".

همان شب پاسپورتم را برای بچه‌ها فرستادم دو روز بعد عازم شدیم آن اکیپ چند ساعته هماهنگ شدند. به من گفتند هفت بعدازظهر شروع به تماس گرفتند و تا سه صبح زنگ می‌زدند؛ چون یک دفعه قرار شد ما برویم. دو روز بعد از این تماس، ساعت 11 صبح سوار هواپیما شدیم و رفتیم.

قرار بود الناز شاکردوست هم همسفرمان شود

* و با پیام دهکردی، شقایق فراهانی، جواد افشار و خواهر الناز شاکردوست و خیلی از هنرمندان دیگر همسفر شدید...

بله خوشبختانه دوستان بودند از پیام دهکردی و شقایق فراهانی و جواد افشار که شما اشاره کردید تا مسعود فراستی و محمدرضا شفیعی تهیه‌کننده و الناز شاکردوست که قرار بود خودش به ما ملحق شود و به خاطر کمردرد نتوانست و خواهرش به ما پیوست.

بیشتر بخوانید

 

مسئله این و اون و آن نیست؛ همه‌چیز امام حسین(ع) است

* از آن اتفاق خیلی عکس کمی بیرون آمد و مصاحبه هم کم‌وبیش نداشتید...

کربلاست؛ وقتی می‌روید مسئله من و او و آن نیست؛ مسئله امام حسین(ع) است. چیزی قرار نیست از آن بیرون بیاید یکسری اتفاقات را تجربه کردیم. البته با ما در آنجا مصاحبه کردند و این تجربه به یک باره برایمان رقم خورد و بسیار شیرین بود.

یادم هست به ما گفتند یک کوله سبک بردارید گفتیم باشد؛ یک کوله سبک آن هم یک خانم برای چنین سفری، خیلی شوخی است. یک چیزی بستیم و پشتمان انداختیم. وقتی شب اول به نجف رفتیم به حرم حضرت علی(ع) مشرف شدیم که برای من خیلی جذاب و ویژه بود.

پس از زیارت، 4 و 5 صبح بود که پیاده‌روی را شروع کردیم و تقریباً دو روز و نیم طول کشید. خیلی اتفاق جذابی بود روز اول پیاده‌روی همه‌چیز می‌دیدم. نگاه می‌کردم به آدم‌ها، خبرنگارها و موکب‌داران، خیلی از آنها مردمی بودند که اصلاً مسلمان نبودند. مسیحی، خیلی‌ها هندی و از فرقه‌های سیک و حتی لائیک بودند. اینجا کسی را نمی‌توان از روی ظاهر و لباسش قضاوت کرد.

اگر منِ مسلمان اینجا هستم پس این مسیحی و هندو و سیک اینجا چه‌کار می‌کنند؟

* کنجکاو نشدید با آنها صحبت کنید.

چرا برایم جالب بود، اگر من به عنوان مسلمان اینجا هستم این مسیحی و هندو و سیک اینجا چه می‌کنند؟ به هرحال خیلی هم زبان نبودیم که آن‌قدر سؤال کنیم. اما این نکته را متوجه شدم در تمام دنیا و ادیان آن‌قدر امام حسین(ع) طرفدار و شیفته دارد که وصف‌ناپذیر است.

تقریباً در روز اول در یک گنگی و ابهام بزرگ گذشت و از این موکب‌ها رد شدیم و اصلاً خیلی عجیب بود. آدم‌هایی که پابرهنه نذر کرده بودند این مسیر را بروند و گرما هم بالای 65 درجه بود. ما شب در همان موکب‌ها خوابیدیم و فردا که دوباره پیاده‌روی را شروع کردیم از یک جایی به بعد اتفاق جذابی برایم افتاد.

من هیچ‌چیزی نمی‌دیدم یک نیلوفر شهیدی بود... هر وقت به این نقطه می‌رسم حالم بد می‌شود و بغض می‌کنم. یک نیلوفر شهیدی بود و یک کوله پشتی داشت و هیچ‌چیزی نمی‌دیدم. خودم بودم و خودم و دنیایی که خودم در آن بودم. نه چیزی می‌دیدم و نه چیزی برایم جذاب بود. به آقای فراستی گفتم کاش در آن دنیا هم آن‌قدر کوله‌بار من سبک باشد.

