اربعین جانبازان| شباهت حس و حال دفاع مقدس با اربعین + فیلم
یکی از جانبازان دفاع مقدس به بیان شباهتهای حس و حال جبهه با اربعین میپردازد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، باشگاه جانبازان شهید مجموعهای متشکل از آزادگان دوران دفاع مقدس و مدافعان حرم هستند که مدتهاست در عرصه ورزشهای جانبازان از جمله بسکتبال، والیبال، وزنهبرداری و ... به فعالیتهای ورزشی مشغولند. این مجموعه از جانبازان عزیز سال گذشته تصمیمی مبنی بر زیارت اربعین حسینی گرفتند. با وجود تمام سختیهایی که در مسیر این زیارت متوجه آنها بود، دل به دریا زدند و راهی این سفر سراسر نورانی شدند و امسال نیز بناست تجربهای دیگر از این سفر معنوی را تجربه کنند.
رسول بایرامی یکی از این جانبازان است. وی در معرفی خود میگوید جانباز 70 درصدم. قبل از جانبازی در باشگاههای ایران تکواندو کار میکردم و مقام داشتم. 17 سال و 6 ماه داشتم که به صورت داوطلب به ارتش رفتم. چون تکواندوکار بودم، میتوانستم در یکی از باشگاههای تهران عضو یک تیمی شوم، منتها زمانی بود که کشورمان مورد هجوم عراقیها قرار گرفته بود. آنها که غیرت داشتند و وطندوست بودند، به جبهه رفتند. علاقه داشتم جاهای سختی خدمت کنم. به ارتش رفتم و چون رزمیکار بودم، به گردان تکاور کردستان بردند. سال 65 پس از دوران آموزشی به آنجا اعزام شدم. در کردستان ابتدا با کومله و دموکرات و ضد انقلاب درگیر بودیم؛ یعنی اگر نیروها کمین میخوردند، ما جایگزین میشدیم. کلاً در شب جادهها در اختیار ما بود. سایر نیروها نمیتوانستند وارد جاده شوند. پس از مدتی خطشکن شدیم. در یک ماجرایی که به صورت نفوذی به کردستان عراق رفتیم، عراق قصد عملیات داشت. ما طعمه بودیم. آنجا رفته بودیم تا عملیات آنها پیش نرود. مکانی به نام کلهقندی رفتیم. فوقالعاده کوه بلندی بود. این عملیاتها اصولاً یک ماه تا یک ماه و نیم گشت و شناسایی دارد. باید سوزن مینها را برداری و دوباره ببندی؛ در اصطلاح باید محور باز کنی. چون گروهبان سه بودم زیاد به گشت میرفتم. شبِ عملیات از 10 محور جلو رفتیم.
وی میگوید در دوران جانبازی به دو میدانی و پرتاب در ورزشگاه شیرودی رفتم. یک مدت تیم ملی بودم. به خاطر اینکه کرایه ماشین نداشتم، نتوانستم ادامه دهم. بعد به وزنهبرداری روی آوردم. طی 20 سال در وزنهای مختلف بین اول تا سوم بودم. در این رشته پرس سینه میزدم؛ مثلاً 160 کیلو که میزنی، باید ماهی دو سه تومن هزینه کنی تا به دویست کیلو برسی. اکنون هم مدتی است که بستکبال کار میکنیم. هفتهای سه روز از ظهر تا بعد ظهر از بنیاد شهید گرفتیم تا ورزش کنیم. این باشگاه هم به بخش خصوصی داده بودند! خیلی از بچهها خانه افتادند. با مدیریت دوستان میتوان آنها را به ورزش آورد تا حالشان خوب شود، ولی انگار دوست ندارند.
بایرامی درباره تجربیاتش درباره سفر به کربلا میگوید پارسال اولین بار بود که به کربلا اعزام شدم. نه اینکه قبلاً دلم نمیخواست؛ اصلاً نام حسین بیاید، حال آدم خراب میشود. از خود بی خود میشود. منتها به خاطر هزینهاش واقعاً سخت بود. سال گذشته آقای مسعودی زحمت کشیدند و بلیط را تهیه کردیم. به نجف رفتیم و از آنجا تا جایی که میتوانستیم به سمت کربلا ویلچر میزدیم. شبها 80 کیلومتر حرکت میکردیم. خود امام حسین کمک کرد. دلیلش عشق است. عشق از درون است. ما میگوییم چرا غذای مادر خوشمزه است؟ چون با عشق غذا را میپزد. جاذبه حسین علیهالسلام همین طور است. یکی از جانبازان که قطع نخاع از گردن است، پس از سی سال روی زمین خوابید. میگفت اولین بار است که روی زمین میخوابم. یا یک عراقی که پارچ شربتی از ته دل درست کرده است. زمان جنگ هم یک خانم یک مرغ آورده بود و میگفت دار و ندارم همین است. چقدر خوب است که بدانیم از آنجا با خودمان چه چیزی بر میداریم و میآوریم.
وی افزود: همان طور که شب عملیات گفتیم «یا حسین» و گویی جلوی ما چیزی نبود، در اربعین هم با «یا حسین» رفتیم. 80 کیلومتر ویلچر زدن برای یک قطع نخاعی دشوار است. مردم هم که میخواستند ویلچرشان را بگیرند، اجازه نمیدادند. در زمان جنگ اگر اسم ائمه نبود به والله نمیتوانستیم کاری بکنیم. بچههای جانباز سوگندی که به رهبر خوردند، تا الان حفظ کردند، منتها الان یک ماشین میخواهند بدهند آن هم با پول، زورشان میآید. همین ویلچری که 4 سال یک بار میدهند، 8 سال است هنوز ندادند و میگویند گران است. بچههایشان بزرگ شده و مشکل ازدواج دارند. پول پیش مستأجری هم ندارند. مشکل دارو و بستری شدن در بیمارستان است.
انتهایپیام/