درباره حمید رسایی و برنامه بهافق فلسطین/ بهافق رادیکالیسم علیه عقلانیت انقلابی
شب گذشته تیم سازنده برنامه «بهافق فلسطین» که در روزهای گذشته مخاطبان خوبی جذب کرده بود، اعلام کردند که شبکه افق تصمیم گرفته است این برنامه با گروه دیگری ادامه پیدا کند؛ حمید رسایی جزو افراد نادری بود که در توئیتی این اقدام عجیب را تحسین کرد!
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری تسنیم، دیروز (20 آبان 1402) تیم سازنده برنامه «بهافق فلسطین» که طراحی و تهیه آن را سازمان اوج بهعهده داشت، اعلام کردند که شبکه افق تصمیم گرفته است این برنامه از روز شنبه 20 آبان ماه با گروه دیگری (غیر از سازندگان و ایدهپردازان اولیه) ادامه پیدا کند.
«بهافق فلسطین» از روزهای ابتدایی جنگ غزه روی آنتن شبکه افق رفت و توانست با ادبیات و نگاهی جدید مخاطبان قابلقبولی جذب کند اما حالا با تصمیم عجیب مدیران شبکه افق مواجه شده است.
اما شب گذشته، حمید رسایی نماینده سابق مجلس جزو افراد نادری بود که با تحسین این اقدام، در توئیتی نوشت: «تیم قبلی بهافق فلسطین دنبال حضور حسن روحانی و ظریف روی آنتن بودند تا از آرمان فلسطین بگویند! اینکه بیشتر میشد بهافق انگلیس و آمریکا؛ واقعاً دستاندرکاران سابق برنامه، ملت را چی فرض کرده بودند که میخواستند چنین کاری کنند؟! چنین نگاه غلطی نباید تغییر میکرد؟!»
درباره این توئیت آقای رسایی و جریانی که در مواقعی اینچنینی، قدرت تشخیص را از دست میدهند چند نکته را باید مورد توجه قرار داد:
1 ـ آقای رسایی در موارد مختلف تلاش دارد معمولاً خود را محور اظهارنظر و تحلیل درباره مسائل مختلف مطرح کند و بدون سند و مدرکی چه درباره اشخاص و چه درباره موضوعات، نتیجه مطلوب خود را بگیرد! فارغ از اینکه دعوت آقایان ظریف یا روحانی به رسانه ملی امری پسندیده است یا خیر، باید از ایشان پرسید؛ براساس چهمدرکی میگویند که آنها بهدنبال دعوت از رئیسجمهور و وزیر خارجه سابق بودند؟ از سوی دیگر، با همه انتقادات و مشکلات دولت سابق که همچنان پسلرزههای تصمیمات غلط مدیریتی آن زمان گریبانگیر کشور است، آیا دعوت کردن از آنان ضرورتاً یک برنامه با عوامل و کارنامه مشخص را بهافق انگلیس و آمریکا میکرد؟ آیا این اتهامزنیها غیر از آنکه برای آقای رسایی نوعی ارضای رادیکالیسم باشد، واقعیت و حتی فایدهای دارد؟
2 ـ بدیهی است مسئله فلسطین، مسئلهای فراجناحی و فراحزبی و در نگاه کلان، انسانی است؛ در شرایطی که برخی طیفهای رادیکال و خارج از نظام، تلاش دارند فلسطین را از اولویت ایرانیها خارج کنند و یا بر طبل نظریههای منسوخی همچون دوکشوری و یا عادیسازی روابط بکوبند، برنامهای هر شب روی آنتن میرفت و با دعوت از طیفهای مختلف سیاسی و فرهنگی داخل نظام، وحدت ملی ایرانیان در آرمان قدس را به نمایش میگذاشت و نشان میداد که راهحل مورد اتفاق همه شخصیتها، سپردن فلسطین به فلسطینیها است.
حال بهرغم هر انتقادی که به اظهارات مهمانان برنامه میتوان داشت، آیا پیشبرد چنین هدفی نگاه غلطی است؟ در شرایطی که صداوسیما در رقابت با پلتفرمهای نمایش خانگی و برخی رقبای دیگر از قافله عقب مانده است، تولید این برنامه موجب شد هم بازدید رسانه ملی قدری بالاتر برود و هم در فضای مجازی هم درباره این برنامه صحبت شود و حداقل برای مردم موضوعیت داشته باشد اما گویا رویکرد بهافق فلسطین، با رویه امثال آقای رسایی و طیفی که او چهره شاخص آنها بهشمار میرود، تفاوت دارد و نان آنها نه در برداشتن دیوارها و پرکردن فاصلهها که در تشدید اختلافات و دوقطبی است.
3 ـ رویکرد بهافق فلسطین، رویکردی بود که امروز جامعه ایران بهشدت به آن نیاز دارد و آن حذف شکافها و دوقطبیهای نالازم و بعضاً جعلی و تلاش برای ایجاد همدلی در مسائل کلان ملی و فراملی است؛ این رویکرد موجب میشود اتهام تکصدایی نسبت به رسانه ملی و حکومت برداشته شود و همه صداهای داخل نظام شنیده شود، اگرچه هرکدام از ما میتوانیم به برخی از آنها انتقادات بسیار جدی هم داشته باشیم، مثلاً در همین خبرگزاری تسنیم نسبت به افرادی مثل آذری جهرمی انتقادات بسیار سنگین و جدی وارد شده است، اما این بدان معنا نیست که اگر رسانه بتواند در کلان اصول خود را سفت و سخت حفظ کند، اما از این چهرهها نیز دعوت کند، بهافق انگلیس شده باشد!
بالتبع و بهطریق اولی، رسانه ملی باید چنین رویهای را پیش ببرد و همه نگاهها و سلایق سیاسی و فرهنگی را که به انقلاب و نظام معتقدند، نمایندگی کند و ذات انقلاب اسلامی در ایجاد جاذبه برای افرادی است که همچنان به ارزشهایی همچون آرمان فلسطین پایبندند اما متأسفانه برخی جریانهای رادیکال در هر دو طیف سیاسی، تلاش میکنند در قالبی غیرعقلانی و خارج از منطق انقلابی، بر آتش دوقطبی و اختلاف بدمند! چنانچه در بعضی ماجراهای قبلی نیز ردپای امثال آقای رسایی دیده میشود.
4 ـ در سالهای اخیر تاریخ انقلاب اسلامی، یکی از بهترین شخصیتهایی که از نزدیک تبلور عقلانیت انقلابی در او مشاهده میشد و تلاش داشت با این منطق، ایجاد جاذبه داشته باشد، شهید حاج قاسم سلیمانی است؛ این جاذبه را در زمان شهادت او نیز دیدیم؛ آنگاه که بیش از 25 میلیون نفر در تشییع وی شرکت کردند و همه آنها سردار سلیمانی را ستودند.
بااینحال همین رویه جذب حداکثری خوشایند امثال حمید رسایی نبود و تیغ تند نگاه دفعی وی دامان سردار سلیمانی را هم گرفته است؛ حسن روحانی تیرماه سال 97 در همایش رؤسای نمایندگیهای جمهوری اسلامی ایران در خارج از کشور، با تهدید سران آمریکا به اینکه «با دم شیر بازی نکنید، پشیمانکننده است» تهدید به بستن تنگه هرمز میکند و میگوید: «هنگامی که نفت ایران صادر نشود، هیچ کس نمیتواند نفت صادر کند.»، این مواضع رئیسجمهور وقت موجب شد حاج قاسم که از قضا اختلافات بسیار جدی با آقای روحانی داشت، از سر درک درست سیاسی، نامه تشکری به روحانی نوشت، امّا حمید رسایی در توئیتی حاج قاسم را تلویحاً کمبصیرت دانست و اقدام او را به دستبوسیِ ابوموسی اشعری تشبیه کرد! رسایی در این توئیت توهینآمیز خود نوشت: "به تاریخ که نگاه کنیم امثال اشعث کندی و ابوموسی اشعری یک عمر به امام علی(ع) خون دل دادند، یکی دو بار هم در حرف و نه در عمل، مواضع درست داشتند، اما مالک اشتر برای دستبوسی از آنها دستپاچه نشد."
عدم درک عمیق سیاست و غلبه احساسات و عواطف بر عقلانیت، مانع از آن میشود که امثال رسایی گامهای دقیقی در سیاست بردارند و گاهی منافع شخصی و حزبی و مقدم دانستن مطامع و منفعتهای کوتاهمدت سیاسی بر مصلحتهای عمومی و منافع ملّی سایه میافکند.
خلاصه آنکه اگر مردم میخواهند بدانند انقلابی واقعی کیست، باید به شهید حاج قاسم سلیمانی و امثال او نگاه کنند و با ارجاع و اشاره به مرام و کلام آنها، انقلاب و نظام را قضاوت کنند، نه با نگاه به افرادی مانند آقای رسایی. و نیز، مسئولان نیز به مرام و آرمان و کردار حاج قاسم و حاج قاسمها نگاه کنند و سعی کنند شبیه او باشند ـ نه شبیه افرادی مانند آقای رسایی ـ حاج قاسمی که سختترین کارها را برای جمهوری اسلامی انجام داد و بالاترین رشادتها را بهخرج داد و نهایتاً هم بهدست اشقیالاشقیا شهید شد؛ امّا برای رهبر و مردمش بسیار پرجاذبه و عزیز بود. برای شبیه بودن به حاج قاسم، هیچ نیازی به دست برداشتن از آرمانها نیست؛ اتفاقاً آرمان را باید دودستی چسبید، اما باید عقلانیت و وجدان قوی هم داشت و مردم را واقعاً دوست داشت.
انتهای پیام/+