وجه اشتراک داستان یعقوب نبی با پیامبر اسلام (ص)

وقتی ماجرای یعقوب نبی علیه‌السلام را در قرآن و در سوره یوسف دنبال می‌کنیم،‌ وجه تشابه زیادی بین ماجرای ایشان با زندگانی رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و به طور خاص پس از بعثت حضرت مشاهده می‌کنیم.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، یعقوب نبی، فرزند اسحاق و نوه حضرت ابراهیم و نیز پدر حضرت یوسف است که به «اسرائیل» هم شهرت دارد؛ از این جهت وقتی در قرآن از «بنی‌اسرائیل» سخن به میان می‌آید، یعنی فرزندان یعقوب نبی. خود معنای اسرائیل طبق فرمایش امام صادق علیه‌السلام به معنای عبدالله است؛ اسراء همان «عبد» و ایل همان «الله» است. «یَعْقُوبُ هُوَ إِسْرَائِیلُ‏ وَ مَعْنَى إِسْرَائِیلَ‏ عَبْدُ اللَّهِ لِأَنَّ إِسْرَا هُوَ عَبْدٌ وَ إِیلَ هُوَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ.» (علل الشرائع، ج‏1، ص43) وقتی ماجرای ایشان را در قرآن و در سوره یوسف دنبال می‌کنیم،‌ وجه تشابه زیادی بین ماجرای ایشان با زندگانی رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و به طور خاص پس از بعثت حضرت مشاهده می‌کنیم.

اولین گزاره این است که مهم‌ترین عنصر مقدس در زندگانی یعقوب نبی، حضرت یوسف علیه‌السلام و در زندگانی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، امیرالمؤمنین علیه‌السلام است.
دوم اینکه یوسف نبی وصیّ پدر بزرگوارش و امیر مؤمنان وصیّ پیامبر بود.
سوم اینکه همگی صاحب حکم و علم لدنی بودند.
چهارم اینکه هر دو فضیلتی داشتند که سایرین نداشتند، همچنان که پیامبر و امیر مؤمنان فضیلتی داشتند که سایرین از آن بهره‌ای نداشتند.
پنجم اینکه انتخاب هر دو وصیّ بر اساس وحی بود نه نظر و انتخاب مردم.
ششم اینکه فرآیند تداوم وصایت از طریق هر دو بزرگوار، با ماجراهای پیچیده‌ای همراه بود.
با توضیح این بخش می‌توان بیشتر به نقطه اتصال زندگانی یعقوب نبی با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دست یافت.

1. ماجرای کید شیطان در انتخاب جانشینی الهی:
از آن زمان که ماجرای وصایت یوسف نبی مطرح شد، توطئه‌های شیطان و منافقان جهت جلوگیری از این رویداد آغاز شد؛ آن زمان که یوسف نبی خواب خویش را به پدرش نقل می‌کند و یعقوب در پاسخ می‌فرماید «قالَ یا بُنَیَّ لا تَقْصُصْ رُؤْیاکَ عَلى‏ إِخْوَتِکَ فَیَکیدُوا لَکَ کَیْداً إِنَّ الشَّیْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبینٌ»

آیات قرآن، روایات عترت و تاریخ گواه این است که در فرآیند انتخاب وصایت امیر مؤمنان چنین ماجرای شومی رخ داد. ابتدای این رخداد شوم از حس برتری‌طلبی و حسادت آغاز شد تا جایی که بارها قصد ترور هر دو بزرگوار را داشتند. در این بین شیطان بهره‌های خود را در راستای توقف خط رسالت می‌برد و منافقان نیز به خواسته‌های دنیوی خویش دست می‌یافتند. اما درباره حسادت نسبت به ولایت امیرمؤمنان آیه54 سوره نساء استناد خوبی است، آنجا که فرمود «أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظیما»؛ یعنی به مردم نسبت به فضلی که خداوند از فضلش اتا کرد، حسادت ورزیدند؛ قطعاً ما به آل‌ابراهیم کتاب و حکمت و نیز ملک عظیمی اتا کردیم.» روایات گویای آن است که امیر مؤمنان و اهل بیت وحی علیهم‌السلام همان مورد حسدگیرندگان هستند؛ امام باقر علیه‌السلام ذیل این آیه فرمود «فَنَحْنُ النَّاسُ الْمَحْسُودُونَ عَلَى مَا آتَانَا اللَّهُ الْإِمَامَةَ دُونَ خَلْقِ اللَّهِ.»؛ یعنی ما مردمی هستیم که خداوند به واسطه عطای امامتش به ما (نه به مردم) مورد حسد قرار گرفتیم.

همچنین رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله طی خطبه غدیر نسبت به مکر ابلیس هشدار داده، فرمود «ای مردم، به راستی که ابلیس آدم را با حسادت از بهشت راند، مبادا شما به علی حسادت بورزید که در این صورت اعمال‌تان نابود و گام‌هایتان لغزان خواهدشد. إِنَّ إِبْلیسَ أَخْرَجَ آدَمَ مِنَ الْجَنَّةِ بِالْحَسَدِ، فَلاتَحْسُدُوهُ فَتَحْبِطَ أَعْمالُکُمْ وَتَزِلَّ أَقْدامُکُمْ

2. انتخاب خدا:
انتخاب خلافت و وصایت در هر دو ماجرا بر اساس وحی بود. حضرت یعقوب خطاب به یوسف نبی فرمود «وَ کَذلِکَ یَجْتَبیکَ رَبُّکَ وَ یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْویلِ الْأَحادیثِ وَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ عَلى‏ آلِ یَعْقُوبَ کَما أَتَمَّها عَلى‏ أَبَوَیْکَ مِنْ قَبْلُ إِبْراهیمَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبَّکَ عَلیمٌ حَکیمٌ (6)» یعنی [یعقوب‏] گفت: و اینچنین، پروردگارت تو را برمی‌گزیند و از تأویل احادیث به تو می‌‏آموزد و نعمتش را بر تو و بر خاندان یعقوب تمام می‌کند، همان گونه که قبلاً بر پدران تو، ابراهیم و اسحاق، تمام کرد. در حقیقت، پروردگار تو داناى حکیم است.» در آیه67 مائده که منجر به رویداد غدیر شد، خداوند خطاب به پیامبر خویش می‌فرماید «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ‏ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ»؛ یعنی اى رسول،‌ آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، ابلاغ کن؛ و اگر نکنى پیامش را نرسانده‌‏اى. و خدا تو را از [گزندِ] مردم نگاه می‌دارد. آرى، خدا گروه کافران را هدایت نمی‌کند.

به همین ترتیب با مرور سوره یوسف علیه‌السلام می‌توان وجوه اشتراک زیادی یافت که تنها به این چند مورد در این متن اکتفا می‌شود. نتیجه آنکه وقتی از منظر ولایت عترت به سوره‌های قرآن می‌نگریم، چیزی جز دعوت به امامت اهل بیت علیهم‌السلام نمی‌یابیم. خداوند در آیه9 سوره اسراء می‌فرماید «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدی لِلَّتی‏ هِیَ أَقْوَم‏..» یعنی این قرآن به با قوام‌ترین مقوله هدایت می‌کند. امام صادق علیه‌السلام ذیل این آیه فرمود «یَهْدِی إِلَى الْإِمَامِ.» (بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج‏1، ص477)

ضمن آنکه این نکته را نباید فراموش کنیم که قرآن در عصر نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله نازل شد؛  از این جهت نمی‌توان ماجراهای قرآنی را جدای از آنچه در امت پیامبر صلی الله علیه و آله اتفاق افتاد، مطالعه کرد، همچنان که بزرگ‌ترین نعمت اسلام در آن زمان با انتخاب امامت و خلافت امیر مؤمنان علیه‌السلام رخ داد و در مقابل آن، بزرگ‌ترین فتنه امت اسلام نیز از رویگردانی نسبت به ولایت آن حضرت شکل گرفت و عواقب آن تا اکنون و تا ظهور امام عصر عجل‌الله تعالی فرجه تداوم دارد. این فتنه از ابلیس و منافقان آغاز شد همچنان که در ماجرای یوسف نبی از ابلیس و نفاق برادران یوسف نبی آغاز شد. مهم‌ترین عنصر این دشمنی که ابلیس آن را دستاویز برنامه‌های خود قرار داد، حسادت بود و در ماجرای امیر مؤمنان نیز حسادت بود.

تقلای پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت به دعوت به ولایت امیر مؤمنان مانند یعقوب نبی تا آخرین لحظات عمر شریف ایشان تداوم داشت، اما  پیامبر پاسخی که از بزرگان امت گرفت، این بود که خطاب به ایشان گفتند إنّ الرّجلَ لَیَهجُر یعنی  ــ نعوذاً بالله ــ این مرد یعنی پیامبر هذیان می‌گوید. (مسنداحمد بن حنبل، ج 3 ، ص346؛ السنن الکبرای نسائی، ج 3 ، ص435) و پاسخی که یعقوب نبی از فرزندانش دریافت کرد، ضلالت و گمراهی بود؛ یکی در جایی که فهمیدند یعقوب نبی فرزندش یوسف را بیشتر دوست دارد و فضیلت قائل است: «إِذْ قالُوا لَیُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلى‏ أَبینا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبانا لَفی‏ ضَلالٍ مُبینٍ»؛ هنگامى که [برادران او] گفتند: «یوسف و برادرش نزد پدرمان از ما -که جمعى نیرومند هستیم- دوست داشتنى‏‌ترند. قطعاً پدر ما در گمراهى آشکارى است.» یکی هم زمانی که پیراهن یوسف را نزد ایشان آوردند و یعقوب نبی فرمود بوی پیراهن یوسف به مشامم می‌رسد: «وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعیرُ قالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ ریحَ یُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ (94) قالُوا تَاللَّهِ إِنَّکَ لَفی‏ ضَلالِکَ الْقَدیمِ (95)» و چون کاروان رهسپار شد، پدرشان گفت: «اگر مرا به کم‌‏خردى نسبت ندهید، بوى یوسف را استشمام می‌کنم.» گفتند: «به خدا سوگند که تو سخت در گمراهى دیرین خود هستى.» یعنی همچنان بر اعتقاد اولیه‌شان نسبت به گمراهی یعقوب نبی پایبند بودند.

انتهای‌پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط