چگونه انگلیسها یک پادگان بزرگ به نام اسرائیل ساختند؟ / آوای قرآنِ کودکان غزه توجه فرهیختگان جهان را به اسلام جلب کرد + فیلم
در ماجرای نبرد دو انسان است: انسان از خدا گسیخته که امروز مصداقش صهیونیست است و دوم، انسان به خدا پیوسته که امروز مصداقش برخی از فرهیختگان غزه هستند که به نام خدا مبارزه و مقاومت می کنند. اعراب به جای ناسیونالیسم باید به سمت اسلام اهل بیتی بیایند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، آنچه که این روزها در ماجرای جنگ غزه پیش چشم جهانیان نمایان است، خوی وحشیگری و جنایتکارانهی گروهی غاصب است که قلدرمأبی را یک امتیاز و ریختن خون بیگناهان را برای خود افتخار قلمداد میکند. شاید تا پیش از این، صهیونیستهای یهودی مسلک تا به این اندازه رسوای جهانیان نبودند که امروز مشاهده میکنیم؛ در واقع عملیات طوفان الأقصی و شکست سنگین امنیتی آنها سبب ریخته شدن هیمنه پوشالی آنان و به دنبال آن زدودن حیثیت نداشته آنان در افکار عمومی جهان شد. آنها که خود را یکی از قدرت های برتر نظامی و امنیتی محسوب میکردند، حالا با شکستی مواجه شدند که هیچ عکس العملی برای آنان جز کشتن زنان و کودکان و نیز آواره کردن مردم مظلوم فلسطین برای آنان باقی نماند، اما دریغ از آنکه هرچه در پستی خود در کشتار مظلومان پیشرفت می کنند، مانند خری در گل مانده، بیشتر در باتلاق جهلشان فرو می روند تا زمانی که خداوند به وسیله بندگانش انتقامی سخت از آنان بگیرد و تاوان خون بیگناهان را از آنان اخذ کند.
اما آنچه در ماجرای غزه اهمیت دارد، تحلیلهایی از جنس اندیشه دینی و انسانشناسانه است؛ چرا که معمولاً محور تحلیل تحلیلگران ما در چنین رویدادهایی بیشتر مبتنی بر مسائل سیاسی و نظامی و یا مسائل ژئوپولوتیکی است، غافل از اینکه آنچه سبب شده چنین مواجههای رخ دهد، دقیقاً مبتنی بر مباحث اندیشهای است. در این پازل است که رویکردهای سیاسی و جغرافیایی معنا مییابد.
در اینباره با محمد حسن زورق پژوهشگر و استاد دانشگاه به گفتوگو نشستیم. وی تحلیلگر مسائل سیاسی و نویسنده آثاری همچون «اسلام و سکولاریسم؛ از آغاز تا امروز»، «نخستین رویارویی های اسلام و سکولاریسم»، «ناسیونالیسم عربی و انقلاب اسلامی»، «فلسفه تاریخ» و «امامت و جهان امروز» است.
منطقه ای که به قلب جهان شهرت دارد
* یکی از سؤالاتی که در میان اذهان عمومی مطرح است درباره علت حضور صهیونیستها در این نقطه از جغرافیای جهان است.
اگر سؤال این باشد که این منطقه خاص یعنی فلسطین چرا مورد نظر قرار گرفته است، نیاز به بیان یک پیشینه دارد. غرب یعنی جریانی که حاکم بر کشورهای غربی است. منظورمان از غرب مردم آن کشورها نیست. مردم آنجا مانند سایر مردمها از انسان هایی تشکیل شده اند که داخل آنها انسانهای فرهیخته وجود دارند. آنها مدنظر ما نیست. حالا سؤال (دقیقاً) این است آن جریانی که حاکم بر کشورهای غربی است به اضافه صهیونیستها، چرا به آسیای غربی و در آسیای غربی به فلسطین علاقه مند شده اند؟ اگر نگاهی به نقشه جهان بیاندازیم، می بینیم آنجایی که امروز به آن قاره اروپا و آسیا و آفریقا می گویند، در فلسطین به هم متصل می شوند؛ یعنی در ژئوپولتیک به این سه قاره «جزیره جهانی» گفته می شود؛ چرا که سه چهارم سطح کره زمین، آب است و یک چهارم آن خشکی است. از این یک چهارم خشکی، هفت هشتم آن جزیره جهانی است. در حقیقت اینجا یک نقطه بسیار حساسی است که به آن «قلب جهانی» یا «هارتلند» (Heartland) می گویند. در طول تاریخ، هر قدرتی که این منطقه را در اختیار داشته، قدرت جهانی بوده است.