سفر به کربلا ـ نیلوفر شهیدی، خواهر الناز شاکردوست، مسعود فراستی و شقایق فراهانی

تل‌زینبیه برایم عجیب بود

* البته این سفر برای شما بیش از دیگران خاص بود چون قرار بود زندگی جدیدی را آغاز کنید. از امام حسین(ع) چه چیزهایی خواستید؟

وقتی دعوت شده بودم احساس کردم برای شروع زندگی جدیدم باید یک طوری پاک شوم؛ طوری بود که انگار من با این سفر خیلی چیزها را در زندگی‌ام پیدا می‌کردم. از من پرسید چه چیزهای را از امام حسین(ع) خواستم؛ واقعاً هیچ‌چیزی!

یعنی‌ آنقدر که مرا دعوت کرده بود چیزی قرار نبود من بخواهم. انگار باید درون من شسته می‌شد برای شروع یک زندگی، اتفاق و قدم جدید. خیلی وقت‌ها از من می‌پرسند کجا را در کربلا بیشتر دوست داشتید؛ من همیشه گفتم اول بین‌الحرمین یکی صحن امام حسین و یکی صحن حضرت ابوالفضل(ع).

هرکسی یک جایی را دوست دارد گفتم تل‌زینبیه خیلی عجیب بود. وقتی بالای تل زینبیه ایستادم با خودم می‌گفتم چطور می‌شود یک بانو تکه تکه شدن عزیزانش را ببیند و زنده بماند. این صبر از کجا می‌آید و به این نکته فکر می‌کردم.

*** اینجا پرچم ضریح حضرت اباعبدالله الحسین(ع) وارد ویژه برنامه اربعین حسینی تسنیم با نام «منتهی» شد و لحظاتی نیلوفر شهیدی آن پرچم را زیارت کرد. (او در حال تبرک کردن این نکته را مطرح کرد که از خود امام حسین(ع) می‌خواهم تمام بچه‌هایی که بیمارند را شفا بدهد و دل همه مادران را شاد کند.)

حضور رستا و آمدنِ او به زندگی‌ام، مرا انسان کرد

* هنگام زیارت و تبرک کردن حال عجیبی پیدا کردید. شما احساساتی بودید و فکر می‌کنم با حضور رستا (دخترتان) این فضای احساسی بیشتر هم شده باشد.

حضور رستا و آمدنِ او به زندگی‌ام، مرا انسان کرد. این مدل مادر شدن چنین اتفاقی را رقم می‌زند؛ اینکه شما یک بچه‌ای را می‌آورید و به سرپرستی قبول می‌کنید همه در وهله اول فکر می‌کنند زندگی آن بچه را تغییر دادید اما اشتباه است. شما وقتی این‌گونه مادر می‌شوید انتخاب می‌کنید که این‌گونه مادر باشید. بیشتر از همه زندگی خودت تغییر می‌کند و یک انسان دیگر می‌شوید.

* چهره‌هایی که به پیاده‌روی اربعین می‌روند برچسب اقدام نمایشی به آنها خورده می‌شود و در واقع می‌گویند این شو است و برای کسب مخاطب بازی می‌کنید؛ واکنش‌تان به این نکته چیست؟ این چه جریانی است که دنبال ایجاد چنین شبهاتی است؟

ببینید یکسری چیزها قلب آدم‌هاست. شما قادر نیستید قلب آدم‌ها را ببینید اینکه شما ظاهر کسی را ببینید و قضاوتش کنید کار درستی نیست. متأسفانه همیشه در زندگی یکی از بزرگترین دغدغه‌هایم قضاوت بود و خودم سعی کردم کسی را قضاوت نکنم.

اولین پست اینستاگرامی نیلوفر شهیدی ـ فرودگاه

من الآن می‌دانم کسی گفت‌وگوی ما را ببیند می‌گوید من تظاهر می‌کنم

* مهران غفوریان اخیراً در برنامه اینترنتی از ارادتش به امام حسین(ع) گفت و سابقه حضورش در هیئت؛ اما با یک هجمه‌ای از سوی برخی اهالی هنر و مخاطبین مواجه شد؛ شما آیا چنین تجربه‌ای داشتید.

این تفکر آدم‌هاست و من به آن احترام می‌گذارم. یکی ممکن است حالش با منِ نیلوفر شهیدی خوب باشد و یکی هم خوب نباشد به هر دو احترام می‌گذارم. بارها با من برخورد شده و من احترام گذاشتم. اما همیشه این را خواسته‌ام نقدها مؤدبانه و با احترام باشد و اگر چیزی را نمی‌پسندیم ناسزا نگوییم.

من الان مطمئن هستم خیلی از مخاطبین همین صحبت ما را بشنوند ممکن است بگویند من تظاهر می‌کنم اما واقعاً همه بدانند قلب من برای امام حسین می‌تپد و این هیچ ربطی به کلیت و کیفیت زندگی من ندارد. ممکن است من در یکسری از مقاطع زندگی طور دیگری زندگی کرده باشم الان این هستم و برآیند این سال‌ها اتفاقاتی که برای نیلوفر شهیدی افتاده مرا تبدیل به آدمی کرده که الان اینجا نشسته است.

بیشتر بخوانید

 

 

سفرم به کربلا زندگی‌ام را عوض کرد

* شنیدم هرکسی به این سفر رفته معجزه‌ای برایش اتفاق افتاده؛ آیا برای شما هم این اتفاق افتاد و چه بود؟

معجزه در‌ آن لحظه رخ نمی‌دهد اما مطمئناً زندگی مرا در طی این سال‌ها عوض کرد. من مکه رفتم و کربلا هم رفتم؛ آن خانه خداست و نمی‌گویم ارزش آن کمتر از کربلاست. اما امام حسین(ع) خیلی ویژه است؛ وقتی به مکه می‌روید همه مسلمانان‌اند چه شیعه و چه سنی اما وقتی کربلا می‌روید دنیای دیگری است.

باورتان نمی‌شود من همیشه می‌شنیدم بعضی‌ها می‌گفتند ما هر سال دلمان می‌خواهد مکه برویم؛ برخی به آنها می‌گفتند چرا رفتید اجازه بدهید آدم‌های دیگر به این سفر بروند اما کربلا این‌طوری نیست. وقتی رفتم فهمیدم چرا برخی با اعتقاد هر سال به این سفر می‌روند.

همسر آقای مجتبی امینی برایم تعریف می‌کرد وقتی باردار بودند به این سفر آمدند و آن سالی هم که همسفر شدیم با فرزند یک ساله‌شان آمده بودند و با خودم می‌گفتم وای خدایا خیلی در این هوا و شرایط سخت است. باورتان نمی‌شود از آن سال به بعد من محرم که شروع می‌شود حالم خراب است اصلاً یک حال و هوای عجیبی سراغم می‌آید و تازه فهمیدم چرا خیلی از آدم‌ها وقتی کربلا می‌روند دل‌شان هر سال پَر می‌زند برای کربلا رفتن و خیلی عجیب است. چرایی آن را هم نمی‌دانم.

سریال مرضیه ـ نیلوفر شهیدی و مرحوم ماه‌چهره خلیلی

ماجرای تشرف به ضریح امام حسین(ع)/ در آن شلوغی جای سوزن انداختن نبود

* اولین باری که با گنبد امیرالمؤمنین(ع) و امام حسین(ع) مواجه شدید چه حسّ‌وحالی داشتید؟

نجف و صحن امیرالمؤمنین(ع) حال‌وهوای خودش را داشت و به بین‌الحرمین رسیدم حال‌وهوای دیگری پیدا کردم. اربعین بود و شلوغی و اتفاقات دیگر که خیلی فضا را عجیب کرده بود. با خودم گفتم اول به سمت صحن حضرت ابوالفضل(ع) رفتم و زیارت کردم و حالا آمدم به سمت صحن امام حسین(ع) با خودم می‌گفتم توان اینکه بخواهم آن حجم انرژی را داشته باشم انگار ندارم و البته جسارتش را هم نداشتم.

