شکنجه؛ از سلولهای ساواک تا زندانهای بعث
مهندس تندگویان در نهم آبان ۱۳۵۹ درحالیکه حدودا یک ماه از دوره وزارتش گذشته بود، برای بازدید از پالایشگاه نفت آبادان عازم منطقه بود که در جاده ماهشهر ــ آبادان همراه معاون و دیگر همراهانش به اسارت نیروهای ارتش رژیم بعث عراق درآمد و به زندان منتقل شد.
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم، به نقل از برخی اسیران، وی تا مدتها زنده بوده و حتی از شکست حصر آبادان (مهر 1360) و آزادسازی خرمشهر (خرداد 1361) آگاهی یافته بود. اما از چگونگی وضعیت اسارت و نحوه درگذشت او در اردوگاههای اسرا اطلاعات دقیقی در دست نیست.سرانجام پس از پایان گرفتن جنگ و تبادل اسرا و کشته شدگان میان دو طرف، پیکر محمدجواد تندگویان که بر اثر شکنجه در عراق جان سپرده بود، به کشور بازگردانده و در 25 آذر 1370 در ایران به خاک سپرده شد. 29 آذر که روز تجلیل از اوست، بهانه خوبی است برای مروری کوتاه بر زندگی این مرد متفاوت.
آقای وزیر نفت
محمدجواد تندگویان پس از پیروزی انقلاب به وزارت نفت دعوت شد. به دلیل مشکلات فراوان در جنوب و به ویژه در آبادان، وی به عنوان نماینده وزیر نفت در مناطق جنوب به آبادان اعزام شد. چندی بعد به سمت مدیریت شرکت ملی مناطق نفتخیز جنوب منصوب شد. فعالیت در این سمت تا زمان نخستوزیری محمدعلی رجایی ادامه داشت.اقدامات او در ارتباط با ایجاد آرامش در مراکز صنعتی جنوب، مدیریت فعالیتهای صنعتی و راهاندازی پروژههای نفتی باعث شد محمدعلی رجایی، نخستوزیر وقت، در 10 مهر 1359 او را به عنوان وزیر نفت به مجلس معرفی کند.
کفاشی در بهارستان
محمدجواد تندگویان 26 خرداد 1329 در خانیآباد تهران به دنیا آمد. پدرش، حاج جعفر در میدان بهارستان مغازه کفاشی داشت. تندگویان علوم مقدماتی قرآنی را در مغازه پدرش فراگرفت و با حضور در مسجد بینایی و هیأتهای بنیفاطمه و فاطمیون خانیآباد با تعالیم دینی آشناتر شد.پس از گذراندن دوره ابتدایی (1336ـ 1341 ش)، دوره متوسطه را در 1342 در دبیرستان جعفری اسلامی آغاز کرد. سال 1346، دوره متوسطه را با موفقیت به پایان رساند. از نیمه اول سال تحصیلی 1348ـ 1347 تحصیلات خود را در دانشکده نفت آبادان آغاز کرد و بلافاصله با انجمن اسلامی دانشجویان همکاری کرده و در مدتی کوتاه، عضوی فعال و مؤثر شد. او و دوستانش شخصیتهایی چون علی شریعتی و علامه محمدتقی جعفری را برای ایراد سخنرانی به دانشکده نفت آوردند.
7 ماه در زندان انفرادی
سال 1351 دوره کارشناسی مهندسی پتروشیمی را به پایان رساند و در پالایشگاه نفت تهران به کار مشغول شد. شهریور 1352، حدود یک سال پس از فارغالتحصیلی ازدواج کرد. پس از آن در آبان همان سال به آبادان رفت تا فعالیتهای انجمن اسلامی دانشکده نفت آبادان را گسترش دهد اما با اعمال فشار ساواک از پالایشگاه تهران اخراج شد.تندگویان در 13 آبان 1352 در پالایشگاه تهران دستگیر شد و حدود هفت ماه در زندان انفرادی بود. سپس دادگاه او را با احتساب مدت بازداشت به یک سال زندان محکوم کرد. در آبان 1353 آزاد شد و به عنوان سرباز صفر به شیراز اعزام و پس از اتمام این دوره، در شرکت بوتان گاز مشغول به کار شد. ششم تیرماه 1354 با اعمال فشار ساواک و به بهانه نقص پرونده، به اجبار استعفا کرد. سپس، به منظور دورماندن از نظارت ساواک، پیشنهاد کار در شرکت پارس توشیبا (پارس خزر فعلی) را در رشت پذیرفت و از 1354 تا 1356 مدیر تولید آن شرکت بود.
از پارس توشیبا تا وزارت نفت
او 1356، در رشته مدیریت صنعتی در مدرسه عالی مدیریت وابسته به دانشگاه هاروارد پذیرفته شد و در 1357 موفق به دریافت مدرک کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی گردید و به شرکت پارس توشیبا بازگشت.پس از پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357 مدیر شرکت پارس توشیبا شد و تا آذر 1358 این سمت را به عهده داشت. سپس معینفر، وزیر نفت وقت وی را به کار دعوت کرد و او را به عنوان نماینده قائممقام وزیر نفت در آبادان و عضو اصلی کمیسیون پاکسازی در اداره نفت آبادان منصوب کرد.تیر ماه 1359، سرپرستی مناطق نفتخیز به وی واگذار شد و او تا مهر 1359 در این سمت بود. در نتیجه عملکرد موفقیتآمیز او در دوره سرپرستی این مناطق، در اول مهر 1359 برای تصدی وزارت نفت به مجلس شورای اسلامی معرفی شد و رأی اعتماد نمایندگان مجلس شورای اسلامی را برای تصدی این مقام به دست آورد.
آخرین نامه، فروردین 1361
با نزدیک شدن زمان برگزاری اجلاس وزیران نفت اوپک در بالی اندونزی در 24 آذر 1359/ 15 دسامبر 1980، دولت ایران درخواست کرد موضوع حمله عراق به ایران و اسیر شدن وزیر نفت در دستور کار اجلاس قرار گیرد اما با تلاش عراق و چند کشور حامی آن، این موضوع از دستور کار اجلاس حذف شد و به هیأت ایرانی فقط اجازه دادهشد در این خصوص بیانیهای صادر کند.تا یک سال بعد از اسارت او و تا زمانی که دولت محمدعلی رجایی بر سر کار بود، تمامی نامههای وزارت نفت به نام محمدجواد تندگویان صادر میشد. در دوران اسارت، تنها دو نامه از وی به خانوادهاش رسید که آخرین نامه مورخ 24 فروردین 1361 است.
تهمت خودکشی!
پس از گذشت حدود 11 سال، با آزاد شدن تدریجی اسرای ایرانی در 1369، اخباری حاکی از زنده بودن تندگویان انتشار یافت؛ ولی دولت عراق اعلام کرد وزیر نفت سابق ایران در 1361 / 1982 در سلولش خودکشی کردهاست. در پی انتشار این خبر، در 14 آذر 1370 هیأتی از ایران برای روشن شدن واقعیت امر، به عراق سفر کرد. نظر هیأت ایرانی این بود که تندگویان زنده است اما عراقیها از همان ابتدا با ارائه مدارکی شامل عکس و گواهی فوت و گزارش پزشکی قانونی، این نظر را رد کردند.
سنگ مزاری بدون تاریخ
پس از قطعی شدن کشتهشدن تندگویان، عراق از استرداد پیکر او امتناع کرد که سرانجام با پیگیری و پافشاری ایران، جنازه مومیایی شدهاش، پس از گذشت 11سال از زمان اسارت، تحویل گرفته شد و به ایران انتقال یافت و در 25 آذر 1370 در قطعه 72 تن(شهدای 7 تیر1360) بهشت زهرا به خاک سپرده شد. هیأت ایرانی، بر مبنای مشاهدات و معاینات کالبد شکافی، تاریخ شهادت وی را در فاصله سالهای 1367ـ 1368 دانستهاند. بر سنگ مزار او تاریخ شهادت ذکر نشدهاست.
خاطرهای از دوران اسارت محمدجواد تندگویان در زندانهای ستمشاهی
غیرمذهبیها هم وضو بگیرند!
دریکی از روزهای تابستان از سوی رئیس زندان قصر، سرگرد زمانی که بعدها به درجه سرهنگی رسید و پس از پیروزی انقلاب اسلامی به دست انقلابیون دستگیر و توسط دادگاه انقلاب اسلامی به اعدام محکوم شد، اعلام شد از این پس تنها کسانی حق دارند برای اقامه نماز صبح برخیزند که سن آنها بالاتر از 45 سال باشد. طبیعی بود که این دستور مضحک نمیتوانست مورد توجه زندانیان مسلمان قرار گیرد.از بامداد روز بعد، نگهبانان بند به گونهای غیرعادی مواظبت میکردند که جز افراد مسن، دیگران برای اقامه نماز صبح برنخیزند. جواد، یکی از نخستین کسانی بود که از جا برخاست و برای گرفتن وضو به سمت دستشویی رفت. واکنش مأمور زندان خیلی سریع بود، اسم جواد را پرسید و به او تذکر داد که نباید از خواب برخیزد. جواد نام خود را گفت و بیاعتنا به راهش ادامه داد. سایر زندانیان مسلمان نیز برخاستند و نماز خواندند. مأموران اسم آنها را نوشتند، یکی دو ساعت بعد بلندگوی زندان نام عدهای را اعلام کرد که جواد نیز در بین آنها بود. این عده را به نگهبانی بردند و بعد از کتک مفصلی که زدند، دستهایشان را به میله آهنی سالن ملاقات زندانیان بستند و تا ساعتها در همان حال آنان را رها کردند. غروب آن روز، جواد و دیگران درحالی که به شدت اذیت شده بودند، به داخل بند برگشتند. هدف رئیس زندان از این کار زهرچشم گرفتن از دیگران بود. به نظر میرسید رئیس زندان در تصمیم خود جدی است و برای روزهای دیگر نیز تصمیم دارد به این کار ادامه دهد. جواد آن شب پیشنهاد کرد برای آن که این طرح عملی نشود، باید تمامی زندانیان همراه با هم، از جای برخیزند تا مأموران نتوانند اسم کسی را بنویسند. مشکل اصلی این بود که عده زیادی از زندانیان، مذهبی نبودند و نماز نمیخواندند. جواد گفت: ما باید با آنها صحبت کنیم که اگر نماز هم نمیخوانند، حداقل میتوانند به عنوان وضو گرفتن از جا برخیزند؛ کافی است که فقط یک روز این کار صورت گیرد. صبح روز بعد، تقریبا تمامی زندانیان در یک زمان معین از خواب برخاستند. ولولهای برپا شد. مأموران زندان جا خورده بودند و نمیدانستند چه باید بکنند. با این که اسم چند نفر را یادداشت کرده بودند، اما بعدا اقدام خاصی صورت نگرفت و مسأله جلوگیری از اقامه نماز صبح منتفی شد.
منبع: روزنامه جام جم
انتهای پیام/