جنگ رومیان با ایرانیان در رابطه با تصرف قلب جهان بود
قبل از اسلام، دو امپراطوری روم و ساسانیان برای تسلط بر این منطقه با هم می جنگیدند و می دانیم که خسروپرویز توانست روم را شکست دهد و برای 16 سال به مصر حکومت کند، اما به دلیل غروری که داشت، افسر شایسته اش افشین به او پیشنهاد داد که کنستانتین پل (که اعراب به آن قسطنطنیه می گویند) را محاصره کنیم و با رومیان قراداد ترک مخاصمه ببندیم و خراجی بگیریم و متصرفات خود را حفظ کنیم که شامل فلسطین و اردن و مصر امروز می شود. خسروپرویز او را متهم به خیانت کرد و او هم از ترس، خودکشی کرد. بعد هراکلیوس که اعراب به او «حرقل» می گویند، با تشویق کشیش ها با قبایل خزرها که در شمال دریای خزر امروز بودند، متحد شد و به تبریز حمله کرد و خسروپرویز شکست خورد و تیسفون را از دست داد؛ یعنی جنگ بین رومیان با ساسانیان باز در رابطه با تصرف این مناطق بود. امویان که یک امپراطوری بزرگ بین المللی ایجاد کرده بودند که از سلسله جبال هیمالیا و هندوکش تا جنوب سلسله جنوب پیرنه را از طریق شمال آفریقا در بر می گرفت، باز این منطقه را در اختیار داشتند. عباسیان و عثمانی ها نیز همین طور در تصرف داشتند.
انگلیسها یک پادگان بزرگ به نام اسرائیل ساختند
انگلیسیها وقتی امپراطوری عثمانی را متلاشی کردند، تا سال 1947 این منطقه را تصرف کردند و تحت قیمومیت آنها بود و بعد کمک کردند تا پدیده ای به نام صهیونیست بتواند این منطقه را به نفع غرب در اختیار خودش داشته باشد. در حقیقت اینجا یک کشور نیست بلکه یک پادگان بزرگ است. معمولاً کشورها برای خودشان پادگان می سازند و در فلسطین هم این کار را کردند. زمین هایی را خریدند و یا به زور تصرف کردند و در نهایت یک پادگان بزرگ به نام کشور اسرائیل ایجاد کردند. پس علت انتخاب این نقطه از جغرافیا مسائل ژئوپولتیک است.
* آنچه به عنوان ارض مقدس یاد میکنند چه قضیهای دارد؟
اینها بهانههایی برای توجیه یهودیان است تا آنها را متقاعد به مهاجرت کنند. اگر هم مهاجرت نمی کنند، حمایت کنند. در حقیقت انحرافاتی که در دین یهود وارد شده، باعث شده دستاویزی برای قدرت های فائقه جهانی ایجاد شود تا از این طریق برای ایجاد این پادگان بزرگ استفاده کنند.
افسانه خودبرتربینی یهود
* چطور می شود که یک قوم به این مرحله از پستی برسد که برای حفظ منطقه غصبی خود اینچنین دست به کشتار زنان و کودکان بزند؟
این امر یک مسئله انسان شناسانی است. انسانها حب ذات دارند.معمولاً افسانه ها و اساطیری که به نفع انسان باشد، انسان آنها را باور میکند. مثلاً می گوییم ما ایرانیها هوش بالایی داریم. حالا اگر فتحعلی شاه در جنگ هرات شکل نخورده بود، پس هراتیها هم جزو ایرانیان می شدند و آنها را هم باهوش تلقی می کردیم. اگر قاجار در جنگ با روسیه شکست نخورده بود و قرارداد ترکمنچای و گلستان منعقد نمی شد، الان قرقیزستان و ازبکستان و تاجیکستان و جمهوری آذربایجان و ارمنستان جزو ایران بودند و آنها هم هوش شان بالا می شد. حالا ما چرا باور می کنیم؟ چون حب ذات است.
بنابراین این اندیشه خرافی که من یک قوم برتر و برگزیده خدا هستم چیست؟ ممکن است یک قومی در مقطعی از تاریخ در اثر فداکاری در راه خدا، مورد توجه خداوند قرار گیرد. این طبیعی است. همچنان که مردم غزه مورد توجه خدا هستند وگرنه نمی توانستند در برابر این ارتش تا بن دندان مسلح تاب بیاورند. اما افسانه هایی که ساخته شده مبنی بر اینکه یک قومی به دلیل خونش برتری دارد و هرکه از این قوم باشد، انسان و نژاد برتر است، افسانه است و ریشه علمی ندارد. ثابت شده آنها از یک قوم و احد هم نیستند و از یک نژاد واحد هم نیستند. اما این افسانه ها سبب شده که دستاویزی به وجود آید تا یک عده ای خود را برتر بدانند. وقتی انسان خودش را برتر بداند، نسبت به غم و درد دیگران بی تفاوت می شود و گاهی اوقات این خودبرتربنی به جایی می رسد که حاضر می شود دیگران را در راه خودش فدا کند.
* در تکمیل بحث شما: حتی آنان حاضرند پیامبران را بکشند که خداوند در قرآن هم به این موضوع اشاره کرده است.
بله؛ ده ها پیامبر را یهودیان قربانی کردند و در عین حال خودشان را قوم برتر هم می دانستند.
صدای قرائت قرآن کودکان غزه توجه فرهیختگان جهان را به اسلام جلب کرد
اکنون جنگ غزه، صحنه رویایی دو انسان است: یک انسان برکشیده شده، برانگیخته شده و حتی انتخاب شده. انسان هایی که در غزه هستند، انسان هایی شگفت انگیزی هستند. گل سر سبد بشریت هستند. شما می بینید که یک نوجوان در خرابه های خانه اش نشسته و قرآن می خواند و روحیه بسیار بالایی هم دارد و شکر خدا را هم به جا می آورد. صدای قرائت قرآن آنها سبب جلب توجه برخی از فرهیختگان جهان به اسلام شده است و مطالعه می کنند که این چه دینی است که می تواند مقاومت ایجاد کند.
در طرف مقابل، انسانی است که فرو ریخته و گم شده است. انسانی است که انسانیت خود را گم کرده است، لذا می بینید در ارتش اسرائیل بیماری های روانی افزایش یافته است. خودکشی افزایش یافته است. آسیبهای جدی به روحشان وارد شده است. در حالی که این انسان صهیونیست، بالاترین تکنولوژی ها را دارد. اف 16 را در اختیارش قرار دادند. بمب 2 تنی را زیر هواپیمایش نصب می کند و با یک دکمه مواد منفجره را روی سر خانواده ای می ریزد، بدون اینکه خطری متوجه او باشد، اما عده ای از آن خانواده شهید می شوند و عده ای باقی می مانند. آن عده که می مانند، روحیه بالایی دارند، اما همین خلبان وقتی در پایگاه خودش می نشیند، با اضطراب و وحشت به روانپزشک مراجعه می کند. برخی سربازان اسرائیلی به قدری از لحاظ روانی به هم ریخته شده اند که به همقطاران خودشان حمله می کنند و آنها را می کشند.
تنازع هابیل و قابیل در یک مقیاس بزرگ تکرار می شود
این مسئله نشان می دهد دو انسان در غزه رویاروی هم قرار گرفته اند که شبیه رویارویی هابیل و قابیل است؛ یعنی دقیقاً هابیل تکثیر شده و مسلمانان غزه شده است. قابیل تکثیر شده و صهیونیست های اسرائیل شده است. هابیل میگوید من میخواهم تو انسان شایسته ای باشد و مقبول خدا باشی، اما قابیل می گوید من تو را می خواهم بکشم، چون تو برتریِ مرا قبول نداری. تنازع هابیل و قابیل در یک مقیاس بزرگ تکرار می شود. نتیجه اش این شده که اکنون یکی از نگرانیهای اسرائیل، اسرای آنهاست. آنها دوست دارند اُسرایشان زنده به اسرائیل باز نگردند، چون هر کدام از آنها که بازگردند، خاطراتی از نحوه برخورد انسانی رزمندگان حماس تعریف می کنند. آنها میگویند از غذا و جای خودشان به ما دادند، حتی کوشش کردند ما زیر بمباران خودمان آسیب نبینیم. این حرف ها برای زمامداران اسرائیل خطرناک است. همین اسراء اگر به اسرائیل بازگردند، خواهند گفت ما در آنجا در اسارت هابیل بودیم؛ هابیل با تمام سجایای انسانی. در حالی که ما قابیل هستیم؛ قابیل با تمام فرودها و سقوط ها و هبوطها و از هم گسیختگی های انسان از هم گسسته. این یک پدیده شگفت انگیز است که جا دارد درباره آن مطالعات جامعه شناختی صورت گیرد.
تکرار ماجرای اخدود در نبرد غزه
* این مقاومتی که مردم غزه به خرج می دهند گویی در تاریخ بی مثال است؛ این مقاومت از کجا ناشی می شود؟
بالاتر از این مقاومت هم داشتیم که همان مقاومت اصحاب امام حسین علیه السلام است. البته حساب اهل بیت جداست که در اوج مقاومتند. اما اصحاب امام حسین مقاومت شورانگیزی از خود به خرج دادند، آن زمان که در محاصره 30 هزار نفر بودند در حالی که عده معدودی داشتند. وقتی امام حسین علیه السلام در روز عاشورا به نماز ایستادند، اینها یک به یک مقابل حضرت ایستادند تا تیرهای دشمن به قلبشان اصابت کند، اما امام حسین نمازش را بخواند؛ بنابراین چنین مقاومت هایی بود. یا اصحاب اخدود از این دست افراد بودند. مسیحیانی که در یمن گرفتار شدند و آنها را زنده زنده سوزاندند.1
در نهایت اینکه دو انسان است؛ اول: انسان از خدا گسیخته که امروز مصداقش صهیونیستها هستند و دوم: انسان به خدا پیوسته که امروز مصداقش برخی از فرهیختگان غزه هستند که به نام خدا مبارزه می کنند، به نام خدا مقاومت می کنند. نظیرش را در یمن داریم. مردم یمن می گویند برادران موحد خداپرست ما در غزه در خطرند و ما نباید در امنیت و آسایش بیگانه از آنها باشیم و برای آنها فداکاری نکنیم. همچنین شیعیان فرهیخته و پیشتاز حزب الله لبنان. همین طور است عده ای که در عراق و در محور مقاومت اسلامی مبارزه می کنند. همین طور است کسانی که در سپاه فاطمیون، حیدریون، زینبیون و حسینیون بودند. سردارانی مثل شهید سلیمانی را داشتند یا سربازان بزرگی مثل شهید حججی را داشتند.
انسان به خداپیوسته در اوج مقاومت و ایستادگی قرار می گیرد و انسان از خدا گسسته اگر مجهز به تمام تسهیلات جهان باشد، باز از دورن فرو ریخته و خواب راحت ندارد.
امروز آمریکا زیر بازوی اسرائیل را گرفتند وگرنه متلاشی شده بود. جریان حاکم بر غرب است که به زور قصد دارد این پادگان را حفظ کند. این پادگان داشت توسط رزمندگان غزه فتح می شد. غرب اسم این پادگان را کشور دموکراتیک اسرائیل گذاشته است که البته در آنجا تنها چیزی که وجود ندارد، دموکراسی است.
* در حال حاضر جهان عرب در حرکتی منفعلانه نسبت به مردم غزه قرار دارد حتی با دشمنان علیه غزه ائتلاف می کند و به تعبیر قرآن دسته ای از اعراب أشد کفراً و نفاقاً 2 هستند. این جهالت و دیاثت از کجا ناشی می شود؟
وقتی جهان عرب می گویید، باید حساب دولت ها را از ملت ها جدا کنیم. خود دولت های عرب هم یک حکم ندارند؛ بعضی از دولت های عربی مترقی و پیشرو هستند و از آرمان فلسطین حمایت می کنند، مثل دولت انقلابی یمن و سوریه. دولت سوریه تاوان سنگینی برای دفاع از آرمان فلسطین داد؛ یعنی اگر چنانچه دولت سوریه حاضر می شد مثل مابقی دولت مرتجع عرب نسبت به آرمان فلسطین کوتاه بیاید، 30 هزار تروریست را مسلح نمی کردند که به جانش بیاندازند. این دولت ها یعنی سوریه و یمن فعال هستند و از آرمان فلسطین حمایت می کنند و منفعل نیستند.
اما بقیه دولت های عرب فعالند، منتها فعال در جهت تقویت اسرائیل؛ مثلاً وقتی یمنی ها به سمت اسرائیل موشک شلیک می کنند تا از هجوم خودش به غزه دست بردارد، اینها سعی می کنند موشک های یمن را رهگیری کنند و از اسرائیل دفاع کنند؛ بنابراین یک عده از جهان عرب منفعل نیستند و از آرمان فلسطین حمایت می کنند و یک عده نیز با آن مقابله می کنند. به خاطر اینکه می خواهند این پادگان غربی در این منطقه حفظ شود.
اعراب دنبال ناسیونالیسم رفتند
اما انفعالی که وجود دارد، در ملت عرب است. ملت عرب می توانست ملت پیشگامی باشد و انتظار همین بود؛ بالاخره تمام مقدسات ما به یک شکلی مربوط به مسئله نجد و حجاز و جزیرة العرب می شود. انتظار این بود که اولین انقلاب اسلامی در قرن بیستم در جهان عرب رخ دهد؛ اما اینطور نشد و دنبال ناسیونالیسم رفتند و برخی از آنها با شعارهای ناسیونالیستی سعی کردند سر اعراب را گرم کنند و برخی از آنها هم تصور می کردند با این شعار می توانند با اسرائیل بجنگند. جنگ 6 روزه رخ داد. ظرف این مدت زمین هایی را به اسرائیل تحویل دادند که بیشتر از خود کشور اسرائیل بود. یک قلم آن صحرای سینا. ظرف 6 روز یگان های زرهی توانستند به کانال سوئز برسند و از این طریق وارد سرزمین اصلی مصر شوند و تا کیلومتر 101 قاهره هم جلو بروند. از آنجا به بعد آمریکا و اسرائیل گفتند کافی است. بنابراین با این شعار هم کاری از پیش نبردند.
چیزی هم که در بهار عربی دیدیم، خواستند به سنن سلاطین عرب در قرون وسطی مراجعه کنند که نتیجه اش پیدایش گروه های تروریستی شد، نتیجه اش داعش و جبهة النصره، احرار الشام و القاعده بود. اینجا هم سرشان به سنگ خورد.
تشیع تاکنون با هدایت اهل بیت (ع) مقاومت کرده است
بنابراین این دست اعراب یک بار سرشان به ناسیونالیسم و یک بار هم به سنگ یک حرکت ارتجاعی با شعارهای اسلامی و با محتوای میلیتاریسمی (نظامی) خورد. اکنون وقتش رسیده که جهان عرب و نخبگان آنها چشم شان را باز کنند. ما معتقدیم یک دین داریم به نام اسلام و یک مذهب داریم که همان مذهب پیامبر است. امیرالمؤمنین علیه السلام هم پیرو مذهب نبوی بود. امام صادق علیه السلام هم پیرو مذهب نبوی بود تا تمام امامان. ما معتقد نیستیم چهار پنج مذهب در دنیای اسلام وجود دارد و یا باید وجود داشته باشد؛ حالا آنها ببینند چرا هرجا تشیع است، مقاومت در مقابل استکبار جهانی یا امپریالیسم جهانی ایستاده است؟ علتش چیست؟ در ایران می بینید انقلابی شده و 40 سال مقابل استکبار مقاومت می کند. در لبنان می بینید که در جنوب آن شیعیان مقابل اسرائیل ایستادگی می کنند. در یمن شیعیان زیدی مقابل استکبار جهانی مقاومت می کنند. باید به این فکر بیفتند که تاریخ اسلام را یک بار دیگر از نو بخوانند. باید به این فکر بیفتند که آدرس غلط به آنها داده شده است. اسلام را نباید در کاخ های سلاطین جستجو کرد، اسلام را باید در آنجایی که نور اسلام درخشیده و اتفاقاً بیشتر در دل جامعه مستضعفان بوده، جستجو کرد که این جامعه با هدایت اهل بیت تا اکنون مقاومت کرده است. یعنی اهل بیت پیامبر را باید دوباره بشناسند. خود پیامبر را دو مرتبه باید بشناسند. اسلام را دو مرتبه باید بشناسند تا آماده شوند از خودشان دفاع کنند وگرنه معنا ندارد که 2 میلیارد مسلمان اینطور ستمکشیده و ستمدیده باشند و اینطور در برابر اسکتبار جهانی آسیب پذیر باشند. این انفعال نتیجه انحرافاتی است که در تاریخ صورت گرفته است. قبول دارم که جهان عرب به این معنا که گفتم، منفعل است و فعالیتش به این معنا می تواند باشد که دوباره قرائت جدید از اسلام و از تاریخ و مقاومت به دست بیاورد.
* گویا به موازات حوادث تلخی که در غزه اتفاق می افتد، شاهد گزاره های مثبت و شاهد افشاگری هایی علیه امپریالسم جهانی و جهان عرب و صهیونیست ها و سازمان های بین المللی هستیم. گویا این قضیه مسئله غزه را شگفت انگیزتر می کند.
تحولی که با مقاومت غزه در جهان ایجاد شده است، دو چهره دارد: یک چهره اش نقش ویژه تکنولوژی در افشای جنایاتی است که صهیونیست ها انجام می دهند. نظیر این جنایت ها زیاد انجام شده است؛ مثلاً در جنگ های صلیبی. صلیبی ها بعضی از دره ها را از اجساد مسلمانان پر می کردند تا بتوانند دره کوب های خود را از آن دره ها عبور دهند. حالا تصور کنید چه مقدار جسد ریختند تا این اقدام را انجام دهند. اما آن موقع اینترنت و فضای مجازی که به سرعت می تواند اخبار را منتشر کند، نبود. در حمله مغول چقدر کشت و کشتار شد. در شبه جزیره ایبری برای اسلام زدایی کشتارهای زیادی انجام شد.
آنچه که داستان غزه را ویژه کرده، نقشی است که تکنولوژی ایفا می کند؛ یعنی هرکسی موبایلی دستش است، مقابل بیمارستان ایستاده، از مجروحیه فیلم می گیرد و منتشر می کند.
نقش دوم، تجلی فطرت انسانی است. انسان ها خداخواهند. چون خداخواهند، عدالت خواهند. چون عدالت خواهند نمی توانند نسبت به جنایات غزه بی تفاوت باشند. اینچنین است که شما می بینید در توکیو و مالزی و اندونزی و آسیای غربی و در قاره آفریقا و آمریکا و ... تظاهرات می شود. تنها یک کشور است که به نفع فلسطین و علیه صهیونیست ها تحرکی ندیدم و این کشور هم همسایه جنوبی ماست. شاید بوده و خبرش به من نرسیده است. این تظاهرات یعنی چه؟ یعنی در حق مردم پی پناه غزه ستم نکنید. چرا؟ می گویند چون عدالت را دوست داریم. چرا عدالت را دوست دارند؟ چون خدا را دوست دارند. فطرت الهیِ انسان در ماجرای غزه در آیینه ای به اندازه کره زمین در حال منعکس شدن است و این یکی از ویژگی های برجسته و شکوهمند مقاومت اسلامی در غزه است.
* نقشی که ایران به عنوان یکی از بازیگران سیاسی در غزه می تواند ایفا کند چیست؟
ببینید ایران بازیگر نیست بلکه بازیگر، همان انگلیس و آمریکا هستند. کلمه بازی هم اولین بار ابوسفیان به کار برد؛ وقتی خلیفه دوم را ترور کردند و خلیفه سوم به قدرت رسید، آنطور که علامه عسکری نقل می کند، ابوسفیان در حلقه امویان گفت قدرت را مثل توپ بازی به دست بگیرید، به همدیگر دهید، اما از دست ندهید. غربی ها هم از لفظ «بازیگر» استفاده می کنند که ریشه در همان نقطه تاریخ اسلام دارد. بلکه باید گفت جمهوری اسلامی ایران چه نقشی میتواند ایفا کند؟ بنا نیست بازی کند. یک رسالت و تعهد و تکلیف الهی است. این تکلیف الهی چیست؟ جمهوری اسلامی ایران با چهل سال مقاومت، منشأ الهام برای تمام آزادیخواهان جهان به ویژه مسلمانان بوده است. این یک نقشی که جمهوری اسلامی ایفا کرده است. اضافه بر این، از سال 1361 تا کنون جمهوری اسلامی برای نیروهای مقاومت در منطقه نقش مستشاری داشته است. از حزب الله لبنان بگیرید تا نقاط دیگر. آموزش داده و تجربیات خود را منتقل کرده است.
سوم اینکه جمهوری اسلامی ایران در تمام مجامع بین المللی از آرمان فلسطین دفاع کرده است. حتی متواضعانه در یک اجلاسی که آن کشور با اسرائیل ارتباط دارد، شرکت کرده و تمام سوابق را ندیده گرفته و گفته دست به دست هم دهیم و به داد این ملت مظلوم برسیم. پس از نظر سیاسی هم جمهوری اسلامی ایران فعال بوده است. بنابراین ایران منفعل نبوده و کوشش های زیادی به خرج داده است. به هر حال «هر درختی هر گیاهی هست مسئول بهار خویش.» تمام مسلمانان جهان هرجا که هستند باید خودشان آینده شان را طراحی کنند، سرنوشت خودشان را تعیین کنند و به تکلیف خودشان عمل کنند. ما نمی خواهیم برای باقی مسلمانان تعیین سرنوشت کنیم بلکه ما باید به تکلیف الهی خودمان عمل کنیم و از تمام امکانات خودمان برای حمایت از مظلوم استفاده کنیم. در هر زمینه ای هم باید کارشناسان خاص آن رشته نظر دهند.
تمدن غرب، خودش را نفی و نقض می کند
* شما آینده این ماجرا را با توجه به تحلیل هایی که دارید چگونه پیش بینی می کنید.
ما در دوران انتقالی تمدنی زندگی می کنیم. دوران تمدن غرب در حال سپری شدن است. تمدن غرب به پایان راه خود رسیده است. چرا؟ چون تمام شعارهایی که داده محقق کرده و دیگر شعار جدیدی ندارد تا بتواند با آن شعار جدید همگرایی و قدرت در جهان ایجاد کند. اما می گوییم انسان دو ساحت دارد: یک ساحت وجود و یک ساحت موجود. وجود انسان مربوط به فراطبیعت است. وجود انسان از امر خداست. وجود انسان ارتباط با عالم غیب و ملکوت پیدا می کند. به هویت الهی ارتباط می یابد. ساحت موجود، همین هاست که می بینیم. تمدن غرب در عرصه موجودی کارهای زیادی کرده، اما آنجایی که تمدن غرب سبب سقوط انسان شده، در عرصه وجود انسان بوده است. حتی خود نخبگان غربی هم در این عرصه مشکل دارند. اگوسکون چرا خودکشی کرد؟ چرا دو دختر در خانه ژان پل سارتر دیوانه شدند؟ خود تمدن غرب، خودش را نفی و نقض می کند.
از این به بعد تمدن جدیدی شکل می گیرد که بر خلاف تمدن غرب که مبتنی بر شناخت مادی است و تنها حواس مادی را وسیله شناخت می داند، حواس پنجگانه را قبول دارد و شناخت قلبی را به آن اضافه می کند. بر خلاف غرب که فقط فلسفه مادی دارد، این تمدن جدید فلسفه ای را ارائه می کند که کل وجود را در بر می گیرد که بخش مادش اش، بخش ناچیزی است. اگر فلسفه غرب توانسته فرهنگ و تمدن غربی را ایجاد کند، فلسفه اسلامی و الهی با استفاده از دستاوردهای گذشته، آینده نوینی را رقم خواهد زد که در این آینده انسان ها هم از لحاظ وجودی و هم از لحاظ موجودی، شکوفا می شوند. ما در مرحله انتقال هستیم؛ مثل انتهای هزاره اول میلادی و ابتدای هزاره دوم میلادی که در نهایت منجر به پیدایش تمدن غرب شد. الان ما در انتهای هزاره دوم میلادی و در ابتدای هزاره سوم میلادی قرار داریم. هزاره سوم، هزاره انسانی است که تازه شکوفا شده است.
---------------
پاورقی:
1. درباره اینکه این ماجرا مربوط به چه قومی بوده و در چه زمانی رخ داده اختلاف نظر است. مشهورترین آنها درباره ذونواس یهودی آخرین پادشاه حمیر در یمن است که شماری از اهالی نجران را به جرم پیوستن به مسیحیت در آتش سوزاند.
2. الْأَعْرَابُ أَشَدُّ كُفْرًا وَ نِفَاقًا وَ أَجْدَرُ أَلَّا یَعْلَمُوا حُدُودَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ ۗ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَكِیمٌ؛ اعراب ( در کفر و نفاق [از دیگران] سخت تر و به جاهل بودن به احکام و حدود آنچه را خدا بر پیامبرش نازل کرده سزاوارترند، و خدا دانا و حکیم است.
انتهای پیام/