ادبیات مقاومت به جوانان اعتماد به نفس میدهد/ بزرگترین چالش نویسندگان چیست؟
ادبیات تنهاترین و قویترین زبان برای هویتبخشی و تحکیم انسجام فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، قومیتی و برونرفت از یک بحران برای یک ملت است؛ چرا که ادبیات دفاع مقدس ما، ادبیات جنگ نیست، بلکه ادبیات صلح است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی تسنیم، امیرمحمد عباسنژاد نویسندهای صاحب سبک و دغدغه مند در حوزه آثار دفاع مقدس و مقاومت است و کتابهای متعدد این نویسنده در این زمینه نشان داده است که در زمینه ثبت و ضبط گنجینهای از اتفاقات و خاطرات دوران هشت ساله دفاع مقدس و به خصوص دوران اسارت بسیار جدی است و اهتمام ویژهای به این امر دارد. از این نویسنده تا کنون کتابهایی چون کوپه مطربها، شبیه دیوارها، تنهای محجر، ایرانیها آمدند منتشر شده است. با این نویسنده درباره ادبیات مقاومت، کتابهایی که نوشته و مشکلاتی که گریبانگیر کتابهای امروز است، گپ و گفتی داشتیم که در ادامه میخوانید:
به عنوان کسی که سالها در حوزه ادبیات مقاومت کار کرده است و آثاری در این زمینه دارد، بفرمایید لزوم پرداختن به این حوزه یا اصلاً نوشتن از جنگ چیست؟
سؤال کلی پرسیدید، به نظر من ادبیات مقاومت دو عنصر دارد: یکی مبارزه و ستیز با چیزهای ناپسندی که وجودش برای زندگی شرافتمندانه تهدید محسوب میشود و دیگری مقاومت و تابآوری در برابر اعمال قدرت نامشروع.
اجازه بدهید در چند بُعد فرهنگی، اقتصادی، دینی و اجتماعی به سؤال شما پاسخ بدهم. یکی از دلایلی که میتوان به این موضوع پرداخت عدم شناخت درصدی از مردم جامعه از قهرمانهای واقعی و اصلی کشورشان است؛ متأسفانه در جامعه کمتر به این قهرمانها پرداخته شده و آنها را به نوجوانان و جوانان معرفی کردهایم. هر وقت در جامعهای قهرمانهایش به درستی معرفی نشوند و قهرمانسازی و قهرمانپروری کنیم، آن جامعه هویت ملی و دینیاش را از دست خواهد داد. یکی از الزامات پرداختن به ادبیات دفاع مقدس و جبهه مقاومت شناساندن این قهرمانان به جامعه است؛ آن هم به شکل درست نه با شعار و تحریف. این قهرمانان باید طوری که برای خواننده معرفی شوند که مخاطب آنها را باور کند.
در وهله دوم شناخت جایگاه و خاستگاه و تفکر فردی و اجتماعی و حتی تفکرهای مذهبی این قهرمانها برای مقابله با بحرانهای فرهنگی و اجتماعی در جامعه است. اگر در جامعهای به لحاظ فرهنگی و اجتماعی این افراد معرفی شوند؛ میتوان در آن جامعه انحطاط اخلاقی و فرهنگی را به حداقل رساند. تفکر مذهبی رزمندگان برگرفته از تفکر عاشورا است. آنها با همان تفکر عاشورایی و ستیز با ظلم به جبههها رفتند و توانستند با دست خالی در مقابل ارتش عراق مقاومت کنند. یکی دیگر از برکات ادبیات مقاومت، خودباوری، خلاقیت و داشتن اعتماد به نفس در بین جوانان حاضر در جنگ بود. این خودباوری و اعتماد به خود باید در جامعه بیشتر گسترده شود. جوان امروزی باید خودش را باور داشته باشد و بپذیرد او هم مثل رزمندگان زمان جنگ میتواند با همت و تلاش به قله برسد. این خودباوری با روایت خاطرات جنگ به اوج میرسد.
وقتی کشور عراق با کمک 42 کشور به کشورمان حمله کرد؛ جوانان آن روز دست خالی جلوی آنها ایستادند، پس جوان امروزی هم میتواند با خودباوری و خلاقیت از همه مشکلات و مصائب کشور را نجات دهد. این روایتها و خاطرات زمان جنگ است که میتواند به جوان اعتماد به نفس تزریق کند.
جوانهای حاضر در جبهههای جنگ، جنگیدن بلد نبودند. در جنگ بزرگ شدند و یاد گرفتند چطوری بجنگد. این یادگیری در مواقع بحرانی نیاز امروز جامعه است که باید به جامعه تزریق شود. هر وقت توانستیم امید و روشنایی را در جامعه پررنگ کنیم و به آینده امید داشته باشیم میتوانیم پیشرفت و توسعه فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی را در جامعه ببینم.
اما در حوزه اجتماعی و خانواده هم میتوانیم با الگوگیری از ازدواجهای دهه شصت ازدواجهای موفقی را در جامعه داشته باشیم. سال 1385 پژوهشی با عنوان «بررسی انگیزههای ازدواج دختران با رزمندگان زمان جنگ» انجام دادم. مسئله اصلیام در تحقیق این بود که تأثیرات جنگ و انقلاب بر الگوی همسرگزینی دختران در زمان جنگ چگونه است. در این تحقیق از دو بُعد ملی و مذهبی به این موضوع نگاه کردم که هر دو بُعد نقش اساسی در این ازدواجها داشت. خوب اگر آن نگاه در سالهای بعد از جنگ در اجتماع ساری و جاری میشد، ما امروز شاهد ازدواجهای موفق و آسیبهای کمتری در خانوادهها بودیم.
اگر ما ننویسیم، دشمن علیه ما خواهد نوشت
اما در بحث اصلی که این روزها متأسفانه نوجوانان درگیر آن هستند، نداشتن یک الگو و اسطوره در جامعه است. رساله دکتریام را با عنوان «مطالعه جامعهشناختی خاطرات رزمندگان جنگ و اسطورهسازی در جهت بازنمایی الگوی مقاومت و توسعه فرهنگی جامعه ایران (از سال 1359 تا 1400)» نوشتهام، با مطالعاتی که در این زمینه داشتهام، به نتایجی رسیدهام که در کتابهای منتشرشده ما قهرمانسازی کردهایم نه قهرمانپروری. قهرمانسازیهای صورت گرفته براساس سلیقه و ذائقه نویسنده بوده است که مورد قبول و پذیرش در جامعه نبوده و نیست. ادبیات تنهاترین و قویترین زبان برای هویتبخشی و تحکیم انسجام فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، قومیتی و برونرفت از یک بحران برای یک ملت است؛ چرا که ادبیات دفاع مقدس ما، ادبیات جنگ نیست، بلکه ادبیات صلح است.
امروز نبرد روایتها است. اگر ما ننویسیم، دشمن علیه ما خواهد نوشت. همانطور که در این چند سال اخیر دیدیم چه کتابهایی منتشر شد. متأسفانه مدیران فرهنگی ما کتاب نمیخوانند و کاری هم برای کتابخوانی نمیکنند. دشمن از این کمکاری مسئولان نهایت استفاده را میکند و حقایق انقلاب، چهره امام، پیشرفتهای ایران را مخدوش میکند. یک نقطه ضعف را صدبرابر بزرگ میکنند. جنگ سوریه را ببینید، دفاع مقدس را ببینید. تاریخ را تحریف میکند و به دنبال تغییر فکر و اندیشههای انسانها و فرهنگ جامعه ما است.
ما در جنگ نبرد فرهنگی هستیم. یک نبرد جنگ نرم هستیم. به ما تهاجم شده است آن هم با ابزارهای پیشرفته و با توانایی بسیار بالا. متأسفانه هیچکدام از مدیران هنوز قبول نکردند که در جنگ فرهنگی هستیم. اگر قبول میکردند، همه نیروها را متمرکز میکردند برای ضربهزدن به مهاجم و جلوگیری از هجوم مثل همان روزهای اول جنگ و حضور در مناطق جنگی.
