امروز همه برای تجدید پیمان با شهدا آمده بودند/ روایت خبرنگار تسنیم از کنگره ملی ۶۵۵۵ لاله پر پر لرستان + فیلم و تصاویر

خاطرۀ سال‌های سنگر و رزم شهیدان لرستان در کنگرۀ ملی شهدا دوباره دل‌ها را به روزهای فتح و شهادت گره زد.

به گزارش خبرگزار تسنیم از خرم‌آباد، او آن روزها نوجوان بود در روستایی اطراف خرم‌آباد و به شلیک بی‌امان گلوله‌ها خیره مانده بود. در همان روز بخت‌برگشته‌ای که موشک و گلوله‌ها امان از زندگی کودکان تازه به دنیا آمده ستانده بود.

هواپیماها آمدند، در صبحی مثل همۀ صبح‌های جنگ. آن صبح آبی، پرنده‌های آهنین پدیدار شدند و خانه و مدرسه و هر نقطۀ سیاهی را نشانه رفتند. تا چشم کار می‌کند، خانه‌های آوار است و پیکرهای پراکنده. گاهی هم ضجۀ مادری خلوت پس از بمباران را شیون می‌کند.

هواپیماها روی کوه‌های زاگرس چرخ می‌زدند و حتی بلوط‌ها هم در بمب‌ها از درخت افتادند. مرتضی، جان حرف‌زدن ندارد؛ خیالش رفته به سروقت آخرین خداحافظی در سال 66. در طول کنگرۀ شهدا یک‌ریز اشک می‌ریزد؛ مثل برگ از درختان پاییز.

تن‌‌‌های بی‌سر

حالا موهایش جوگندمی است و چفیۀ دور گردنش نشان از سال‌های سنگر و ترکش دارد. قدم‌های لَختش در سالن کنگرۀ شهدا روزهای رزمندگی‌اش را به‌یاد می‌آورد:«سال دوم دبیرستان بودم که برای نخستین بار عازم جبهه‌ها شدم و من هنوز نمی‌دانستم که موشک و خمپاره یعنی چه؟ یادم می‌آید شبی را که در سنگر پناه گرفته بودیم و بعد شلیک بی‌امان گلوله‌ها بود که چند رزمندۀ کناری‌ام را بی‌سر کرد. آه از آن روزهای تکه‌تکه در پیکرهای مثله.»

کمی آن‌طرف‌تر، مادری، سرش را برده در آغوش آخرین عکس، آخرین یادگاری روی دیوار و حالا همین عکس مونس روزهای یتیمش شده‌است و تو چه می‌دانی، خاک مزار پدر، همسر و پسر را در دست فشردن یعنی چه؟

مادر شهید از مقابل جمعیتِ ایستاده در کنگرۀ شهدا می‌گذرد و می‌آید روبه‌روی دوربین. لاغر است. چادر سیاه را زیر چانه در دست گرفته‌است. 66 ‌ساله است. از وقتی که خبر شهادت فرزندش را آوردند، پیر شد، قامت خمیده به‌‍وقت بی‌پناهی.

ایستاده به جای خالیفرزند

رنگ چشم‌هایش در هم می‌غلتد. دست‌هایش را آورده بالا و رد اشک را پنهان می‌کند. با زبان شعر حرف می‌زند؛ به لهجۀ برآمده از داغ:«پسرم که جبهه رفت، ما تنهاتر شدیم؛ همسرم چند سال زودتر از او شهید شده بود و حالا ستون خانه‌مان خمیده‌تر شد. ما این سال‌ها در داغ خم به ابرو نیاورده‌ایم؛ شهادت رنگ خدا را دارد و پسرم حالا رزق خانه‌مان شده‌است.»

سکینه حالا پیر و بیمار است و گوش‌هایش سنگین شده‌است. او که حرف می‌زند  زنان دیگر آرام‌آرام دورش حلقه می‌زنند؛ سر می‌سایند نزدیک هم و کمی بعد آوای زیرلب مور است که فرزندان پرکشیده را دوباره راهی جبهه‌ها می‌کند.

اطراف کنگرۀ شهدا پر از تمثال شهدا است. از مسیر ورود تا ابتدای سالن کنگره بساط خاطره پهن است. خانواده‌های شهدا زیر سایۀ فرزندانشان نشسته‌اند و صلوات و تسبیح نذر می‌کنند. یکی می‌گوید دلش را سال‌ها است که داده‌است به‌هوای زیارت عاشورا و همین دعاهای زلال است که او را سرپا نگه داشته.

مداحی‌ها در میان جمعیت حالا رنگ رفیق سفرکرده می‌دهد. هوای آبان گرم بازی با آفتاب است. سرمای خنک می‌رسد به دست‌ها و چشم‌ها را موج می‌کند، ریخته در آبی آسمانی که به رزق شهدا تابیده است.

انتهای پیام/ 644/.

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط