از مشایه به حسینیه امام خمینی (ره) / حاشیه‌ نگاری دیدار هیئت‌های دانشجویی با امام‌خامنه‌ای


یکی از رفقا پیام داد و گفت برای دیدار اربعین آقا با دانشجویان اگر مایل به رفتن هستی، زودتر خبر بده. من کجا بودم؟ وسط مشایه ...

به گزارش خبرگزاری تسنیم، همزمان با اربعین حسینی، مراسم عزاداری با حضور جمع زیادی از هیات‌های دانشجویی صبح روز پنج شنبه در حضور رهبر انقلاب اسلامی برگزار شد. در این مراسم در رثای حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام و یاران باوفای ایشان مرثیه‌سرایی و زیارت اربعین نیز قرائت شد.

آنچه در ادامه می‌خوانید، حاشیه‌نگاری و روایت‌گری حمید کثیری از عزاداری روز اربعین هیئت‌های دانشجویی در محضر رهبر انقلاب است:

یکی از رفقا پیام داد و گفت برای دیدار اربعین آقا با دانشجویان اگر مایل به رفتن هستی، زودتر خبر بده. من کجا بودم؟ وسط مشایه ... دیدم چه فرصتی بهتر از اینکه بعد از بیعت با امام معصوم با نائب امام معصوم هم تجدید بیعت کنیم. خلاصه قرارمان شد چهارشنبه صبح، ساعت هفت! که بعد از یک صبحانه مختصر برویم به سمت بیت. قرار شد صبح زود برویم، برای اینکه جلو بنشینیم و آقا را حتی‌المقدور 4k ببینیم. ساعت حدود 7.30 بود که وارد حسینیه امام خمینی (ره) شدیم و از قضا صف اول سمت چپ، دورترین نقطه به صندلی آقا نشستیم! حداقل جایمان راحت بود و در فشار جمعیت نبودیم. کنارمان چند نفر نشسته بودند که از لرستان، سیستان و بلوچستان و گرگان آمده بودند. آن‌ها هم، اول پیاده‌روی اربعین رفته بودند و بعد برای دیدار چند صد کیلومتر راه طی کرده بودند تا تهران.

از همان ابتدا تعدادی از بچه‌ها با تصاویر شهید صدرزاده وارد حسینیه شده بودند و عطر مصطفی در هوا پیچیده بود.

چند نفر هم بودند که از همان ابتدا درگیر عبور از میله‌ها بودند! شاید دو ساعت و بیشتر برایش تلاش کردند تا به Vip جلسه راه پیدا کنند! و البته یکی‌شان آخر سر موفق شد. خانم چخماقی، گزارشگر صدا و سیما هم از همان اول صبح مشغول تهیه گزارش بود!

نشاط و همهمه عجیبی بر جلسه حاکم بود و حسینیه رفته‌رفته پُرتر می‌شد. حوالی ساعت 9.00 جای سوزن انداختن نبود! همین حدود بود که یک نفر آمد سرود را با هم کار کنیم. انصافاً سخت بود. تا قبل از حضور آقا سه بار کار کردیم، دست آخر هم خوب اجرا نکردیم! دوبار اینجا کار کردیم و یک بار هم بعداً. یک محتوای بسیار خوب، در یک ظرف سخت ریخته شده بود، بگذریم ... بعد از تمرین سرود یکی از دانشجویان آمد مدح حضرت زینب خواند، دیگری آمد و مدحی دیگر و بعد نفر سوم. این سومی غوغا کرد. مدح امیرالمومنین خواند، چه مدحی. حماسی، حیدری و بسیار متفاوت. همه حسینیه سر ذوق آمده بودند و حتی کسانی که در اتاق‌های پشتی بودند، می‌آمدند ببینند داستان چیست که این همه سر و صدا به راه انداخته. مدح مولا همیشه همین است، انگار با فطرت عجین است، روح را تازه می‌کند، خصوصاً اگر یکی اینچنین اجرا کند ... بعد هم یک بار دیگر سرود را تمرین کردیم. این بار سوم بود ولی باز هم کلی تپق زدیم. البته مشکل از ما نبود، هوش موسیقیایی شاعر احتمالا خیلی بالا بوده و فکر کرده ما هم مثل خودش هستیم!

بعد از این همه منتظر آقا بودیم که یکی آمد یک تذکر خودمانی داد. گفت خواهشاً تکبیر بی‌جا نگویید که تبدیل به تک‌تیر نشود! راست هم می‌گفت، چقدر در جلسات مختلف این تکبیرهای بی‌جا باعث شده صحبت‌های آقا قطع شود و گُلِ صحبت بماند برای وقتی نامعلوم ... و شاید هیچ وقت.

آقا وارد حسینیه شدند و مثل همیشه چنان فشاری به صف‌های جلویی وارد شد که گویی قرار است آبمیوه گرفته شود! شعارها و اشک‌ها و بعد نشستن ناگهانی! ... آقا نشستند و بچه‌ها هم روی سر و کول و پای هم بودند. هر چند تا پایان قرآن خواندن فضا آرام نشد اما کم‌کم جلسه نظم خاصی گرفت. زیارت اربعین خوانده شد و بعد سخنران جلسه حجت‌الاسلام و المسلمین رستمی، مسئول نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه‌ها شروع به بحث کردند. یک موضوع بسیار بسیار مهم که البته مبدع بحث خود حضرت آقا در دهه‌های گذشته بودند و خیلی جامع آن را پیش از این گفته بودند. بحث در مورد نقش نخبگان، خواص و حلقه‌های میانی بود. اینکه کربلا محصول تصمیم اکثریت جامعه نبود، محصول بغض اکثریت جامعه نبود، اما حتماً محصول سکوت اکثریت جامعه بود. بحث بر سر اینکه حلقه‌های میانی و خواص جامعه که ساکت باشند، اکثریت جامعه خاموش خواهند شد. بحث از اینکه در روایت وارد شده اگر یک حمزه سیدالشهدا و جناب جعفر در زمان أبی‌عبدالله بودند، کربلا شکل نمی‌گرفت. عده‌ای قلیل اما قوی و شجاع که می‌توانند جریان تاریخ را عوض کنند. و چقدر این بحث، بحث مهمی است ....

بعد هم میثم مطیعی آمد و روضه خواند. خودش می‌گفت می‌خواسته شعر بخواند اما جو جلسه باعث شد نزدیک به نیم ساعت از زیارت ناحیه مقدسه روضه بخواند و چه روضه‌هایی خواند ... حال جلسه بسیار عجیب بود. مراسم تمام شد و میثم از آقا خواست به رسم این سال‌هایشان چند کلامی برایمان صحبت کنند. آقا صحبت نکردند و به نماز ایستادند. البته قبلش قریب به 30 ثانیه با میثم مطیعی صحبت کردند که الآن همه از روی کنجکاوی! دنبال آن چند ثانیه هستیم. بچه‌ها که جلو رفته بودند تا آقا را ببینند، نمی‌توانستند برگردند و صف‌های نماز دانشجوها به سختی تشکیل شد، شاید تا رکعت سوم طول کشید که ده صف تشکیل بشود ...

بین دو نماز به یکباره صدای آقا آمد و بچه‌ها به صف‌های جلویی هجوم آوردند برای دیدن آقا. این جای جلسه شاید مهم‌ترین بخش آن بود. چند کلام کوتاه از آقا جان که همه به رسم این سال‌ها تشنه شنیدن آن بودند. آقا از توسل به سیدالشهدا گفتد، از مبارک بودن حضور در مجالس اهل بیت و بعد در مورد نقش اراده در طی مسیر. اینکه امروز جاذبه‌ها برای زاویه‌دار کردن حرکت ما بسیار زیاد شده و حتماً نیاز است برای طی مسیر، تصمیم بگیریم و اراده راسخ داشته باشیم تا بتوانیم در برابر جاذبه‌ها مقاومت کنیم. از نقش مقاومت در فتح قله‌ها گفتند و فتح قله را حاکمیت دین خدا خواندند. اینکه هر کدام از جوان‌های امروزی مشعلی باید باشند در پیرامون خودشان، استقامت بورزند و تلاش کنند و اینکه آقا کاملاً به این موارد و این جوان‌ها امید داشتند.

در آخر هم گفتند: حسینی زندگی کنید و حسینی بمیرید ... هنوز مدهوش صحبت‌های آقا بودیم که نماز دوم شروع شد و تقریبا داستان نماز اول تکرار شد، اما چند چیز برایم خیلی جالب بود؛ اول اینکه چند نفر از دانشجوها موقع نماز، پارچه بین خانم‌ها و آقایان را نگه داشته بودند تا نماز بچه‌ها خراب نشود. حال این‌ها را خریدارم. خودشان پشت نایب امام زمان نماز نخواندند برای اینکه نماز دیگران خراب نشود. دوم اینکه بعد از جلسه چند نفری را دیدم رفته‌اند آنجا که آقا نشسته بود، نماز می‌خواندند و سر و صورت‌شان را تبرّک می‌کردند ... سوم هم اینکه نمی‌دانم چه کسی به بچه‌ها گفته بود آقا قرار است به همه چفیه بدهد! تقریباً همه بعد از جلسه دنبال چفیه‌شان می‌گشتند. چند نفر هم از من سراغش را گرفتند - نمی‌دانم چرا فکر کردند من اینجا مسئولم! - که گفتم حاجی نزدیک به 3000 نفر در این حسینیه هستند. چفیه معمولی برای این تعداد یعنی 300، 400 میلیون تومان ... جلسه تمام شد و قیمه نذری بین همه بچه‌ها توزیع شد. حلاوت و شیرینی این جلسه تا سالیان سال از نظرم پاک نخواهد شد.

انتهای پیام/