ادبیات پایداری یکی از مصادیق جهاد تبیین است؛ چرا که جهاد تبیین به دنبال روشنگری و رفع ابهام است. هدف اصلی آن مبارزه با دشمن و وسوسههای اوست. جلوگیری از تحریف حقایق تاریخی از دیگر اهداف جهاد تبیین است؛ زیرا رسانهها به دلیل نفوذ در برابر اقشار مختلف جامعه بهراحتی و با ساختن دروغهایی به ظاهر درست و با مغالطه کاری به تحریف تاریخ میپردازند و جنگ روایتها شکل میگیرد.
*فکر میکنید آیا مخاطب امروز، با دغدغهها و ذائقههای خاصِ امروزیاش با ادبیات مقاومت یا روایتهای جنگِ دیروز یا امروز به خوبی ارتباط برقرار میکند؟
متأسفانه نویسندگان امروز نتوانستهاند ذائقه مخاطب را بشناسند و برای همین تا حدودی مخاطب نتوانسته ارتباط خوبی برقرار کند. شناخت ذائقه مخاطب توسط نویسندگان صورت میگیرد؛ نه براساس تعداد چاپ کتابهایی که بر اساس تبلیغ و یا به صورت فروشهای ارگانی اتفاق افتاده است. یکی از دلایلی که ما نمیتوانیم ذائقه مخاطب را بشناسیم، و کتاب به جامعه معرفی کنیم؛ عدم کتابخواندن مدیران فرهنگیمان است. متأسفانه هیچکدام از مدیران فرهنگی کشور تاکنون کتابی به جامعه معرفی نکردهاند. یکی از کارهایی که باید صورت بگیرد این است که باید ذائقه مخاطبمان را شناسایی کرده و آنها را تقویت و یا تغییر دهیم. این کار باید در آموزش و پرورش صورت بگیرد. متأسفانه ما در مدارس ابتدایی زنگ کتابخوانی نداریم. اگر این کار در مدارس اتفاق بیفتد باعث میشود ذائقه مخاطب با جامعه خودمان منطبق شود. از طرفی هم این زنگ کتابخوانی باعث میشود گفتمان کودک تقویت شده و به او اعتماد به نفس بدهد تا در جمع دوستانش بتواند بهراحتی حرف بزند. از طرفی هم نویسندهای میتواند موفق باشد که دایره مخاطبان گستردهای داشته باشد.
امروزه برخی از نویسندگان به رونویسی از کتابهای مطرحشده روی آوردهاند و سعی میکنند قلمشان را به کتابهایی که مورد توجه قرار گرفتهاند نزدیکتر کنند. این دائقهشناسی نیست؛ کپیبرداری از ذائقهای است که در یک برهه از زمان نیاز به آن نوع قلم بوده است. برخی از کتابهایی که در دهه 90 منتشر شده است، گویای این مسئله است که برخی از نویسندگان نوقلم سعی کردهاند قلمشان را به برخی از کتابهای مطرحشده نزدیک کنند تا شاید کتابشان از اقبال مردمی برخوردار باشند. البته در حوزه مدافعین حرم هم این اتفاق در حال رخ دادن است، کتابهایی که با محوریت همسران شهدای مدافعین حرم در حال انتشار است، به این آسیب دچار شدهاند که نیاز به آسیبشناسی و آسیبزدایی دارد.
از طرفی هم متأسفانه به دلیل رانتها و تبلیغهای رسانهای نتوانستهایم جایگاه اصلی ذائقه مخاطبان را در ادبیات دفاع مقدس به دست بیاوریم، برای همین اقبال جامعه به برخی از کتابهای منتشرشده مربوط به یک دوره خاص و زمان محدود است.
کمتر به آموزش و پرورش نویسندگان پرداخته شده
* به نظر میرسد که برای شما، کار در حوزه ادبیات مقاومت مهم است؛ چرا که به جز آثاری که در این زمینه دارید، فعالیتهای حرفهای دیگری در این راستا انجام میدهید؛ از جمله برگزاری کارگاههای تاریخ شفاهی و یا نقد آثاری در این زمینه. علت این استمرار و فعالیتها علاقمندی شما به این حوزه است یا چیز دیگری؟
یکی از بزرگترین دغدغههایم در این حوزه خاطرهنویسی و خاطرهشفاهی حفظ اصالت روایت و خاطرات در کتاب است. در سالهای اخیر کتابهایی منتشرشده است که نویسندگانش به این موضوع کمتر توجه کردهاند. اولین امر مهم در بحث جلوگیری از تحریف و توجه به اصالت خاطرات و آشناکردن نویسندگان نوقلم با ادبیات جنگ و چگونگی تحقیق و پژوهش، مصاحبه و تدوین است. در کشورمان کمتر به آموزش و پرورش نویسندگان پرداخته شده است؛ این مسئله به مرور زمان آسیبزا خواهد بود. اگر به امر تربیت و آموزش نسل جوان اهمیت داده شود، میتوانیم در عرض چند سال کتابهایی بسیار فاخر و با قابلیت جهانی منتشر کنیم. یکی از فعالیتهایم برگزاری کارگاههای مصاحبه و تدوین در خاطره و تاریخ شفاهی است تا شاید بتوانم تجربه بیست و پنج سال فعالیتم در ادبیات دفاع مقدس را به افراد علاقمند منتقل کنم. بحث بعدی برگزاری جلسات نقد آثار منتشرشده کتابهای دفاع مقدس و جبهه مقاومت است که میتواند راهگشایی برای آموزش بهتر نویسندگان باشد.
* امروز آثار مستند زیادی تولید میشود؛ گاه حتی نویسندگان نوقلمی که چندان از تکنیکهای نوشتن نمیدانند، جرات میکنند و به این حوزه ورود میکنند و کار مستند را خیلی سطحی و ساده در نظر میگیرند که این مسئله متاسفانه گاه منجر به تولید آثار ضعیفی میشود که یکی از پیامدهاش پس زدن مخاطب است. فکر میکنید چه میتوان کرد برای ارتقا چنین آثاری و اینکه اتفاق بهتری بیفتد در این حوزه؟
اولین توصیهای که میتوانم به نویسندگان جوان بگویم، مطالعه است. فقط مطالعه میتواند راهگشای چگونگی شناخت ادبیات دفاع مقدس و شناخت تکنیکهای نوشتن باشد. حتی میتواند ذائقه مخاطب را به نویسنده نشان بدهد. من از سال 1379 تا 1389 در کتابخانه جنگ حوزه هنری فعالیت میکردم، همه کتابهای منتشرشده در این حوزه را مطالعه کردم و توانستم با فضای جبهه و مناطق جنگی آشنا شوم. این آشنایی و شناخت از تاریخ جنگ کمک زیادی در مصاحبه و تدوین کرد. امروزه متأسفانه نویسندگان ما فکر میکنند با خواندن چند صد عنوان کتاب میتوانند به عنوان نویسنده در این حوزه مشغول باشند. و از طرفی دیگر هم همان حرف اول، عدم شناخت ذائقه مخاطب و شبیهکردن قلم خودشان به کتابهایی که به دلایلی مورد توجه قرار گرفتهاند باعث شده در این آثار ابتکار و خلاقیت دیده نشود. ارزش افزودهای که کتابی را از بقیه آثار منتشرشده متمایز میکند در این نوع نوشتارها اصلاً وجود ندارد و مخاطب وقتی کتاب را میخواند، احساس میکند که زاویه دید روایتها و خاطرات یکی است و به نوعی تکرار روایت صورت گرفته و پسزدگی اتفاق میافتد.
* از آثار شما میتوان به کتابهای تنهای محجر، کوپه مطربها، شبیه دیوارها نام برد که هر سهی این کتابها وجه مشترکی دارند و آن پرداختن به «روایت آزادگی» است. این مسئله برمیگردد به انتخاب شما برای موضوع کتاب؟ لطفاً مختصری درباره این آثار بگویید...
به جز این سه کتاب که در حوزه ادبیات اسارت است، دو کتاب دیگر هم با عنوان «سرباز روحالله» و خاطرات آقای علی شطنیسانی با موضوع اسارت نوشتهام. درست است که همه این کتابها وجه مشترکی به نام ادبیات اسارت یا ادبیات اردوگاهی دارند.
ادبیات اسارت انسانیترین گونه ادبیات است. در این ادبیات یک اسیر بیدفاع در مقابل یک سرباز مسلح داریم. اگر بخواهیم روایتهای گفته شده کتابهای اسارت شبیه هم نباشد باید به وجهه انسانی ادبیات توجه کنیم. اما در هر کدام از کتابها نکتهها و روایتهای جدیدی را بیان کردهام که به آن نکتهها و روایتهای بکر و تازه میگویم: «ارزش افزوده».
هر کدام از کتابهایم ارزش افزودهای دارند که برای مخاطب جالب و خواندنی است. در کتاب «شبیه دیوارها» که اولین کتابم در حوزه اسارت است، خاطرات یک اسیر لبنانی را نوشتهام که با همه سختیها و دردسرهایی که کشید، حاضر نشد از اعتقادات و باورهای خودش دست بکشد. ارزش افزودههای این کتاب در چند مورد است: همحجره بودن راوی با سیدحسن نصرالله در نجف که خاطرات نابی از سیدحسن نصرالله روایت میکند. دومین مورد این است که عموی نانتیاش بهعنوان سفیر عراق فعالیت داشته و با این وجود هیچوقت از این امتیاز استفاده نکرد تا از اردوگاههای عراق خارج شود. در آخرین روزهای اسارت هم به دل منافقین نفوذ میکند و حدود صد نفر از اسرایی که به منافقین پیوسته بود را بر میگرداند.
در «تنهای محجر» هم روایتی از آزادهای دارم که در عراق محکوم به اعدام میشود، اما به خاطر باور و اعتقادی که داشت، در دادگاهی که صدام حسین بعدها در آن دادگاه مورد قضاوت قرار گرفت، از خودش و اعتقاداتش به امام و انقلاب دفاع میکند تا حکم حبس ابد بگیرد.
اما در کتاب «کوپه مطربها» که به نوعی پختگی قلمم در حوزه اسارت است، سعی کردهام به لایههای زیرین و پنهان روایتهای اسارت بپردازم. در این کتاب روایت صِرف انجام ندادهام. خاستگاه اجتماعی و تفکر اعتقادی راوی برای من مهم بود؛ با توجه به کمسن بودن راوی و با جود شکنجههای سخت و طاقتفرسای عراقیها او همچون اسرای دیگر و پسرخالهاش ـ محمود اسماعیلی ـ به منافقین نپیوست. چرا مجید رنجبر، راوی کتاب کوپه مطربها، سعی کرده است افراد دیگر و محمود اسماعیلی را منصرف کند؟ که هر کدام از این سؤالات با روایت خاطراتی که سندیت دارند، جواب داده شده است.
اگر برای نوشتن هر کتاب بتوانیم «ارزش افزوده» آن کتاب را مشخص کنیم؛ از تکراریبودن روایت جلوگیری خواهیم کرد. اینجاست که نقش پژوهش برای نوشتن پررنگ میشود.
*در آثار داستانی به ویژه رمان؛ معمولاً شخصیت در طول داستان، سیر تحولی پیدا میکند. آیا این سیر تحول را در مورد شخصیتهای واقعی و آثار مستند هم میتوان دید؟
به نظرم سیر تحولی در آثار مستند بیشتر نمود دارد تا رمان. چون ما در آثار مستند و خاطره شفاهی با شخصیتی واقعی و ملموس روبرو هستیم اما در رمان قهرمانی داریم که توسط تخیل نویسنده شکل گرفته است. در همه آثاری که نوشتهام سعیام بر این بوده است که سیر تطور و تحول شخصیتهای اصلی و حتی فرعیام را به خواننده نشان دهم که چگونه و چطور به این مراحل رسیده است. حتی در کلاسها و کارگاههایی که برگزار میکنم به این اشاره و تأکید دارم که این سیر صعودی شخصیتی قهرمان باید دیده شود و اینکه تحت تأثیر چه افرادی بوده است هم باید گفته شود.
*در مورد کتاب کوپه مطربها یا شبیه دیوارها یا تنهای محجر؛ چطور؟ ایا این اتفاق برای شخصیتهای اصلی افتاده است؟ مثلاً در مورد کتاب کوپه مطربها خب راوی هنگام اسارات سن کمی دارد و بعد از چند سال اسارت آیا سیر تحولی برای این شخصیت اتفاق میافتد؟
بله؛ دقیقاً این تحولات اتفاق افتاده است. در هر سه کتاب این سیر تحول دیده میشود. مثلاً راوی کتاب کوپه مطربها با سن کم و تنبیههای سخت عراقیها باز روی عقیده خودش ایستاده و سعی دارد دوستانش را از پیوستن به منافقین منع کند. این فرد در یک کشور غریب و در فضایی آکنده از ناامیدی و یأس به یک بلوغ فکری رسیده است که امیدوارانه به زندگی ادامه میدهد.
شیخ ماجد سلیمان در کتاب شبیه دیوارها کاملاً سیر تحولی شخصیتش را بیان میکند که برای رسیدن به عشق امام آن همه سختی کشیده و به ایران میآید. در جبهه حضور پیدا میکند و ده سال دور از وطن اصلیاش در بدترین وضعیت اردوگاهی قرار میگیرد؛ داشتن یک شخصیت قوی و مقاوم او را سرپا نگه داشت.
در کتاب «تنهای محجر» هم همینطور است. شخصیت صبور و مقاوم حاجآقا قدمعلی اسحاقیان باعث شد که یک سال و نیم در زیرزمین زندان الرشید دوام بیاورد. همه این موارد که عرض کردم، یعنی سیر تحولی این شخصیتها در زمانهای مختلف. حال اگر قهرمانهای کتابهایم سیر تحول و رشد شخصیتی نداشتند؛ آیا میتوانستند یک روز از این شکنجهها و سختیهای اسارت را تحمل کنند؟
* برای نوشتن آثارتان ترجیح میدهید شخصاً با راوی یا راویهای کتاب گفتگو کنید؟ به عنوان مثال در مورد کتاب کوپه مطربها بفرمایید مصاحبهها به چه شکل انجام شد؟ آیا مصاحبهها انجام شده و به دستتان رسید یا خودتان مصاحبهها را انجام دادید؟
برای نوشتن هر کتاب، خودم مصاحبه میکنم. در مصاحبههایم بیشتر به لایههای پنهان و ناگفته میپردازم تا روایتهای روتین و تکراری. برای من در مصاحبههایم خاستگاه فردی، اجتماعی، شکلگیری شخصیت فردی و اجتماعی راوی و افراد تأثیرگذار مهم است. چون با این اطلاعات میتوانم به عمق فکری و بینش وجودی راوی برسم تا بتوانم قهرمانم را نشان بدهم نه اینکه قهرمانسازی کنم. حتی ترسهایش برایم مهم است. اینکه نشان بدهم او از جنس خود نویسنده است نه فرا زمینی. برای همین هر کتابی که نوشتهام خودم مصاحبه میکنم و به جز راوی اصلی سراغ دوستان و همرزمان او هم میروم تا بتوانم روایت درست و بدون نقص به خواننده ارائه بدهم. اما درباره کتاب کوپه مطربها باید عرض کنم که بعد از اینکه کتاب «شبیه دیوارها» را نوشتم، یک روز حجتالاسلام حاجآقا علی شیرازی نوشتههای آقای مجید رنجبر را داد که بخوانم و به صورت خاطره شفاهی بنویسم. وقتی آن را خواندم متوجه شدم کتاب به صورت موضوعی نوشته شده و خیلی از موارد گفته نشده است. بعد از ارزیابی اولیه و صحبتهایی که با حاجآقا داشتم، قرار شد جلسهای با آقای مجید رنجبر برگزار شود. یک جلسه هماهنگی در محل کار ایشان برگزار شد و قرار شد، با ایشان مصاحبههای دقیقتر و تکمیلیتری داشته باشم تا بتوانم روایت دقیق و درستتری ارائه بدهم. بعد از اتمام مصاحبهها به خاطر گذشت زمان زیاد، برخی از خاطرات و موارد را یادش نمیآمد، برای همین لازم دانستم به رفسنجان، کشکوئیه، محلات و خوزستان سفر کنم تا با خانواده و همرزمانش هم مصاحبه کنم. بعد از اینکه مصاحبهها تکمیل شد، تدوین را انجام دادم و کار نهایی را به دست راوی سپردم تا بخواند که باز هم نیاز به اصلاحاتی داشت و بعد از اعمال آن اصلاحات متن نهایی تدوینشده به دست انتشارات سپرده شد.
*کتاب کوپه مطربها دوران اسارت 8 سالهی یکی از سربازان کرمانی را نقل میکند. درباره این کتاب بگویید لطفاً. چطور شد این موضوع را برای نوشتن انتخاب کردید؟
اعتماد و لطف حاج آقا شیرازی نسبت به بنده بود و همین.
* در مورد همین کتاب (کوپه مطربها) به نظر میرسد به جز اتفاقها و روایتهای خواندنیای که وجود دارد، شاید یک بخش از کتاب برای مخاطب جذابتر باشد از این جهت که شاید کمتر به چنین روایتی برخورده است؛ و آن ماجرای محمود پسرخالهی راوی و پیوستن او به منافقین و اردوگاه اشرف است. شما به عنوان نویسنده موافق این نظر هستید؟ از نظر خودتان کدام بخش از کتاب برای مخاطب جذابتر است؟ چرا؟
جواب این سؤال کمی سخت است. خودم این کتاب را نوشتهام و نمیتوانم بگویم که کدام بخش جذابتر است. من با همه راویان همذاتپنداری میکنم و با خاطراتشان زندگی میکنم.
بارها موقع تدوین این کتاب گریستم. وقتی مادرش را از دست میدهد. وقتی به جبهه میرود، اسیر میشود و مادر ندارد. وقتی از اسارت برمیگردد و جای خالی مادرش را میبیند؛ همه این لحظات برای من سخت بوده و بارها همچون مجید غصه خوردهام. شاید به خاطر همین هم هست که این کتاب را به مادرم تقدیم کردهام. یا در جایی از کتاب وقتی مجید فصیحی برای خنداندن دیگر اسرا شروع به مسخرهبازی میکند، من هم مثل آنها خندیدهام.
در مصاحبه ناصره شارما با مهدی طحانیان هم کاملاً توی فضا قرار گرفتم و خودم را توی آسایشگاه حس میکردم وقتی حرکات سرهنگ محمودی را تعریف میکرد خودم را آنجا و کنار دیگر اسرا دیدم. هر کدام از این بخشها برایم جذابیت خاصی دارد. جدایی از محمود، روبروشدن با مادر محمود و ... همه این بخشهای جذابیت خاصی برایم دارد که با آنها زندگی کردم.
* فکر میکنید مخاطب امروز میتواند با چنین آثاری به خوبی ارتباط بگیرد؟ مثلاً در کوپه مطربها ما خاطرات آزادهای از جنگ تحمیلی را میخوانیم. یا در کتاب شبیه دیوارها خاطرات اسیر آزاد شده لبنانی در جنگ عراق با ایران را میخوانیم. سالها از جنگ گذشته و مخاطب امروز در فضایی متفاوت، با دغدغههایی متفاوت روزگار میگذراند. اصلاً مخاطب امروز به خواندن چنین روایتهایی نیاز دارد؟
حدود هشتصد عنوان کتاب در حوزه ادبیات اسارت منتشر شده است، اما هنوز نتوانستیم از جبهه دشمن اطلاعاتی به خوانندگان بدهیم. خواننده امروزی نیاز دارد بخواند و تشنه دانستن است. بازخوردهایی که از مخاطبان ـ که لطف بسیاری به من دارند ـ گرفتهام گویای این است که روایتهای گفته شده تقریباً به بقیه کتابهای منتشر شده خاطرات اسرا فضایی متفاوت دارد.
فکر میکنم توانستهام با نوشتن کتابهای دفاع مقدس بخصوص کتاب «شبیه دیوارها» به دغدغه امروز جوانان مبنی بر اینکه چرا به سوریه؟ یا لبنان کمک کردیم، جواب بدهم. در این کتاب نشان دادهام لبنانیها و سوریها در جنگ عراق علیه ایران و در حالی که دستمان خالی بود، کمک حال ما بودهاند و الان که در حوزه دفاعی جزو کشورهای پیشرفته هستیم، اکنون نوبت ماست که کمک حالشان باشیم.
*در مورد کتاب کوپه مطربها، تنهای محجر و شبیه دیوارها؛ آیا در نگارش آثاری از این دست، نویسنده میتواند در بخشهایی از نگارش، از تخیل خود استفاده کند، تا چه حد دست نویسنده در این موارد باز است؟ در مورد این آثار شما چه اتفاقی افتاده است؟ خواننده روایتهایی کاملاً مستند میخواند؟ یا..
چند وقت پیش یکی از نویسندگان نوقلم که اولین کتاب خود را منتشر کرده بود، در همین زمینه گفته بود که برای نوشتن خاطرات باید از تخیل استفاده کرد. این حرف کاملاً نادرستی است. تخیل در رمان و داستان کاربرد دارد نه در خاطرات شفاهی که مبتنی بر مستند نوشته میشوند. در کتابهایم تخیل هیچ جایگاهی ندارد. همیشه سعیام بر این بوده و هست که سندیت و اصالت روایت را حفظ کنم تا مبادا لطمهای به واقعیت روایت وارد شود.
خواننده حرفهای متن را میشناسد، میداند کدام روایت درست است کدام نادرست. وقتی متن را میخواند میفهمد که تخیل نویسنده بر اصالت متن چیره شده است یا نه؟ خواننده از روی متن میتواند حدس بزند که چقدر نویسنده دخل و تصرف داشته است. پس تخیل میتواند آسیبزا باشد و اعتماد خواننده به متن و حتی نویسنده را از بین ببرد.
* در نوشتن آثار مستند نویسنده با چه چالشهایی مواجه است؟
بزرگترین چالش نویسندگان مدیران فرهنگی کار نا بلد هستند که کتاب نمیخوانند و نمیدانند نویسنده برای نوشتن کتاب چه زحمتهایی را متقبل میشود. وقتی یک مدیر فرهنگی در یک سازمان متولی دستور میدهد که حدود 1200 عنوان کتاب در یک سال نوشته شود، یعنی چه؟ مشخص است او با نوشتن و خواندن غریبه است. کتاب نوشتن یک هنر است و هنر درست نویسی از آن مهمتر. اگر قرار باشد در هر سال 1200 عنوان کتاب چاپ شود، برای گزارش کار و اینکه کمیت را بالا ببرند، شروع به کتابسازی میکنند و آنجاست که مستندنگاری و روایتنویسی درست مورد اعتنا قرار نخواهد گرفت.
انتهای پیام/