اربعین بود و اصلاً جای سوزن انداختن و نفس کشیدن نبود. به درِ اصلی حرم رسیدم دیدم خیلی شلوغ است و اصلاً نمی‌شود داخل رفت. همان‌طور ایستادم و عکس گرفتم. در همان لحظه برگشتم گفتم من تا اینجا آمدم و اصلاً آدمی نبودم که بخواهم از صف این شلوغی‌ها بروم و مردم را اذیت کنم.

هنوز که هنوز است به صحن امام رضا(ع) می‌روم از دور می‌ایستم یک گوشه سلام می‌دهم و می‌نشینم. اما آنجا آن‌قدر اصرار داشتم در آن لحظه خودم را به ضریح برسانم. دقیقاً این جملات را می‌گفتم یا امام حسین(ع) سه روز است راه آمدم اصلاً انصاف است که من دستم به ضریح شما نرسد؟

شروع کردم گریه کردن و بعد چون همسرم آرزوی زیارت کربلا را داشت و نتوانسته بود تا به کربلا برود آنلاین تماس گرفتم تا او هم زیارت کند. یادم می‌اید وقتی گفتم دارم به کربلا می‌روم همسرم به من گفت این همه من رفتم سینه زدم و حسین حسین کردم تو داری به زیارت می‌روی؟ خیلی این جمله‌اش جمله عجیبی بود.

برای اولین بار وارد صحن امام حسین(ع) شدم همه‌جا همین‌طوری آنلاین رفتم که همسرم هم حضور داشته باشد اصلاً دلم نیامد بعد از جمله‌ای که گفته بود بخواهم تنها این زیارت را انجام بدهم. به همسرم امید گفتم قطع کن فکر نمی‌کننم از بس شلوغ است به جلو برسم. همین‌طوری که حرف می‌زدم من تا اینجا آمدم به ضریح شما برسم باورتان نمی‌شود 15 دقیقه بعد به ضریح امام حسین(ع) رسیده بودم و با خیل جمعیت جلو رفتم.

اصلاً باورم نمی‌شد چنین اتفاقی افتاده چون در صحن حضرت ابوالفضل(ع) آنقدر شلوغ بود که من آرام آرام جلو رفتم و یک خانمی در آن شلوغی به من گفت خانم شهیدی دستت را به من بده و در آن شلوغی مرا بیرون برد. واقعیتش این است که اگر بخواهم یک چیزی از کلِ این سفر برای شما بگویم همه‌چیز در این سفر عجیب و غریب بود.

آرزو کردم اولین سفری که رستا را می‌برم پیش امام حسین(ع) باشد

* شما با دلتنگی‌هایتان چه می‌کنید؟

سال گذشته خیلی دلم می‌خواست بروم اما چون ما دخترمان را تازه آورده بودیم و شناسنامه نداشت این اتفاق نیفتاد. فرصتی پیش نیامده که بخواهیم برویم و سال قبلش هم که سر یک سریال بودم متأسفانه به هیچ وجه نمی‌توانستند کار را تعطیل کنند اما امسال آرزو کردم اولین سفری که رستا را می‌برم پیش امام حسین(ع) باشد.

* کجای این سفر خیلی منقلب‌تان کرد و یا به‌قولی کجا دلتان برای امام حسین(ع) سوخت؟

حضرت علی اصغر(ع) به‌نظرم خیلی دردناک بود.

عاقبت‌به‌خیری خواسته‌ام از امام حسین(ع) بود

* اولین باری بود که به کربلا مشرف شدید و آن هم اربعین بود؛ از امام حسین(ع) چه خواستید؟ (می‌دانید اولین بار هرچه زیر قبه امام حسین دعا کنید و بخوانید مستجاب می‌شود.)

عاقبت‌به‌خیری این تنها دعایی است که همیشه می‌کنم چه از امام حسین(ع) و چه از امام رضا(ع) خیلی معتقدم اتفاقاتی که در زندگی ما می‌افتد خیلی چیزها را رقم می‌زند و برای همین هیچ‌وقت مشخص نمی‌کنم چه چیزی می‌خواهم فقط از این بزرگواران می‌خواهم که عاقبت بخیر بشوم.

* خیلی‌ها معتقدند که هنوز نتوانستیم یک اثر هنری در خور شأن با موضوع اربعین بسازیم و از این نظر دچار ضعفیم. اگر قرار باشد کاری درباره پیاده‌روی اربعین حسینی ساخته شود باید از چه ابعاد و زوایایی به آن پرداخت؟

خیلی سؤال‌تان بزرگ است؛ آن‌قدر جزئیاتش زیاد است و اتفاقات در آن مسیر رقم می‌خورد که نمی‌تواند از یک بعد و زاویه به آن پرداخت.

ماجرای کودکی که مسیحی بود و آب می‌داد

* شما فکر کنید قرار است کارگردان یک سریال یا فیلمی باشید در مورد اربعین چطور این کار را می‌سازید؟

خیلی سؤال سختی است باید به آن فکر کنم. وقتی داشتم پیاده‌روی می‌کردم یک کودکی بود که راه می‌رفت و این قوطی‌های آب دستش بود و آب پخش می‌کرد. هنوز بعد سه سال چهره این کودک در ذهن من مانده و کاری که می‌کرد.

خیلی دلم می‌خواست از او بپرسم چون مسیحی بود و اصلاً این مجال فراهم نشد به این پاسخ برسم؛ چرا؟ شاید اگر یک روزی بخواهم فیلمی در رابطه با اربعین بسازم از نگاه یکی از موکب‌هایی باشد که در آن مسیر پیاده‌روی وجود دارد و حالا ممکن است هزاران هزار آدمی ببیند و قصه‌ها برایش تعریف شود.

دوست دارم نقش حضرت زینب(س) را بازی کنم حتی اگر چهره‌ام دیده نشود

* اگر فیلمی درباره امام حسین(ع) ساخته شود دوست دارید چه نقشی بازی کنید؟

نقش حضرت زینب(س).

* می‌دانید که تصویر حضرت زینب(س) را نشان نمی‌دهند.

(با بغض)؛ نشان ندهند.

* چرا حضرت زینب(س) را یک طور خاص دوست دارید؟

گفتم خیلی ویژه است و به نظر من خیلی آدمی باید بزرگ باشد که بتواند این مصائب را تحمل کند. اصلاً زمینی نمی‌تواند باشد که بتواند آن شرایط را تحمل کند.

صبوری حضرت زینب(س) را فقط تمرین کردم

* آن‌قدر خودتان این صبوری و تحمل مصائب و رنج‌ها را دارید؟

بله خیلی سعی کردم یاد بگیرم من اصلاً به هیچ وجه آدم صبوری نبودم. امیدوارم و البته می‌دانم هیچ‌کس نمی‌تواند همچون حضرت زینب(س) صبوری داشته باشند اما فقط تمرینش کردم.

* اگر یک مخاطبی از شما سوال بپرسد پیاده‌روی اربعین که رفتید چه‌چیزی به شما اضافه کرده است، شما چه جوابی دارید؟

یک جهان‌بینی جدید. اینکه می‌شود دنیا را متفاوت دید یک آرامش جهان‌بینی که به من آرامش داد.

نمی‌پرسم نقشم چیست

* الآن تلفن را برمی‌دارند زنگ می‌زنند "خانم شهیدی، شما برای سریال امام حسین(ع) انتخاب شدید"، واکنش شما در وهله اول چیست؟

بسیار خوشحال می‌شوم.

* اصلاً نمی‌پرسید چه نقشی؟

نه نمی پرسم یک سری جاها باید باشید اصلاً مهم نیست کجا و چقدر و با چه کیفیتی؛ بودن مهم است.

دوباره دعوتم کنید

* فکر کنید ارتباط مستقیم با کربلا برقرار شده به امام حسین(ع) چه می‌‌گویید؟

دوباره دعوتم کنید.

*** در پایان گفت‌وگو قطعه‌ای از سنگِ صحن حضرت ابوالفضل(ع) به نیلوفر شهیدی اهداء شد.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط