وصیت شهید حسن عشوری| به هیچ وجه برایم سنگ قبر تهیه نکنید!

خدایا تو خود می‌دانی که نمی‌توانم تمامی حرف‌هایم را به روی این صفحه ناچیز کاغذ بیاورم و لاجرم برخی از آن‌ها بین من و خودت تا قیامت باقی می‌ماند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی تسنیم، روز گذشته تعدادی از مردم خون گرم سیستان و بلوچستان با مقام معظم رهبری دیدار داشتند. مردمی که سال ها  پشت انقلاب ایستادند در حالی که دشمنان بارها تلاش کردند چه از طریق جریان نفوذ و چه ناامن کردن نقاطی از این  استان، اختلافاتی را بین شیعیان و اهل تسنن ایجاد کنند که با تدبیر و هوشیاری این مردم و جانثاری سربازان انقلاب همیشه شکست خوردند. یکی از مردانی که جان خود را برای دفاع از ملت ایران و حفظ امنیت کشورش داد حسن عشوری بود که 24 خرداد سال 96  در منطقه چابهار استان سیستان و بلوچستان و در درگیری با تروریست ها به شهادت رسید. آنچه پیش روی شماست وصیت نامه این شهید عزیز است که می نویسد:

مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا *

اَشهدُ انْ لا اِلٰهَ الا الله –  اَشهدُ انَّ محمّداً رسولُ الله – اشهد انّ علیا ولی‌الله

سلام و درود خدا و فرشتگانش بر آخرین ذخیره آسمان امامت و ولایت حضرت مهدی (عج)، این منجی عالم بشریت.

درود بی‌کران خداوند بر روح مطهر و ملکوتی بنیان‌گذار جمهوری اسلامی، امام راحل عظیم‌الشأن که با انفاس قدسی خود انقلاب اسلامی را پایه‌گذاری نمود

سلام‌وصلوات خاصه خداوند بر ارواح طیبه شهدای اسلام، از صدر اسلام تا به امروز، این گلگون‌کفنان که با نثار جان خویش نهضت اسلام را تا به امروز به پیش برده‌اند.

خداوندا: دستانم را یارای نوشتن نیست. نمی‌دانم از چه بگویم و بنویسم.

ازاین‌دست و پایی که در راه رضای تو گام برنداشته‌اند، از این قلب سیاه که با گناه سیلاب عصیان در راه تو را در پیش‌گرفته‌اند.

پروردگارا: ای خالق آسمان و زمین، ای فریادرس بیچارگان، ای نهایت آمال و آرزوی ما عارفان، مرا دریاب. اینک این بنده حقیر و مسکین و ذلیل، با امید رو به‌سوی تو آورده است. او را ناامید از لطفت برنگردان.

خدایا این تو بودی که همواره مرا در کنف عنایت خود قراردادی و از گذرگاه‌های تاریک دنیا که جز تو مرا مددرسانی نبود، به‌سلامت عبور دادی و در مقابل، این من بودم که پس از هر درخواستی از تو در جهت عصیان و سرکشی از اوامرت گام برداشتم و خود را به  ورطه هلاک انداختم.

این بنده نوازی تو بود که مرا پس از هر کار ناصوابی به‌سوی خود فراخواندی و قلم عفو بر قصور و تقصیر من کشیدی و مرا رسوای عالم نساختی.

اکنون چقدر خود را در برابر عظمت تو حقیر می‌پندارم، خداوندی که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید و حکمرانی تمام عوالم در ید اختیار اوست مگر نمی‌تواند بنده ضعیف و خطاکار خود را به سخت‌ترین شیوه مجازات کند؟

انگار که انسان سرمست از پیروزی‌ها و خوشی‌ها فراموش کرده است که او هیچ قدرت و اختیاری از خود ندارد و همه امورش متکی به ذات خداوند است!

خداوندا: تو خود فرمودی بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را.

آغوش بگشا و ردای سرخ شهادت را که به بهترین بندگانت عطا فرمودی به من نیز عطا فرما و مرا با شهدای صدر اسلام محشور فرما.

معبودا: تو خود می‌دانی در این شب‌ها و روزهای ظلمانی زندگی در دنیا، دیگر هیچ آرزویی جز وصال به تو با شهادت برایم باقی نمانده.

بارالها: نمی‌خواهم خود را چونان پرنده‌ای در قفس در این دنیا محبوس ببینم، بال‌وپر می‌خواهم برای پرواز، به‌جز این جان ناقابل چیزی دیگر ندارم و آن را هم پیشکش به درگاهت آورده‌ام.

چگونه می‌توانم تو را از یاد ببرم زمانی که فرمودی: کسی که مرا طلب کند مرا می‌یابد و کسی که  مرا یافت مرا می‌شناسد و کسی که مرا شناخت مرا دوست می‌دارد و کسی که مرا دوست داشت عاشق می‌شود و کسی که عاشق من شد من عاشق او می‌شوم و کسی که من عاشق او شدم او را می‌کشم و کسی من او را کشتم، خون بهاء او به عهده من است و کسی که دین او بر عهده من است، خودم دیه او می‌باشم

می‌خواهم ماجرایی را برای شما نقل کنم که شنیدن آن برای همه مفید است.

شبی در عالم خواب خود را در مکانی دیدم که پشت‌دری به حالت انتظار ایستاده‌ام، پس از چند لحظه اجازه ورود به من داده شد. من نیز به داخل اتاق رفتم. ناگهان دیدم مردی بالباس عربی تمام سیه و بی‌سر درحالی‌که خون بر لباسش جاری است در برابرم ایستاده، در همین لحظه و در عالم خواب در مقابل آن مرد بی‌سر به زمین افتادم و هیچ‌گونه توانایی تکلم و حرکت نداشتم. در همین حین صدایی به گوشم رسید که چشمانت را باز کن، با زحمت بسیار فقط توانستم چشمانم را باز کنم. سپس به من ندا رسید که این مرد بی‌سر امام مظلومت حسین بن علی (ع) است. پس از چند لحظه که از آن حال خارج شدم، دیدم اباعبدالله (ع) با سر مبارک و لباس زیبایی که به تن داشتند در سمت راست من و بافاصله‌ای اندک به روی منبر نشسته‌اند و به من خیره شده‌اند و درحالی‌که لبخندی نیز به لب داشتند در عالم خواب به خود نهیبی زدم و گفتم که اگر این فرصت را زا دست بدهی عمرت سراسر تباه‌شده است. با هر مشقت و سختی که بود کشان‌کشان خود را به اولین پله منبر امام حسین (ع) رساندم و پله اول منبر ایشان را به دست گرفتم ، وجود نازنین اباعبدالله (ع) درحالی‌که با تبسم به من نگاه می‌کرد از من پرسیدند: چه می‌خواهی؟ عرض کردم مولا جان فقط می‌خواهم که برات شهادت مرا امضاء کنید. با همان لبخندی که بر لبان مبارکشان نقش بسته بود، سر مبارک خود را به حالت رضایت تکان دادند.

ای کسانی که امروز صدای من را می‌شنوید: مبادا، مبادا، مبادا پدر و مادرم را ملامت کنید که چرا اجازه دادید به تنها فرزند پسر شما در این شغل پرمخاطره  مشغول به کار شود! اگر من تنها پسر پدر و مادرم بودم، مگر نمی‌دانید و نشنیده‌اید که امام حسین (ع) نیز تنها یک علی‌اکبر (ع) داشت، مگر نمی‌دانید که مولایم حسین (ع) فرزند شش‌ماهه خود را فدای اسلام کرد.

من خود این راه را از روی ایمان و اعتقاد قلبی انتخاب نموده‌ام.

خداوندا: تو خود می‌دانی که بهترین لحظه زندگی‌ام زمانی خواهد بود که خون بدنم به محاسنم خضاب گردد و جانم را در راه اعتلای دین تو تقدیم کنم.

پدر و مادر و خواهرانم:

مبادا در شهادت من گریه و ناله سر دهید که این ناله‌های شما دشمنان انقلاب را خوشحال می‌کند.

مادر جان: از تو می‌خواهم همچون مادر وهب، آن شیر زن کربلا روحیه و استقامت خود را حفظ کنید و به یاد داشته باشی که با خداوند معامله که در آن حسرت و پشیمانی وجود ندارد.

خواهرانم: هرگاه غم فراق من به دلتان سنگینی کرد، به یاد مظلومیت و مصائب حضرت زینب (س) در ایام اسارت و پس از شهادت امام حسین (ع) بیفتید و صبر این بانوی بزرگ را نصب العین خود قرار دهید، از شما می‌خواهم که حجاب خود را که چادر کامل است هرگز به سستی نگیرید که از شما به‌شدت دلگیر خواهم شد. فرزندانتان را نیز با تربیت اسلامی تعلیم دهید و آنان را مطیع محض ولایت‌فقیه نمایید.

پدر و مادر عزیزم: در محضر شما بسیار شرمنده‌ام و از شما تقاضای عفو و بخشش دارم، شما بسیار علاقه‌مند بودید که من به تربیت‌معلم بروم، اما چه کنم که آرزوی دیرین من یعنی شهادت در راه خدا، با رفتن به این شغل محقق نمی‌شد.

پدر جان: شما علاقه و عشق به این نظام و انقلاب را در دل من شعله‌ور ساختی و مرا با مسجد و قرآن آشنا کردی، این تو بودی که به من آموختی باید برای رضای خدا کارکنم و دل‌بسته به رحمت خداوند باشم. همیشه برایم یک الگوی انقلابی و حزب‌اللهی بودی که جز برای خشنودی خدا نیت و انگیزه دیگری نداشته باشم. از تو می‌خواهم چونان قله محکم تا روز تشریف‌فرمایی امام عصر (عج) پشت سر ولایت‌فقیه و رهبری عزیزمان امام خامنه‌ای (دامت برکاته) قدم برداری و همچون گذشته به‌مانند یکی بسیجی بی‌ادعا در خدمت نظام اسلامی باشی.

مادر عزیزتر از جانم: هرگز فراموش نمی‌کنم که این شخصیت امروز من نتیجه تربیت صحیح اسلامی شما و حضور مداوم با تو در جلسات قرآن و مراسمات اهل‌بیت (ع) از همان  دوران طفولیت است، چگونه می‌توانم بار زحمات و تلاش‌هایی را که برای من کشیده‌ای جبران کنم؟ اما این را بدان که ان‌شاءالله در صحرای محشر و در روز قیامت شرمنده حضرت زهرا (س) نخواهی شد. یقین دارم که در آن روز حضرت زهرا (س) را بارویی سرشار از رضایت ملاقات خواهی نمود، یادت باشد که در آن لحظه شفاعت مرا نزد خانم حضرت زهرا (س) کنید و از ایشان بخواهید شفیع من باشد.

برادران و خواهران دینی من: شما را سفارش اکید به  رعایت موازین اسلام و انقلاب می‌کنم. همواره از ولایت‌فقیه این عمود خیمه انقلاب و شخص امام خامنه‌ای (دامت برکاته) تبعیت محض کنید که سعادت دنیا و آخرت شما در گروه حمایت از ولایت‌فقیه است. مبادا مظلومیت شیعه تکرار شود، مبادا دشمن عرصه را بر ولی‌فقیه زمان شما تنگ کند و از حمایت شما از ولایت‌فقیه تردید ایجاد کند.

در مسائل سیاسی داخلی و بین‌المللی به جایگاه ولایت‌فقیه و رهبری عزیز توجه فرمانید و نسبت به آن بی‌تفاوت نباشید و بدانید که امل بقای نظام و کشور در این سال‌ها پس از امام راحل و ایثار شهدای عزیز، فقط و فقط شخص امام خامنه‌ای (دامت برکاته) می‌باشد. همیشه افراد کوته‌فکر داخلی، لیبرال‌ها، افراد به اصلاح روشنفکر که از اسلام ناب محمدی (ص) کینه به دل دارند سعی در تضعیف جایگاه ولایت‌فقیه دارند.

به‌هیچ‌وجه به آن‌ها مجال عرض‌اندام ندهید و با تبعیت از امام خامنه‌ای (دامت برکاته) نقشه‌های آنان را نقش بر آب کنید.

 در انتخابات که میزان و نماد دموکراسی جمهوری اسلامی است شرکت فعال داشته باشد و در انتخاب نامزد اصلح به معیارهای ارائه‌شده از سوی مقام معظم رهبری توجه کنید.

مسئولین: اگر صدای مرا می‌شنوید برای چند لحظه تأمل ‌کنید. فردا روزی خواهد رسید که در دادگاه عدل اللهی از تمامی ما حساب کشی می‌شود. مبادا آخرت خود را به خاطر برخی از مسائل سیاسی ناچیز که دل رهبر عزیز ما را به درد می‌آورد از دست دهید. این فرصت تاریخی که برای اعتلای اسلام و انقلاب در اختیار شماست در اختیار هیچ‌یک از اهل‌بیت (ع) نبوده، مبادا کم‌فروشی کنید که دنیا و آخرت خود را تباه می‌کنید، به معنای واقعی کلمه مطیع محض دستورات ولی‌فقیه امام خامنه‌ای (دامت برکاته) باشید.

برادران همکار: همواره خود را به لحاظ روحی و جسمی آماده مبارزه با کفار و دشمنان این نظام نگاه دارید. اگر می‌خواهید در کارهایتان موفق شوید همواره این واقعیت را در جلو چشمان خود زنده و بینا نگاه دارید که شهدا حاضر و ناظر بر اعمال شما هستند. برادران، شما در خط مقدم جهاد فی سبیل الله قرار دارید. با اتکا به عنایات خداوند در ذل توجهات ولی‌عصر (عج) و با همکاری سایر نیروهای مسلح تهدیدات را از کشور دور و دشمن را در نیل به اهدافش ناکام بگذارید.

همواره در کارهایتان اخلاص داشته باشید و باروحیه بسیجی در تنگناهای کاری به خدا و اهل‌بیت متوسل شوید که ریسمان محکمی برای شماست.

در پایان از شما می‌خواهم سلام مرا به رهبر عزیزم، این سلاله پاک زهرا (س) برسانید و به ایشان بگوئید که تاآخرین‌نفس و آخرین قطره خونم دست از حمایت و بیعت از ایشان بر نخواهم داشت و همواره خود را فدایی و پیش‌مرگ ایشان می‌دانم.

خدایا: تو خود می‌دانی که نمی‌توانم تمامی حرف‌هایم را به روی این صفحه ناچیز کاغذ بیاورم و لاجرم برخی از آن‌ها بین من و خودت تا قیامت باقی می‌ماند.

در پایان از همه دوستان و اقوام که با رفتار خود آنان را رنجیده‌خاطر نموده‌ام، طلب عفو و بخشش دارم.

چند سفارش:

1- این وصیت‌نامه به برادر محمدحسن محمدی تحویل داده‌شده است.

2- مزار من باید در آستان ماچیان و در کنار شهید عاشورایی غلامرضا آقاجانی باشد.

3- به‌هیچ‌وجه تا زمان پیدا شدن قبر مطهر حضرت زهرا (س) برای من سنگ‌قبری تهیه نکنید.

4- در لحظه تدفین تربت کربلا، کفن کربلا و پیشانی‌بند یا زهرا (س) فراموش نشود.

5- مبلغ 500٫000 تومان بابت سهل‌انگاری‌های من در استفاده از بیت‌المال به محل کارم پرداخت نمایید.

6- به‌هیچ‌وجه در مراسم من هزینه‌های اضافی و اسراف نشود.

7- سهمیه و حقوق من پس‌ازاینکه متأهل شدم  به همسرم و پدر و مادرم رسید، مابقی به یتیمان کمیته امداد امام (ره) برسد.

والسلام علی من التبع الهدی

سرباز کوچک اسلام

حسن عشوری

29/6/94

ما به تیغ شهادت که ز خون رنگین است

بهر مردان خدا جنت علیین است

جایی از مرتبت عشق ندیدم خوش‌تر

این بهشتی است که با عشق علی (ع) تضمین است

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط