نگاهی به کتاب «بوی شیرین فرهاد»/روایتی تمام نشدنی از شیفتگی دو شهید نسبت به هم

نگاهی به کتاب «بوی شیرین فرهاد»/روایتی تمام نشدنی از شیفتگی دو شهید نسبت به هم

شهید فرهاد شاهچراغی مراد شهید عبدالحمید حسینی بوده و هر دو از شیراز به بوکان می‌روند تا با کومله بجنگند و ناآرامی‌هایی که در کردستان توسط این گروهک ایجاد شده را آرام کنند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی تسنیم، در قطعه 2 ردیف 16 دارالرحمه شیراز، سنگ قبری است که روی آن نوشته شده: فدایی امام زمان، کتاب حاضر روایت فدائیان امام زمان (عج) است؛ آن‌ها که با بذل خون خود انتظار را به شرمندگی کشاندند.

بوی شیرین فرهاد در چهار فصل نوشته شده که در ابتدای هر فصل راوی، حامدنامی است که از رفاقتش با محمد می‌گوید. محمدی که شیفته عبدالحمید بود و عبدالحمیدی که خود، شیفته فرهاد... و این شیفتگی درس همیشگی مکتب ماست. شیفته مرام و معرفت و ایثار و خلوص کسی شدن، شیفته ایمانش و راهی که با درایت تمام انتخاب کرده؛ راه امام و قائدش حسین.

کتاب بوی شیرین فرهاد زندگینامه داستانی شهید عبدالحمید حسینی به قلم طاهره کوه کن است. این کتاب روایت داستانی پیچیده‌ای دارد و در ابتدا با کمی ابهام شروع می‌شود که راوی کیست و چرا نمی‌تواند قصه عبدالحمید را بنویسد؟ و این فرهاد کیست که عبدالحمید این چنین دوستدار اوست؟ اما کمی که روایت پیش می‌رود و خود عبدالحمید می‌شود راوی زندگی و ماجرای زندگی‌اش، کمی رشته داستان دست مخاطب می‌آید که شهید فرهاد شاهچراغی مراد شهید عبدالحمید حسینی بوده و هر دو از شیراز به بوکان می‌روند تا با کومله بجنگند و ناآرامی‌هایی که در کردستان توسط این گروهک ایجاد شده را آرام کنند.

فصل اول این کتاب اینگونه روایت می‌شود که در کردستان چه می‌گذشت و شهید فرهاد شاهچراغی به عنوان فرمانده چه کرد و بعد یک داغ و حسرت برای شهید عبدالحمید می‌ماند که مرادش او را به بهانه‌ای به شیراز می‌فرستد و به فاصله چند روز خودش شهید می‌شود. این ارتباط و علاقه‌ای که بین عبدالحمید و فرهاد وجود داشته و شهید شدن زودهنگام فرهاد برای عبدالحمید بسیار جانکاه است و نویسنده در فصل اول به خوبی از عهده این روایت در کنار گفتن از ماجراهای کردستان و بعد وقایع شیراز برآمده است.

در فصل دوم روایت دو دوست دیگر شیرازی است، آن هم سال‌ها بعد در شیراز و در هیئت رهپویان وصال؛ حامد و محمد. این دو دوست به دنبال نوشتن کتاب زندگی شهید عبدالحمید بوده‌اند اما انفجاری که در هیئت رهپویان وصال رخ می‌دهد، محمد را شهید و حامد را با یک داغ سنگین و احساسی از جاماندن از رفیق شهیدش تنها می‌گذارد. زمان زیادی می‌گذرد تا دوباره حامد سراغ زندگی نامه شهید عبدالحمید حسینی برود اما این کار را انجام می‌دهد و بعد از سال‌ها سراغ خواهر عبدالحمید می‌رود و دوباره راوی کتاب عبدالحمید می‌شود تا از کودکی‌هایش روایت کند. کودکی و نوجوانی عبدالحمید هم روایت بسیار جذابی دارد، نوجوانی شجاع و نترس که پشت و پناه خانواده‌اش است و در عین حال درگیر مبارزات قبل از انقلاب با رژیم شاهنشاهی شده است و در کتاب در عین اینکه از روحیات و زندگی شهید عبدالحمید حسینی می‌خوانیم، از ماجراهای پیش از انقلاب در شیراز هم مطلع می‌شویم.

در قسمتی از کتاب می‌خوانیم:

-مامان من چیزیم نیست. فقط دواگلی و هر چی ملافه داری بده ببرم.

 تا پایم را توی حیاط گذاشتم، ملحفه‌های سفید روی طناب به استقبالم آمدند. مامان دیروز شسته بودشان تا لباسم را عوض کردم مامان دواگلی را دستم داد. ملحفه‌ها را هم جمع کرد و توی کیسه‌ای گذاشت.

- حمید مواظب خودت باشی‌ ها این حکومت هفت تا جون داره

صدای یک نفر از توی کوچه که با بلندگو حرف می‌زد بلند شد:مردم انقلابی مجروحان زیادی توی بیمارستانا به کمک شما نیاز دارند

به کوچه که آمدم، نیسانی داشت توی کوچه‌ها می‌چرخید و ملحفه جمع می‌کرد. خواستم با مامان خداحافظی کنم که یک صدای دیگر سر جا میخکوبم کرد. مش رضا رادیو به دست وسط کوچه ایستاد و انگشت سبابه‌اش را جلوی دماغش گرفت هیس! ساکت باشین! شنوندگان، عزیز گوش فرا دهید. این صدای انقلاب اسلامی ایران است...»

پریدم توی هوا جیغ و داد و فریاد توی محله پیچید. نمی‌دانستم از ناباوری گریه کنم یا از خوشحالی بخندم بالأخره آن بگیر و به بندها به پایان رسید. پایانی که شروع بستن نطفه‌ای دیگر بود.

انتشارات روایت فتح «کتاب بوی شیرین فرهاد» به قلم طاهره کوه کن را منتشر کرده است.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
triboon
گوشتیران